تربیت، از نوعی دیگر
مسعود دیانی
گفتاری پیرامون «تربیت حماسی»
اشاره:
تربیت چیست؟ حماسه چیست؟ تربیت حماسی کدام است؟ اینها سه پرسش اساسی مبحث «تربیت حماسی» است که تا به آنها پاسخی روشن و شفاف داده نشود، گفتوگو در سایر مباحث مرتبط با مقولهی تربیت حماسی در هالهای از ابهام خواهد بود. البته این کار، کار سادهای نیست. این سه پرسش مطرح شده، پاسخهایی بینهایت متنوع دارند که پرداختن به آنها، حکایت «عشق اول نمود آسان، ولی افتاد مشکلها» ست!
تعریف تربیت
در این میان، تعریف تربیت و پاسخ به چیستی آن، دشوارترین مرحله است. بیشک نیم نگاهی به مکتوبات و آثار فراوان علوم تربیتی و بررسی اجمالی نظر فلاسفه و بزرگانی که در پی پاسخ به این سؤال بنیادین بودهاند، مهر تصدیقی بر این ادعا میزند.
در سنّت اندیشمندان مسلمان، رسم غالب بر این بوده که برای تعریف تربیت به سراغ مادهی این ریشه بروند و با ریشهشناسی زبانی، پرده از چهرهی چیستی تربیت کنار زنند. از آنچه که از واژهنامهها بر میآید، تربیت دارای سه ریشه است: «رَبا یَربو – رَبِیَ یربَیُ – رَبّ یَرَبُّ» که بر حسب هر ریشه، معنای تربیت متفاوت از دیگری میشود.
تربیت اگر برگرفته از «ربی یربی» باشد، رشد کردن، برآوردن، قد کشیدن و بالیدن را میرساند؛ چنانکه ابن عربی در این بیت تربیت را به همین معنا استعمال کرده است: «فَمَن یَکُ سائِلاً عَنّی فَاِنّی عَلَیهِ مَنزلی وَ بِها رَبیت»
تربیت از ریشه «ربّ یربّ» نیز در معنایی نظیر پروریدن، سرپرستی، رهبری کردن، رساندن به فرجام، نیکو کردن، به تعالی و کمال رساندن، ارزنده ساختن، از افراط و تفریط در آوردن و به اعتدال رساندن، استوار و متین کردن و در نهایت اگر دربارهی انسان به کار رود، جامعترین معنایش فرهیختن اوست.
در این میان، اهل لغت بیشتر با عنایت به ریشهی «ربّ یربّ» تربیت را تعریف کردهاند. راغب اصفهانی تربیت را «دگرگون کردن گام به گام و پیوستهی هرچیز تا آنکه آن را به انجامی که شایستهی آن است برساند» میداند.[۱] بیضاوی هم در تفسیر سورهی حمد، تربیت را «به کمال رساندن و ارزنده ساختن اندکاندکِ هر چیز» دانسته است.[۲] البته برخی دیگر از اندیشمندان مسلمان نیز تعاریفی از تربیت ارائه دادهاند که از آن جمله تعریف شهید مطهری است که تربیت را «پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنها» میداند.
در مغرب زمین، اما فلاسفه و جامعهشناسان تعاریف متنوعی از تربیت ارائه کردهاند که اشاره به برخی از این تعاریف، خالی از لطف و فایده نیست. به عنوان مثال جان استوارت میل، تربیت را هر تأثیری میداند که آدمی در معرض آن است و تفاوت نمیکند که منشاء آن اشیاء باشند یا شخص یا جامعه. جان دیویی تربیت را مجموعه فرایندهایی میداند که از راه آنها گروه یا جامعه، کوچک یا بزرگ، تواناییها و خواستههای خود را منتقل میکنند تا بقاء و رشد پیوستهی خویش را تضمین کنند. از نظر امیل دورکهیم، تربیت عملی است که در طی آن، نسل بالغ و رسیده، نسلی را که هنوز برای زندگی به اندازه کافی پختگی ندارد متأثر میکند و هدفش برانگیختن و گسترش حالات جسمی و عقلی و اخلاقی متربی است؛ دورکهیم از تربیت، اجتماعی شدن انسان را میخواهد و مبنایش در اصل، وجدان جمعی انسانی است.
ویلیلم جیمز تربیت را صنعتی ظریف میشمرد که انسانها را توانا میکند تا با بهرهگیری از اندیشهی خود، اشیاء خارجی را بنا بر خواست و نیاز و هدفهای علمی خویش به چنگ آورد و به گونهای دلخواه، در آنها تصرف کند. کرشن اشتاینر، تربیت را فرایندی میداند که در طی آن، مربی متربی را به گونهای در زندگی رهنمون میشود که با اقتضائات فطرت او سازگار افتد و به ارزشهای معنوی استوار شود. هربارت، تربیت را مقولهای میداند که در پی مراقبت از کودک و تعلیم اوست؛ به گونهای که صاحب هنر، مهارت و فضیلت و تقوا شود و از این راه، به کمال که همانا اعتدال جسم و جان است دست یابد. سرانجام کانت، تربیت را پرورش و تأدیب و تعلیم تؤام با فرهنگ میداند که در پی کامیابی متربی در جامعهی آینده است؛ جامعهای که به مراتب از جامعهی کنونی برتر است.
جالب اینکه همانقدر که در تعریف تربیت با تنوعی فراوان روبرو هستیم، در ساحتهای بنیادین هم شاهد تنوعی دیگر هستیم که منشاء ظهور مکاتب تربیتی بر اساس فلسفههای تربیتی هستند. نظریات فلسفی گوناگون در حوزههایی نظیر جهانشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی، شناختشناسی و… تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم در آراء تربیتی دارد که حتی گاه به بروز و ظهور مکاتب تربیتی منجر میشود؛ موضوعی که پرداختن به آن از موضوع این نوشتار خارج است و به یاری خدا، در نوشتاری دیگر به آن خواهیم پرداخت. با این وجود، در پرداختن به تربیت حماسی با توجه به آگاهیهای پیشین و اطلاع از زمینهی طرح این مقوله و اعتقادات و اندیشههای مطرحکنندگان آن، بر اساس تربیت دینی اقدام خواهیم کرد و در مباحث بنیادی، به اعتقادات دینی استناد خواهیم نمود.
در غالب کتابهای تربیتی کلاسیک، پس از تعریف تربیت و پرداختن به مبانی تربیت، به اموری نظیر اصول تربیت، عوامل تربیت، روشهای تربیت، اهداف تربیت و مقتضیات و موانع تربیت پرداخته میشود. ما نیز در پرداختن به تربیت حماسی از همین شیوه تبعیت کرده و پس از کندوکاوی پیرامون تعریف و چیستی حماسه، به بحث پیرامون تعریف تربیت حماسی، هدف تربیت حماسی، ضرورت و چرایی تربیت حماسی، اصول تربیت حماسی، عوامل مؤثر در تربیت حماسی ، روشهای عملی تربیت حماسی و… میپردازیم.
حماسه چیست؟
واژهی حماسه نیز از آن دست کلماتی است که ابهام فراوانی با خود به همراه دارد و در معانی متعددی استعمال شده است. ما در این مقال، به نمونههایی از این کاربردها و استعمالات اشاره کرده و سپس مراد خود را از این واژه، در مفهوم تربیت حماسی تبیین میکنیم.
حماسه از «حمس» در زبان عربی، به معنای شدّت است. در لسان العرب «حمس الامر حمسا» را به معنای اشتدّ و «حمساء» را به شدیده معنا کرده است و از همین رو، «الاحمس» را به معنای المتشدد علی نفسه فی الدین به کار برده. حماسه در معنای شجاعت نیز استعمال شده است؛ در مجمع البحرین، الحماسه به الشجاعه تعبیر شده و الحمس به معنای الشجاع به کار رفته که البتی با کمی دقت ادبی، وجه مقاربت دو معنای مذکور آشکار میگردد. به هر حال آنچه که از معنای لغوی حماسه بر میآید، دلاوری و شجاعت است.
اما برای حماسه معانی دیگری هم گفتهاند. برخی حماسه را شرح موضوعات تاریخیِ ماقبل تاریخ دانستهاند؛ به گونهای که بیان کنندهی وضعیت روزگاران نخست و مردم آن زمان باشد. لامارتین شاعر فرانسوی، حماسه را اینگونه تعریف کرده است که «حماسه، شعر ملل است به هنگام طفولیت ملل؛ آنگاه که تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته میشوند؛ و شاعر، مورخ ملت است».
در تعریفی دیگر، حماسه یکی از انواع پنجگانهی شعری دانسته میشود که عبارتند از ۱- شعر حماسی ۲- شعر غنایی ۳- شعر تمثیلی ۴- شعر حکمی ۵- شعر هزلی. بر این مبنا، حماسه نوعی از اشعار وصفی مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی، مردانگیها و افتخارات بزرگ قومی و فردی است و درونمایههای مشترکی نظیر خرق عادت، سیر داستانی، ویژگی ملی و روح قهرمانی دارند. بر این اساس، حماسه انواع مختلفی به خود میگیرد که عبارتند از حماسهی طبیعی و ملی، حماسهی مصنوع، حماسهی اساطیری، حماسهی دینی مذهبی، حماسهی اخلاقی و حماسهی عرفانی که هریک توضیحات فراوان و مختص به خود را طلبد که از موضوع بحث ما خارج است.
اما منظور و مراد ما از حماسه، هیچکدام از این معانی نیست؛ اگرچه به مقاربتهای معنایی و وجه نامگذاریهای مشترک توجه داریم و در تبارشناسی تربیت حماسی، یقیناً به سراغ منظومههای حماسی با همهی انواعش خواهیم رفت و استنادات فراوان به آن خواهیم داشت. اما حماسه را به معنایی که در ادبیات به کار میرود به کار نمیبریم؛ ما در تعریف حماسه، رویکردی مردمشناسانه داریم؛ ما حماسه را به آن چیزی تعریف میکنیم که مردم در فرهنگ رایج خود حماسهاش میدانند؛ بدون آنکه زمینههای اسطورهای و خرق عادت و قهرمانسازیهای افسانهای داشته باشد. در حقیقت پرسشهایی از این دست پیش روی ما قرار میگیرند که مردم چه چیزی را حماسه میدانند و چه کسانی را حماسهساز میخوانند؟ حماسههایی که مردم حماسه میدانند، چه ویژگیهای مشترکی دارند؟ و پرسشهای متعددی از این قبیل. با این رویکرد، به نکاتی دست مییابیم که در ادامه بدان میپردازیم.
نکاتی پیرامون حماسه
۱- حماسه دارای بار معنایی مثبت است.
حماسه اگرچه در بسیاری موارد در معانی جنگی به کار میرود، اما این واژه دارای بار معنایی خنثی و یا منفی نیست و از این جهت شباهت تام با واژهی «جهاد» دارد. در میان کلماتی که به جنگ و نزاع اشاره دارند، ما با واژههایی نظیر «حرب و محاربه و قتال» سر و کار داریم که این کلمات، دارای بار معنایی خنثی هستند و به کار بردن آنها برای هر طرف ماجرا، فارغ از حق و باطل بودنشان صحیح است؛ بر خلاف عباراتی نظیر «سفک دم» که اگرچه آنهم به جنگ و نزاع اشاره دارد، اما دارای بار معنایی منفی و مذموم است و هیچگاه در طرف مثبت و حق به کار نمیرود. اما واژهی جهاد دارای بار معنایی مثبت بوده و جز برای طرف حق و مثبت ماجرا به کار نمیرود. در متون دینی نیز دقیقاً این تقسیمبندی رعایت شده است و واژهی «حماسه» نیز از این جهت همانند «جهاد» است و هیچگاه در اتفاقات مذموم و برای طرف باطل و منفی به کار نمیرود؛ اگرچه دارای ابعاد بسیار بزرگ باشد. به عنوان مثال ایرانیان هیچگاه از حملهی مغولان با تعبیر حماسه یاد نکرده و عبارت «حماسهی چنگیز» را استعمال نمیکنند؛ بلکه از آن ابا دارند.
۲- حماسه یک فضیلت بشری است.
با نگاه به نظام ارزشی فرهنگی جوامع گوناگون، این نکته مسجّل میشود که آنچه «حماسه» نامیده میشود، یک فضیلت بشری هم به حساب میآید و حماسهسازان در زمرهی اهل فضیلت محسوب میگردند؛ از این رو در سلسلهی سایر فضیلتهای بشری همانند علم و دانش به حساب میرود. استاد جوادی آملی در کتاب حماسه و عرفان به این امر تصریح دارند و مینویسند: «شکی نیست که هر یک از حماسه و عرفان، فضیلتی از فضایل انسانی و کمالی از کمالات جامعهی بشری به حساب میآید».
۳- حماسه تنها در ساحتهای نظامی و جنگی اتفاق نمیافتد.
اگرچه اولین معنای متبادر به ذهن از حماسه، عرصههای جنگی و نظامی است، اما با مطالعهی دقیق فرهنگهای مختلف، به این نکته میرسیم که حماسه تنها در ابعاد نظامی و جنگی استعمال نمیشود؛ بلکه در فرهنگهای مختلف به اتفاقات عظیم و با شکوهی که در سایر عرصهها رخ میدهد نیز واژهی «حماسه» اطلاق میگردد. حماسه از این جهت نیز مشابهتی با «جهاد» دارد؛ اگرچه اولین معنای متبادر به ذهن از جهاد، بُعد نظامی و رزمی آنست، اما فقط در این بُعد به کار نمیرود و در ساحتهایی نظیر جهاد با نفس، جهاد علمی، جهاد فرهنگی، جهاد با مال و… نیز استعمال میشود و معنای خود را میرساند. از این رو ما در مفهوم «تربیت حماسی» علاوه بر حماسهی نظامی، حماسههایی نظیر حماسههای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را هم مد نظر داریم.
با بیان این سه نکتهی مقدماتی، خواستار پاسخ به پرسش اصلی هستیم که «فرهنگها چه چیزهایی را حماسه مینامند؟» به تعبیر دیگر، «ویژگی عمومی حماسهها چیست و درونمایههای مشترک آنها کدام است؟» قبل از آنکه به این پرسش پاسخ گوییم، میتوانیم این پیشزمینهی ذهنی را ایجاد کنیم که پاسخ این پرسش، همان چیزی است که ما از آن به عنوان اصول اختصاصی تربیت حماسی یاد خواهیم کرد؛ اصولی که همواره در تربیت حماسی مورد تأکید خواهند بود و توضیح آنها نیز خواهد آمد. اما درونمایهی مشترک حماسهها عبارتند از:
درونمایهی مشترک حماسهها:
۱- حقیقتجویی
حماسهسازان، انسانهای حقیقتجویی هستند. بسیاری از حماسهها از میل شدید به کشف حقیقت و نیل به آن آغاز میشود و شکل میگیرد. شناخت حق از باطل، نیازمند یک ارادهی مصمم و خواست جدی است که در همگان یافت نمیشود. حقیقتجویی و حقیابی، رکن اساسی حماسههاست که در تربیت حماسی نیز به عنوان اولین اصل مورد توجه قرار میگیرد.
۲- شجاعت
حماسه همواره همخانهی شجاعت است و هرجا که سخن از حماسهای باشد، بیشک شرح شجاعتی نیز هست. حماسه نتیجهی شجاعت و شهامت حماسهسازان است و نترسیدن و خوف نداشتن آنان از خطرات، سختیها و وقایع پیش روست. هم در متون دینی و هم در متون غیر دینی حکمی، از شجاعت به عنوان فضیلتی که منشأ بسیاری از فضایل دیگر است نام برده میشود. برای نمونه، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که «الشّجاعه عزّ حاضر، الجبن ذلّ ظاهر»[۳]؛ یعنی: شجاعت و دلیرى عزّتیست حاضر و ترس ذلتی آشکارا. باز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود: «السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَهُ غَرَائِزُ شَرِیفَهٌ یَضَعُهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِیمَنْ اَحَبَّهُ وَ امْتَحَنَه»[۴]؛ یعنی: سخاوت و شجاعت خصلتهای والایی هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد میگذارد. در دیگر فرهنگها نیز شجاعت به عنوان یک فضیلت بشری یاد شده و در رسای آن مفصل سخن گفته شده است. اسمایلز میگوید: «اشخاص شجاع و با جرأت، بیش از همه کس میتوانند جوانمردی و فتوت داشته باشند و بلکه اصلاً طبیعت آنها اینگونه سرشته شده است». دانیل وستر شجاعت را بزرگترین معرف انسانیت میداند و والتر اسکان معتقد است کسی که شجاعت ندارد، در او حقیقت نیز موجود نیست.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که اصل شجاعت و همچنین سایر اصلهایی که به عنوان درونمایهی مشترک حماسهها و اصول مورد تأکید تربیت حماسی مورد بحث قرار میگیرند، جدا از معانی ظاهری، دارای معانی حقیقی و ناظر به سایر فضیلتهای اخلاقی و بشری نیز هستند؛ معانیای که گاه حتی در مغایرت کامل با معنا و نمود ظاهریشان قرار میگیرند. مثلاً گاهی آنچه که در ظاهر، عملی شجاعانه محسوب میشود، در حقیقت عجز و جبن حقیقی نامیده میشود و بالعکس، آنچه که در ظاهر ترس و خوف نامیده میشود، از شجاعتی حقیقی و راستین حکایت میکند. احادیث و روایات معصومین ما (سلام الله علیهم) همواره در تلاش برای تذکر به این نکته و فراخواندن به این مهم هستند که میان شجاعت حقیقی و کاذب تفاوت بگذارند و مرز هریک را از دیگری مشخص نمایند. از همین رو، آنچه که در حماسهها و بالتّبع در تربیت حماسی از شجاعت منظور میشود، شجاعت حقیقی است، نه شجاعت کاذب. لذا از ذکر این تذکر دربارهی سایر اصول و درونمایههای مشترک – که البته در آنها نیز الزامی است – اجتناب میکنیم. بیشک در پرداخت تفصیلی به هر یک از این اصول و درونمایههای مشترک میتوان به طور مفصل در اینباره موضوع سخن گفت.
۳- عدالتخواهی و ظلمستیزی
حقیقت همهی حماسههایی که میتوان سراغ گرفت، طلب عدالت و مبارزه با ظلمی است که صورت گرفته و یا در حال صورت گرفتن است. حماسهسازان انسانهای عدالتخواهی هستند که در برابر ظلم قد علم میکنند و به مبارزه با آن میشتابند. از همین رو سومین ویژگی عمومی حماسهها – و در نتیجه اصول مورد تأکید تربیت حماسی – را عدالتخواهی و ظلمستیزی مینامیم؛ ظلمی که رنگهای مختلفی به خود گرفته است و در نتیجه ما را با حماسههای گوناگون و در قالبهای مختلف روبرو میسازد؛ ظلمی که گاه از طرف یک خان بر رعیت میرود و یا در بُعدی وسیعتر، از طرف حاکمی بر مردم یک سرزمین رقم میخورد و حماسهای خلق میشود.
۴- عزت و کرامت انسانی
یکی از درونمایههای مشترک حماسهها و اصول مسلّم تربیت حماسی، عزت نفس و کرامت انسانی است. قهرمانان حماسهها و حماسهسازان، همواره دغدغهی عزت خویشتن و مردم را داشتهاند و هر جا که احساس میکردند این عزت پایمال شده، سر برآورده و به خلق حماسه پرداختهاند. آنان در این میان، هم به عزت خویشتن توجه داشتهاند و هم به عزت مردم. بزرگترین شعار حماسهها و دغدغهی آنها، همواره حفظ عزت نفس مردم و مبارزه با ننگپذیریها و ذلتپذیریها بوده است. نگاهی به حماسهی حسینی عاشورا، این نکته را تصدیق میکند که یکی از زیباترین و اساسیترین جلوههای این حماسهی بینظیر، ذلتستیزی و عزتخواهی بوده است و از همین رو، درخشانترین بیانات، شعارها و رجزهای این حماسهی دینی بزرگ را عزتطلبی تشکیل میدهد. عزت، چه در مقیاس فردیاش که آن را «عزت نفس» مینامیم و چه در مقیاس اجتماعیاش که به آن «عزت جمعی» میگوییم، همانگونه که یکی از بزرگترین و اصلیترین ارکان حماسهها به شمار میرود، همواره یکی از اصول مورد تأکید تربیت دینی هم بوده است؛ به گونهای که از نگاه آموزههای دینی، بسیاری از تباهیهای فردی و اجتماعی ریشه در ذلت نفس دارد؛ چنانکه در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «مَا مِنْ اَحَدٍ یَتِیهُ اِلَّا مِنْ ذِلَّهٍ یَجِدُهَا فِی نَفْسِه»[۵]؛ یعنی: هیچکس به خوی تکبر مبتلا نمیشود، مگر به سبب خواری و ذلتی که در درون خود احساس میکند. مولای متقیان، امیر المؤمنین علیه السلام نیز فرموده است: «نِفَاقُ الْمَرْءِ مِنْ ذُلٍّ یَجِدُهُ فِی نَفْسِهِ»[۶]؛ یعنی: نفاق و دورویی انسان، ناشی از حقارت و ذلتی است که فرد در وجود خود احساس میکند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام هم که – چنانچه گفته شد – در جایجای حماسهی عاشورا بر عنصر عزت تأکید دارند، فریاد جاودانه و جهانی «هیهات من الذلّه» را در تاریخ ثبت کردهاند. عنصر عزت نفس و کرامت انسانی که هم در نگاه حماسی و هم در نگاه تربیتی، رفیعترین و والاترین جایگاهها را دارد، بیشک در تبیین تربیت حماسی هم از بالاترین جایگاهها بر خوردار خواهد بود.
۵- استقبال از مرگ، عدم ترس از مرگ
حماسهها همواره بر پایهی مرگآگاهی و مرگآزمایی شکل میگیرند و حماسهسازان کسانی هستند که نسبت به مرگ در راه آرمان متعالی خویش، ترسی در دل ندارند و از آن استقبال میکنند. حماسهها عمدتاً در بستری از خطرهای گوناگون و حوادث عظیم شکل میگیرند و آرمانهای مد نظر در آنها، گاه جز با فدا کردن جان محقق نمیشوند. حماسهسازان – چه در حماسههای دینی و چه در حماسههای غیر دینی – از فدا کردن جان خویش در راه آرمانهای حماسیشان ابایی ندارند. البته در حماسههای دینی، این استقبال از مرگ و آمادگی فدا کردن جان در راه آرمانهای الهی «شهادتطلبی» نام دارد و از بالاترین درجات کمال انسانی برشمرده میشود؛ چنانچه خود مرگ در راه خدا و شهادت را بالاترین درجه ی کمال انسانی در مسیر الهی می خوانند : «اِنَّ فَوْقَ کُلِّ بِرٍّ بِرّاً حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ شَهِیداً فِی سَبِیلِ اللَّه»[۷]. اصولاً از نظر آموزههای دینی، شهادت مرگ به حساب نمیرود؛ بلکه حیاتی جاودانه و الهی به شمار میرود و شهیدان راه خدا، میهمانان خاص ضیافت الهی محسوب میشوند و از حیات واقعی بهرهمند میگردند: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»(آلعمران، آیه۱۶۹).
نکتهی آخر اینکه هم در حماسههای دینی و هم در حماسههای غیر دینی، همین روحیهی مرگآگاهی و مرگآزمایی و حتی شهادتطلبی است که باعث میشود زیباترین و باشکوهترین صحنههای بشری خلق شوند و مسیرهای تازهای پیش روی بشریت گشوده شوند.
۶- آرمانخواهی
حماسهها حرکاتی آرمانخواهانه هستند و حماسهسازان، انسانهایی که آرمانهای بزرگی برای خویش تعریف کردهاند. آرمانها به مثابهی علت غایی حماسهها و عنصر انگیزشی در آنها به شمار میروند و نمیشود حماسهای را سراغ گرفت که در متن آن، آرمان یا آرمانهایی بلند وجود نداشته باشد. از همین رو حماسهها در جوامع و فرهنگهای غیر آرمانی، غیر قابل فهم به شمار میروند. آرمانها که چشم اندازهایی کلی و اهدافی جهانشمول و ارزشهایی بنیادین هستند – نظیر عداتخواهی و تحقق حکومت عدل، ظلمستیزی و برانداختن بنیان جور، اصلاحطلبی و برچیدن زمینه و بستر فساد و انحراف، کمالجویی و رسیدن به کمال حقیقی و… – عنصر مشترک تمامی حماسهها به شمار میروند.
۷- همت بلند
حماسهسازان، انسانهایی با همت بلند هستند و حماسه، جز با این بلندی همت شکل نمیگیرند. حماسهها فرایندی پیچیده و طولانی و گاه سخت و فرسایشی دارند که عبور از این مراحل، جز با عزم مصمم و همت بلند حاصل نمیشود. نگاه به حماسهها به عنوان حرکتهایی مقطعی و شورشهایی کور و یا اعتراضاتی آنی، نگاه ناصواب و سراپا غلطی است که متأسفانه در برخی تحلیلها و بازخوانیهای حماسهها رخ میدهد در حماسهها باید نگاه تاریخی حاکم باشد و پشتوانه و عقبه و زمینهی شکلگیری حماسهها بررسی شود و در همین بررسیهاست که نقش عنصر همت بلند نمایان میگردد. گاه از جرقههای شکلگیری یک حماسه تا فرجام آن دهها سال فاصله است که طی این مرحله، جز با همت بلند حاصل نمیشود. در مسائل تربیتی هم، همت بلند یکی از مسائل مورد تأکید است؛ چنانچه زرنوجی (یکی از نظریهپردازان تربیت اسلامی) در کتاب «تعلیم المتعلم» خود مینویسد: «متعلم باید دارای همت عالی باشد؛ زیرا همت برای انسان همچون بال برای پرنده است و هر چه همت متعلم عالیتر باشد، او به مراتب رفیعتری از دانش دست مییابد». در آموزههای دینی نیز همت بلند همواره مورد توجه بوده است، چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودهاند: «خَیْرُ الْهِمَمِ اَعْلَاهَا»[۸] و در بیان دیگری فرمودهاند: «کُنْ بَعِیدَ الْهِمَمِ اِذَا طَلَبْت»[۹]؛ یعنی: هرگاه در طلب چیزی بر میآیی، بلند همت باش. حماسهسازان، مردان مرد روزگارها به شمار میروند و در گنجینهی ادب پارسی هم که متأثر از آموزههای دینی ماست، تأکید بر همت بلند بسیار نمایان است:
همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدهاند
تربیت حماسی ارتباط مستقیمی با همت بلند دارد؛ چنانچه ارکان حماسه نظیر شجاعت، در هم تنیدگی شدیدی با این عنصر پیدا کردهاند. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «شَجَاعَهُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه»[۱۰]؛ یعنی: شجاعت مرد، به قدر همت اوست.
۸- سلامت، قوت، قدرت
حماسهسازان همانگونه که دارای آرمانهای بلند و همتهای متعالی هستند، از نظر جسمانی نیز دارای ویژگیهای مثبتی میباشند. حماسهسازان انسانهایی قوی، سالم، مقاوم و توانمند هستند که از این امتیازات، در راه تحقق آرمانهای خود مدد میگیرند. توضیح این نکته ضروری است که سلامت و قوت و قدرت تن و توجه به بدن، لزوماً به معنای تنپروری نیست. تنپروری همواره، هم در نگاه حماسی، هم در نگاه تربیتی و هم در آموزههای دینی امری مذموم به شمار میرود. تنپروری و توجه بیش از اندازه به تن و بدن و جسم، مغایر با روح حماسه است و کسی که با تن خود اینگونه رفتار کرده است، هیچگاه جسارت و توانایی خلق حماسهها و حضور در عرصههای بزرگ را ندارد. سعدی شیراز که در مسائل تربیتی از صاحب نظران محسوب میشود، تنپروری را مذموم و آن را راهزن کمال و رسیدن به آدمیت دانسته و به این نکته تأکید دارد که گام نخستین در سلوک راه کمال و رسیدن به سدره المنتهی، خاموش کردن شرارهی نفس اماره و مبارزه با تنپروری است:
مپرور تن ار مرد رأی و هُشی که او را چو میپروری، میکشی
خرد مرد مردم، هنر پرورند که تن پروران از هنر لاغرند
کسی سیرت آدمی گوش کرد که اول سگ نفس خاموش کرد
خور و خواب تنها طریق دَدست بر این بودن آیین نا بخردست
پس آنچه بیان شد، به معنای تنپروری و راحتطلبی و عافیتطلبی نیست. ضمن آنکه سلامت و قوت مورد نظر، نه از راه تنپروری، بلکه از راههایی نظیر ورزش حاصل میشود. ورزش در حقیقت بُعدی از تربیت است به نام تربیت بدن که به همراه تربیت روح و روان، دو بال پرواز آدمی را فراهم میآورند. اموری مانند ورزش، تن دادن به مشکلات و سختیها، عافیت-گریزی و… که در نگاه اول آزردن تن و دور کردن آن از راحتی و عافیت محسوب میشوند، در حقیقت کمک کننده به سلامتی و قوت و قدرت تن آدمی هستند که تا این نباشد، حماسهای شکل نمیگیرد. از نگاه دینی هم، اینگونه ضعفهای بدنی که حاصل بیمبالاتی اختیاری خود آدمی و بها ندادن به اموری نظیر ورزش است – و نه امور غیر اختیاری و ضعفهای غیر ارادی – مذموم شمرده میشوند؛ چنانچه پیامبر اعظم صل الله علیه و آله فرمودهاند: «اِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا زَبْرَ لَه»[۱۱].؛ یعنی: خداوند مؤمن ضعیفى را که مقاومت ندارد، دوست ندارد.
جالب اینکه بسیاری از دستورات و خواستههای دینی، جز با سلامت و قوت و قدرت بدنی و جسمی بر آورده نمیشوند؛ نظیر دفاع و جهاد و حتی عبادت. از همین رو از پیامبر اعظم صل الله علیه و آله نقل شده است که: «المؤمن القوىّ خیرٌ و اَحَبُّ إلى اللّه من المؤمن الضّعیف و فى کلّ خیر»[۱۲]؛ یعنی: مؤمن نیرومند در نزد خداوند و در هر کار خیرى، از مؤمن ناتوان بهتر و محبوبتر است.
در نگاه تربیتی هم بر سلامت و قوت تن تأکید فراوان شده است. مسکویه یکی دیگر از نظریهپردازان تربیت و اخلاق اسلامی تأثیر روح و بدن را متقابل میداند و به تأثیر بیماریهای جسمی بر روان انسان و تأثیر پذیری بدن از حالات مختلف روح – همچون شادی، غم، خشم و عشق – اذعان دارد؛ لذا پرورش بدنی را دارای اهمیت فراوان دانسته و آن را از اهداف مقدماتی برای حصول به اهداف نهایی تربیت میشمارد.[۱۳] مسکویه بر ورزش و تربیت بدنی تأکید فراوان دارد و در باب تربیت میگوید: «… پس (متربی) را به صورت مستمر و همیشگی به ورزشهای بدنی عادت دهید؛ چرا که ورزش سبب نشاط طبیعی بدن شده، سلامت را حفظ کرده، کسالت را زدنده، کودنی را برطرف کرده و شادابی میآفریند و جان را پالایش میدهد». وی حتی عقیده دارد که ورزش در تربیت و آمادگی و کسب دانش نیز تأثیر به سزایی دارد.
سایر نظریهپردازان باب اخلاق و تربیت اسلامی نیز بر امر سلامت و قوت جسم متربی تأکید فراوان دارند. به عنوان نمونه شهید مطهری برای تأکید بر این امر، به یک اصل فقهی استناد میکند و میگوید: «جای شک و تردید نیست که تعلیمات اسلام بر اساس حفظ و رشد و سلامت جسم است و علت حرمت بسیاری از امور، مضر بودن آنها به حال بدن است. یکی از مسلمات فقه این است که بسیاری از این امور به این دلیل تحریم شدهاند که برای جسم انسان ضرر دارند. یک اصل کلی برای فقها مطرح است که هر چیزی که محرز شود برای جسم انسان مضر است – اگرچه هیچ دلیلی از قرآن و سنت نباشد – قطعاً حرام است… اسلام [حتی] آنجا که امر واجبی مانند روزه احیاناً برای بدن مضر تشخیص داده شود، تکلیف آن را ساقط میکند؛ بلکه آن را حرام میداند».
سلامت جسم آنقدر مهم است که حتی از نگاه برخی عالمان اسلامی، پیامبران الهی در آغاز نبوت و رسالت خود باید سالم و از نقص بدنی مبرّا باشند. دکتر سید محمد باقر حجتی مینویسد: «سلامتی تن و بدن، یکی از شرایط قابلیت شخص برای تصدی مقام نبوت، امامت و جانشینی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله به شمار میآید که باید پیامبر و یا امامی که دارای منصب الهی هستند، از نظر جسم و بدن کاملترین و معتدلترین مردم عصر خود باشند». در باب توصیف الگوها و شخصیتهای دینی نیز توانایی جسمی و قدرت بدنی آن بزرگواران در کنار فضایل بیشمار روحی و معنوی آنان به عنوان فضیلتها و افتخاراتشان بیان شده است. با این بیان، جایگاه و اهمیت سلامت و قوت تن و بدن آدمی در حماسهها و همچنین تبیین نگاه تربیتی به این مهم و ضمناً بیان نگاه دینی به جایگاه این اصل مهم در مبحث تربیت حماسی مشخص میگردد.
۹- فضیلتهای اخلاقی
حماسهها پیوندی ناگسستنی با اخلاقیات دارند و یکی از تجلیگاههای فضیلتهای اخلاقی هستند. از این رو، هیچگاه به صرف جنگها و کشمکشهای رایج بشری لفظ حماسه اطلاق نمیشود. یکی از وجوه تمایز حماسهها با اموری از این دست، همین فضیلتهای اخلاقی است. اصولاً حماسهسازان تا به قدرت تسلط بر نفس خویشتن و اصلاح آن و توانایی حفظ خود در برابر انحرافات و لغزشهای اخلاقی دست پیدا نکنند، قهرمان نامیده نمیشوند و شخصیتی حماسی پیدا نمیکنند؛ اگرچه در بسیاری از امور دیگر زبانزد باشند. در نگاه دینی هم به جای آنکه قوت و قدرت فرد را در مقابله با دیگران بسنجند، معیار و ملاک آن را خویشتن فرد قرار میدهند. از پیامبر اعظم صل الله علیه و آله نقل شده است که: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَهِ؛ اِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَب»[۱۴]؛ یعنی: پهلوانی، بر زمین زدن حریف نیست؛ بلکه پهلوان کسی است که در هنگام خشم خویشتندار باشد.
حماسه پیش از آنکه در ساحت بیرونی اتفاق بیفتد، باید در ساحت درونی رخ دهد و قهرمان حماسهساز، پیش از آنکه موانع و دشمن بیرونی را از میان بردارد، باید اژدهای درون خویش را سرکوب و رام سازد. از این نگاه، مشابهت دیگری میان «حماسه» و «جهاد» مکشوف میشود؛ چنانچه جهاد هم به جهاد اصغر و جهاد اکبر تقسیم میشود که یکی ناظر به میدان بیرونی و دیگری ناظر به ساحت درونی است، حماسه هم همین حکم را دارد و تجلی حماسهی درونی، بروز فضیلتهای اخلاقی است.
نگاهی تاریخی و فرهنگشناسانه به حماسهها و آنچه مردم حماسهاش مینامند، نشان میدهد که حماسهسازان شخصیتهایی اخلاقی و دارای فضیلتهای روحی بودهاند و همین امر موجب محبوبیت آنها در قلوب مردم اعصار و زمانها بوده است. حماسهسازان از خود فضیلت-هایی نظیر گذشت، عفو، عطوفت و محبت، کنترل خشم و غضب، ایثار و از خود گذشتگی، نصیحت و خیرخواهی، ادب و… را به نمایش گذاشتهاند که نمونههای آن در حماسههای مختلف قابل بازیابی است.
۱۰- حماسهی معرفتی، حماسهی مزاجی
برای روشن شدن این مبحث، تذکر این نکته ضروری است که مراد از حماسه در تربیت حماسی، حماسهی معرفتی است نه حماسهی مزاجی! حماسهی مزاجی به نوعی روحیهی غیر معرفتی در افراد گفته میشود که از نظر ساختار روانی و شخصیتی، شجاع، بیباک، جسور، متهوّر، جنگجو و ماجراجو، معترض و یا مبارز باشد؛ بیآنکه عوامل معرفتی و تربیتی در اینگونه صفات و خصوصیات روانی او تأثیر داشته باشد. این نوع از حماسه که ما آن را حماسهی مزاجی نامیدهایم، مادامی که در چارچوب معرفت و تربیت قرار نگیرد، نه تنها ارزشی ندارد، بلکه در بسیاری از موارد موجب انحرافات فراوان میگردد. بسیاری از جنگهای بیارزش و بینتیجه، حاصل همین روحیهی مزاجی در میان افراد تأثیر گذار که از شجاعت و جسارت و تهورهای غیر عقلانی و غیر اخلاقی آنان حاصل شده است. اما در حماسهی معرفتی، همه چیز در یک فرایند معرفتی و تربیتی تعریف میشود و از همین رو اخلاق، روح حاکم بر حماسه است و اموری مانند شجاعت، بی باکی، نترسی و جنگجویی ارزش اولیه و اصالت خود را از دست میدهند و همواره با معیارهای معرفتی، اخلاقی و تربیتی سنجیده میشوند. لذا حماسهی معرفتی تک بُعدی نیست و تجلیهای گوناگونی دارد؛ گاه صلحی مانند صلح امام حسن مجتبی علیه السلام حماسه میشود و گاهی حماسه با تمام ابعاد و اصولش، در علم و دانش سر برمیآورد و ما را با فقیه حماسی، عارف حماسی، فیلسوف حماسی و… روبرو میکند؛ گاهی هم حماسه به سکوت و صبر خود را معنا میکند. گاهی اوقات در گذشتن از یک حق و عفو خطاکار جلوه میکند؛ گاهی در یک تلاش شبانهروزی و مقدس برای به فرجام رساندن و به انجام رساندن یک فعالیت پژوهشی یا یک اختراع علمی. بنابر این آنچه که در تربیت حماسی مورد نظر است، حماسهی معرفتی است نه حماسهی مزاجی.
۱۱- نوعی مظلومیت و اقلیت
حماسهها غالباً در شرایطی شکل میگیرند که حماسهسازان نسبت به جریان مقابل، در حالتی از مظلومیت قرار دارند؛ امکانات و توانمندیهای مادی و مالیشان بسیار کمتر از جریان روبروست و عدّه و عُدّهشان با آنها برابری نمیکند؛ این حماسهسازان به نوعی در اقلیت هستند و کفهی ترازو به نفع طرف دیگر میچربد. حماسهها در شرایطی شکل میگیرند که با محاسبات ظاهری، همه چیز به نفع طرف مقابل پایان یافته خواهد یافت و امیدها در معرض ناامیدی قرار دارد. جالب توجه اینکه هیچگاه به غلبهی جمعی کثیر، بر یک اقلیت کوچک و ضعیف حماسه اطلاق نمیشود. چنین تسلط و غلبهای طبیعی و قابل پیشبینی است؛ اما حماسهها اموری فراتر از امور طبیعی و عادی هستند. حماسهها اتفاقاً از طرف کسانی خلق می شوند که با وجود این محاسبات و حدسهای رایج، کاری میکنند کارستان و نا امیدی را به امید بدل میسازند. اگرچه توان مادیشان با جریان مقابل برابری نمیکند و بلکه گاه دهها بار کمتر از آنهاست، اما هرگز از پای نمینشینند و تسلیم نمیشوند.
شرح این نکته ضروری است که منظور از جریان مقابل، الزاماً به معنای نیروی انسانی دشمن نیست. گاهی موانع روبروی یک حرکت، نقش جریان مقابل را بازی میکنند؛ مثلاً دانشمند و یا صنعتگری که با وجود کمبود امکانات مادی، با شجاعت، استقامت و آرمانخواهیِ خود اثری خلق میکند که با محاسبات عادی و رایج سازگاری ندارد، در حقیقت حماسهای را خلق کرده است. گاهی اوقات هم جریان مقابل، هجمهای روانی است که حماسهساز در مقابل آن ایستادگی میکند «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم» (المائده، ص۵۴). گاهی حماسه از شجاعت عدهای قلیل و ایستادگی آنان بر سر آرمانها و اعتقاداتشان شکل میگیرد؛ چنانچه فریاد حماسی امیرالمؤمنین علیه السلام در گوش تاریخ طنینافکن است که: «اَیُّهَا النَّاسُ لَاتَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ اَهْلِه»[۱۵].
۱۲- صبر و استقامت
حماسه در خود انواع و اقسام خطرات، مشکلات، بلایا، سختیها و حوادث را نهفته دارد. حماسهها آمیزهای از ناملایمات، طاقتفرساییها، مواجهه با موانع، دشواریها و هجومها هستند و چیره شدن بر این موانع و عبور از آنان جز با صبر و استقامت حاصل نمیشود. حماسهسازان کسانی هستند که صبر را پیشهی خود میسازند و کوه استقامت را سپر خود میسازند. هیچ حماسهای جز با صبر و استقامت شکل نمیگیرد. حماسهی نبوی تا خطاب «فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْت» (هود، آیه۱۱۲) را سر لوحهی خود قرار ندهد، به ثمر نمینشیند و حماسهسازان صدر اسلام تا مصداق «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت، آیه۳۰) نباشند، همنشین ملائک قرار نمیگیرند. در حماسههای غیر دینی هم همینگونه است و تا صبر و استقامت پیشهی حماسهسازان نباشد، درخت حماسه به بار نمینشیند و میوه نمیدهد.
۱۳- اصلاحطلبی
حماسهها از سنخ اعتراض صرف نیستند؛ اگرچه حماسهسازان به فسادها و انحرافات معترض میشوند. حماسهها شورش، جنگ و خروج نیستند؛ اگرچه حماسهسازان گاه بر ضد نظامهای جور میشورند و سلاح در دست میگیرند و در میدان رزم حاضر میشوند. حقیقت آن است که حماسهها نوعی حرکت اصلاحطلبانهاند و حماسهسازان خواهان اصلاح مفاسد، ناهنجاریها و انحرافات هستند. به عنوان یک نمونهی عالی، حماسهی حسینی با شعار اصلاحطلبی شکل میگیرد: «اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلَاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی (ص)»[۱۶] و حماسهی انقلاب اسلامی ایران نیز با هدف اصلاح حکومت و فرهنگ و جامعه. در حقیقت، آنچه که حماسهها را مدیریت میکند همین روحیهی اصلاحطلبی است که به ضمیمهی معرفت و عقلانیت، یک حماسهی معقول، معرفتی و تربیتی را خلق میکند. حماسهسازان برای اصلاح انحرافات و کژیها دارای برنامهاند و از همینجا مسیر خود را با کسانی که تنها هنرشان اعتراض است، جدا میکنند؛ چنانچه هیچگاه به اعتراضات کور و آشوبهای خیابانی حماسه اطلاق نمیشود.
۱۴- علم، حکمت، تدبیر، کیاست، بصیرت
حماسهها سرشار از عناصر فوق هستند و حماسهسازان پیشگامان علم، حکمت، تدبیر، کیاست، عقلانیت و بصیرت در جوامع خود. حماسهسازان اگرچه گاهی اوقات با شجاعت و شهامت خود دست به اعمالی میزنند که از دیدگاه مردم عادی نوعی جنون به حساب میآید، اما حقیقت ماجرا مطلب دیگری است. ریشه داشتن آن عمل به ظاهر جنونآمیز، در مبنایی عقلانی، تدبیری حساب شده و حکمتی نافذ، پاسخ این شبهه است. ضمن آنکه هیچگاه عمل فردی که خود را به واسطهی جهالت و حماقت و بیتدبیری در معرض خطری مثل مرگ قرار میدهد، حماسه نامیده نمیشود. شخصیتهای حماسی در طول تاریخ – چه از سنخ اسطورهای مانند شخصیتهای حماسی شاهنامهی فردوسی و چه از سنخ حقیقی مانند حماسهسازان دینی و تاریخی کشور ما – همواره بالاترین بهرهمندی را از عناصر فوق داشتهاند. در این باره، آنچه از آن حماسهها و حماسهسازان قابل رصد و ارزیابی است، خود مؤید علم و حکمت و تدبیر آنان میباشد.
۱۵- بلاغت
حماسه همواره دوشادوش بلاغت حرکت میکند و هیچ حماسهای بدون بلاغت شکل نمیگیرد. حماسهساز همانقدر که حقیقتجو و حقیقتگوست، همانقدر که شجاع است، همانقدر که ظلمستیز و عدالتطلب است، همانقدر که عالم و مدبر و حکیم است، همانقدر که مصلح است و همانقدر که آرمانهای بلندی پیش روی خود دارد، همانقدر هم بلیغ است. حماسهسازان بلیغترین چهرههای تاریخند و با بلاغت و فصاحت، آرمانهای خود را به تصویر میکشند، پرده از چهرهی ظلمها و فسادها کنار میزنند، روح حقیقتجویی و حقیقتگویی را در جامعه انتشار میدهند، دشمن را افشا میکنند و به هدایت بر میخیزند. به راستی کدام حماسه را میتوان سراغ گرفت که بلاغت در آن نقش اساسی نداشته باشد؟ حماسهی حسینی با بلاغت خورشید درخشان آن، حسین علیه السلام و یاران با وفایش شکل میگیرد و بلاغت زینب علیها سلام، در کنار شجاعت و صبر و استقامت آن بانوی بزرگوار، حماسهی دیگری را خلق میکند. آری؛ بلاغت از ارکان اساسی حماسهها و عامل ماندگاری و اثر گذاری آنهاست.
تربیت حماسی
اکنون که اصول حماسهها را بر شمردیم و درونمایههای مشترک آنها را مشخص کردیم، میتوان تربیت حماسی را اینگونه تعریف کرد: «تربیت حماسی یک فرایند تربیتی – معرفتی است که با اصول فوق، به دنبال تربیت و پرورش متربیانی است که قابلیت خلق حماسههای معرفتی را داشته باشند و در این راه، ضمن نگاه به اصول، روشها، عوامل کلی و عمومی تربیت، از روشهای تخصصی حماسی نیز بهره میگیرد». هدف تربیت حماسی به این معنا، «پرورش نسلی حماسهساز و با روحیهای حماسی» است.
[۱] . المفردات
[۲] . تفسیر بیضاوی ۱/۱۰
[۳] . شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج۱، ص۱۵۲
[۴] . تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۷۵
[۵] . الکافی، ج۲، ص۳۱۲
[۶] . تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۵۸
[۷] . بحار الأنوار، ج۷۱، ص۸۳
[۸] . غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۸
[۹] . غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۸
[۱۰] . غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۷
[۱۱] . مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص۲۴۸
[۱۲] پیام پیامبر، متنعربى، ص۶۴۰
[۱۳] . تهذیب الاخلاق، ص۱۵۱
[۱۴] . تحف العقول عن آل الرسول، ص۴۷
[۱۵] . نهج البلاغه، ص۳۱۹
[۱۶] بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹