معرفت ناب
خودشناسی
با مرور در مقاله پیشین دانسته شد که خودسازی مقدم بر جامعه سازی است.
همانجا سوالی مطرح گردید که پرداختن به پاسخ آن را موکول به مقاله حاضر نمودیم.
سوال این جا بود: حال که وظیفه ما بعنوان مربیان نسل جوان، خودسازی است، چه باید بکنیم و چگونه باید آن را محقق سازیم؟ به عبارت دیگر: راه خودسازی چیست و چه مقدماتی را باید فراهم کنیم؟…
با جستجو در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهمالسلام و همچنین آثار بزرگان، مطالبی را در این نوشتار آوردهایم که امید است منشأ آثار و برکات ارزنده برای نگارنده و خوانندگان محترم باشد.
یکی از ویژگیهای انسان این است که هرگاه قدر و ارزش یک شیء برایش معلوم شود بطور طبیعی در حفظ و نگهداری آن تلاش میکند. هر قدر، ارزش شیء بیشتر، تلاش انسان برای در امان نگهداشتن آن شیء از گزند آفات، بیشتر خواهد بود و به عکس هرگاه ارزش اشیاء برایش مجهول باشد، توجهی به آن ننموده و از دست دادنشان اهمیت چندانی نخواهد داشت.
ارزش یک قطعه طلا برای کودک خردسال به مراتب کمتر از ارزش یک بسته شکلات خواهد بود چرا که این کودک، شرینی مشکلات را چشیده و نسبت به آن، علم پیدا کرده است اما نسبت به ارزش قطعهی طلا کاملاً جاهل میباشد فلذا به راحتی آن دو را با یکدیگر معاوضه میکند.
انسان موجودی است پیچیده و دارای جایگاه ویژه در دستگاه خلقت و همچنین در منظر خالق هستی. معرفت پیدا کردن به این جایگاه، موجب تلاش برای حفظ و ارتقاء آن خواهد بود کمااینکه جهل نسبت به این موقعیت، عامل بیتوجهی به خود و استاد علامه حسنزاده آملی میفرمایند، انسان کاری مهمتر از خودسازی ندارد و آن مبتنی بر خودشناسی است.[i]
معرفت نفس از آنچنان اهمیتی برخوردار است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:
معرفه النفس انفع المعارف
خودشناسی نافعترین شناختهاست.[ii]
امام باقر (علیهالسلام) معرفت نفس را قابل مقایسه با هیچ یک از معرفتها و شناختها نمیدانند.
لا معرفه کمعرفتک بنفسک
هیچ شناختی مانند شناخت خویشتن خودت نیست.[iii]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) غایت و نهایت معرفتها را معرفت نفس میدانند.
غایه المعرفه اَن یعرف المرءنفسه
هدف نهایی معرفت آن است که آدمی خود را بشناسد.[iv]
بالاترین مرتبه هر شناخت و معرفتی، معرفت به خداوند تعالی و در نتیجه اتصاف به صفات الهی است که لازمه آن هم معرفت نفس میباشد. وجود مقدس مولی الموحدین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در کلام گهر بارشان فرمودهاند:
من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم
هر کس خود را بشناسد، به نتیجه و غایت هر شناخت و دانشی دست یافته است.[v]
نفس چیست؟
انسان بعضی امور را به خودش نسبت میدهد. میگوید: من فکر کردم، من خریدم و یا پای من، لباس من و… آیا این «من» همان اعضاء و جوارج است؟ یا چیزی غیر از آن؟
قطعاً اعضاء و جوارح نمیتواند باشد زیرا چه بسائ دست و پا وجود نداشته باشد اما باز «من» موجود خواهد بود و بلعکس ممکن است اعضاء و جوارح باشند اما «من» موجود نباشد مانند انسان مرده. نفس، همان «من» است، چیزی غیر از جسم و متعلقات آن و اعضاء و جوارج ابزار نفس هستند.
اساساً قوام و دوام اعضاء و جوارح به نفس است.
این تعریف مختصری بود از نفس اما آیا ویژگی و ارزش والای نفس که ائمه طاهرین علیهمالسلام انسانها را ترغیب به شناختن کردهاند این است؟ قطعاً چیزی از این سطح میباشد.
خداوند متعال مبدأ هستی است و هر آنچه در عالم وجود دارد، موجودیتش را از خداوند گرفته و موجودات به وجود او. به عبارت دیگر موجودات عالم مانند تیغههای آفتاب هستند که موجودیتشان به وجود خورشید است و یا مانند امواج دریا میباشند که بدون دریا معنا ندارد به همین خاطر جناب علامه حسنزاده آملی از هر یک از آنها تعبیر به جویباری از دریای وجود کرده و انسان را بزرگترین آن جویبارها دانستهاند.[vi]
جویباری که فیوضات را از مبدأ عالم میگیرد و خود را به کمال میرساند. البته همهی موجودات فیوضات الهی را دریافت میکنند اما تفاوت کمی و کیفی دریافت انسان با سایر موجودات مصداق «میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است» میباشد و این نیست مگر بخاطر لیاقتها و قابلیتهای به ودیعه گذاشته شده در نهاد انسان.
نفس انسان آن حقیقتی است که خداوند از بین موجودات عالم، تعلیم «اسماء» را فقط برای او داشته است. «اسماء» در یک کلام یعنی تمام ماسوی الله، چرا که تمامی مخلوقات خداوند، اعم از مادی و غیرمادی، مظهری از اسماء الهی هستند و هر یک از آنها مسمّایی از یک اسم خداوند میباشند لذا اینکه خداوند در قرآن کریم میفرماید، و علم آدم الاسماء کلها[vii] مراد این است که خداوند تمامی موجودات را به انسان آموخت و به تعبیری همه چیز را مسخّر او گردانید.
چگونه است که خداوند انسان را برای چنین امر مهمی برگزیده است؟ آیا این دلیل بر شرافت و برتری او نسبت به سایر موجودات نیست؟
ارزش نفس انسان محدود به این مقدار هم نیست بلکه بالاتر از اینها را خداوند برایش در نظر گرفته و آن رسیدن به تمام جانشینی و خلیفه اللهی میباشد.
و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل و فی الارض خلیفه قالوا تعجل فیها من یفسد فیها و یسفک الاماء و غنی نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون[viii]
و چون پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی خواهم گماشت، فرشتگان گفتند: آیا در آن کسی را میگماری که در آن تباهی کند و خونها بریزد؟ و حال آن که ما با ستایشت، تو را ؟؟؟ میکنیم و به تقدّست میپردازیم. فرمود: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.
در این آیه خداوند خبر برگزیدن جانشین خود را به ملائکه میدهد اما سخنی از انسان به میان نمیآورد. از نوع پاسخ ملائکه به این خبر میتوان دریافت که مراد خداوند، انسان است. در آیه دیگری خداوند خطاب به داود نبی (علیهالسلام) عبارتی دارند که بیانگر جانشینی اوست. یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض. ای داود همانا تو را در زمین خلیفه و جانشین گردانیدیم.[ix]
البته مراد نوع انسان است نه شخص حضرت داود (علیهالسلام) و ذیل آن، آیات دیگری همچون و هو الذی جعلکم خلائف فی الارض … و اوست کسی که شما را جانشینان زمین کرد…[x] میباشد.
خلیفه و جانشین باید هم طراز و هم رتبه مستغلش باشد. انتخاب انسان بعنوان خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین، نشان از بالا بودن مرتبهی وجودی اوست و اینکه چنان قابلیتی دارد که میتواند متحمل اسرار الهی گردد. نشان از این است که نفس انسان برگرفته شده از خداوند است و رنگ و بوی خدایی دارد. دلیل این مدعا فرمایش خداوند در قرآن کریم است که: و نفخت فیه من روحی…. و از روح خودم در او دمیدم…[xi]
بخاطر همین ویژگی روح و نفس انسان است که معرفت نفس یکی از بهترین راههای معرفت رب معرفی شده است. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه. عالمترین شما به خودش عالمترین است به پروردگارش[xii]
انسان… کاملترین مظهر واجب الوجود است[xiii]
با نفس خود چه کردهایم؟!!!
شاید مطالعه مطالب فوق ما را وادار کند قدری در خودمان سیر کنیم و ببینیم آیا ما هم اینچنین هستیم یا اینکه خودمان را ضایع نمودهایم؟ آیا تاکنون قدر خودمان را دانستهایم؟ آیا همانگونه که یک قطعه طلا را در زبالهدان و لجنزار نمیاندازیم، گوهر وجودمان را از زبالهدان و لجنزار گناهان دور نگهداشتهایم؟ یا آنقدر خود را بیارزش کردهایم که خواهشها و تمیّنات حیوانی را بر جایگاه عرشی و الهی نفسمان تقدّم داشتهایم؟
خداوند کمالات لایق خود را برای ما مهیا کرده است و ما از آن گریزانیم.
ما جویهایی هستیم متصل به دریای وجود، متصل به مبدأ هستی، متصل به کانون افاضات ربّانیه اما افسوس که این جویها را آلوده کردهایم و مانع دریافت فیض الهی شدهایم.
این جدول [جویبار] اگر درست تصفیه و لایروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات میگردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن … را داراست».[xiv]
معرفت نفس نقش اساسی در تربیت انسان دارد و سنگ بنای خودسازی و دیگرسازی است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند: رحم الله امزء علم قدره خدا رحمت کند کسی را که قدر و ارزش خود را بداند دوستان، بیائید کمی قدر خودمان را بدانیم ـ کمی دلمان بحال خودمان بسوزد ـ کاری برای خودمان بکنیم.
یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر شما باد نفسهایتان[xv] خودمان را فراموش نکنیم ـ خودمان را تنها نگذاریم ـ راه همین است و بس.
وعده
حال که دانستیم موجودی الهی و ملکوتی هستیم (مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک) خاکستر گناه بر روی روح و نفسمان نشسته و از مسیر تکاملیمان دور شدهایم، باید کمر همت بسته و به جبران فرصتهای از دست رفته بپردازیم.
در نوبت بعد یکی از اساسیترین راههای خودسازی (پس از معرفت نفس) را به شیوهای کاربردی که از خرمن پرفیض اساتید بزرگوارمان برگرفتهایم، تقدیم خواهیم کرد.
انشاءالله
پینوشت:
[i] . معرفت نفس مقدمه دفتر اول ـ حسنزاده آملی.
[ii] . نقل از مقدمه کتاب معرفت نفس دفتر اول استاد حسنزاده آملی.
[iii] . تحف العقول، ص ۲۰۸ و بحارالانوار ج ۷۸، ۱۶۵ به نقل از سیری در تربیت اسلامی ـ دلشاد تهرانی.
[iv] . شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۳۸۶٫
[v] . شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۴۰۵٫
[vi] . معرفت نفس ـ مقدمه اول دفتر.
[vii] بقره ـ ۳۱٫
[viii] .
[ix] . ص ـ ۲۶٫
[x] . انعام، ۱۶۵٫
[xi] . حجر ـ ۲۹٫
[xii] . غرر و درر علم الهدی سید مرتضی، ج ۲، ص ۲۲۹ (نقل از معرفت نفس دفتر اول).
[xiii] . معرفت شمس ـ مقدمه دفتر اول.
[xiv] . معرفت شمس ـ مقدمه دفتر اول.
[xv] . مائده ـ ۱۰۵٫