نظم آهنین، نظم حیوانی
علی ابراهیمپور
تشکل شور
ازدواج مسعود رجوی با مریم عضدانلو در سال ۶۴، سرآغاز انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود. آنهم به فاصله چند روز پس از طلاق وی از معاونش، مهدی ابریشمچی! ازدواجی که در باور اعضا از انقلاب کبیر فرانسه هم بزرگتر بود.[۱] اما این اولین بار نبود که بحث از «ارتقای ایدئولوژیک» در سازمان مطرح میشد.[۲] درست ده سال قبل نیز سازمان با چنین ارتقایی مواجه شده بود…
اما چرا سازمانی که روزی با «إِنَّهُمْ فِتْیَه آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى»[۳] معرفی میشدند، به جایی رسید که معاون سازمان، همسر خود را به رهبر سازمان تقدیم میکند و در مقابل از رهبر سازمان دختر جوانی را هدیه میگیرد؟! به جایی میرسد که سختترین و غیرانسانیترین فضا را ـ اعم از رقص رهایی و مرز سرخ مجاهدین ـ برای اعضای خود ایجاد میکند؟
در سال ۱۳۴۴ ـ دو سال پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد ـ سه تن از اعضای جوان سابق جبهه ملی دوم و نهضت آزادی، که فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نکرده بود، تصمیم گرفتند در مبارزه علیه رژیم شاه، سازمانی با مشی مسلحانه به وجود آورند.[۴] محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین هسته اولیه گروه را تشکیل دادند. مرکزیت این گروه با حنیفنژاد بود. این افراد با آنکه شخصاً مذهبی بودند و نسبت به عقاید و رفتار مذهبی خویش توجه و حساسیت داشتند، از نظر سیاسی و ایدئولوژیک پرورشیافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. مهندس بازرگان، خود نیز بعدها تأکید کرد که مجاهدین خلق «فرزندان نهضت آزادی» هستند و مبانی فکری و تعلیمات اولیه آن مأخوذ از بحثها و کتابهای وی و نهضت آزادی بوده است.[۵] اندکی بعد، شمار دیگری به این حلقه پیوستند که از جمله آنان مسعود رجوی بود.[۶]
آنان تجربه دینداری را بر اساس آنچه در میان روحانیت یا آنچه در میان نهضت آزادی دیده بودند، ناکافی میدانستند و به دنبال یافتن راه تازهای بودند که بتواند مهمترین مسئله آنان یعنی مبارزه قهرآمیز ـ و نه لزوماً فرهنگی ـ علیه استثمار را توجیه کند. آنان به دلیل ناکافی دانستن تفسیر رسمی روحانیت از دین، با ایجاد گروههای بحث و بر اساس الهامی که از آثار مرحوم بازرگان گرفتند، به تدوین ایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و کوشیدند متونی را تدوین کنند که بتوانند از آنها به عنوان متن آموزشی برای تربیت کادر مورد نظر سازمان استفاده کنند.[۷] این دوره به مدت شش سال به طول انجامید و حاصل آن چهار رساله و جزوه درونگروهی به نامهای «شناخت»، «راه انبیا و راه بشر»، «تکامل» و «اقتصاد به زبان ساده» بود.[۸] این کتابها عموماً بازنویسی مبانی مارکسیستی بود که در پوشش و ظاهر اسلامی تدوین شده و تلاش شده بود برای مسائل مختلف آن، شواهدی از قرآن و نهجالبلاغه ارائه دهند. در واقع دینشناسی سازمان، مشتمل بر یک هسته و یک پوسته بود؛ هسته آن مارکسیستی و پوسته آن اسلامی بود. آنان در مسیر التقاط و شیفتگی مارکسیسم تا آنجا پیش رفتند که میخواستند از مارکس و مائو هم یک موحد بسازند و معتقد بودند یک مارکسیست خوب نمیتواند مسلمان خوبی نباشد!
سازمان در ابتدا، مارکسیسم را به عنوان «علم مبارزه» قبول داشت. آنان معتقد بودند مارکسیستها دو نوع حرف دارند: «یکسری حرفهای ضد دین دارند که مزخرف است و باید کنار گذاشته شود؛ و یکسری حرفهای دیگری هم دارند که علم مبارزه است». آنان عقیده داشتند در عین آنکه خداپرست هستند، مارکسیسم را به عنوان «علم انقلاب» قبول دارند. آنان علمیبودن مارکسیسم را تحت عنوان «علم مبارزه» آنهم برای تحلیل طبقات اجتماعی و رویارویی آنان و پیروزی طبقه کارگر پذیرفته بودند؛ چراکه دنبال مبارزه قهرآمیز بودند و علم این مبارزه را در نهضت آزادی نمییافتند. بنابراین به دنبال علمگرایی، به مارکسیسم علاقهمند شدند. اما به هر روی چون تربیت سنتی ـ مذهبی داشتند و بیشتر در خانوادههای مذهبی بازاری بار آمده بودند، تلاش کردند تلفیقی میان دو گرایش ایجاد کنند. این تلفیق، استراتژی اصلی آنان در تدوین ایدئولوژی جدیدی بود که برای سازمان مورد نظر خود نوشتند. در واقع، تناقض اصلی، درست در همینجا نهفته بود که میبایست زمانی خود را نشان دهد.[۹]
سازمان از اواخر سال ۴۹ و طی سال ۵۰ ـ یعنی زمانی که تدوین ایدئولوژی به پایان رسید ـ وارد مرحله جدیدی شد. طی این مرحله، سازمان بر اساس مشی جنگ مسلحانه، کوشید عناصر و مهرههای اصلی رژیم و نیز برخی از مستشاران خارجی را ترور کند. این تلاش در ابتدای مسیر ناکام ماند و منجر به «ضربه شهریور ۵۰» شد.[۱۰] طی این رخداد، سازمان لو رفت و مورد هجوم ساواک قرار گرفت و اغلب کادرها و تعداد زیادی از اعضای حلقه اولیه دستگیر و اعدام شدند. از حلقه اولیه، فقط مسعودرجوی و بهمن بازرگانی از اعدام، جان سالم به در بردند.
دستگیری رهبران سازمان، زمینه ظهور تردید در موفقیت ایدئولوژی اسلام در هدایت جنبشهای انقلابی را فراهم ساخت و در این میان، اوجگیری جنبشهای مارکسیستی ـ لنینیستی و مائوئیستی در جهان، زمینه را برای تغییرات ایدئولوژیکی اعضای سازمان فراهم آورد. روند تغییر ایدئولوژی این سازمان از سال ۱۳۵۲ با افزایش مطالعات کادر رهبری پیرامون انقلاب کوبا، چین و ویتنام سرعت بیشتری به خود گرفت. نهایتاً در مهر ۱۳۵۴ سازمان با رهبری تقی شهرام با انتشار بیانیهای بر تغییر رسمی ایدئولوژی خود تصریح کرد.[۱۱] در این بیانیه با اعلام ناامیدی خود از ترکیب مارکسیسم و اسلام، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلاب دانستند. آنان با این بیانیه، پوسته ایدئولوژی سازمان را شکافته و هسته را عیان کردند.[۱۲] با این بیانیه، سازمان مجاهدین خلق، رسماً به سازمانی مارکسیستی تبدیل شد.[۱۳] این تغییر موضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد و به گسترش تصفیه درونی و ترور برخی اعضای مذهبی سازمان انجامید.[۱۴] تا پیروزی انقلاب، قسمتی از اعضای سازمان توسط خود سازمان پاکسازی شدند، ساواک و رژیم، رهبر و بیشتر اعضای سازمان را کشتند و گروههای کوچکی نیز با حفظ اسلامیت تشکیل شدند.
در حوالی پیروزی انقلاب، مسعود رجوی ـ که جوانترین عضو حلقه اولیه بود ـ توانست با تلاش افراد باقیمانده، سازمان را حفظ و برپا کند. او که نتوانست نظر امام را به سازمان جلب سازد و خود را در فعالیتهای انقلاب دخیل کند، به مبارزه علیه جمهوری اسلامی برخاست. ترور دفتر حزب جمهوری اسلامی و انفجار دفتر نخستوزیری از نمونه اقدامات آنان است.[۱۵]
رجوی، رهبر سازمان، پس از مدتی کوتاه که از جنگ مسلحانه گذشت و بیثمر بودن آن را تجربه کرد، همراه ابوالحسن بنی صدر به خارج گریخت. از آن پس سازمان، فعالیتهای ضد اسلامی خود را در قالب همکاری با رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی و به راهاندازی عملیاتهایی نظیر فروغ جاویداون ـ که عملیات مقابل آن از سوی جمهوریاسلامی عملیات مرصاد نامیده شد ـ پی گرفت.
بعد از شکست در عملیات مرصاد بود که انقلاب ایدئولوژیک در سازمان بالا گرفت. چنانکه گذشت، شروع این اقدام ـ درست ده سال بعد از تحول ایدئولوژیک سازمان ـ در سال ۵۴ با ازدواج غیرشرعی مسعود رجوی و مریم رجوی بود. پس از آن، انقلاب درونی سازمان، یکی پس از دیگری، بروز پیدا کرد: اول از همه طلاق اجباری در تمامی سطوح در سازمان بود و اینکه هیچ مجردی حق ازدواج ندارد (مرز سرخ مجاهدین). در مرحله بعد، ازدواج همه زنان با شخص مسعود رجوی بود![۱۶] از ملازمات این طرح، جدا کردن بچهها از پدر و مادرها بود. حدود ۸۰۰ بچه به همراه پدر و مادر خود در پایگاه زندگی میکردند؛ از بچههای ۸ ماهه گرفته تا ۱۵ ساله که همگی را به خارج از عراق منتقل کردند.[۱۷]
اینها بخشی از سختگیریها و قوانین فولادین سازمان برای اعضایش بود. از دیگر قوانین سازمان میتوان به رقص رهایی،[۱۸] نوع خاص و مشخص و ثابتی از حجاب ـ آنهم در تمام اوقات شبانهروز ـ با رنگ و طرح مشخص شده، کار کردن ۱۶ساعت در روز، ممنوعیت ملاقات با فرزندان و پدر و مادر و هرگونه مکاتبه با خارج از پادگان و حتی ممنوعیت داشتن عکس اقوام، ممنوعیت فکرکردن به جنس مخالف، ممنوعیت مطالعه و ارتباط با مجلات و رسانهها، ممنوعیت نگاه به آینه و اجبار برای خارجکردن رحم زنان اشاره کرد. اینها نیز فقط بخشی از قوانین حاکم بر سازمان منافقین است.[۱۹]
ریشه و بنیان «نظم آهنین» سازمان منافقین را باید در ایدئولوژی و تفکرات سازمان جستجو کرد. چنانکه بیان شد، مارکسیسم زیربنای تفکر منافقین را تشکیل میدهد. تفکرات مارکسیستی در سازمان مجاهدین، در مرحله باور باقی نمانده و به مرحله باید و نباید و دستورهای عملی میرسد. مطابق تفکرات مارکسیسم، مبارزه تا رسیدن به کمون ثانویه ادامه دارد. غایت آرزوی یک مارکسیست، رسیدن به «زندگی اشتراکی» است و از فعالیتهایی که لازم است برای تحقق کمون ثانویه صورت گیرد، تلاش برای بسترسازی نظام اشتراکی است. در جامعه اشتراکی، مالکیت خصوصی معنا ندارد. تلاش برای ایجاد چنین جامعهای مبتنی بر تدوین قوانین سخت و پیچیده است؛ قوانینی که عموماً به علت تضاد با فطرت انسانی، محکوم به شکستاند. شکست شوروی، شاهدی بر این مدعاست.
در مجموع باید گفت تمرکز و تأکید افراطی بر نظم، منجر به قوانین ضدانسانی میشود و این چیزی نیست جز «مواجه شیءگونه و حیوانی با انسان». درحالیکه نظم مبتنی بر اخلاق که در آموزههای دینی حدود و ثغور آن مشخص شده است، نهتنها آسیبزا و شکننده نیست، بلکه پیشران و لازمه حرکتهای انسانی و اجتماعی است.
[۱]. سایت رجویسم (rajavism.com)؛ کد خبر: N31519.
[۲]. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران (۱۳۵۷-۱۳۲۰)، ص۶۵۲٫
[۳]. کهف، ۱۳٫
[۴]. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۲، ص۱۴۳٫
[۵]. سایت کنگره ۱۷۰۰۰ شهید ترور (۱۷۰۰۰٫ir)، مقاله سازمان مجاهدین خلق.
[۶]. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران (۱۳۵۷-۱۳۲۰)، ص۵۴۸٫
[۷]. همان.
[۸]. سید ابوالحسن توفیقیان، «سازمان مجاهدین خلق»، سایت پژوهشکده باقرالعلوم.
[۹]. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران (۱۳۵۷-۱۳۲۰)، ص۵۴۶٫
[۱۰]. حمید احمدی حاجیکلایی، جریانشناسی چپ در ایران، ص۳۱۲٫
[۱۱]. سید ابوالحسن توفیقیان، «سازمان مجاهدین خلق»، سایت پژوهشکده باقرالعلوم.
[۱۲]. تقی شهرام پس از تغییر ایدئولوژی گفت: «پیراهن اسلام را از هر کجا وصله علمی زدیم، از جای دیگر پاره شد». علی دارابی، جریانشناسی سیاسی در ایران، ص۱۰۰٫
[۱۳]. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[۱۴]. سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[۱۵]. علی دارابی، جریانشناسی سیاسی در ایران، ص۹۷ـ۱۰۱٫
[۱۶]. سایت رجویسم: (rajavism.com)؛ کد خبر: N31058.
[۱۷]. همان؛ کد خبر: N31519.
[۱۸]. رقص زنان سازمان مقابل مسعود رجوی.
[۱۹]. رها آذریزاده، زنان و حقوق زنان در فرقه رجوی، سایت رجویسم: (rajavism.com)؛ کد خبر: N31888