هدف ارتباط با خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.
خب بحثی را که آغاز کردیم از جلسه قبلی با عنوان مروری بر اهداف منظومه فکری تربیتی نوجوان در جلسه قبل بحثهای مقدماتی را راجع به این مطلب عرض کردیم که اولاً در واقع خاستگاه و ضرورت این منظومه فکری تربیتی چه بود، و بعد از آن ماهیت این منظومه را توضیح دادیم که چه ماهیتی دارد و توضیح دادیم چرا از واژه اهداف فکری تربیتی استفاده کردیم. بعد از آن مراحل استخراج و تنظیم فهرستهای منظومه فکری تربیتی را هم به اجمال مروری به آن کردیم و بیان کردیم که این اهداف فکری تربیتی که در منظومه بیان شده کاملاً به هم دیگه مرتبط هستند و یک نظم منظومهای بر آنها حاکم است و یک سیر خطی در میان اهداف فکری تربیتی وجود ندارد. یعنی در عین ارتباط با هم دیگه این ارتباط از جنس ارتباط خطی نیست. بلکه ارتباط منظومهای است. بعد از آن عرض کردیم که ان شاء الله در ادامه یعنی از این جلسه ان شاء الله شروع خواهیم کرد و تک تک این اهداف فکری تربیتی را مرور خواهیم کرد که مقصود از این عناوینی که در این جدول منظومه فکری تربیتی بیان شده مقصود از این اهداف و این عناوین چی هست. تا بیشتر به یک ذهنیت مشترکی همه مربیان و همه مدیران محترم بتوانند دست پیدا کنند و بر اساس یک ذهنیت دقیق و تا حدودی بالاخره مستند به همین معارف اهل بیت و آیات قرآن کریم بتوانند این اهداف را ان شاءالله در فضای تربیتی پیگیری بکنند. فقط من قبل از این که شروع کنم و اولین هدف را توضیح بدهم که مقصود از آن چی هست یک اشارهای میکنم که این اهدافی را که داریم توضیح میدهیم یک به یک تربیتی که در این جا مد نظر قرار گرفته و در واقع تربیتی که بیان میکنیم منظور از این ترتیب یک سیر فکری تربیتی نیست که جلسه قبل هم یک اشارهای در بحثهای مقدماتی به آن کردیم. بلکه این جا نهایت چیزی که در این ترتیب مد نظر هست یا یک نوع اهمیت بیشتر هست که باعث شده یک محور ارتباطی ابتدا بیان بشود و آن محور دیگه بعداً یا نهایتاً یک ترتیب منطقی به لحاظ مفهومی هست بین اهداف. که باعث شده یکی شماره یک قرار بگیرد و دیگری شماره دو. اما در عین حال منظور خاصی که اشاره به این داشته باشد که با این سیر باید مربی حرکت کند در این ترتیب وجود ندارد. با این تذکر شروع میکنیم و تک تک اهداف را ان شاء الله ما یک توضیحی خواهیم داد که منظور از آنها و مقصود از آنها مبتنی بر ادبیات آیات قرآن کریم و ادبیات روایات اهل بیت چی هست.
اما هدف اول، هدف اولی که در میان اهداف محور ارتباطی انسان با خدای متعال، دین و اولیای الهی مطرح شده در ساحت اهداف شناختی عبارت است از شناخت عظمت و اوصاف خدای متعال و مسأله خلقت و قضا و قدر الهی. باز من در ابتدای این بحث ساحت شناختی یک توضیح مقدماتی عرض بکنم. ما اهداف ساحت شناختی را از روش معمولی که شاید خیلی وقتها استفاده بشود در عنوان گذاری این اهداف استفاده نکردیم. یعنی نیامدیم بگوییم مثلاً هدف اول شناختی ما عبارت است از به عنوان مثال خداشناسی یا در اهداف بعدی دین شناسی، یا امام شناسی، یا مثلاً پیامبرشناسی، یا قرآن شناسی. از این عناوین استفاده نکردیم. علتش چه بود؟ علت این بود که با توجه به این که در این اهداف فکری تربیتی غرض ما ارایه شناختهایی است که کارکرد اولی و اصلی آنها تربیت نوجوان است نه این که غرض اصلی ما ارایه یک بحث علمی حالا عقیدتی کلامی صرفاً باشد. یعنی شما اگر به بحث خداشناسی، بحث توحید به عنوان یک موضوع علمی نگاه بکنید عنوان خداشناسی عنوان بسیار خوبی میتواند باشد. اما ما در این منظومه، چون منظومه غرض اصلی ما در طرح اهداف، غرض تربیتی بوده بنابراین ما از عناوینی استفاده کردیم که دقیقاً آن مقصود اصلی ما را بیان بکند. نه صرفاً عنوان مثلاً خداشناسی. با توجه به این نکته هست که ما میبینیم عنوان اول اهداف ما در این ساحت عبارت است از همین عنوان شناخت عظمت و اوصاف خدای متعال و مسأله خلقت و قضا و قدر الهی. خب اهمیت فوقالعاده این هدف به نظر میرسد اگر یک مقدار تأمل بشود خیلی واضح هست. ببینید مقصود از این هدف و در واقع غرض از این هدف این است که ما بتوانیم با یک ایجاد یک تصور درست از خدای متعال در ذهن نوجوان یک تصوری باشد که منطبق با همان معرفی از خدای متعال باشد که در قرآن و مثلاً احادیث اهل بیت بیان شده. با ایجاد یک چنین تصوری از خدای متعال در ذهن و قلب نوجوان بتوانیم یک رابطه درستی بین خدای متعال و نوجوان یعنی بین همین نوجوان و خدای متعال برقرار بکنیم. یعنی منجر به این بشود که خدا در زندگی نوجوان حضور پیدا بکند. چنین معرفی از خدا این جا مد نظر است. یعنی باید در نهایت آن تصوری که از خدا در ذهن نوجوان ایجاد میشود یک تصوری بشود که کارکردش حضور خدا در زندگی نوجوان باشد. حضور مطلوب. پس در واقع غرض ما اثبات خداوند به روشهای کلامی در این بحث نیست. بلکه اساساً ما بر اساس مبانی اندیشه دینی معتقد هستیم که یک شناخت فطری در وجود همه انسانها و بالاخص در سنین آغازین نوجوانی انسان نسبت به خدای متعال وجود دارد که آیات متعدد قرآن و تفاسیر علما و بزرگان و اساتید در این رابط سر جای خودش وجود دارد و میتوانید ان شاء الله مراجعه بکنید. پس این شناخت، این هدف باید مبتنی بر آن معرفت توحیدی و با توجه به این باشد که نوجوان را بنا نیست شما اولاً من مربی بیایم و اولاً او را با خدا آشنا بکنم. و یک شناختی از خدا در ذهن و قلب او ایجاد بکنم. بلکه با این اعتقاد باید صورت بگیرد که او یک شناخت فطری نیست به خدای متعال دارد. البته شناخت خدای متعال قاعدتاً مراتب دارد. یعنی مراتب عالی عالی او را جز خود خدا خودش را درست نمیشناسد. در مراتب بعدی انبیا الهی و اولیای الهی تا آرام آرام برسد در مراتب بالاخره بسیار پایین همه ما یک شناخت اولیهای نسبت به خدای متعال داریم. البته این شناخت فطری اولیه به تعبیر اساتید نوعی از شناخت ناآگاهانه است. یعنی ممکن است کسی اصلاً هیچ توجهی و آگاهی نسبت به این که یک چنین شناختی از خدا دارد نداشته باشد. اما در عمق وجودش چنین شناختی دارد که آیات متعدد قرآن استدلال میکند میگوید شما وقتی در یک فضای بسیار سخت مثلاً در میان دریا قرار میگیرید که موجهای سهمگین میآید و فضا کاملاً سخت میشود و یک اتفاق خاصی و مثلاً طوفانی ایجاد میشود در یک چنین شرایطی شما متوجه یک جایی میشوید این بر اساس همان شناختی است که نسبت به آن قدرت مافوق یعنی خدای متعال دارید در منتهی الیه ضمیر انسانها این شناخت نسبت به خدای متعال وجود دارد. اما در عین حال این شناخت … هر شناختی که ما نسبت به خدای متعال داریم همیشه دستور داده شده با ما در آیات قرآن و در احادیث اهل بیت که باید خدای متعال را از آن شناخت خودمان هم تنزیه کنیم. یعنی در عقیده شیعی ما بالاخره اعتقاد داریم که هم میتوان خدا را شناخت و هم از هر شناختی که نسبت به خدای متعال پیدا میکنیم باید خدا را تنزیه کنیم و تسبیح کنیم و بگوییم خدای متعال چیزی برتر از آن چیزی است که در ذهن ما وجود دارد. که در واقع با ذکر همیشگی که بسیار زیاد هم در نماز از آن استفاده میکنیم یعنی همان ذکر سبحان الله این را بیان میکنیم یعنی خدای متعال اصلاً در توصیفات و ذهنیتهای ما نمیگنجد اما در عین حال ما یک شناخت اجمالی و کلی که مقدمه برقراری ارتباط ما با خدای متعال هست در وجود خودمان داریم. این شناخت مدام باید توسعه پیدا بکند در وجود نوجوان. راه توسعه معرفت نسبت به خدای متعال چیه؟ همان طور که بسیاری از بزرگان هم توضیح دادند و آیات متعدد قرآن شاهد بسیار خوبی است بر این ادعا این که برای همه ما انسانهای معمولی علی القاعده و البته بسیاری از بزرگان هم همین هست اما خب شاید آن جاها بالاخره راه فقط منحصر به این نباشد. هر چند این راه همیشه وجود دارد. برای همه ما انسانهای معمولی راه ورود برای شناخت خدای متعال و در واقع بیشتر شناختن خدای متعال و توسعه معرفتمان به خدای متعال این هست که به اسماء و صفات خداوند بیشتر توجه کنیم. یعنی یک توجه مستمر به صفات الهی و مخصوصاً باز آن ویژگیهایی که در ارتباط خدا با مخلوقات هست که از آن به صفات فعلی خداوند یاد میشود با توجه مستمر به آن ویژگیهای خدا از یک طرف و از طرف دیگه نقصها و نیازهای خودمان. این گونه است که عمدتاً انسان معرفتش نسبت به خدای متعال افزایش پیدا میکند و مشکل ما انسانها عمدتاً غفلت از توجه به خدای متعال یعنی توجه به این اوصاف خدای متعال است. یعنی چه؟ پس اگر بخواهیم جمعبندی کنیم این هدف، مقصود از این هدف چیه؟ مقصود از این هدف این است که باید تلاش کنیم تا نوجوان آن خدایی را که به عنوان معبود و اله خودش پذیرفته و از او میکند با این اوصافی که الان عرض میکنیم بیشتر به او توجه کند. و یک درک عمیقتر و دقیقتر از خدای متعال پیدا کند از طریق توجه به این اوصاف خدای متعال. که مهمترین و اولین آن توجه به عظمت و بزرگی خداوند است. یعنی معنای ذکر الله اکبر. همان طور که میدانیم ذکر الله اکبر یکی از مهمترین اذکار هست که هم در نماز و هم در سایر عبادات به آن توصیه شدیم. و یک معانی بلندی دارد. ببینید برای این که حقیقت لا اله الا الله را که همه اعتقادات ما جمع در این کلمه است لا اله الا الله. هیچ معبودی جز خدای متعال، جز الله در عالم وجود ندارد. حالا میخواهیم این شناخت نسبت به الله را در وجود نوجوان تلاش کنیم توسعه پیدا کند. یعنی میخواهیم چه اتفاقی بیفتد؟ یعنی میخواهیم اولاً او متوجه بشود که الله اکبر. یعنی خدا بسیار با عظمت و بزرگ است. و بزرگتر از آن چیزی که ما تصور میکنیم یا وصف میکنیم و فکر میکنیم. این عظمت و بزرگی خدا را باید خوب درک بکند. با توجه به این که خدای متعال خالق عالم است. به این مستمراً باید توجه بشود. مسأله خلقت عالم این که عالم از عدم که به وجود آمده کی این عالم را به وجود آورده؟ خالق این عالم کیست؟ مالک این عالم کیست؟ این که نوجوان بتواند بفهمد «إنّ القوه لله جمیعاً» هیچ قدرتی بالاتر از خدا نیست بلکه تمام قوتها و قدرتهایی که در عالم هست همه از قدرت خدا سرچشمه گرفته. یعنی خدا چنین قدرتی را در اختیار او قرار داده. پس الله اکبر. خدا خیلی بزرگ است. عظمت خدا را بتواند بفهمد. مهمترین نکته در شناخت خدا این است که اول عظمت خدا را یک انسان متوجه بشود و مستمراً این معرفتش نسبت به این عظمت خدای متعال در وجود او توسعه پیدا کند. این خیلی مهم است. یعنی متوجه بشود «له الملک و له الحمد» این را بفهمد. ملک مال خداست، مالکیت همه عالم مال خداست. «إنّ الله علی کل شیء قدیر» را بفهمد. خدا بر هر چیزی که بخواهد قادر هست. «اذا اراد شیئاً أن یقول له کن فیکون» اگر چیزی را بخواهد و اراده کند که بشود تا اراده بکند «أن یقول له کن فیکون» تا بگوید باش آن موجود میشود. اتفاق میافتد. اراده خداوند مساوی است با تحقق. این را متوجه بشود یعنی میگوید پس خدا خیلی عظمت دارد. این را باید در وجوو او نهادینه کنیم. و او متوجه بشود این مطلب که حالا از چه طریقی را بعد عرض میکنیم. الان میخواهم آن هدف را دقیقاً توضیح بدهیم. که میخواهیم او را و در واقع میخواهیم نوجوان را به چه نقطهای برسانیم. بلکه میخواهیم او به چه نقطهای برسد و ما علی القاعده نقشمان کمک کردن به اوست تا او به آن نقطه برسد. پس این اولین مطلب. بعد از این که عظمت و بزرگی خدای متعال را متوجه میشود و درک میکند آن نکتهای که باز خیلی اهمیت دارد و او را هم باید کمک کنیم تا نوجوان درست درک کند بحث رحمانیت خدای متعال و رحمت حضرت حق و رأفت خدای متعال است و این که خدای متعال ظالم نیست، ظلم به بندگانش نمیکند بلکه نهایت لطف، رأفت را در قبال همه مخلوقاتش دارد. آن جلوه عظمت و این جلوه رحمت خدای متعال سرجمع ایجاد یک حالت خوف و رجا در مؤمن خواهد کرد. که البته سطحبندی دارد خوف و رجا در مراحل بسیار پایین هم میتواند وجود داشته باشد در مراحل عالیه خودش هم میتواند وجود داشته باشد. ما باید بذر خوف و رجا را تلاش کنیم تا نوجوان بتواند در قلب خودش بکارد. از طریق هم معرفی عظمت خدای متعال که او بتواند عظمت خداوند را مستمراً بفهمد و هم رحمت خدای متعال. هم رحمت عامش هم رحمت خاصش نسبت به عموم مؤمنین. توی مرحله بعد دیگه از ویژگیهای خدا که باید مستمراً تلاش کنیم تا نوجوان به آن هم توجه کند و هم معرفتش نسبت به آن افزایش پیدا بکند این است که خدای متعال علیم است، حکیم است، خبیر است، بصیر است، که در آیات متعدد قرآن بیان میشود با تعابیر متعدد. «إنّ الله یحول بین المرء و قلبه» خدا این قدر به انسان نزدیک است و از همه وجود انسان و اسرار درونی او آگاه است که کأن بین انسان و قلب او قرار داد. نه توی قلب او. بین انسان و قلبش. یا مثلاً تعابیر که میگوید «لا تأخذه سنه و لا نوم» یعنی خدا موجودی نیست و حقیقتی نیست که حالا مثلاً خوابش ببرد، چرتش ببرد. چیزی در عالم اتفاق بیفتد و از چشم خدا پنهان باشد. یعنی ایجاد شناخت نسبت به این وصف خدای متعال، نسبت به این چند وصفی که حالا ما همهاش را یک جا میگوییم. علیم، خبیر، بصیر. همه اینها. یعنی خدا آگاه است به همه اسرار عالم، به همه اتفاقات عالم. این خیلی موضوع بسیار مهمی است که وقتی یک نوجوان به این مطلب توجه کند علی القاعده آن شناختش نسبت به خدای متعال باز دارد کاملتر میشود. بعد مطلب بعدی که این هم خیلی مهم است این است که خدای متعال رب العالمین است. یعنی توجه به آن ویژگی ربوبیت الهی خداوند نسبت به عالم. دیگه حالا چیزها مثل مثلاً فرض بفرمایید رزاقیت خداوند، هدایتگری خداوند اینها را همه را ذیل این باز ببینید. و او را باید آگاه کنیم که خدای متعال پرورش دهنده انسانهاست اوست که دستگیری میکند از انسانها. اوست که هدایت میکند، اوست که قضا و قدر عالم به دست اوست. این جا باز باید بحث قضا و قدر به صورت خوبی توضیح داده بشود. که یکی از مهمترین مبانی فکری ماست. خیلی مهم است. و تفسیر غلط از این بحث یعنی وقتی میخواهیم بگوییم شناخت خدا میگوییم خدا چیست. خدا کسی است که هر کاری بخواهد میکند؟ بله هر کاری بخواهد میکند. اما این بر اساس یک قضا و قدری که بیان میکند. بر اساس یک حکمتهایی است؟ بله. چه حکتهایی است؟ آیا ما در این اتفاقاتی که در این عالم میافتد ما هم ارادهای داریم؟ بله. چه ارادهای داریم؟ ما ارادهمان مطلق نیست. حالا بحثهایی که این جا دیگه مطرح میشود و شبهه در این موضوع و دقیق نفهمیدن این مطلب همیشه در تاریخ اسلام منشأ بسیاری از انحرافات فکری و عملی فردی و اجتماعی بوده. خوب باید به آن توجه بشود پس در واقع شناخت خدای متعال یعنی شناخت دقیق مسأله مثلاً قضا و قدر الهی. خود این باعث خواهد شد که انسان مؤمن برود به سمت این که هدایت را از خدا بخواهد. و توفیق را از خدا بخواهد. چون متوجه توحید افعالی دارد میشود. یعنی متوجه میشود همه عالم به دست خداست. و خدا رحیم و رحمان است و خیر ما را میخواهد و همه قدرتها هم به دست اوست و هدایت هم به دست اوست و دستگیری هم از طریق اوست و فقط اوست این جایی که آن توجه قلبی روز به روز به خدای متعال ان شاءالله بیشتر خواهد شد. البته علی القاعده همان طور که در بحثهای قبلی هم در همان بحثهای مقدماتی عرض کردیم تعقل و تفکر بدون قلب سالم، قلب خاضع معمولاً به نتیجه نمیشود و اصلاً واقع نمیشود تفکر صحیح در آیات الهی. که این شرایط است. حالا الان عرض میکنم. پس سرجمع اگر بخواهیم بگوییم مقصود از این هدف که بیان شده با عنوان شناخت عظمت و اوصاف خدای متعال و مسأله خلقت و قضا و قدر الهی مقصود ما از این هدف چیست میگوییم یعنی باید تلاش کرد تا نوجوان بر اساس آن معرفت فطری که دارد و با تکیه بر آن معرفت فطری او به خدای متعال توسعه پیدا کند آن شناختش نسبت به خدای متعال و یک خدای بزرگ قادر حکیم مهربان دوست داشتنی را بتواند خوب تصور کند در ذهن خودش. و رابطه خودش را با چنین خدایی سامان بدهد. خدایی که خیلی بزرگ است، حکیم است، خبیر و آگاه است به همه چیز عالم. و مهربان است و دوستداشتنی است. چنین خدایی باید در ذهن نوجوان بیاید و همه عالم ملک و ملکوتش به دست خداست. و قضا و قدر عالم به دست خداست و هدایت انسانها به دست خداست و ربوبیت عالم به دست خداست. چنین خدایی را باید در ذهن نوجوان ایجاد بشود. اما راه تقویت این شناخت و ایجاد این شناخت و توسعه آن معرفت فطری چیست؟ چون ما معتقد هستیم که آن معرفت فطری وجود دارد پس راه اصلی علی القاعده همان طور که در مباحث مقدماتی هم عرض کردیم عبارت است از تعقل و تفکر و تدبر و تذکر در چه موضوعاتی؟ اولاً در آیات عظمت و رحمت الهی در عالم خلقت. یعنی نگاه کند به تمام عالم خلقت که همگی آیات و علائم و نشانههای خدای متعال است. و توجه کند به آنها. و رابطه آنها را با خالق عالم بتواند ببیند.
بحث بعدی توجه و تدبر و تذکر در آیات قرآن و کلمات الهی است. راه بعدی در خلقت خود و در وجود خود باید تأمل و دقت و تدبر و تفکر بکند. بحث بعدی در تاریخ باید فکر کند. فکر کند به سرگذشت گذشتگان. و در کلمات و پیامهای انبیا و اولیا الهی باید فکر کند. به این موضوعات که به تعبیر اساتید منابع فکر کردن و منابع معرفت هستند نسبت به خدای متعال باید فکر کند و توجه کند و مربی باید به او کمک کند تا بتواند درست فکر کند. با سؤال و جواب کردن، با موعظه، با یادآوری و تذکر با استدلال. همه این روشهای متعدد که در آیات قرآن هست و در سیره اهل بیت وجود داشته از این روشها باید استفاده کند تا او درک درستی از خدای متعال بتواند پیدا کند. و در واقع موضوعی برای فکر کردن پیدا کند. «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب * الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» ببینید در تمام آسمان و زمین همین طور که آیات قرآن بیان میکند در تمام آسمان و زمین آیات الهی و علائم خدای متعال وجود دارد منتها برای چه کسانی؟ برای آن کسانی که «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» یعنی آنهایی که اولاً به یاد خدا هستند «وَ یَتَفَکَّرُونَ» و آن وقت تفکر میکنند، فکر میکنند، تأمل میکنند، تدبر میکنند «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» اگر بخواهیم آن معرفت ایجاد بشود با این ذکر و این فکر وجود داشته. ذکر و فکر این دو کنار هم دیگه است. آن وقتی که ماهیت از اویی و ماهیت به سوی اویی عالم را متوجه میشود. «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُور» یعنی متوجه بشود همه عالم خلقت دارد حرکت میکند به سمت خدای متعال. یک چنین شناختی از خداوند باید در ذهن و فکر مؤمن و نوجوان ایجاد بشود. این شاید بتوانیم بگوییم یکی از مبناییترین و مهمترین اهداف شناختی ماست و ریشه سایر شناختها هم به نوعی میتواند باشد. که البته غیر از این که جنبه مقدمی دارد و انسان را به ایمان میرساند و به عمل صالح میرساند شاید برخی مدعی هم شدهاند که خودش ارزش ذاتی هم دارد. بر خلاف بسیاری از شناختهای دیگه که ارزش مقدمهای دارد اما این شناخت نسبت به خدای متعال اگر توأم با سطحی از خضوع باشد معنای حقیقی ایمان است قاعدتاً و خیلی اهمیت دارد. پس مربی باید تلاش بکند تا یک چنین شناختی را در ذهن مخاطب و در ذهن نوجوان ایجاد بشود و البته در واقع باید کمک بکند تا او خودش به چنین شناخت دقیقی برسد و نقش مربی علی القاعده یک نقش کمکی خواهد بود. این هدف اول.
هدف بعدی که این جا مطرح میکنیم در ساحت شناختی عبارت است از هدف شناخت حقیقت دین و مسأله خاتمیت و جامعیت اسلام. مقصود از این هدف چیه؟ من اولاً یک مقدمهای عرض بکنم که یک هدف دیگهای در محور ارتباطی با خود داریم که اگر دقت بشود عبارت است از احساس نیاز به دین و اولیای الهی که آن هدف فرقی با این هدف دارد. آن جا بیشتر جنبه گرایشی مد نظر هست که با عنوان احساس نیاز به دین هم مطرح شده. که قاعدتاً با این هدف مرتبط هست اما غیر این است. آن جا بیشتر گرایش به دین مد نظر هست و نه فقط گرایش به دین بلکه گرایش به سمت مربیان الهی، انبیا و اولیا الهی و حتی احساس نیاز به این که در مسیر بندگی خدا در عصر غیبت باید به سمت علمای دین برویم. حتی در فعالیتهای روزمرهمان ما نیاز به یک مربی داریم که به ما علی القاعده کمک بکند. یک چنین احساس نیازی آن جا مد نظر است. اما این جا بیشتر حقیقت دین را شناختن این هدف است. و جنبه شناختی مد نظر است. این که دین چیست؟ و باز از میان معارف دینی دو نکته بسیار مهم این جا روی آن انگشت گذاشته شده. که در شرایط امروز ما خیلی مهم است. و آن عبارت است از مسأله خاتمیت و جامعیت اسلام. این خیلی مهم است برای نوجوان امروز یک شناختی از دین با این دو شاخصه اصلی که عرض کردم. یعنی چی؟ یعنی این نوجوان باید اولاً حقیقت دین را که عبارت است از جریان هدایت الهی این را متوجه بشود. دین چیزی است که خدای متعال برای هدایت انسانها و در روند هدایت انسانها نازل کرده. دین البته یک ظاهری دارد و یک حقیقت و باطنی. در واقع هدایت الهی یک ظاهری دارد و یک باطنی. آن باطن دین و حقیقت دین علی القاعده همان جریان هدایت و ولایت خداوند متعال بر عالم است که از طریق اولیای معصوم الهی واقع میشود. اما ظاهر دین که همان مناسک دینی است عبارت است از همان چیزی که همه میگوییم. در واقع دین عبارت است از اخلاق، عقاید، احکام. این فرق را باید بفهمد. دین یعنی عبارت از جریان هدایت خداوند. این حقیقت دین را باید دقیقاً متوجه بشود نوجوان. و بداند مهمترین نکته دینداری همان پذیرش ولایت خداوند است. این خیلی مهم است. در آیه ذیل آیه الکرسی میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» در دین هیچ اجباری نیست. بعد میگوید «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم» بعد خودش در واقع دارد الان دینداری را در این آیه تفسیر میکند. هر کس کفر به طاغوت پیدا بکند. یعنی زیر پرچم طاغوت نرود «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» و ایمان به خدای متعال بیاورد و ولایت خدای متعال را بپذیرد که بعد در آیه بعد باز میآید میگوید «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» یعنی ولایت خداوند را بپذیرد و ولایت کفر و طاغوت را نپذیرد. این اساس دینداری است، این حقیقت و جوهر دینداری است. اما ظاهر دین یک مناسکی دارد، حالا به تعبیر برخی اساتید علی القاعده دین یک جهانبینی ارائه میکند، یک ایدیولوژی ارائه میکند. اینها دیگه در واقع محتوای دین هست و آن جلوههای ظاهری و آموزههای دینی است. نه خود دین. حقیقت دین جریان هدایت خداوند است و آموزههای دینی، آموزههای اخلاقی است، آموزههای اعتقادی است، آموزههای رفتاری و احکام و اینهاست. که ما از آن به عنوان شریعت هم یاد میکنیم. این را باید متوجه بشود نوجوان.
بحث بعدی این که متوجه بشود به یک تعبیر پیش خدای متعال دین چیزی جز اسلام که او هم به معنای تسلیم در مقابل امر و نهی خدا بودن هست، چیزی جز این نیست. بحث دین یا ادیان را متوجه بشود که حالا اینها باز تفسیرش در ادامه، در جاهای دیگه بیان شده ما فقط میخواهیم این جا هدف را بیان کنیم. بگوییم چه موضوعاتی را باید نسبت به آن نوجوان شناخت پیدا کند. دیگه خود آن موضوعات باز کردنش جای آن این جا نیست. این که دین یا ادیان، این جا ربط پیدا میکند، بحثهایی که امروزه خیلی مطرح میشود. که همین با عنوان مثلاً بحث تکثرگرایی دینی یا مثلاً بحث پلورالیسم و اینها. اینها باید یک علی القاعده اشاراتی بشود و او متوجه بشود که دین حق یکی بیشتر نیست. و آن دین انبیا الهی است که عبارت است از دین اسلام. البته شریعتهای متفاوتی انبیاء اولوالعزم داشتند که شریعت کامل، شریعت پیامبر اسلام است. این بحثها باید باز بشود و نکته مهم حالا من این جا توی پرانتز عرض کنم که آن بحث نیاز ما به دین را که در واقع میآید میگوید عقل انسان تا یک حدی میتواند بعضی از امور را تشخیص بدهد. بدون وحی انسان ناقص است. به نظر میرسد این جنس بحثها توی آن هدف احساس نیاز به دین اگر مطرح بشود بهتر هست. یعنی با بحثهای انسانشناسی ربط بیشتری پیدا میکند. تا بحثهای دینشناسی از یک جهت. روی این حساب آن جا این بحثها را به نظر میرسد باید مطرح کنیم. اما این جا بیشتر خود دین را میخواهیم بگوییم چی هست نه بحث نیاز ما به دین را. بحث بعدی که باید این جا بیشتر به آن توجه بشود عبارت است از همان بحث خاتمیت و جامعیت اسلام. خیلی مهم است بحث خاتمیت. این که پیامبر ما، پیامبر خاتم هست. این کاملاً باید یک شناخت خوبی از آن پیدا بکند. مسأله اتمام نعمت و اکمال دین را متوجه بشود. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» که این با بحث ولایت گره میخورد حالا بعداً خواهیم گفت باز بیشتر راجع به آن. در واقع بتواند توی این بحث بتواند ظرفیت پاسخگویی اسلام به نیازهای بشر در تمام دورههای حرکت تاریخی او را خوب درک بکند. یعنی معتقد بشود با استدلال و فهم کند و درک کند که به چه دلیل دین اسلام و شریعت اسلام ظرفیت پاسخگویی به نیازهای روز به روز متغیر انسانها را دارد. بحث ثابت و متغیر که مطرح میشود این جنس بحثها جای طرح کردنش همین جاست. به طبع این بحث فقاهت در عصر غیبت و توسعهی معرفت دینی منتهی مبتنی بر روش فقاهتی این جا باید مطرح بشود. یعنی در واقع شناخت دین چگونه اتفاق میافتد. هم این جا یک مقدار مطرح میشود که در واقع بحث اصلیاش این جا مطرح میشود و هم جایگاه علمای دین در ادامهی آن هدف سوم که حالا مطرح خواهیم کرد بحث اولیاء الهی در ضمن آن و بحث ولایت و امامت و اینها ذیل آنها مطرح میشود. اصل جایگاه علمای دین اما بحث فهم دین، و تفقه در دین این جا باید مطرح بشود. راه فهم اسلام، در دوران غیبت که ما دسترسی به امام معصوم نداریم و بلکه در دوران حضور معصومین چون ما هر کاری را که نمیتوانیم برویم لحظه به لحظه و آن به آن سؤال کنیم از اهل بیت. راه شناخت درست اسلام، راه فقاهتی است باید این جا یک مقدار راجع به آن بحث بشود. و این که این ظرفیت را، راه فقاهتی دارد. که پاسخگویی نیازهای امروز اسلام و جامعهی اسلامی برای ساختن یک تمدن جدید باشد. یک چنین ظرفیتی را در دین اسلام باید بتواند متوجه بشود. برای این منظور قاعدتاً خوب است که یک جغرافیایی از معارف اسلام، و یک دورنمای کاملی از آن محتوای اسلام و آموزههای اسلام را که از بحثهای فردی و به قول معروف بسیار خرد در آن وجود دارد، تا آموزههای مثلاً فرض بفرمایید سیاسی و اقتصادی و حتی حقوقی و اینها، اینها را بتواند متوجه بشود. و به نوعی پایهی یک نوع رابطهی دقیق و درست بین علم و دین اینها را بتواند متوجه بشود. با نگاه صحیح به دین و قلمرو شریعت و قلمرو دین، اینها را بتواند متوجه بشود. البته در حد علی القاعده در حد نوجوان، چون این بحثها، بحثهای علمی است که هر کدامش بسیار زیاد هم میتواند تفصیل پیدا بکند. و فی الجمله بتواند در مقایسه با سایر مکاتب بشری آن اقتدار اندیشهی اسلام را متوجه بشود و ظرفیت بالای اسلام را برای پاسخگویی به نیازهای بشر و ادارهی زندگی بشر را در عصر حاضر متوجه بشود. این بسیار مهم است یعنی هم متوجه بشود راه رسیدنش به خدا، اسلام است و هم با این قید که راه رسیدن امروز خودش، امروز خودش و همهی جوامع بشری در ساختن یک زندگی اجتماعی علی القاعده اسلام است. البته این نیازمند توسعهی معرفت بر اساس روش فقاهتی اسلام است. این را باید متوجه بشود. این هم هدف دوم که در واقع ما نوجوان را بنا داریم به یک شناخت عمیق از حقیقت دین و حقانیتش و خاتمیت و جامعیت محتوای اسلام برسانیم و یک تصور خوبی از قدرت پاسخگویی دین اسلام به همهی نیازهای خودش پیدا بکند و البته انگیزهی لازم را برای فهم صحیح دین بر اساس روش فقاهتی پیدا بکند و یا احساس نیاز کند که باید علی القاعده در شناخت دین به آنهایی که اهل فقه و اجتهاد هستند باید مراجعه بکند. اما هدف سوم از اهداف ساحت شناختی در محور ارتباط با خدای متعال، عبارت است از: شناخت جایگاه انبیاء و اولیاء الهی بالاخص اهل بیت علیهم السلام در هدایت الهی. مقصود از این هدف چیه؟ این است که اولاً نوجوان باید بداند که جایگاه، مقامات، معنا و حقیقت مناصب مهم خدای مهم که عبارت است از منصب اصالت و منصب نبوت و امامت و امثالهم را، اینها را خوب متوجه بشود معنا و حقیقتش چیه. و این مقام چه جایگاهی است در روند هدایت الهی. همان جور که عرض کردیم علی القاعده این مناصب در جریان هدایت و ربوبیت خدای متعال نسبت به عالم تعریف شده. یعنی خدای متعال برای هدایت انسانها یک چنین مناصبی در میان انسانها تعریف کرده. منصب رسالت، منصب نبوت، و انبیاء الهی را در آن جا قرار داده. این را جایگاه واسطهی هدایت بودن را خوب متوجه بشود. یعنی متوجه بشود که انبیاء الهی صرفاً پیامرسان نیستند. بلکه به تعبیری وسائط فیض الهی هستند، واسطهی فیض خداوند به انسانها هستند. واسطهی هدایت انسانها توسط خدای متعال هستند. و این فقط از طریق انتقال یک سری پیامها به صورت شفاهی یا به صورت یک کتاب آسمانی نیست. بلکه در عالم باطن و حقیقت و معنا هم دستگیری میکند و در واقع همان جایگاه ولایتی آنها خوب فهمیده بشود. توی این جاست که باید مقام شفاعت اهل بیت و مقام شفاعت انبیاء و اولیاء الهی به صورت کلی فهمیده بشود با اختلاف درجات و مراتبش. چون میدانیم همه که بحث شفاعت فقط اختصاص به عالم آخرت هم ندارد در همین دو دنیا، در واقع آن دستگیری اهل بیت و اولیاء الهی و انبیاء الهی همان شفاعت آنهاست. این را متوجه بشود و شناخت خوب و منطقی نسبت به موضوع پیدا بکند. با وحی الهی آشنا بشود، وحی یعنی چی؟ یعنی آن رابطهی خاص میان خدای متعال و اولیاء معصوم او و انبیاء الهی، این را متوجه بشود. معنای عصمت و اسوه بودن اهل بیت را باید بفهمد و همهی انبیاء البته من مستمراً اهل بیت میگویم این جا فعلاً مقصود همه انبیاء و اولیاء الهی است. این که آنها اسوههای ما هستند. معصوم از خطا و گناه هستند. اینها را باید متوجه بشود پس اولاً این مقام و جایگاه هدایتگری و ویژگیهای انبیاء الهی همان عصمت، علم، وساطت فیض و این مسایل را متوجه بشوند. وحی و اینها را. بعد از این شناخت، باید به طور خاص یعنی در این هدف آن چیزی که مد نظر است این است که: بعد از این شناخت به صورت خاص جایگاه نبی اکرم و چهارده معصوم را او در میان سایر انبیاء و اولیاء الهی متوجه بشود. یعنی در کل نظام خلقت و در تاریخ بندگی خدای متعال و تکامل بندگی خدای متعال در روی زمین از حضرت آدم تا به حال بلکه عوالم قبل دنیا، حالا همهی اینهایی که هست جایگاه اهل بیت و چهارده معصوم را به درستی بتواند متوجه بشود نوجوان. و باز بالاخص پنج تن آل عبا باز به صورت خاص جایگاه خاص امیر المؤمنین در ارتباط با همین سایر ائمه. و مسایل تاریخی مربوط به مسألهی ولایت امیر المومنین را که از ویژگیهای عقیدتی شیعه است این را باید خوب متوجه بشود. مسایلش را، البته باید بداند که برای ما امکان معرفت کامل به مقامات انبیاء و اولیاء الهی و بالاخص چهارده معصوم وجود ندارد اما تا حدودی باید نسبت به این جایگاه و مقامات و تا حدودی تاریخچهی آنها یک اشرافی پیدا بکند. در مرحلهی بعد باید باز به صورت خاص به جایگاه حضرت ولی عصر و مسایل مربوط به ایشان هم یک شناختی برای نوجوان ایجاد بشود چون بالاخره همین حجت امروز ما حضرت ولی عصر هستند. به عنوان امام عصر این شناخت باید ایجاد بشود یعنی قاعدتاً باید بحث فلسفهی غیبت، و بحث معنای انتظار و بحث وظایف منتظران، و مسألهی ضرورت رجوع به علمای دین و رجوع به فقها و اینها در عصر غیبت این مسألهها که مسایل مربوط به عصر غیبت و حضرت ولی عصر هست حالا با مثلاً مسایل مشابهش و اینها را باید متوجه بشود. یعنی یک شناختی هم در این حوزه باید پیدا بکند. بر این اساس آن چهارمین بحثی را که باید به آن شناخت خوب پیدا بکند نوع رابطهی مطلوب خودش با انبیاء و اولیاء الهی و بالاخص چهارده معصوم است. این را باید متوجه بشود بگوید حالا اگر انبیاء الهی و اولیاء الهی و چهارده معصوم یک چنین جایگاهی دارند من با آنها چه ارتباطی دارم. اولین نکته رابطهی تبعیت و اطاعت، «من اطاعنی فقد اطاع الله» هر کس اطاعت از انبیاء الهی بکند، هر کس اطاعت از اهل بیت بکند از خدا اطاعت کرده، این را متوجه بشود. آنها راه و واسطه هستند در بندگی خدای متعال. اولین وظیفه، وظیفهی تبعیت است. بعد در این مسیر وظیفهی جایگاه بحث زیارت، و آداب زیارت را متوجه بشود. حالا اگر حضور داشته باشند اهل بیت ان شاء الله ظهور اتفاق بیفتد خود این زیارت موضوعیت دارد. چون زیارت در روایات ما آمده تجدید عهد با امام است و تجدید میثاق با امام است. خیلی اهمیت دارد، خیلی ضرورت دارد. از نزدیک نشد از راه دور. هر چند خود زیارت قبور آنها مورد تأکید و سفارش واقع شده. این مطلب را متوجه بشود و در واقع آداب آن را یاد بگیرد. بحث بعدی معنا و جایگاه توسل را متوجه بشود که حالا با هم ربطهایی دارد اما عین هم نیست. بحث بعدی اهمیت تولِّی و تبرِّی یا به تعبیری تولَّی و تبرَّی بر مبنای ولایت اولیاء الهی را متوجه بشود و درک کند. در تمام این موضوعات تا حدودی باید قدرت اغناء دیگران و پاسخگویی به اولیهترین شبهات، پاسخها و شبههها را بتواند علی القاعده پیدا بکند. چنین شناختی از انبیاء و اولیاء الهی و بالاخص اهل بیت و حضرت ولی عصر به طور خاص چنین شناختی علی القاعده در وجود نوجوان هم مقدمهی انس و ارتباط آگاهانه و روشنبینانه با اهل بیت است، که در واقع سطح تأثیر این انس و ارتباط را افزایش میدهد. و هم مقدمهی رشد معرفت باز هم هست و مقدمهی تبعیت عملی و تقوای عملی هم هست و عمل صالح. پس مرّبی باید تمام تلاشش این باشد تا بتواند یک چنین شناختی را نسبت به انبیاء و اولیاء الهی و بالاخص اهل بیت در ذهن نوجوان ان شاء الله ایجاد بکند. این هم هدف سوم، اما هدف بعدیای را که از ساحت شناختی مد نظر هست عرض بکنیم خدمت شما عزیزان عبارت است از: شناخت جایگاه و ویژگیهای قرآن در هدایت الهی. مقصود از این هدف چیه؟ به صورت کلی اولاً باید نوجوان خود قرآن را به درستی بشناسد که چیست قرآن، نه این که محتوای آن را. یک شناخت کلی نسبت به ماهیت قرآن، سندیت قرآن، اصالت قرآن، از خدا بودن قرآن که در واقع هم بتواند یک اعتقادی پیدا بکند به دستگیری و هدایتگری قرآن. این شناخت را باید پیدا بکند اولاً و هم اعتماد پیدا بکند به حقانیت قرآن که از جانب خداست تحریفی در آن صورت نگرفته. به وجوه اعجاز قرآن باید بتواند آشنایی پیدا بکند که خود این منشأ یا همین علی القاعده اعتقاد به حقانیت قرآن است یعنی بحث اعجاز قرآن هم علامتی است برای اثبات رسالت نبی اکرم. و هم خودش مقدمهای است برای یک اعتقاد عمیقتر به حقانیت قرآن و ضرورت مراجعه به قرآن کریم و این که دوای درد ماست. این را متوجه بشود. یعنی وقتی بفهمد چه اعجازی در قرآن وجود دارد و چه وجوه اعجازی از اعجازهای لفظی و بیانی گرفته تا بحثهای محتوایی و معارفی. بعد به غیر از اینها باید یک شناختی نسبت به تاریخچهی تأثیر قرآن بر جوامع اسلامی پیدا بکند. این خیلی مهم است در روزگار امروز یعنی متوجه بشود که نقش قرآن در ساختن یک تمدن بزرگ در دنیای اسلام چه نقش بسیار بزرگی بوده. و به اهمیت قرآن بیشتر واقف بشود. جامعیت و جاودانگی قرآن را هم بتواند متوجه بشود. که علی القاعده آخرین کتاب آسمانی خدای متعال و کاملترین آنهاست. «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین» این را متوجه بشود. و یک باور اولیهای نسبت به این موضوع پیدا بکند. یک چنین شناخت اولیهای نسبت به قرآن، اولین محوری است که در بحث هدف شناخت قرآن مد نظر هست و دومین محور عبارت است از این که نوع ارتباط با خودش را، نوع ارتباط خودش با قرآن را هم بتواند به درستی بشناسد که چه باید باشد و چگونه باید باشد. در این قسمت هم اولاً باید آن شرایط معنوی و روحی لازم برای بهرهمندی خوب از قرآن را باید بداند یعنی بداند هر انسانی و هر قلبی نمیتواند از قرآن استفاده کند. قلب سلیم لازم دارد. این را متوجه بشود. بعد از این مراحل استفادهی عمومی از قرآن را هم یاد بگیرد و به نوعی با آنها مأنوس بشود و تمرین کند و به آن تا حدودی ملتزم بشود که از نگهداری قرآن در منزل آغاز میشود تا مراحل بعدیاش که مثلاً حتی نگاه کردن به آیات قرآن و کلمات و الفاظ قرآن تا قرائت قرآن و تلاوت قرآن و تدبر در قرآن و عمل به قرآن. این یک وظیفهی همگانی است و برای همه. یعنی میتوانیم بگوییم یک مراحلی است که عموم انسانها میتوانند در این مراحل سیر کنند و از قرآن استفاده کنند. غیر از این یک آشنایی به شرایط و روش استفادهی فکری و علمی که یک نوع استفادهی اختصاصیتر از قرآن است. به این هم آگاه باشد. یعنی در واقع بتواند معنای تفسیر و تأویل را متوجه بشود. تا حدودی عناوینی مثل مثلاً محکم و متشابه، ظاهر و باطن قرآن اینها را بفهمد تا بتواند درک کند که برای استفادهی بیشتر از قرآن نیاز به یک مباحث مقدماتی است و این روش را تا حدودی با کلیاتش آشنا بشود. که حالا یا در آینده این روش را میتواند بیشتر با آن آشنا بشود و استفادهی بیشتری از قرآن بکند یا حداقل میتواند متوجه بشود که استفادهی از قرآن بدون استفاده از این روشها و بدون آشنایی با اینها خیلی ممکن نیست و سر از انحرافات فکری در میآورد. این را باید متوجه بشود. و در مرحلهی نهایی هم یک سری از آموزههای بسیار مهم و کلیدی قرآن را هم با آن آشنا بشود. سرجمع اینها میشود در واقع آن شناختهای ضروری که ذیل عنوان همین شناخت جایگاه و ویژگیهای قرآن در هدایت الهی بیان شده. پس در انتها مرّبی باید سعی بکند که در واقع معرفت به این مسایل را در باب قرآن برای نوجوان فراهم کند تا مقدمهی انس و ارتباط آگاهانه و عامل تعمیق و توسعهی بهرهمندی نوجوان از قرآن ان شاء الله قرار بگیرد. این هم هدف چهارم که در واقع اهداف شناختی ما در این بخش به اتمام رسید.
پایان فایل اول.
فایل دوم:
خب هدف بعدی که از اهداف فکری تربیتی در محور ارتباط با خدای متعال مطرح هست اولین هدف از اهداف گرایشی هست که عبارت است از احساس خضوع و نیاز در برابر خدای متعال. همان طور که باز در بحثهای مقدماتی عرض کردیم این هدف یکی از در واقع مهمترین اهداف فکری تربیتی است که با توجه به آن بحث طبقهبندی ارزشی اهداف میتوانیم بگوییم همان طور که در واقع محور ارتباط با خدای متعال به نوعی سامانبخشی به این ارتباط غایت تربیت معنا شد یعنی در واقع عبودیت و معرفت نسبت به خدای متعال غایت تربیت و غایت کمال و رشد انسان تلقی شد شاید بتوانیم بگوییم در بین این اهدافی که در این محور قرار دارد این هدف و هدف بعدی که عرض خواهیم کرد دو هدف بسیار مهم و کلیدی هستند که باز اهمیت فوقالعادهای در میان سایر اهداف دارند. یعنی به نوعی میتوانیم بگوییم غایت الغایات تربیت این است که انسان در مقابل خدای متعال کرنش کند و اهل خشیت و خضوع و اظهار کوچکی و تذلل و خشوع و افتادگی باشد. یعنی در واقع برای خودش در مقابل خداوند شأنی قائل نباشد. پس این هدف اهمیت بسیار فوقالعادهای در امر تربیت دارد و همیشه باید مربی مراقب باشد که با رفتارهای خودش، با برخوردهای خود در واقع هم در خودش این روحیه را افزایش بدهد و این را از این طریق منتقل کند به متربی و نوجوان و هم در ارتباطات خودش به گونهای رفتار کند که این روحیه در وجود نوجوان روز به روز تقویت بشود. مانع اصلی این تحقق این هدف علی القاعده همان روحیه کبر و تکبر و احساس بینیاز و استغناء از خدای متعال است. که باز در همان بحثهای مقدماتی عرض کردیم که در روایات بیان شده که اگر سه خصلت اصلی مثلاً بخواهیم بیان بکنیم که ریشه همه مفاسد و خصلتهای زشت دیگه و همه بیچارگیهای انسان و خسران انسان هست یکی از آنها کبر و تبکر هست که شیطان و ابلیس را همین کبر زمین زد. این کبر خود بزرگبینی و احساس استغناء بینیازی مهمترین مانع درونی است که در مقابل روحیه خضوع، تواضع، خشیت و کوچکی و افتادگی در مقابل خدای متعال برای انسان وجود دارد و احساس نیاز در مقابل خدا. یعنی در واقع فرد یک حالتی که باز ما از تعبیر منیّت هم برای آن استفاده میکنیم از تعبیر حالا خود بزرگبینی، خودپسندی حالا شاید خیلی هم معنی این نباشد اما تا حدودی خودپسندی و در واقع با خدای متعال به نوعی لجبازی کردن و لجاجت و تکذیب حق و حقیقت اینها موانع اصلی هستند که در راه تحقق این هدف وجود دارند. اما در مقابل عامل اصلی که میتواند این روحیه را در وجود هر انسانی و بالاخص نوجوان رشد بدهد و تا حدودی به یک حد مطلوب اولیهای برساند و روز به روز مستمراً افزایش پیدا بکند آن عبارت است از یک توجه مستمر و تفکر دائم در عظمت و اوصاف خدای متعال که در اهداف محور شناختی عرض کردیم. اولین هدف از اهداف محور شناختی عبارت بود از درک و همین شناخت عظمت و اوصاف خدای متعال که در این جا هم برای تحقق این هدف همیشه این جوری نیست که شناخت عظمت و اوصاف خدای متعال خود به خود منتقل بشود به همین احساس خضوع و نیاز در مقابل خدای متعال. نه، این هدف هم به صورت مستقل باید مد نظر مربی باشد چون گاهی وقتها هست ما این قدر درگیر ارائه یک شناختهای درست میشویم از آن محصول اصلی که مد نظر هست و اگر آن به نتیجه برسد آن شناختها مؤثر واقع شده و الا نه از آن غافل میشویم و آن در واقع غایت اصلی است. آن عبارت است از همین احساس خضوع و نیاز ولی توجه مستمر و تفکر مداوم به عظمت و اوصاف خدای متعال این روز به روز و آن به آن میتواند آن احساس خضوع و نیاز را در وجود انسان تقویت کند. خیلی وقتها انسان حواسش پرت میشود، غافل میشود. فراموش میکند یعنی میشناسد عظمت و اوصاف خدای متعال را خدای متعال را آن تصوری که از خدا در ذهنش هست یک خدای علیم و خبیر و حکیم هست آن تصوری که از خدا در ذهنش هست یک خدای قادر به ما یشاع هست یعنی هر چیزی که بخواهد میتواند انجام بدهد، یک خدایی است که همه عالم در اختیار اوست. چنین تصوری از خدا دارد اما به این تصورش چون زیاد توجه نمیکند و مستمراً به آن فکر نمیکند. این تبدیل به یک روحیه و احساس خضوع و نیاز در مقابل خدا نمیشود. این است که این جا عرض میکنیم خود این هدف علی القاعده موضوعیت دارد توجه به آن. و باید به عنوان یک هدف مستقل مورد توجه مربی قرار بگیرد. که باید چنین روحیهای را در نوجوان ایجاد و تقویت بکند. پس در واقع باید بتوانیم او را به آن جایی برسانیم که به تعبیر بعضی از روایات ما خدا در چشم او بزرگ باشد و غیر خدا در چشم او کوچک باشد. و دنیا در چشم او کوچک باشد. این مقایسه را بتواند بکند. و در مقابل خدای متعال احساس کوچکی، حقارت بکند. یک عاملی که در کنار این توجه مستمر و یک فکر دائمی نسبت به عظمت و اوصاف خدای متعال میتواند این هدف را بیشتر تقویت بکند آن بحث معاشرت است. این البته در کلیه اهداف هست. حالا ما این را این جا عرض میکنیم در همه هست. که ارتباط انسان با اولیای خدا، با افرادی که اهل خداترسی هستند، اهل خداباوری هستند، ارتباط با اینها روز به روز عظمت خدا را در چشم انسان افزایش میدهد به عکس ارتباط با افرادی که احساس بینیازی از خدا در وجودشان موج میزند، در زندگیشان هیچ تقیدی به آداب دینی و امر و نهی الهی ندارد. ارتباط با چنین افرادی قاعدتاً روز به روز عظمت و جایگاه خدا را پیش چشم انسان کوچک میکند. پس ایجاد یک شرایط ارتباطی و محیطی مناسب خیلی عامل کمکی مهمی است که همیشه روز به روز عظمت خدای متعال در چشم انسان بزرگتر بشود و انسان به تواضع، خضوع و احساس نیاز در مقابل خدای متعال بیشتر نزدیک بشود. معمولاً ارتباط با اهل دنیا و اغنیاء عمدتاً حالا نه همیشه عمدتاً آن افرادی که بالاخره از مال و مکنت بیشتری برخوردارند عمدتاً این جوری است که یک توجه کمتری به خدا وجود دارد. یا اگر توجهی هم هست یک توجه حالا گاهی وقتها به قول بعضیها گاهی وقتها فانتزی یا خدایی که او را برای پول میخواهیم. این گونه است. لذا ما معمولاً توصیه شدهایم که با اغنیاء کمتر ارتباط داشته باشیم. بلکه با افراد ضعیف بیشتر ارتباط داشته باشیم. این ارتباطات حالا نه به صورت مطلق. یعنی اصلاً این به این معنا نیست که هر که بالاخره غنیتر است او حتماً به قول معروف از لحاظ دینی ضعیفتر است. اصلاً این گونه نیست به صورت مطلق. یک فضای عمومی را دارد ترسیم میکند. احساس استغناء. اما آثار این روحیه چیه؟ این را داریم عرض میکنیم در واقع میخواهیم مقصود از این هدف را بیشتر بشناسیم. مقصود از این هدف را اگر بخواهیم در این بخش خوب بشناسیم برخلاف بخش شناختی مقصود از هدف را میخواستیم خوب بشناسیم باید میگفتیم که در واقع آن جا باید به چه چیزهایی شناخت پیدا بکند تا آن مقصود بیشتر روشن بشود. اما در این بخش بیشتر میخواهیم خود این روحیه را توضیح بدهیم از طریق توضیح دادن عوامل و موانع و آثار این روحیه. تا دقیقتر به این روحیه پی ببریم. که این چی هست. و در واقع مقصود ما از این هدف بیشتر روشن و واضح بشود. از آثار چنین احساس خضوع و نیازی در مقابل خدای متعال باز حیاء در مقابل خداست. یعنی وقتی انسان خدا را بزرگ دید و احساس کوچکی و نیاز در مقابل خدا داشت خود به خود حیاء میکند در مقابل خدا هر کاری را انجام نمیدهد. حیاء در مقابل خدا که بسیار مطلب مهمی است این از این روحیه علی القاعده منشعب میشود. از دیگر آثار روحیه وقتی عظمت خدا در وجود انسان بود و آن روحیه احساس نیاز این هست که به توبه و استغفار مستمر میرسد. به انابه میرسد. یعنی همیشه احساس میکند او بالاخره حق خدای متعال را اداء نکرده و به همین جهت همیشه و مستمراً از نقصهای خودش، از ایرادهای خودش به درگاه خدای متعال توبه میکند. استغفار میکند. طلب عفو و رحمت و بخشش میکند از خدای متعال که اینها بسیار امور مهمی است. اینها همه از آثار و برکات احساس خضوع و نیاز در مقابل خدای متعال است که باید به آن توجه داشت. از علامتهای دیگه اهمیت این هدف باز عرض بکنیم این هست که آن در واقع تکبری که عرض کردیم این را البته فکر کنم عرض کردم. آن تکبر در مقابل این قرار دارد. یعنی خود این که ضد این هدف و آن نقطه مقابل آن ریشه بسیاری از مفاسد هست خود آن اهمیت این هدف را باز نشان میدهد. البته در پایان برای توضیح این هدف عرض بکنم که یک آفتی هم شاید وجود داشته باشد در ارتباط با نوجوان وقتی ما به این هدف توجه میکنیم و سعی داریم که مخاطب خودمان را مثلاً به آنها کمک کنیم تا این احساس در وجودشان بیشتر ایجاد بشود. و تقویت بشود شاید گاهی وقتها زیادی به او فشار بیاوریم بالاخره باید حد تحمل و آستانه تحمل او را هم در نظر گرفت. اگر زیادی به نوجوان فشار بیاوریم که حالا تو باید در مقابل خدا خیلی خاضع باشی، تو کسی نیستی، تو چیزی نیستی، این که ما هی بگوییم تو کسی نیستی، تو چیزی نیستی بالاخره خدای متعال یک احساس کرامت، یک احساس عزت نفسی در وجود انسان قرار دارد که سر جای خودش خواهیم گفت چه قدر اهمیت دارد در بحث تربیت. این نباید باعث له کردن او بشود. یعنی وقتی میگوییم احساس خضوع و تواضع و نیاز در مقابل خدای متعال این به معنای له کردن عزت نفس و احساس کرامت و شخصیت در نوجوان نباید باشد. این را سر جای خودش دقیقتر باز آن جا توی بحث محور ارتباط با خود که همین هدف احساس کرامت و عزت نفس و مسؤولیت در قبال شخصیت انسانی خود یک هدف مستقلی داریم آن جا توضیح خواهیم داد این جا عرض میکنیم که این هدف نباید نقض آن هدف بشود. این خیلی آفت مهمی است. و در واقع نوجوان را آن وقت به لجاجت بکشاند با خدای متعال خدای نکرده. به این آفت باید توجه بکنیم. پس بنابراین در یک جمعبندی باید بگوییم که ما باید به نوجوان کمک کنیم که روز به روز یک چنین حسی، چنین روحیهای در وجودش ایجاد بشود و تقویت بشود. با یک توجه مستمر و دائمی به عظمت و اوصاف خدای متعال و ایجاد یک شرایط ارتباطی مناسب. که البته باید مراقب آفاتش همان جور که عرض کردم باشیم و این را به صورت تدریجی این روحیه باید در وجود انسان راسختر، عمیقتر و علی القاعده ماندگارتر بشود. خب این هدف اول.
اما هدف دوم از اهداف محور ارتباط با خدای متعال در ساحت گرایشی عبارت است از هدف محبت و انس قلبی نسبت به خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام بالاخص حضرت ولیعصر(عج) اما مقصود از این هدف چیه؟ مقصود از این هدف این است که اولاً نوجوان باید ارزش و قیمت و اهمیت اصل محبت را درک بکند یعنی بداند اساساً این ویژگی که خدای متعال در وجود او قرار داده که یک چیزی را دوست میدارد و از یک چیزی بدش میآید آن وقت این دوست داشتن و این محبت ورزیدن قیمت دارد. خیلی ارزش دارد. در سرنوشت انسان به شدت مؤثر است. یعنی این که من محبتم را کجا خرج بکنم این در سرنوشت من به شدت مؤثر است. قیمت دارد محبت. این ذیقیمت بودن محبت را باید نوجوان متوجه بشود. این اولاً و ثانیاً باید بداند اگر این نعمت را خدای متعال در اختیار او قرار داده اگر جز در معامله خدا و اهل بیت و آن کسانی که خدا و اهل بیت فرمودند خرجش بکند ضرر کرده. یعنی یک نعمت بسیار ذیقیمتی را و بسیار مهم در سرنوشت خودش را به ارزانی فروخته. این ارزش و قیمت محبت را اولاً باید درک بکند نوجوان و بر این اساس آن وقت محبت خدای متعال و اهل بیت عصمت و طاهرت و بالاخص حضرت ولیعصر را در وجود خودش روز به روز بارور بکند و این درخت را در وجود خودش تنومندتر بکند. چون ارزش و اهمیت این هدف این قدر بالاست که در احادیث ما اساساً محبت اهل بیت به عنوان اساس اسلام، شرط پذیرش توحید قرار داده شده. یعنی هم محبت خدای متعال مهم است که فرمود «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» و هم در ادامه محبت اولیای خدا و بالاخص چهارده معصوم. شرط پذیرش آن محبت است. شرط صداقت انسان در محبت داشتن نسبت به خدای متعال این است که آن اولیای خاص خدا را نسبت به آنها محبت داشته باشد. و نسبت به دشمنانشان قاعدتاً بغض داشته باشد. حب و بغض. «حبنا ایمان و بغضنا کفر» یعنی اساساً ایمان به محبت اهل بیت تعریف شده و بغض نسبت به اهل بیت نعوذ بالله کفر معنا شده. چون این عین حب و بغض در مقابل خدای متعال است. چون خدا اینها را طریق بندگی خودش قرار داده. این راه هدایت خداست. پس بنابراین باید به نوجوان کمک کنیم که اولاً به محبت و رأفت خدای متعال و اهل بیت نسبت به خودش یک التفات و توجهی پیدا کند. چون این که انسان متوجه بشود خدای متعال و اهل بیت و اولیای الهی چه قدر به او محبت دارند و چه قدر او را دوست دارند خود این سرمنشاء خواهد شد تا محبت انسان نسبت به آنها افزایش پیدا کند. یعنی از مهمترین عوامل تقویت این محبت این است که بفهمی چه قدر آن محبوب تو را دوست دارد. بلکه بیشتر از آن چیزی که ما خدا را دوست داریم، یا ما اهل بیت را دوست داریم و ادعا میکنیم دهها برابرش آنها به ما علاقهمند هستند و ما را دوست دارند و نسبت به ما محبت دارند. فهمیدن این مطلب خیلی مهم است و خیلی کمک میکند به تحقق این هدف. در مرتبه بعد توجه به مقامات اهل بیت و جایگاهشان در عالم خلقت. و بعد آن وقت آثار محبت آنها که خود محبت به اهل بیت جلب محبت خدای متعال میکند. این را متوجه بشود انسان. این که اجر رسالت محبت به اهل بیت این را متوجه بشود. یعنی در مقام شکرگزاری اهل بیت را دوست دارد. یعنی وقت این وجودات، این وجودهای ذیقیمت را میبیند و این وجودهای مبارک را میبیند. و پی میبرد به آن مقامات آنها و سیره آنها و شخصیت بزرگ و عظیم آنها وقتی این جایگاه، شخصیت، مقام و منزلت آنها را پیش خدا و با توجه به همین سیرهای که از آنها نقل شده خوب درک میکند این باز خودش در تقویت محبت به شدت مؤثر واقع میشود. از راههای دیگهای که به عنوان عوامل رشد این محبت میشود از آن نام برد بحث زیارت و استمرار زیارت اهل بیت است. چه از نزدیک و زیارت قبورشان، چه زیارت از دور. خیلی مهم است خیلی تأکید شده. حتی به صورت روزانه بالاخره ادعیهای که ذکر شده و زیارتهای کوتاهی که بعضاً هست. شاید پنج دقیقه هم وقت نگیرد در روز. بسیار کوتاه. همه اینها یک ابزار بسیار مهمی برای تقویت این روحیه محبت و احساس محبت نسبت به خدا و اهل بیت است. یا بحث مناجات با خدای متعال. همین که انسان با خدای متعال مناجات میکند و نیایش میکند این خیلی مؤثر در افزایش محبت نسبت به خدای متعال است. یکی از عوامل مهم است. یعنی در ارتباط با خدای متعال دعا کردن و نیایش کردن و مناجات کردن و در ارتباط با اهل بیت زیارت و عرض ارادت و عرض سلام و عرض ادب و عرض تحیت. و آن وقت درد دل کردن و حرف زدن. اینها بسیار مهم است. که حالا علی القاعده زیارتنامههای متعددی وجود دارد. اگر در شهرها امامزادههایی وجود دارند همان امامزادهها را به آن اهل توجه باشیم و زیارت باشیم. و خیلی مهم است در افزایش محبت انسان نسبت به خدای متعال و اهل بیت.
بحث بعدی با عنوان موالات و معادات در روایات ما بیان شده خیلی هم به آن تأکید شده. یعنی با دوستان اهل بیت انسان به آنها محبت کند و نسبت به دشمنان اهل بیت بغض داشته باشد و دشمنی. حالا البته این دشمنی که داریم عرض میکنیم به میزانی که آنها دشمنی میکنند ما هم با آنها دشمنی باید بکنیم. اما این محبت به دوستان اهل بیت یک طریق بسیار خوب برای افزایش محبت انسان نسبت به خدای متعال و اهل بیت است. اگر با دوستان خدا دوستی کنیم این در افزایش محبت ما نسبت به خدای متعال بسیار تأثیر میگذارد.
بحث بعدی توجه به همین مصائب اهل بیت و به ویژه حضرت سید الشهداء است. که از ویژگی منحصر بفردی برخوردار است. و هیچ راه دیگهای جای این راه را نمیگیرد. از راههای بسیار مهم هم در جلب رحمت الهی است و هم عاملی برای تقویت محبت انسان نسبت به اهل بیت است. که حتی در همان طور که همه میدانیم در احادیث ما حتی فرمودند حتی اگر شما مثلاً گریهتان هم در مصائب اهل بیت نمیآید آن جا خودتان را به گریه کردن بیندازید. یعنی به یک ظاهر گریه کردن را از خودتان نشان بدهید و به خودتان تلقین کنید، آرام آرام این بر قلب تأثیر میگذارد. این تلقین به خود به قلب تأثیر میگذارد.
بحث بعدی این هست که از عوامل بسیار مهم هست در تقویت این محبت و رشد این محبت، بحث تبعیت عملی است. انسانی که اهل تبعیت بشود این هم از آثار محبت حقیقی و صدق در محبت نسبت به خدا و اهل بیت است. چون گفت «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» یعنی اگر راست میگویید این بندههای خدا که خدا را دوست دارید «فاتبعونی» پس از من تبعیت کنید از من پیامبر تا خدا هم شما را دوست داشته باشد. این علامت صدق آن محبت و مودت این تبعیت است. خود این تبعیت و التزام به این که آن کارهایی که اهل بیت میکردند خدای متعال دوست دارد ما انجام بدهیم. خدای متعال آن کارهایی که از ما میخواهد، اهل بیت آن کارهایی که از ما میخواهند ما انجام بدهیم خود این تبعیت کردن یک عامل بسیار مهمی در همان تقویت محبت در مقابل خدای متعال و اهل بیت است. و در نهایت به طور ویژه یک توجه ویژه به حضرت ولیعصر باز این جا بیان میکنیم باید وجود داشته باشد در نوجوان به عنوان این که حجت امروز خدا و حجت زندهای است که امام حی و حاضر و امروز ماست. این توجه به صورت ویژه باز باید وجود داشته باشد. که خود این ارتباط را روز به روز افزایش میدهد و انس را ایجاد میکند. انس قلبی را. ترک این امور و بیتوجهی به این امور مثلاً گناه کردن مستمر، عدم اهتمام به بحث مثلاً تولی و تبری و بیتوجهی به زیارت اهل بیت همه اینها خودش باز موانعی هست که این محبت را در وجود انسان کم میکند. از دیگر آثار بسیار مهم محبت اهل بیت در روایات ما بیان شده این است که بر فضائل اخلاقی بسیار تأثیرگذار است. یعنی اگر محبت، محبت حقیقی باشد نسبت به اهل بیت در وجود انسان روحیه توکل، زهد، ورع و تقوا، توبه، این که انسان اهل تهجد و نماز شب بشود همه اینها در وجود انسان رشد میکند. بسیاری از خصلتهای متعدد خوب در وجود انسان رشد میکند. پس معلوم میشود بعضی وقتها ماها که ادعا میکنیم اهل محبت هستیم، اما این ویژگیهای اخلاقی در ما نیست یعنی مثلاً حال عبادت نداریم، حال پا شدن برای تهجد کردن نداریم، خیلی دلبسته دنیا و ظواهر دنیا هستیم این محبتها ریشهدار نیست پس. چون خود اهل بیت فرمودند که محبت ما این آثار را دارد. اگر این آثار بر یک محبتی خیلی بار نبود یعنی یک انسانی ظاهراً خیلی ابراز ارادت به اهل بیت میکند، در مجالس سوگواری اهل بیت اما به شدت دلبسته دنیاست، یک نفر از او پول قرض میخواهد میترسد پول قرض بدهد این دلبستگی به دنیا، عدم سخاوت علامت این است که آن محبت محبت ریشهداری نیست. محبت صادقانهای نیست. و الا اگر محبت صادقانه باشد تبعیت به دنبالش میآید. هم شکل شدن، هم رنگ شدن به دنبالش خودش میآورد. و یک نکته بسیار مهم این که اگر محبت اهل بیت و اولیا خدا و دین نهادینه بشود و در انسان آرام آرام رشد کند میل به اقامه دین در عالم افزایش پیدا میکند. یعنی انتظار فرج که میگوییم، انتظار فرج اهل بیت به صورت حقیقی و با معرفت و با شناخت درست در وجود انسان رشد پیدا میکند. یعنی واقعاً آن کسی که اهل بیت را دوست دارد خدای متعال را دوست دارد به دنبال این هست که آن چه خدا میپسندد بر عالم حاکم بشود. این دنیا آن گونهای شود که خدا دوست دارد، و اهل بیت و اولیای خدا و اولیای معصوم خدا دوست دارند. یعنی انتظار فرج اهل بیت را دارد. معنای انتظار فرج این است. یعنی دوست یک چنین اتفاقی بیفتد. عصر ظهور واقع بشود و عالم پر شود از خوبیهایی که خدا دوست دارد اهل بیت دوست دارد. اگر محبت حقیقی باشد انتظار فرج واقعی میشود. که در واقع انتظار عظمت و قدرت اسلام و به تعبیر حضرت امام میفرمودند: انتظار فرج انتظار قدرت اسلام است. اگر ما دوست داریم خدا و اگر دوست داریم اولیای معصوم خدا را این قاعدتاً منجر به این باشد بشود که ما دوست داشته باشیم که آنها در عالم قدرتمند بشوند چون آنها پاکترین موجودات عالم هستند. و همه عالم را به سمت خدا میرسانند. انسان این را دوست خواهد داشت و این یک موتور محرکهای برای فعالیتهای اجتماعی خواهد بود. یعنی این محبت اهل بیت یک موتور بسیار مهمی برای حرکت جامعه به سمت عصر ظهور است. خیلی کلیدی است. همان طوری که در بحثهای قبلی و بحثهای مقدماتی هم عرض کردیم این دو هدف همان هدف قبلی که عرض کردیم، احساس خضوع و نیاز در برابر خدای متعال و این هدف، احساس محبت و انس قلبی نسبت به خدای متعال و اهل بیت بالاخص حضرت ولیعصر غاییترین و در واقع کلیدیترین شاید تعبیر خوبی نباشد باید بگوییم غاییترین اهداف فکری تربیتی ما هستند. «حبنا ایمان و بغضنا کفر» این محبت موتور محرکه است آن خضوع هم غایتی که نهایت انسان میگویند در نهایت تو چی هستی؟ میگوید من هیچی، من یک ذره بیمقداری در مقابل خدای متعال هستم «و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین» حمد مال خداست. خدا را شکر من که چیزی نیستم. جز شکر هم در مقابل خدا کار دیگری از دستم برنمیآید. و محبت اهل بیت هم مهمترین راهبرد برای تحقق این است. این هم هدف دوم از اهداف بخش گرایشها.
اما هدف سوم از اهداف ساحت گرایشی در محور ارتباط با خدای متعال عبارت است از تعبد و تسلیم در برابر خدای متعال و اولیای الهی. مقصود از این هدف چیه؟ مقصود ایجاد روحیه تبعیت کامل نسبت به امر و نهیهای خدای متعال، دین، اهل بیت و اولیای الهی است. ایجاد روحیه تبعیت. و در واقع همان روحیه پذیرش، گردن نهادن و اطاعت کردن. اطاعت پذیری. کاملاً اطاعت میکند از امر و نهی خدای متعال و اهل بیت. همراه با یک اعتقاد قلبی نسبت به این که پذیرش این امر و نهیها آن چیزی است که مصلحت من است، خیر من است. اصلاً خیر من در پذیرش امر و نهی خدای متعال و تسلیم شدن در مقابل امر و نهی اوست. این روحیه تعبد، عبودیت که ریشه در همان خضوع قلبی در مقابل خدا دارد. چون خودش را در مقابل خدا کوچک میبیند در مقابل امر و نهی خدا هم اهل تسلیم و پذیرش و اطاعت است. این روحیه بسیار مهم است. از ارکان ایمان شمرده شده روحیه تسلیم. بسیار مهم است. ببینید اهمیت این روحیه و هدف این قدر است که حضرت رسول اکرم را وقتی وصف میکنیم میگوییم «أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله» یعنی حضرت رسول اولین و مهمترین وصفش این است که عبد خداست، بنده است و تسلیم در مقابل امر و نهی خداست آنچه که خدا میخواهد او میخواهد. چیزی غیر از آن بنا نیست او بخواهد. و همان را انجام میدهد و همان را عمل میکند به خواست خدا عمل میکند. اولاً و ثانیاً «أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله» بعدش هم میگوید پیامبر خداست و فرستاده خدا به سمت انسانهاست. مهمترین ویژگیاش به عنوان یک انسان عبد بودن و بنده بودن در مقابل خداست. روحیه عبودیت، روحیه تسلیم، بندگی. این بسیار اهمیت دارد. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» اساساً غرض خلقت همین عبودیت و بندگی در مقابل خدای متعال بیان شده در روایات. و اگر بخواهیم هم این روحیه در واقع در وجود انسان باز پرورش پیدا بکند باز برمیگردد به همان روحیه خضوع و نیاز، احساس خضوع و نیاز در مقابل خدای متعال که آن هم راهکارهایش را و وصفش را عرض کردیم قبلاً. و غیر از این احساس خضوع و نیاز آن احساس محبت نسبت به خدا و اهل بیت. یعنی هم خضوع و نیاز که بیشتر خوف را در وجود انسان ایجاد میکند و هم آن بحث محبت نسبت به خدا و اهل بیت این بیشتر باز بحث رجاء را در وجود انسان ایجاد میکند. سرجمع این خوف و رجا منشأ حرکت انسان است و تسلیم بودن انسان. آنها بیشتر مؤثرند بر این هدف. اما خودش موضوعیت دارد این روحیه تسلیم و تعبد. اما در مقابل تسلیم و تعبد باز شک و تردید و کبر و تکبر قرار دارد. باز هم اگر احساس خود بزرگبینی یا تردید در مقابل حق. یعنی به نوعی دو دلی کردن اینها وجود داشته باشد خود اینها مانع روحیه تعبد میشود. اثر این روحیه در التزام عملی به واجبات و محرمات الهی بسیار زیاد است. یعنی در اهداف آن ساحت رفتاری عرض خواهیم کرد که یکی از اهداف التزام عملی به امر و نهی خدای متعال و واجبات و محرمات و فرائض الهی است. این روحیه تسلیم باعث میشود آن التزام عملی به نحو احسن انجام بشود. و نکته بسیار مهم این است که این روحیه تسلیم و تعبد راه نفوذ و وسوسه شیطان را سد میکند که بیاید در تفسیر و تأویل انسان را وسوسه کند. یعنی اگر انسان اهل تسلیم نباشد و در مقابل امر و نهی خدا هی بهانهگیری بخواهد بکند و امر و نهی خدا را اطاعت نکند آن وقت این جا باب توجیه باز میشود. یعنی شیطان میآید وسوسه میکند میگوید اصلاً کی گفته خدا این را گفته. اصلاً از کجا معلوم که دین نظرش این باشد. چون انسان بالاخره فطرتاً خداخواه و خداجو است. و به راحتی انسان بنا نیست مستقیماً… انسان مؤمن مستقیماً در مقابل خدا خودش را قرار نمیدهد. از این میترسد از این فرار میکند. ضعف ایمان و عدم روحیه تسلیم و تعبد باعث میشود این جا بیاید و شیطان بیاید وسوسه کند انسان را و نفس اماره انسان را وسوسه کند به تفسیر و تأویل دین بپردازد. بگوید اصلاً کی گفته خدا این را گفته. اصلاً منظور خدا از این بحث این نبوده چیز دیگری بوده. و راه بسیاری از انحرافات فکری را ایجاد میکند. اصلاً چه کسی گفته مثلاً در امروز ما باید به علمای دین مراجعه کنیم خودمان از مثلاً قرآن و احادیث مطلب را متوجه میشویم. ببینید راه انحرافات فکری این جا باز میشود. این روحیه تعبد و تسلیم از این جهت هم در این شرایط امروز ما و عصر امروز ما خیلی اهمیت فوقالعادهای دارد. و در واقع در مقابل بسیاری از انحرافات فکری میتواند همین نوجوان ما را واکسینه بکند. این هم از هدف بعدی. البته باید متوجه باشیم که علی القاعده همان طور که در احادیث هم بیان شده معنای روحیه تعبد و تسلیم ترک تعقل و فکر اندیشیدن به حکمت احکام و اینها نیست که سر جای خودش بیان خواهیم کرد در بحث التزام به واجبات و محرمات الهی کمی در این باب ان شاء الله عرض خواهیم کرد. اما علی القاعده منظور ترک همه حلالهای عالم اصلاً در این بحث مطرح نیست. یا طرز فکر کردن و تعقل و پرداختن به حکمت احکام و حکمت امر و نهیهای خدا. اینها مقصود نیست که انسان را مثلاً خدای متعال خواسته انسان یک موجود چشم و گوش بسته بدون فکر و عقل و اندیشه باشد. اصلاً چنین چیزی منظور نیست. بلکه منظور اعتماد به خدای متعال و این که آن چه او امر و نهی میکند حتماً به مصلحت من است. شک ندارم و از همین جهت است که تسلیم در مقابل او هستم و اساساً وظیفه من یک تبعیت محض و اطاعت محض و تعبد محض در مقابل امر و نهی خدای متعال است با چنین اعتقادی که خدای متعال یک خدای حکیم است. و جز خیر من را او نمیخواهد. این هم از هدف بعدی.
اما هدف بعدی که در محور ارتباط با خدای متعال داریم و در ساحت گرایشی عبارت است از اخلاص و صدق در بندگی. خب همه میدانیم که ارزش اعمال در منطق اسلام همه اعمال خوب را که انسان انجام بدهد ارزشش نزد خدای متعال وابسته به اخلاص است. یعنی این که نیت ما در آن عمل جلب رضایت خدای متعال بوده باشد. در واقع شرط قبولی عمل و اثربخشیاش این هست که با نیت الهی انجام شده باشد. البته خدای متعال به اعمال صالح ولو حالا با نیت خیلی خالص برای خدا نبوده اما به نیت ریا و نفاق هم نبوده بلکه چون یک کاری کار خوبی بوده، انسانی انجام داده خدای متعال او را انسان محسنی میداند. یعنی انسان نیکوکاری میداند اما به مراتب عالیه قاعدتاً نخواهد رسید. فرق بین انسانی که کار خوب را چون کار خوبی است انجام میدهد با کار خوب را چون خدای متعال دوست دارد انجام میدهد. هر چه این بُعد در وجود انسان تقویت بشود اخلاص افزایش پیدا کند این تأثیر عمل در رشد و ارتقاء معنوی انسان افزایش پیدا میکند. مخصوصاً اهمیت این هدف در این روزگار خیلی اهمیت بیشتری پیدا کرده چون بالاخره در این جامعه یک حکومت اسلامی برقرار شده. و حالا فی الجمله ارزشهای دینی بالاخره به عنوان یک ارزشهای قابل قبول مطرح هست و همه از کسانی که از این ارزشها برخوردارند تجلیل میکنند و همه آفرین میگویند به کسی که بالاخره اهل بندگی خدا هست و یک سری از فضائل اخلاقی در وجود او هست و رفتارهای صحیحی از او سر میزند. همه از او تجلیل میکنند توی این فضا، فضای فخرفروشی یا حتی فضای ریا و نفاق افزایش پیدا میکند. شاید فضای مطرح کردن خود، من کار خوب انجام میدهم برای این که خودم را مطرح کنم. من کار خوب انجام میدهم برای این که مشهور بشوم. مشهور بشوم آدم خوبی هستم. این فضا امروزه شاید یک مقداری زیاد بالاخره زمینههایش وجود داشته باشد مخصوصاً در میان نوجوانانی که اهل بالاخره ایمان و اهل تدین هستند. و در خانوادههای مذهبی هستند. به نوعی این خودنمایی میتواند یک زمینهای داشته باشد. البته این که تا حدودی منِ مرّبی یا منِ اولیاء یک نوجوان باید سعی کنیم که او را در مقابل کارهای خوب او از او در واقع از او مثلاً تجلیل کنیم در این بحثی نیست اما این که او بخواهد نیاتش در اعمال و رفتارش خالصانه نباشد باید مراقب این باشیم. پس نوجوان باید بر اساس این هدف .. غرض این است که او باید بداند و باید به این امر در قلب خودش ملتزم باشد که هم برای خدا زندگی کند، هم برای خدا انتخاب کند، هم برای خدا عمل کند، هم برای خدا حرف بزند، و ارزش فوق العاده کار کردن برای خدا را درک کند. و به آن ملتزم باشد و تمرین کند که روز به روز بتواند فقط برای خدا و رضایت خدا کار کند، صادق باشد. این جا باید به حق خدا خیلی توجه کند این که عظمت خدا چیه؟ یعنی ارزش این که خدای متعال به انسان توجه کند را باید توی چشم او بزرگ کرد این که چه قدر مهم است خدا از انسان راضی باشد. هم بزرگی این را باید متوجه بشود از یک طرف، از طرف دیگه که این خیلی مهم است، من این را اول یک کم باز بیشتر بازش بکنم. آن عامل بسیار مهم این است که باور پیدا بکند و اعتقاد قلبی و اعتماد مستمر پیدا بکند و اعتماد واقعی و یک توجه مستمری پیدا بکند به آن وعدههای خدای متعال و قدرت خداوند. و ارزش جلب رضایت خدا، چه قدر مهم است. خدای متعال وعدههایی که داده حق است، هم اعتماد پیدا کند به آن وعدههای الهی و هم قدرت خداوند. یعنی خدای متعال در چشمش بزرگ بشود، و در قلبش بزرگ باشد. این را که متوجه شد و این را که باور داشت و به آن همواره توجه میکرد در مقابل نوع نگاه دیگران و نظر دیگران در چشمش یک مقدار کوچک بشود. یعنی اولاً بداند اصلاً حرف و قضاوت مردم ارزش ذاتی ندارد البته آبروی انسان و عزت انسان در فضای اجتماعی خیلی مهم است چون انسان اگر آبرو و عزتی در جامعه و در چشم دیگران نداشته باشد قاعدتاً نمیتواند یک زندگی مطلوبی داشته باشد و حتی به آن وظائف دینیاش خوب بتواند عمل بکند. اما این ارزش ذاتی ندارد این را باید متوجه باشد. این یک ارزش واسطهای دارد. میانی دارد، طریقی دارد، برای این که انسان بتواند صحیح زندگی کند. اما قاعدتاً آن ارزش مهمتر ارزش خداست، یعنی این که خدا از یک کاری راضی باشد. این که به آن مالک و خالق و آن حقیقتی که مهربانتر از هر مهربانی به انسان است او از انسان راضی باشد و او چه قضاوتی نسبت به ما دارد، او چه نگاهی به ما دارد این خیلی مهمتر از نگاه مردم است. این را متوجه بشود یعنی این جا باید مراقب باشیم در بحث اخلاص، ما نفی اهمیت عزت و آبروی انسان پیش دیگران را نمیکنیم اما داریم میگوییم به نسبت آبرو و عزت انسان پیش خدای متعال این اهمیتی ندارد. از طرف دیگه باید متوجه باشیم که عزت و احترام و آبروی انسان نزد مردم هم این هم به دست خداست، یعنی گاهی وقتها چون حالا عرض خواهیم کرد یکی از مهمترین موانع اخلاص و صدق در بندگی به قول معروف هوا و هوسهای انسان هست که ریشه در آرزوهای بلند انسان دارد. چون آدم میخواهد به یک جاهایی برسد مخصوصاً در سنین نوجوانی گاهی وقتها به تعبیری هدف وسیله را توجیه میکند احساس میکند برای این که بتواند به آن نقطه برسد باید یک چنین جایگاهی پیدا بکند و یک کارهایی میکند که ممکن است در آن خیلی رضایت خدا مد نظر نباشد بلکه آثار دنیوی کار بیشتر مد نظر باشد. اما اگر نگاه آخرتگرا باشد میبینید باز این از عوامل تقویتش است، آن نگاه آخرتگرا را اگر تزریق بکنی در وجود نوجوان آن نگاه خداباور و وظیفه محور، نه نتیجه محور تقویت بشود در وجود نوجوان آرام آرام به سمت اخلاص کشیده میشود. پس در واقع برای رفع آن مانع آرزوها و محاسبات دنیایی، باید وظیفه محوری جایگزین بشود از طریق به قول معروف از طریق یک توجه دادن مستمر به آثار آخرتی این عمل و اهمیت یک نگاه آخرتی، و اهمیت و حقانیت وعدههای خداوند و قدرت خداوند در عالم. یعنی هم در این دنیا خدای متعال است که همهی امور به دستش است، هم اساساً آخرت هم که به دست خداست وقتی نفع و ضرر من در این دنیا و در آن دنیا، مالک حقیقیاش خدای متعال است، من برای دیگران بدون توجه به ارزش عمل پیش خدای متعال کار بکنم خب قاعدتاً خسارت است، این روحیهی اخلاص و برای خدا کار کردن، برای خدا حرف زدن را باید سعی بکنیم در وجود نوجوان تقویت بکنیم. یعنی در واقع بذرش در دوران نوجوانی باید در وجود او علی القاعده کاشته بشود و آرام آرام جوانه بزند و ان شاء الله روز به روز رشد کند و بزرگتر بشود. البته باید توجه بشود که اخلاص هم مراتب دارد، بر اساس این که اخلاص مراتب دارد، این که ما یک عملی را بر اساس این که این عمل پیش خدا چنین ثوابی دارد، یا اگر این کار را انجام بدهیم این عذاب و عقاب برایش بار میشود، از ترس این که این اتفاق نیفتد یک عملی را انجام بدهیم یا یک عملی را ترک بکنیم این خلاف اخلاص نیست. بلکه خدای متعال از همین راه استفاده کرده تا ما انسانها را حرکت بدهد. بالاخره ما انسانهای معمولی این جوری هستیم پس به وعدهی ثوابهای خداوند در آخرت یا از ترس عذاب خداوند در آخرت اگر کسی کاری را انجام بدهد یا ترک بکند به این نیتها، این خلاف اخلاص نیست این مراتب بسیار پایین اخلاص است. چون به نوعی با اعتماد به وعدههای خداست. چون خود این یعنی خدایا من به وعدههای تو اعتماد دارم، و چون به وعدههای تو اعتماد دارم این کار را انجام میدهم یا این فعل حرام را ترک میکنم. این خلاف اخلاص نیست این برای خدا دارد کار میکند اما سطح پایینتری. حالا در مراحل عالیتر میتواند همیشه رشد بکند و از این مراحل عبور بکند که حالا کمتر اتفاق میافتد یا در طول زمان اتفاق میافتد. این یک نکته، و نکتهی بعدی هم که باید باز به آن توجه داشت در این هدف اخلاص، این است که اخلاص هم یک امر قلبی است و ملاک و معیارش درونی است. صرفاً نمیشود با ظواهر مثل همین افراد و رفتارهای ظاهریشان قضاوت کرد که حالا این آقا مثلاً اهل اخلاص است یا نه. یا ما بگوییم اخلاص یعنی این که هیچ کار ما را دیگران نبینند. نه بعضی مواقع هست که خود تظاهر کردن عین اخلاص میشود. یا مثلاً در احادیث هست که اصلاً عمل بدون ریا را به دنبالش نگرد. اگر به دنبال عمل بدون ریا باشی بدون عمل باقی میمانی. یعنی بالاخره بعضی از کارهای خوب را انسان بخواهد بکند خب دیگران میبینند. این که دیگران میبینند دلیل بر بیاخلاصی من نیست. یا راه اخلاص به خرج دادن این نیست که حتماً یک کاری کنم که دیگران نبینند بله خیلی خوب است که انسان کارهای خیر را سعی کند در خفا انجام بدهد که دیگران نبینند اما بعضی وقتها هست بعضی کارها خیر بودنش به این هست که اصلاً برود و به نوعی رفتار کند که دیگران ببینند. مثل آن جاهایی که باید امر تبلیغ دین و تبلیغ یک ارزشی را بکند. البته آن جا هم باز باید مراقبه بکند یک نوجوان. برای چی من میخواهم تبلیغ دین بکنم؟ آیا میخواهم به دیگران بگویم من یک انسان مومن و متدین هستم؟ یعنی پیش دیگران میخواهم خودم را مطرح کنم یا پیش خدای متعال میخواهم خودم را مطرح کنم و پیش او خودم را عزیز کنم. پس به طور خلاصه باید کمک کنیم به نوجوان تا مراقب آن نیتهای خودش، چه حین عمل، چه قبل عمل، و چه بعد از عمل باشد. آن که همان طور که به قول معروف بحث هم شده اخلاص هم حین عمل هست، هم بعد از عمل، هم قبل از عمل همهاش باید اخلاص وجود داشته باشد. و گاهی وقتها هست که انسان یک عملی را با نیت خالصانه آغاز میکند انجام میدهد بعدها میآید و این نیتش نسبت به آن عمل تغییر میکند یعنی به تبلیغ آن عمل میپردازد و آن را هدفی قرار میدهد و یک وسیلهای قرار میدهد آن هدف را برای رسیدن به یک اهداف دنیوی. یعنی دارد ارزش آن کارش را از بین میبرد. این خیلی مهم است و ان شاء الله خدای متعال را باید از او استمداد کنیم که به همهی ما و همهی متربیانمان کمک کند تا این روحیه هم در وجود ما ان شاء الله تقویت بشود. این هم هدف بعدی از اهداف فکری تربیتی. اما هدف پنجم از اهداف .. اگر اشتباه نکنم یا هدف ششم از اهدافی که در ساحت در واقع گرایشی هست در محور ارتباط با خدای متعال عبارت است از: شکر و احساس رضایت نسبت به نعم الهی و تقدیر و مشیت حضرت حق. ببینید در این هدف دو عنوان شکر و احساس رضایت ذکر شده. که هر چند به همدیگر نزدیک هستند اما با هم تفاوت دارند. اما در کنار هم آوردیم چون یک غرض خاصی وجود داشته که سر جمع با یک عنوان میآمده کافی بوده و مثلاً نیازی به تفکیک آن نبوده. آن غرض اصلی احساس رضایت است. اما شکر قاعدتاً مقدمهاش است که حالا عرض خواهیم کرد. در واقع مقصود از این هدف این است که یک نوجوان با توجه به درک نعمتهای خداوند در عالم و درک آن جلوهی رحمانی خدای متعال در عالم که هست و رحمت عام خدا در عالم هست. اولاً به حمد و شکر خداوند برسد یعنی احساس کند یک خدای رحمان رحیم در عالم وجود دارد این فهم و درک رحمانیت خداوند او را به حمد و شکر میرساند. «الحمد لله رب العالمین» چه خدایی، چه زیباییهایی در عالم قرار داده. این را اول متوجه بشود. بعد در ذیل این است که آن چیزی که منظور است این است که در پرتو این احساس شکر و حمد عام در رابطه با آن چیزی که در زندگی برای خودش به وجود میآید هم یک احساس رضایت داشته باشد. یعنی بالاخره یک اتفاقاتی برای خودش میافتد در زندگی، یک شرایطی برای او وجود دارد در زندگی، نسبت به اینها هم یک احساس رضایت و احساس شکر در مقابل خدای متعال داشته باشد. آن چیزی که میتوانیم به عنوان مهمترین عامل تحقق این هدف بیان بکنیم عبارت است از توجه به نعمتهای الهی. یعنی که اصلاً عالم را وقتی نگاه میکند با عینکی نگاه بکند که نعمتها را ببیند چون ما گاهی وقتها یک عینکی به چشممان میزنیم عینک بدبینی. همهی عالم را بدی میبینیم، نه واقعبینی میبینیم، اما واقعیت عالم را اگر ببینیم چیزی جز خیر و زیبایی نخواهیم دید. واقعیت عالم را اگر انسان ببیند به خوشبینی میرسد، به امید میرسد، به یک بهجت میرسد، چون جلوهی رحمانیت خدای متعال را میبیند. البته خدای متعال قهار هم هست. اما رحمت خداست که این عالم خلقت را بالاخره ایجاد کرده و ما در داخل به قول معروف در آن دایرهی رحمت خداوند داریم الان زندگی میکنیم. در روایات ما هم شکر در مقابلش جهل قرار داده شده، خیلی زیباست. یعنی در واقع انسان یا جاهل است یا شاکر. شاید ظاهراً ما بگوییم انسان یا شاکر است، یا مثلاً فرض کنید عدم شکر یعنی مثلاً ناسپاس است میگوید نه یا جاهل است. یعنی اگر انسان نعمتها را نسبت به آن جهل نداشته باشد خود به خود شاکر خواهد شد. منشأ عدم شکرگزاری انسان و عدم حمد نسبت به خدای متعال عدم دقت و توجه و شناخت نعمتهای خداوند است پس باید این نعمتها را برای انسان مومن و نوجوان دقیقاً تبیین کرد تا او به یک چنین شناختی بتواند برسد و به یک چنین احساسی بتواند ان شاء الله دست پیدا بکند و غفلت خیلی، یک عامل بسیار مهمی است. یعنی در واقع خود غفلت منشأ جهل میشود. و جهل در مقابل شکر قرار میگیرد پس رفع غفلت یک عامل بسیار مهمی است برای این که هدف شکر واقع بشود. آن چیزی که البته این جا در این هدف مد نظر است بیشتر آن حالت حمد و شکر قلبی و درونی است. هر چند شکر در احادیث ما شکر زبانی هم داریم، شکر مثلاً عملی هم داریم اینها هم همه از مصادیق شکر بلکه از اعظم مصادیق شکر هست اما چون این جا غرض اصلی ما از بیان این هدف، آن احساس رضایت هست این جا منظور چی هست؟ این که بیشتر آن احساس رضایت را بتواند برساند. پس شکر قلبی بیشتر منظور نظر است. این شکر و احساس رضایت به تبعش نسبت به قضا و قدر الهی و آن چه برایش پیش میآید و خیر دیدن همهی امور برای خودش که در احادیث هم هست مومن هر چه برایش پیش میآید خیر است. از سختی تا آسانی. از فقر تا غنا، هر چه برای انسان مومن پیش میآید خیر است و زیبایی است و نعمت است و شکر لازم دارد. برای انسان مومن چون نوع مواجههی ما با مسایل است که او را تبدیل به نعمت یا نقمت میکند. این خیلی مهم است خود این روحیه منشأ برکات و آثار زیادی هست، از آثار روحیهی شکر و احساس رضایت یکی از مهمترین آثارش ایجاد امید در نوجوان است. اگر یک نوجوان میخواهیم امیدوار باشد باید احساس شکر و رضایت را در وجودش ایجاد کنیم، اگر این احساس ایجاد شد امید به تبعش خواهد آمد. از آثار دیگهاش غنائت است، اگر میخواهیم اهل غنائت باشیم باز باید این روحیه تقویت بشود. احساس رضایت، و از همه مهمتر جلب رضایت خداوند متعال هست. خدای متعال از انسانی که راضی هست به آن چیزی که به او دادند ولو کم باشد. که در احادیث هست «مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ، رَضِیَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ» یعنی اگر کسی به کم خدا قانع باشد خدا به کم او قانع است. خیلی مهم است، به عمل کم قانع است و خدای متعال به عمل کم او هم ثواب زیاد خواهد داد. اینها خیلی آثار مهمی است. پس چنین چیزی است این هدف احساس شکر و رضایت خیلی مهم است. اما برای پیگیری این هدف باید کاملاً توجه داشته باشیم که معمولاً در این موضوع یک شبههای همیشه برای نوجوانان هست، و همهی البته انسانها. رابطهی این بحث قضا و قدر و مشیت الهی، چرا این اتفاق افتاد برای من؟ چرا من باید این مشکل برایم پیش بیاید، همیشه این شبههها هست. برای این که این موضوع خوب تبیین بشود بحث قضا و قدر الهی که در محور شناختی هم عرض کردیم آن باید خوب تجزیه و تحلیل بشود. یعنی یک شناخت درست نسبت به مسألهی قضا و قدر الهی، مسألهی سرنوشت اخروی و سرنوشت دنیوی انسانها، نقش ارادهی انسانها در زندگی، اینها باید تحلیل صحیح و درستی برای نوجوان بشود. تا او بتواند به این مرتبهی شکر و احساس رضایت نسبت به نعم خداوند و راضی بودن به قضا و قدر الهی و مشیت حضرت حق ان شاء الله بتواند نزدیک بشود. این خیلی مطلب مهمی است معمولاً اگر راجع به این موضوع یک توجیه منطقی و عقلانی و اغنایی وجود نداشته باشد برای نوجوان و هر فردی این احساس شکر و رضایت معمولاً کم میشود وقتی این کم شد امید کم میشود و مسایل بعدی که خیلی مشکلات میتواند ایجاد بکند. و مخصوصاً با توجه به عاطفی بودن نوجوان این مطلب از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. پس بنابراین اگر بخواهیم یک مقایسهای بین چند تا از این هدفها بکنیم خضوع و محبت، که دو هدف اول گرایشی بودند در مقابل خود خدای متعال، و بعد اهل بیت و اولیاء که همین اولیاء معصوم خداوند هستند. اما تسلیم در مقابل امر و نهی خداست فرقشان این است، شکر در مقابل قضا و قدر خداست، در مقابل فعل خداست. شکر و احساس رضایت در مقابل فعل خدا و آنچه که خدا مقدر کرده و مشیت خداست اینها با هم فرق میکند و لذا مربی باید با نشان دادن و تذکر مستمر نعمتهای خداوند و عظمت و اوصاف خدای متعال و نوع فعل خداوند در عالم خلقت بتواند نوجوان را کمک بکند تا به یک درک درست و احساسات مناسبی در ارتباط با خدای متعال برسد. این هم هدف بعدی.
پایان فایل دوم.
فایل سوم:
خب هدف بعدی از اهداف فکری تربیتی که در ساحت گرایشی مطرح میشود در محور ارتباط با خدای متعال، عبارت است از هدف توکل و اعتماد به قدرت لایزال الهی. معنا و حقیقت توکل که در این عبارت منظور نظر هست و در این هدف در واقع حقیقتش را اگر بخواهیم بیان بکنیم با یک عبارت کوتاه، عبارت است از اعتماد و مطمئن بودن به قدرت خدای متعال. و پس از آن اتکاء در عمل و در زندگی فردی و اجتماعی به وعدهها و قدرت خداوند. این پس اولاً باور کردن به قدرت خدای متعال، و عظمت قدرت خدا و بیمانند بودن قدرت خدای متعال. و ثانیاً اعتماد و اتکاء به این قدرت و این وعدههای الهی و در واقع اتکاء به سنتهای خدای متعال که آنها را در عالم خدای متعال قرار داده. اهمیت توکل مخصوصاً در شرایط امروز و در واقع در دنیای امروز برای یک نوجوان شیعه بسیار بسیار بالاست هر چند به صورت کلی اهمیت توکل در زندگی هر مومن و هر انسانی بالاست. اما در شرایط امروز که ما به دنبال ایجاد پرورش نسلی هستیم که بتواند آرمانهای بزرگ انقلاب اسلامی را پیش ببرد. این ویژگی و این هدف تربیتی ارزش و اهمیت بیشتری پیدا میکند. چون که همان طور که در روایات هم هست اعتماد به خدای متعال مثل یک نردبانی است که انسان را به هر هدف عالی و هر هدف غایی میتواند حرکت بدهد. و برساند. ما به این نردبان در شرایط امروز خیلی بیشتر نیاز داریم چون به نسلی نیاز داریم که انسانهای مقتدر، و شجاعی باشند و بتوانند حرکت کنند به سمت آن آرمانهای بلندی که انقلاب اسلامی مطرح کرده و ریشهای این شجاعت همان طور که در عبارت هم بیان شده است علی القاعده آن قدرت توکل بر خدای متعال هست و آن در واقع نوع نگاه به قدرت خدای متعال است که آن شجاعت حقیقی را در انسان ایجاد میکند که از غیر خدا هرگز نمیترسد و جز خدا را در زندگی نمیبیند. و در مراحل حرکت جز به اعتماد خدای متعال و جز به پشتوانهی خداوند حرکت نمیکند. اما عامل توکل و عامل تقویت توکل و این روحیه در وجود نوجوان اولاً یقین قلبی است، نوعی در واقع فراتر از شناخت، نوعی یقین قلبی به قدرت خداوند و بیمانند بودن قدرت خداوند است. این که به نوعی باید یک یقینی به توحید افعالی پیدا بشود این که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را با تمام وجود انسان اگر درک بکند آن قدرت توکل در وجود او علی القاعده توسعه پیدا خواهد کرد و روحیهی توکل افزایش پیدا میکند. علاوه بر این یقین قلبی به قدرت لایزال خداوند که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باید یک علی القاعده یک شناختی نسبت به وعدهها و سنتهای خداوند هم وجود داشته باشد تا آن وقت مبتنی بر این وعدهها و سنتهای الهی فرد با اتکاء به آنها در زندگی فردی و اجتماعی خودش حرکت بکند. بدون شناخت درست وعدههای الهی و در واقع سنتهایی که خداوند متعال در عالم قرار داده و آنها را در آیات متعدد قرآن و روایات بیان فرمودهاند بدون شناخت دقیق این سنتها و این وعدههای صادق الهی یک توکل همه جانبه و کاملی واقع نخواهد شد. یعنی به هدف نخواهد رسید. اگر انسان مطمئن باشد که خدای متعال قدرت برتر عالم است، اما سنتهای او را نشناسد و نداند خدای متعال در عالم بر اساس کدام وعدهها و کدام سنتها عمل میکند و یاری میکند انسانهای مومن را، گرفتار اشتباهات ممکن است در حرکتها و زندگی فردی و اجتماعی خودش بشود. علاوه بر این حالا به قول معروف غیر از این که یک شناخت و یقین قلبی پیدا میکند باید مستمراً به قدرت خدای متعال، اهل ذکر و توجه و تذکر باشد. یعنی فراموش اگر بکند این قدرتها را آرام آرام گمانش بر این خواهد شد که سایر امور هم در عالم یک قدرت استقلالی دارند. پس توجه مستمر و تذکر مستمر هم به قدرت خدای متعال و استعانت از خداوند و طلب حول و قوه و طلب نصرت و یاری از خدای متعال خود این از عوامل تقویت این روحیه خواهد بود. باز غیر از این مروری بر تاریخ و سرنوشت انسانهایی که با روحیهی توکل به خدای متعال و با اعتماد به خداوند و وعدههای الهی حرکت کردهاند و توانستهاند به موفقیتهای بزرگی برسند و بسیاری از موانع را از پیش پای خودشان برداشتند. در زندگیهای اجتماعی و در حرکتهای تاریخی و اجتماعی بسیاری از قدرتهای بزرگ با اعتماد انسانهای مومن به قدرت خدای متعال از پیش پای آنها برداشته شدند. مرور این صحنههای تاریخی باز میتواند آن روحیه را در انسان تقویت بکند علی القاعده. و باز نکتهی جالب این است که در روایات اهل بیت محبت به اهل بیت یکی از بارزترین آثارش همی تقویت روحیهی توکل از آن نام برده شده. البته آثار دیگهای هم دارد اما به صورت خاص در بحث توکل هم بیان شده است. پس به طور کلی اینها عواملی هست که میتواند این روحیه را تقویت کند در وجود نوجوان. چند مطلب هم هست در کنارش باید برای دقیقتر شدن درکمان از این هدف مطرح بکنیم این است که اولاً رابطهی توکل و اعتماد به نفس چیست؟ علی القاعده اعتماد به نفس اگر یک معنای غلط از آن بشود یعنی این که انسان خودش را به این معنا باور داشته باشد که بدون در نظر گرفتن قدرت خداوند و بدون در واقع این که رابطهی طولی بین قدرت خودش و قدرت خدا متصور باشد و به آن توجه بکند برای خودش و نفس خودش یک قدرتی انسان قائل باشد و خیلی به آن اعتماد داشته باشد، این غلط است. اما آن معنای صحیحی که از آن میتوانیم بکنیم و با تعبیر خودباوری هم میتوانیم از آن یاد بکنیم آن این است که یعنی انسان به قدرتی که خدای متعال به انسان داده اعتماد میکند. در عین حال میداند که این قدرت دم به دم در اختیار خود خداست. یعنی خدای متعال میتواند این قدرت را از انسان بگیرد و میتواند بر اساس سایر سنتهای خدای متعال بالاخره تقدیر دیگری در عالم رقم بزند. یعنی این که خدای متعال به انسان قدرت داده به این معنا نیست که مثلاً دیگه هر کاری انسان بکند بر او قادر است. و خدا نه میخواهد و نه میتواند جلوی او را بگیرد این گونه نیست. پس این اولین مطلب که انسان اگر اهل توکل است به این معنا نیست که اهل اعتماد به نفس و خودباوری به معنای صحیحش نیست. حتماً باید باشد اصلاً انسان متوکل چون به قدرت خدا باور دارد، به قدرت خودش در ضمن قدرت خدای متعال هم باور دارد. بحث بعدی رابطهی علی القاعدهتر توکل و کار و تلاش برای رسیدن به یک هدف و یک موفقیت هست. در بعضی از روایات هست که عدهای آمدند پیش پیغمبر و گفتند که اینها اهل توکل… یک افرادی هستند اهل توکل هستند و خیلی کار هم نمیکنند و زراعت نمیکنند و اهل توکل هستند. حضرت فرمودند نه آنها اهل توکل نیستند، متوکلون نیستند به تعبیری، متکلون هستند نه متوکلون. یعنی اینها کسانی هستند که بار خودشان را روی دوش دیگران دارند میگذارند نه اهل توکل باشند. اساساً انسان اهل توکل به دلیل این که به قدرت خدای متعال اعتماد دارد امیدوار میشود به این که بتواند به اهداف خودش برسد و بر همین اساس اهل تلاش خواهد شد. یعنی لازمهی توکل یک نوع مجاهدت و تلاش و سختکوشی برای رسیدن به هدف است. منتهی همراه با امید. یعنی از آثار توکل، از مهمترین آثار توکل همین روحیهی امید و تلاش و مجاهدت است که خیلی علی القاعده نوجوان ما در زندگی فردی و اجتماعی خود به آن نیاز دارد و ما نیازمند یک چنین نسلی هستیم. امیدوار، پرتلاش و با نشاط، و مهمترین اثر دیگهاش شجاعت هست. در روایات هست که شجاعت ریشه در توکل به خدای متعال دارد. یعنی وقتی انسان برای غیر خدا قدرت استقلالی قائل نباشد و قدرت را همهاش را در خداوند ببیند از هیچ چیز نمیترسد. از هیچ عاملی نمیترسد، فقط از خدا میترسد، روحیهی شجاعت که بسیار مورد نیاز انسان برای حرکت در مسیرهای سخت و صعب هست این ریشه در توکل دارد. پس بنابراین توکل و اعتماد به قدرت لایزال الهی شامل اینها هم علی القاعده ان شاء الله خواهد شد. مهمترین موانع آن هم یکی شرک در توحید افعالی است یعنی احساس کند که سایر اسباب در عالم هم تأثیر استقلالی دارند. این نگاه، انسان را از توکل دور میکند یعنی به یک نوع محاسبات دنیاییِ غلط میاندازد انسان را. فکر میکند بالاخره سایر اشیاء و سایر موجودات و سایر روابط بدون اذن خدا یک تأثیری دارند. یا مافوق قدرت خدا تأثیر دارند در صورتی که ما اعتقادمان این هست که «ید الله فوق ایدیهم» خدا هر چند به اسباب یک تأثیری داده در عالم و یک سنتهایی قرار داده و اینها را از بین هم نخواهد برد اما در عین حال خدای متعال خودش قادر هست که تمام تأثیرات را تغییر بدهد و مافوق همهی اسباب و مسوبات هست. یعنی یک سببهای عالیتری در اختیار خدای متعال هست. خدای متعال خودش اثر داده به هر چیزی که اثری الان در عالم دارد و ما میدانیم که این اثر دارد. وقتی میدانیم که آتش میسوزاند این اثر سوزاندن را خدا به آتش داده. این ویژگی و این خاصیت را خدا در آتش قرار داده به همین علت خدای متعال وقتی نخواهد آتش را بر حضرت ابراهیم سرد و گلستان میکند. این معنای توکل بر خدای متعال است. یعنی میداند اگر در مسیر حق و صحیح و آن چیزی که مسیر خدای متعال هست انسان حرکت بکند حتماً خدای متعال کمکش میکند و هیچ قدرتی، قدرت معارضه با قدرت خداوند را نخواهد داشت. این هم هدف بعدی از اهداف فکری تربیتی در ساحت گرایشی. اما هدف بعدی که در محور ارتباطی انسان با خدای متعال در ساحت رفتاری مطرح هست عبارت است از تقوا و طهارت در عمل به فرایض الهی. البته برای توضیح این هدف، به صورت مقدماتی باید عرض بکنیم که واژهی تقوا یک واژهی بسیار عامی هست یعنی به تعبیری تقوا هدفی نیست که صرفاً در محور ارتباط با خدا و در حوزهی رفتاری بگنجد. و یک معنای عامی دارد، مثل فلاح، مثل سعادت، شامل بسیاری از اهداف دیگه میشود. این جا بیشتر و اساساً تقوا آن ریشهی اصلیاش هم یک روحیهی قلبی و یک احساس و یک گرایش درونی است. نوعی حریمداری در مقابل خدای متعال است و اینها. اما آن چیزی که این جا بیشتر منظور هست تقوای عملی به معنای التزام عملی به انجام فرایض الهی یعنی به انجام واجبات و محرمات الهی و در واقع ترک محرمات الهی است. چنین التزام عملی به مناسک و شریعت الهی این جا این، آن چیزی است که مقصود است در این هدف. که ما با عبارت تقوا و طهارت در عمل به فرایض الهی از آن یاد کردیم. واژهی تقوا به خاطر این که آن جنبهی بالاخره حفظ و در واقع جنبهی سیانت از آن ایمان که باید در وجود مومن باشد و در وجود نوجوان رشد پیدا بکند. یعنی آن ایمانی را که دارد باید در عمل مراقب باشد، و سیانت کند از ایمان خودش در عمل که ان شاء الله آن ایمان برایش باقی بماند و رشد پیدا بکند آن ایمان. این بیشتر منظور هست. و از واژهی طهارت هم استفاده شده میخواستیم عرض بکنیم که در واقع وقتی یک نوجوان از گناه فاصله میگیرد او در واقع وقتی از گناه فاصله میگیرد او در واقع به پاکی خودش و طهارت خودش دارد اهمیت میدهد. و اگر یک نوجوان در مقابل شهوتهای خودش و در مقابل گناهان میایستد و در مقابل فشار و سختی گناه مقاومت میکند یا در مقابل سختی انجام واجب مقاومت میکند و آن را انجام میدهد او به طهارت خودش دارد اهمیت میدهد. میخواهد پاکی در وجودش ریشهدار بشود. و از پلیدی دارد فاصله میگیرد. پس بنابراین میخواهیم بگوییم که تکالیف الهی و امر و نهیهای الهی بیشتر برای حفظ طهارت، حفظ ایمان ماست به خدای متعال و حفظ پاکی وجود مومن است برای خدای متعال. نه یک تکالیفی باشد که صرفاً برای به زحمت انداختن انسان و نوجوان باشد. با این نگاه باید پس آن روحیهی ورع و خداترسی و حریمداری که در فرد ان شاء الله وجود دارد آن یک جلوهی عینی پیدا بکند بیشتر این جا. که در مقابل این هدف بیموالاتی و سهلانگاری در مقابل واجبات و محرمات الهی است. یعنی امر و نهیهای خدا و رضایت خدای متعال همان جور که همه میدانید خب علی القاعده برخی از آن به عنوان فرایض از آن یاد شده، یعنی فریضه است یعنی واجب است که این کار انجام بشود یا این کار ترک بشود. این جا بیشتر التزام به این واجبات و محرمات به عنوان یک هدف جدی مطرح شده. حالا در بحث آداب، مستحبات، مکروهات، هدف بعدی است که عرض میکنیم که آن جا اهتمام به آنها کافی است و توجه به آنها، و تلاش برای این که بعضاً محقق بشود کافی است اما در واجبات و محرمات هدف این است که به التزام عملی برسد نوجوان. با یک نگاه صحیحی که میخواهد آن طهارت و پاکی خودش را حفظ بکند. در واجبات حالا البته همهی واجبات را در برمیگیرد حالا خب خیلی از واجبات الهی را در بخشهای بعدی، در محورهای بعدی میآییم عرض میکنیم مثل امر به معروف و نهی از منکر، مثل فرض بفرمایید احترام به پدر و مادر و امثالهم و اینها که هست. اما به صورت خاص در محور ارتباط با خدای متعال آن چیزی که باید در رفتار یک نوجوان متجلی بشود التزام عملی به یک سری افعال یا ترک یک سری افعال است، از آن جهت که خدای متعال این را از او میخواهد. فرض بفرمایید از مهمترینهایش نماز است. این را باید به عنوان یک هدف مد نظر مرّبی باشد. یا روزه یا سایر واجبات همهشان در ارتباط با دیگران، توجه به حقوق دیگران، از آن طرف بحث گناهان، گناهان کبیره مخصوصاً به صورت خاص که در واقع یک توان مبارزه با شهوات عملی در وجود نوجوان باید رشد بکند و این را با تمرین کردن و عدم یأس در مقابل گاهی وقتها زمین خوردن، یعنی وقتی میگوییم التزام عملی هدف است، به این معنی نیست که از روز اول نوجوان باید به همین سطح رسیده باشد. در فرایند تربیتی خودش باید تلاش کند به این التزام عملی برسد. که این با تمرین و مأیوس نشدن علی القاعده واقع میشود. هم تقوای پرهیز مهم است، هم تقوای اقدام مهم است اینها را باید مرّبی به آن توجه داشته باشد. یعنی هم پرهیز از گناهان، هم انجام دادن برخی از واجبات و حضور داشتن در برخی از مواقعی که خدای متعال میخواهد ما در آن مواقع و در آن لحظات و در آن جا حاضر باشیم. و این هم علی القاعده نیاز به تمرین و استقامت دارد. البته قاعدتاً باید شرایط دیگه هم فراهم بکنیم تا این هدف بیشتر تقویت بشود. اصلاح ارتباطات و معاشرتهای فرد به تحقق این هدف خیلی کمک میکند و حالا مسایلی که در بحث چگونگیاش باید مطرح بشود و روشهایی که مربی میتواند کمک کند به یک نوجوان که او بتواند این هدف را در وجود خودش محقق کند ان شاء الله. اما آن چیزی که تا حدودی برای مربیان اهمیت دارد در تبیین این هدف، این هست که باید نوع نگاهشان به فرایض الهی که همان واجبات و محرمات هست یک نگاه متعادلی باشد. یعنی این جور نباشد که حالا برخی از محرمات چون تو چشم ما بزرگ است یا در عرف مردم خیلی مهم است به آن خیلی اهمیت بدهیم و اگر کسی مرتکب آن محرمات شد مثلاً خیلی مورد سرزنش قرار بگیرد و بالعکس برخی از محرمات که اتفاقاً در منطق اسلام خیلی حرمتش زیاد و خیلی مورد نهی شدید قرار گرفته به آنها کم توجه یا حتی بعضاً بیتوجه باشیم. این تناسب بین ارجح اهمیت واجب و حرام متناسب با آن اهمیتی که خدای متعال و منطق اسلام میدهد خیلی مهم است خب چون معمولاً در ارتباط با نوجوان پیش میآید که به برخی از مثلاً محرماتی که مربوط به همین مثلاً شهوات جنسی اوست مثلاً بیشتر توجه میشود و او را بیشتر مورد سرزنش قرار میدهند. در صورتی که شاید اصلاً در منطق اسلام این طوری نباشد. و اتفاقاً به دلیل این که او در آغاز دوران بلوغ هست و هنوز ازدواج نکرده و فشارهای زیادی روی او هست خدای متعال هم شاید سختگیریاش کمتر باشد و گناهان او را در این زمینه راحتتر ببخشد. پس بنابراین هر چند در معرض این خطر هست و باید به آن به صورت ویژه توجه بشود اما نباید درجهی اهمیتش به نوعی بیان بشود و به نوعی جلوه داده بشود که ارزش برخی از مثلاً فرض بفرمایید محرمات دیگه مثل مثلاً دروغ گفتن که این قدر عمل مورد نهی شدیدی هست کمتر از این جلوه بکند. این هم هدف بعدی. اما هدف پایانی در محور ارتباط با خدای متعال و در ساحت رفتاری عبارت است از: اهتمام به آداب و روش زندگی دینی. مقصود از این هدف این است که در رفتار و زندگی نوجوان یک اهتمامی باید علی القاعده به مستحبات، به آداب و سنتهای اسلامی وجود داشته باشد. این جا دیگه جای واجب و حرام نیست که ما بگوییم حتماً باید التزام داشته باشد. التزام عملی آن هدف نهایی است، بلکه هدف نهایی اهتمام داشتن است. خب بسیاری از آداب وجود دارد، بسیاری از سنتهای الهی وجود دارد خب به همهاش اولاً فرد نمیتواند ملتزم باشد. ثانیاً خدای متعال هم اینها را واجب نکرده که ما بگوییم حتماً باید به این امور ملتزم باشد. بلکه آن چیزی که اهمیت دارد و در فرهنگ اسلام و در روایات ما مورد تأکید قرار گرفته اهتمام داشتن است. چون بیتوجهی به این امور نوعی بیتوجهی به خدای متعال و امر و نهی و خواست و رضایت خداوند متعال تلقی میشود. و این بیتوجهی شایستهی مومن نیست. این از یک جهت. اما از جهت دیگه اهمیت این هدف به این دلیل است که در شرایط امروز و مخصوصاً در دنیای امروز ما که ابزارها و محصولات و روشهای زندگی غربی به شدت در جوامع اسلامی گسترش پیدا کرده اگر نوجوان به این توجه نکند که سبک و روش و آداب زندگی که از مناطق دیگه، از فرهنگهای دیگه منتقل میشود اینها با خودش بار فرهنگی دارد و به آرامی در اعتقادات، اندیشهها و فرهنگ و تفکر ما تأثیر میگذارد این حتی ممکن است منجر بشود به آرامی به برخی از مثلاً انحرافات فکری و عقیدتی و اساساً ایمان مومن را تحت الشعاع قرار داده که خیلی خطر مهمی هست. یا مثلاً ایمان باقی بماند اما اسلام یک اسلام حداقلی که صرفاً یک سری اعتقادات هست و در رفتار و عمل ما خیلی جلوه ندارد. چنین دینی عرضه بشود و چنین دینی در جامعه نهادینه بشود. در صورتی که اسلام ما معتقدیم که برای تک تک رفتارهای ما برنامه دارد، حرف دارد. و ما در تک تک رفتارها و برخوردها، حرف زدنها، فعالیتهای فردی و اجتماعی خودمان میتوانیم فکر کنیم و ببینیم خداوند متعال چی از ما میخواهد. سنتی ممکن است در این زمینه وجود داشته باشد به صورت خاص از پیامبر اکرم، از اهل بیت عصمت و طهارت. یا اگر سنتی از آنها هم نیست یک سنتی در فضای فرهنگی اسلام ایجاد شده باشد که قاعدتاً چون ریشه در فرهنگ و معارف و تفکرات و اعتقادات اسلامی دارد سنت متناسبتری با آنهاست و تقویت میکند آن ایمان ما را. نه این که یک سنت و آداب و روشی باشد که ایمان ما را به مرور تضعیف میکند. ببینید ما در آموزههای اسلامی بالاخره داریم که تشبه ظاهری به کفار مورد نهی واقع شده. این که ما سبک زندگیمان و روش زندگیمان متأثر از سبک و روش زندگی بیگانگان باشد و کسانی که فرهنگ، ارزشها و تفکرات و اعتقادات دیگری دارند این بر ایمان، فرهنگ و تفکرات ما به آرامی تأثیر میگذارد. و در دنیای امروز که دنیای ارتباطات است اهتمام نوجوان به این که آداب و روش زندگی اسلامی و ایرانی و دینی خودش را حفظ بکند بسیار امر مهمی است. بسیار امر مهمی است و غفلت از آن به اصل ایمان میتواند ضربه بزند. بنابراین در موارد مختلفی فرض بفرمایید مثل آداب غذا خوردن، مثل آداب خوابیدن، فرض بفرمایید سبک و روش تغذیه وقتی میگوییم این که فرض کن از این که چی بخورد، کی بخورد، در چه محیطی بخورد، چگونه بخورد، اینها سبک و آداب و روش است دیگه. ما در تمام اینها هم دستور صریح داریم و هم بعضی چیزها هست که دستور صریح شاید در موردش نداشته باشیم اما در فرهنگ عقیدتی دینی و اسلامی و ایرانی ما یک رفتارهایی نهادینه شده که چون ریشه در آن فرهنگ اسلام دارد از مطلوبیت برخودار است. از ارزشمندی برخوردار است. اینها را باید حفظ کنیم، بلکه باید توسعه بدهیم یعنی فرهنگهایی در محیط امروز متناسب با محیط امروز برای خودمان ایجاد کنیم حتی اگر نیاز هست که مثلاً نوآوری بشود. در آداب و الگو و روش مثلاً لباس پوشیدن، در آراستگی ظاهری، نوع این که من ظاهر خودم را چگونه مثلاً ترتیب بدهم و ظاهراً خودم را چگونه مثلاً قرار بدهم در ارتباط با دیگران و در مواجهه با دیگران. در آداب همنشینی و روش مثلاً مصاحبت با دیگران. چه حالا فرض بفرمایید در مسافرت باشد، چه در ارتباط با مثلاً پدر و مادر باشد حالا غیر از آن مواردی که مثلاً واجب و حرام است. آدابی که مثلاً ما در فرهنگمان داریم که این آقا باید مثلاً بالای مجلس بنشیند، فردی که بزرگتر هست احترام دارد. این ادب است، شاید واجب و حرامی نباشد. این یک ادب است که مثلاً فرد بزرگتر اول وارد یک جایی بشود. بعد کوچکتر برود این ادب است. این جور آداب و سنتها اینها توجه به آن و اهتمام به آن مهم است. از دیگر آداب و روشها فرض کنید سبک معماری و خانهسازی. ما در چه محیطی زندگی کنیم، حالا فرش باشد یا حالا به تعبیری کف سرامیک باشد اینها همه سبک زندگی است، روش زندگی است، آداب است، سنتهاست با خودش بار فرهنگی دارد. اهتمام باید داشته باشیم توی این امور. یعنی یک نوجوان باید اهتمامش به حفظ و بسط و گسترش آداب و روش و سبک زندگی اسلامی و ایرانی باشد. حتی سبک مدیریت ما، چه در مدیریت خانه، چه در مدیریت یک جمع، چه در مدیری حتی یک تشکیلات، یک فعالیت دولتی یا یک فعالیت خصوصی اقتصادی فرض بفرمایید. سبک تعاملات ما چیه؟ به چه روشی با هم ارتباط برقرار میکنیم و مدیریت میکنیم. اینها میتوانیم با الگوگیری از فرهنگ ارتباطات و مثلاً روشهای مدیریتی غربی باشیم، میتوانیم سبکی مبتنی بر فرهنگ و ارزشهای خودمان داشته باشیم. اهتمام به این که این روشهای ارتباطی و برخوردی و روشهای زندگی فردی و اجتماعی در محصولات مصرفی از چه چیزی استفاده میکنیم. از چیزی که متناسبتر با فرهنگ و اعتقادات و ارزشهای خودمان است یا با چیزی که هیچ ربط و نسبتی با فرهنگ و ارزشهای ما ندارد. اهتمام به این امور هم یکی از مهمترین اهدافی است که توجه به آن بسیار ضروری است و باید یک مربی علی القاعده آن را مراقب باشد که نوجوان این اهتمام به آداب و روش زندگی اسلامی ایرانی در وجودش رشد پیدا بکند. و این جا باز عرض میکنیم مجدداً که آن اهتمام مهم است همیشه التزام صد در صدی اصلاً مهم نیست حالا خب یکی از موارد بالاخره عادت شده. فرهنگ جامعه شده، این جا سختگیری نباید قاعدتاً بشود. اما این توجه خوب است بیتوجهیاش بد است. این توجه باعث میشود که یک مقداری افق کار برای آینده باز بشود و در واقع آفات استفاده از برخی از سبکها و آداب و روش زندگی که مال خودمان نیست یک مقداری از آفاتش حداقل کم بشود ان شاء الله. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.