چرا نامه ائمه(علیه السلام) در قرآن کریم وجود ندارد؟
با توجه به اینکه قرآن کریم کاملترین ما مسلمانان است ، چرا به طور واضح اسم ائمه اطهار (ع) در آن وارد نشده که همین امر باعث تفرقه بین مسلمانان شده است؟ درحالیکه سرگذشت پیامبران گذشته درقرآن آمده است اما درخصوص ائمه اطهار صحبتی نشده است اگر فرض بگیریم که قرآن سرگذشت ، گذشتگان است ، و درخصوص آینده نیز سخن گفته چرا درخصوص ائمه به طور واضح و صریح مطلبی نیامده است.
عدم ذکر نام امامان در قرآن چند نکته دارد که به پارهای اشاره میشود:
نکته اول: دعوای سیاسی و پتانسیل آن:
انگیزه سیاسی از مهمترین عوامل تأثیر گزار در اجتماع بشری است. اگر کسی بگوید: پتانسیل انگیزه سیاسی نیرومندتر از دیگر انگیزهها است، سخن گزافی نگفته است. حتی گاه مشاهده میشود دیندار در تعاملات اجتماعی به جهت نیرومندی انگیزه سیاسی از ارزشهای دینی و مسئولیت ناشی از آن فاصله میگیرد و به جهت جاه طلبی و نیل به آرمانهای سیاسی دین را فدای آن میکند. برای این سخن نمونه بسیار است.
این انگیزه موجب شد که گروهی از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) با به فراموشی سپردن و نادیده گرفتن وصیتهایش در سقیفه بنی ساعده برای تصدی امر حکومت به چانه زنی بپردازند.
آری مسلمانان بعد از رحلت پیامبر در امر حکومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهی در پی نظام خلافت بودند و به سقیفه بنی ساعده رفتند و سرانجام ابوبکر قدرت سیاسی را به دست گرفت.
گروهی دیگر در پی نظام امامت بودند و به طرفداری از امام علی(ع) برخاستند و انتقال قدرت سیاسی به حضرت را خواستار شدند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ چرا که پتانسیل انگیزه سیاسی قدرتمند بود و این امر خود سدّی محکم در برابر بسیاری از استدلالها قرار گرفت و نگذاشت حیات سیاسی مسلمانان راه درست خویش را بپیماید.
نکته دوّم: قرآن کتاب هدایت و معجزه جاویدان:
قرآن کتاب هدایت بشر است، این هدایت فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی است.
قرآن کتاب هدایت تمامی بشر از زمان خاتم پیامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهانی و جاودانی بودن دین اسلام “هدی النّاس”(1) است؛ یعنی راهنمای همهبشر از زمان حضرت خاتم تا دمیدن صور اسرافیل است؛ به همین جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزیده است. فرمود: “انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را فرو فرستادیم و خود ما آن را حفظ میکنیم.
مشیت خداوندی به مصونیت قرآن از تحریف تعلق گرفته است، و این هم راهکار خاص خود را میطلبد، چرا که فرمود: “أبا الله ان یجری الاشیاء الاّ بالاسباب”. (3)
بعد از بیان این دو نکته، میگوییم:
قرآن کتاب هدایت است و همواره باید چراغ راه بشر قرار گیرد، تا شاهد صدقی برای رسالت رسول گرامی اسلام(ص) و دستور عمل زندگی بشر باشد. لازمة وصول به این هدف مصون ماندن قرآن از تحریف است که این هم در مشیت خداوندی نهفته است. این که خداوند وعده داده است که قرآن را از تحریفات مصون نگه میداریم، به گفته مفسران وحی، این امر راهکار میخواهد.
یکی از راهکارهای آن این است که قرآن در امر سیاسی (به این معنا که بعد از پیامبر چه فردی قدرت سیاسی مسلمانان را به دست بگیرد) که از پتانسیل قدرتمندی بهرهمند است، با شفّافیت وارد میدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونهای رهنمود دهد که حساسیت جناحهای سیاسی را برنیانگیزد و حکومتها به تحریف قرآن رو نیاورند.
با توجه به علم خداوندی از حوادث و رویدادهای بعد از زمان پیامبر اگر در قرآن به امامت امام علی(ع) و یازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت یاد میشد، مخالفان سیاسی این دوازده گوهر امامت به جای گفتن “حسبنا کتاب الله” میگفتند:
قرآن را قبول نداریم، یا میگفتند: برخی از آیات قرآن تحریف شده است. یا در پی مقابله بر میآمدند و میکوشیدند، تا اسمها را تغییر دهند و به جای امامت امام علی(ع) امامت فلان فرد را مندرج میکردند. در چنین وضعیتی حکومت نه تنها پشتیبان حفظ قرآن نمیشد، بلکه یکی از عوامل بسیار مهم تحریف قرآن به شمار میآورد.
آیات سیاسی، یا به عبارتی رساتر آیاتی که به گونهای از بار سیاسی بهرهمند است و برخی از جناحهای سیاسی میتواند، به نفع حرکت سیاسی خویش از آن کمک بگیرد، نه تنها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلکه در لابه لای دیگر آیات نیمه مخفی مانده است.
آیه تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً)(4) درباره عصمت اهل بیت پیامبر نازل شده، لیکن پیامبر دستور میدهد که این آیه را در میان آیاتی که درباره زنان پیامبر است قرار دهند.
آیة اکمال دین و اتمام نعمت (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً)(5) بعد از حادثه غدیر و درباره امامت و ولایت امام علی(ع) نازل شده امّا به دستور پیامبر در بین آیاتی که دربارهاحکام خوردن گوشتها و این که چه گوشتهایی خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آیه تبلیغ (یا ایها الرّسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس) که قبل از حادثه غدیر خم نازل شد و پیامبر با نزول این آیه مأموریت یافت که امامت و ولایت امام علی(ع) را برای مردم تبیین نماید، در بین آیاتی قرار گرفته که مربوط به اهل کتاب است.
همه این آیات که در قرآن تنظیم شده است، به دستور پیامبر در جایگاه خویش قرار گرفته اند، بعید نیست که پیامبر این گونه چیدمان را برای جلوگیری از تحریف برگزیده باشد، چرا که این چیدمان حساسیت مخالفان سیاسی را بر نمیانگیزاند، و از سوی دیگر هدف قرآن که “هدی للناس” و “هدی للمتقین” است، با توجّه به روایت و تفسیر نبوی در هدایتگریش، به وظیفه خود عمل کرده است.
در بررسی بیشتر از این موضوع میگوئیم:
از نگاه کلیتر و عامتر برای این مسئله دو جهت عنوان شده است:
یکی اینکه قرآن راه و روشی دارد و آن این است که در مـوضوعات غالبا میخواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند، نه به صورت شخصی و فردی و ایـن خـود بـه عـنوان مزیتی برای قرآن محسوب میشود.
دیگر اینکه پیامبر و یا خداوند نمیخواست در این مسئله که به هر حال هوا و هوسها و انگیزههای انسانها در آنها بسیار قوی بوده و در آنها دخالت خواهد کرد، مـطـلبی به صورت صریح و آن هم در کتاب مقدس قرآن
طرح شود، زیرا خطر تحریف آیات و یا مهجوریت قرآن بسیار بود.
اگر این مسئله اتفاق میافتاد، آن گـاه متقنترین و مقدسترین سند اسلام خدشه دار شده بود.
پیامبر در گـفـتار خود به طور صریح فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علی مولاه. . . ) آیا صریحتر از این هم ممکن است؟
از سوی دیگر شیوه قرآن مجید در باره ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده حضرت این است که به معرفی”شخصیت” ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی “شخص”.
قرآن مجید درموارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگیهای رفتاری ائمه بهویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است از جمله:
1- “و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا”، (6) مفسرین بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمومنین و خانواده ایشان است و مسئله روزهداری حضرت علی و. . . . و دادن افطار خود به مسکین و یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند.
2- “انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا”، (7)
در خصوص این آیه مقالات و کتب متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) است، نزد شیعه وسنی هیچ اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند.
3- “انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون”، (8) شان نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی در باره حضرت علی(ع) میباشد.
البته آیات بسیاردیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم.
در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز ؛در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه ؛ در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص وخدا دوستی نمایان گردیده است.
البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
شیوه ذکر شده حکمتهای متعددی دارد از جمله:
1- این مسئله میتواند آزمونی باشد تا کسانی که ایمان واقعی دارند، از افرادی که به ظاهر ایمان آوردند، شناخته شوند که آیا حقیقت را آن گونه که هست خواهند پذیرفت یا آن گونه که هواهای نفسانی شان اقتضا میکند، آن را تحریف خواهند کرد؟
2-انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی شاید چندان نقشی در روشنگری نداشته باشد، بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند. البته این مانع از آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند، ولی معرفی شخصیت معرفی الگوهاست. در نتیجه جامعه را به جای گرایش متعصب آمیز و جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه میشود. چه بسا در ذهن توده انسانها کتاب آسمانی را در حد یک کتاب خانوادگی و قبیلهای تنزل دهد.
این روش بهویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است.
این مسئله دقیقاً در مورد امیرالمومنین و اهلبیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مسئله لازم است ابتدا شرایط و ویژگیهای جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسئله نایل آییم.
به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثر جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت بهویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند. پیامبر نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی مسئله امامت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو بهرو میشدند. دلایل این امر متعدد است از جمله:
الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف مخالفان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود و شمشیر علی (علیهالسلام) را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمود.
ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود. اموری مانند سن و. . . را در امور سیاسی دخیل میدانستند. به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند.
ج) این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی و منفعت شخصی و خانوادگی تفسیرمیکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسئله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین یکی از حاضران صدا زد ” خدایا! پیامبر به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم. اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! (9)
آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت راپیشه میساختند، زیرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟
خیر. زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر خلافت امیرالمومنین(ع) حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد. اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر نیز بودند، رسالت حضرت و قرآن و. . . را یکسره نفی و انکار کنند و یا به تحریف آیات دست زنند و خطرجدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.
همان گونه که در مورد روایات پیامبر چنین کردند. شاید این مسئله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در این جا به ذکر یک نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است، اکتفا میشود:
همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، در خواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضعگیریهای پیشین پیامبر واضح بود.
در این هنگام عمر صدا زد ” ان الرجل لیهجر؛(10) این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید”!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: “و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. . . ” در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد !
کار به جایی میرسد که حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا ترس آن وجود داشت که اصرار بر آن، موجب انکار رسالت شود. مسلما ًکسانی که چنین در خانه پیامبر خدا با وی برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند.
پس اصلاً بعید نبود که با نام بردن از حضرت علی (ع) و امامان دیگر، اصل وحی و رسالت و قرآن از طرف چنین مسلمان نماها زیر سؤال رود.
از همین جا روشن میشود که سرّ شیوه قرآن چیست. یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و یا در مقابل دین اقدام نکنند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آورده ایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص حضرت، ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ک:
1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی؛
2- رهبری امام علی(ع) از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص)ترجمه سید محمود سیاهپوش؛
3- نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سید مرتضی عسکری؛
4- بررسی مسائل کلی امامت، ابراهیم امینی؛
5- خاطرات مدرسه، سید جواد مهری؛
6- معالم المدرستین، علامه سید مرتضی عسکری؛
7- اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرفالدین.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 185.
2. حجر (15) آیه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آیه 33.
5. مانده(5) آیه3.
6. الانسان(76) آیه 9.
7. احزاب، آیه 33.
8. مائده(5) آیه 55.
9. تفسیرنورالثقلین، ج2، ص151.
10. بحار، ج30، ص130و466و513.