نقش خانواده در آزاداندیشی
مرتضی عالمی
از دیرباز تا کنون، خانوادهها مهمترین نقش را در تربیت کودکان داشتهاند و همواره کوشیدهاند که فرزندانشان را مطابق با شرایط زمانی و مکانی پروش دهند. استقلال فرزندان، به نحوی که تمام امور زندگی خود را مدیریت کنند، میتوان از مهمترین اهداف تعلیم و تربیت دانست.
فرزندانْ به همراه پدر، در زمینهای کشاورزی، مغازهها، کارگاههای نجاری و آهنگری و…، آموزش شغلی و همچنین آداب معاشرت و تدبیر امور میدیدند و دختران نیز در کنار مادران، آنچه را که لازمۀ زندگی بود، میآموختند. به اقتضای زمان، این آموزشها متفاوت از گذشته شده است و بخشی از آن، از حیطۀ مسئولیت خانوادهها خارج و مسئولیت آن، به مدرسه و دانشگاه سپرده شده است؛ اما آنچه که تغییر نکرده، هدف تعلیم و تربیت است. حتی میتوان گفت دامنۀ استقلال، فراختر گشته و امروز وجوه دیگری برای استقلال فرزندان، ضروری به نظر میرسد که شاید در گذشته، کمتر اهمیت داشتهاند.
استقلال در اندیشه و تفکر، یا به تعبیر رایج آزاداندیشی، وجهی از استقلال است که در دنیای کنونی، بیشتر از همیشه لازم و ضروری است؛ دنیایی در تقابلی آشکار با تفکر آزاد، همراه با وادار کردن ارتش رسانهای، برای تغییر در شکل اندیشه و تغییر اصول بنیادین اندیشیدن. در این میان خانواده -چون گذشته- به عنوان مهمترین عنصر تربیت، نقشی بس مهم مییابد و پدر و مادر، ناگزیرند فرزندان را برای زندگی در چنین دنیایی آماده کنند. برای این امر، ملزوماتی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. والدین خود باید دارای صفات حسنه و زندگی بر مبنای تعادلی منطقی باشند و پیش از فرزندآوری، خود را برای تربیت او آماده کنند.
به طور کلی تربیتِ مسئلهدار در دوران کودکی، بیش از هر جای دیگر، روی روابط انسانها اثر میگذارد. کودک در سنین اول زندگی خود، فاقد هر گونه ادراکی است؛ اما احساس او کامل است. در مورد خالی الذهن بودن کودک از ادراک، خدای تعالی در قرآن کریم، سورۀ نحل، آیۀ ۷۸ میفرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیئًاً»؛ خداوند شما را از شکمهای مادرانتان خارج کرد، در حالی که چیزی نمیدانستید. کلام خداوند متعال از خالی الذهن بودن قلب و ذهن کودک از هر گونه آگاهی و ادراک میباشد؛ به تدریج که کودک رشد میکند، اطلاعات و ادراکات محیطی، ذهن او را فرا میگیرند. هر گونه ادراکی که در حد توانایی ذهنی به کودک ارائه شود، به سرعت آن را جذب میکند. در زمینۀ سرعت انتقال ادراکات و یادگیریها به ذهن و قلب کودک، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «و اِنما قَلبَ الحَدَث کَالأرضِ الخالیه، ما اُلقیَ فیها مِن شیء قَبِلَتهُ» (تحف العقول:۶۷)؛ قلب نوجوان مانند زمین خالی است. هر تخمی که در آن افشانده شود، به خوبی میپذیرد. در خانوادۀ سالم، به رشد و اعتلای بچهها توجه زیادی میشود. کودکان میدانند که به اندیشه و احساساتشان گوش فرامیدهند و او را مهم میانگارند. باید توجه داشت که رفتارهای والدین، به چند دسته تقسیم میشود و فرزندان در مقابل هر کدام از انواع والدین، واکنش خاصی را نشان میدهند و تربیت خاصی را به خود میگیرند؛ والدینِ بیش از اندازه منتقد، والدین بیش از حد متوقع، والدین مشروط، والدین غایب یا غیرمؤثر، والدین دیکتاتور یا بیتفاوت، والدین ناجی و… .
ممکن است همۀ ما تا اندازهای از این رفتارها نسیبی داشته باشیم. تا این حد اشکالی ندارد؛ اما مشکل زمانی بروز میکند که تعادلی در طرز تربیت پدر و مادر وجود نداشته باشد و در نتیجه، کودکان واکنشهای نامتعادل تولید بکنند. طرز تربیت پدر و مادر برای اینکه متعادل باشد، باید گلچین شده باشد. محیط خانواده، اولین معمای کودک است که تمام القائات فکری و فرهنگی و آموزشی خود را به کودک ارائه میکند؛ پس از سه چهار سال، وقتی با کودک سخن میگوییم، ملاحظه میکنیم که کودک، درست به زبانی سخن میگوید که والدین، اطرافیان و به طور کلی محیط تربیتی او، به او القا کرده است. پس میتوان گفت که محیط پرورشی کودک، اطلاعات فرهنگی خود را بر ذهن و قلب کودکان به طور اجباری القا میکند. چنین القایی، نه تنها در مورد زبان، بلکه در موارد دیگر نظیر اندیشه، فرهنگ، اقتصاد، دین و… نیز وجود دارد. پدر و مادرها الگو هستند. اگر پسری صاحب پدری با شخصیت، مؤمن و اندیشمند و اجتماعی باشد و اگر مشاهده کند که همه به خاطر مقام والا و سجایای اخلاقی که در پدرش مشاهده میشود، به او احترام میگذارند، بدون شک او نیز سعی خواهد کرد همسان پدر شود. دخترها نیز به همین ترتیب هستند؛ آنها بسیاری از کارهای مادرشان را تقلید میکنند و مادری که دارای رشد شخصیتی مناسب و خوبی باشد، دخترش نیز فردی همچون او خواهد شد. خانوادهای را در نظر بگیرید که والدین، به تفکر اهمیت داده و خود همواره به تحلیل مسائل و طرح اندیشههای مختلف میپردازند. در چنین شرایطی، فرزند نیز به تقلید از آنان خواهد پرداخت و همواره در طول دورۀ حیات، همچون آنان برای اندیشیدن، دانستن و منطقی بودن، تلاش خواهد کرد. در خانوادهای که والدین همواره مطالعه میکنند و مطالعه کردن امری مهم است، فرزندان نیز به تقلید از والدین خود، به کتاب روی آورده و به مطالعه میپردازند.
علاوه بر این، برای آنکه فرزندی اندیشمند و انتخابگر تربیت کنیم، باید اقداماتی را در طول تربیت او انجام داد. مثلاً هر گاه او مردد بین چند تصمیم است، از ارائۀ ایده به او بپرهیزیم و از او بخواهیم خود به محاسبه و تصمیمگیری در آن مورد بپردازد. هنگامی که برای آنها سؤالاتی مطرح میشود، میتوان از آنها خواست تا به تحقیق و مطالعه در خصوص آن و ارائۀ نتیجۀ تحقیق خود بپردازند و در ذیل آن نیز، نظر خود را بیان کنند و در نهایت با استفاده از مبانی علمی، نحوۀ استفاده از اصول و قواعد علم برای نتیجهگیری درست را به او بیاموزیم.
باید توجه داشت که هرگونه اقدام نادرست در این زمان، نه تنها انگیزههای خودجوش کودک برای اندیشیدن را از بین میبرد، بلکه میتواند فرزندان را دچار تنبلی ذهنی و فکری کند. بدین ترتیب فرزندانْ دیگر تمایلی به فکرکردن دربارۀ موضوعات نشان نمیدهند و منتظر میمانند تا پاسخ سؤالاتشان را از بیرون و توسط فردی دیگر به دست آورند؛ بدون اینکه خود، دربارۀ آن تأمل نمایند.