مهر استاد
ترم سوم دانشگاه سخت بیمار شدم، به نحوی که یک خط در میان به کلاس می رفتم. آقای دکتر علوی استاد درس سمینار بودند، در آن ترم باید موضوع پایان نامه را هم مشخص می کردیم.ایشان در انتهای هر جلسه تکالیفی را معین می کردند که باید هفته ی بعد تحویل می دادیم و تکالیف مورد نظر گام به گام دانشجو را با نحوه ی نوشتن پایان نامه آشنا می کرد. بسیاری از دانشجویان کلاس ما عنوان پایان نامه شان را مشخص کرده بودند و اتفاقا تکالیف استاد را در رابطه با موضوع مورد علاقه شان انجام می دادند، ولی من هنوز موفق به انتخاب موضوع پایان نامه ام نشده بودم و این موضوع بر شدت بیماری ام می افزود، از طرفی بسیار ناراحت بودم که در نظر استاد دانشجویی بی خیال و بی انضباط به نظر بیایم، خلاصه در همین فکرو خیالها و غم و غصه های به قول استاد، مذموم دنیا غوطه ور بودم، که بیماری من بدتر شد و یکی دوهفته به دانشگاه نرفتم در عصر یکی از روزها تلفنم به صدا درآمد و من از آنطرف خط صدای آقای دکتر علوی را شناختم، برایم جای تعجب داشت که استاد برای چه کاری با من تماس گرفته اند، در همین افکار بودم که متوجه شدم ایشان به قصد احوال پرسی شماره ی موبایل مرا از دوستانم گرفته و جویای حال من شده بودند. کار ایشان برای من بسیار خاطره انگیز و آموزنده بود، چرا که ایشان با آن مرتبه ی علمی و مشغله ی بسیار به خودشان زحمت داده بودند و از دانشجوی بیمارشان احوال پرسی نموده بودند.
وقتی با خود می اندیشم که یک احوال پرسی ساده ی استاد از شاگرد، آن هم شاگردی که در آن زمان خودش در سمت معلم و مادر دو فرزند می باشد، اینقدر باعث خوشحالی شاگرد می شود. به این نتیجه می رسم که محبت برای انسان در هر سنی که باشد معجزه آسا، شادی و آرامش به ارمغان می آورد پس قطره های زلال محبت را از گل وجود دانش آموزانمان دریغ نکنیم. باور داشته باشید که اعمال محبت آمیز به ظاهر ساده، نتایجی بس عمیق در برخواهند داشت.