بصیرت در مدرسه حسینی
حجت الاسلام سيد غلامرضا تقیزاده
اشاره: سیدالشهداء (علیهالسلام) در هشتم ذیحجه سال شصت هجری، به همراه اهل بیتشان آماده سفر به عراق شدند . اطرافیان حضرت، براساس خلق وخوی و آموزه هایشان برخوردهای متفاوتی با ایشان داشتند . ابن عباس، محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر که از شخصیتهای بزرگ سیاسی و اجتماعی زمانهی خود بودهاند حضرت را به خویشتنداری، مصلحت اندیشی و مدارا دعوت میکردند. اما دراین میان حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) چنان سر به آستان ولایت گذاشت که حتی به خود اجازه نداد در برابر خورشید پرفروغ امام و عزم و ارادهی انسان کامل حسینبن علی ( علیه السلام) چیزی بگوید و نظری مطرح نماید. او بی چون وچرا مطیع امرمولای خود بود و پای در رکاب او نهاد.
سیدالشهداء در راه کربلا
در بین راه کربلا، در یکی از منازل، سیدالشهداء (علیه السلام) فرموند: در عالم رؤیا اسب سواری را دیدم در برابرم ایستاد و گفت: ای حسین شما با سرعت میروید و اجل با شتاب شما را به سوی بهشت میبرد. از این سخن دانستم که ما به سوی شهادت به پیش میرویم.
در این هنگام حضرت علیاکبر (علیه السلام )عرض کرد: پدر جان آیا مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: چرا ما بر حق هستیم. علیاکبر (علیه السلام )عرضه داشت: إذاً لا نُبالی لِلمَوتِ. پس ما را از مرگ چه باک است؟ آن گاه حضرت (علیه السلام)در حق فرزندش دعا کرد…
شب عاشورا در خیمهی سیدالشهداء (علیه السلام) یاران ثابت قدم، با مولایشان میثاق میبستند، قاسم بن الحسن (علیهالسلام) شاهد این شور و شیدایی یاران امام حسین(علیه السلام) است. به حضور عموی خود آمد و از سرنوشت فردا (روز عاشورا) در مورد خود جویا شد.
حضرت سؤال کردند: مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرضه داشت: أحلی مِن العَسَل. یعنی مرگ برای من از عسل شیرینتر است. آن گاه بود که حضرت (علیه السلام) بشارت شهادت را به او داد.
روز عاشورا
روز عاشورا در گوشهای از صحنهکارزار، حرّ بن یزید ریاحی ایستاده و در خود فرو رفته است. از او سوال میشود: تو را چه میشود؟ هیچ گاه شجاعترین مرد عرب را این گونه ندیدهایم. میگوید خود را مخیّر بین بهشت و جهنم میبینم و به خدا قسم جز بهشت را برنمیگزینم. این را میگوید و به سمت خیمهی سیدالشهدا (علیه السلام) حرکت می کند . خاضعانه خود را به خیمه مولی نزدیک می کند. اظهار پشیمانی میکند و قلب مولی را به سوی خود جلب میکند. ناگاه خودرا درآغوش سرورشهیدان می بیند. برای جبران خطایش اجازهی میدان گرفته و جانش را درمقابل رضایت او اهداء می کند .
حضرت زینب سلام الله علیها درگودال قتلگاه
زینب کبری (سلامالله علیها) در گودال قتلگاه خود را به کنار نعش برادرش حسین( علیه السلام )رسانید. خطاب به خدای سبحان عرض نمود: أللّهُمَّ تَقَبَّل مِنّاَ هَذَا القَلِیلِ مِنَ القُربَانِ. خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر. در مجلس عبیدالله (لعنه الله علیه) آن ملعون برای سرزنش اهل بیت امام حسین (علیه السلام) از زینب کبری (سلام الله علیها) پرسید: کار خدا را با خود چگونه دیدی؟
آن بانوی گرامی فرمود: ما رَأیتُ إلاّ جَمِیلاً. جز زیبایی چیزی ندیدم.
این وقایع را بارها شنیده و یا برای دیگران بازگو کرده ایم . اما با یک نگاه ساده میتوان نکات تربیتی حائز اهمیتی بدست آورد . با عنایت به اینکه وقایع بازگو شده در چه شرایطی رخ داده، روشن میشود که گویندگان آن دارای ویژگی خاصی بودهاند و جملات رد و بدل شده صرفا از روی احساسات زودگذر نبوده بلکه از یک اعتقاد عمیق نشأت گرفته و صادر شده است.
اعتقادات انسان نتیجهی آگاهی، بینش و دانایی او نسبت به معتقداتش است. علم و آگاهی دید آدمی را باز و راه را برایش روشن میکند . در پرتو این روشنایی، تصمیم گیری وانتخاب آسان تر و نتیجه ی حاصله مطلوب تر خواهدبود چرا که جوانب امر بخوبی قابل بررسی است وابهامی درآن نیست. این حالت روشنایی و وسعت دید. در انسان، بصیرت نامیده می شود.
قمربنی هاشم (علیه السلام) در پرتو ولایت حضرت سید الشهداء( علیه السلام) به مقام و منزلتی رسیده است که آنچه از دید سیاست مداران بزرگی همچون ابن عباس مخفی ماند، او بخوبی آن را درک کرد و در مسیر اهداف ولی زمان خود با معرفت کامل حرکت کرد.
واکنش آن بزرگوار در مواجهه با تصمیم حسینبن علی (علیهالسلام)، حکایت از عمق معرفت و بصیرت او میکند کما اینکه امام صادق (علیه السلام )فرمودند: کانَ عَمُّنَا العَبَاسِ بنِ عَلِی نَافِذَ البَصِیرَهِ، صَلبَ الإیمَان. همانا عموی ما عباس بن علی (علیه السلام) دارای بصیرتی نافذ وایمانی محکم بود.
حضرت علیاکبر (علیهالسلام) نیز از نظر بصیرت و معرفت، جایگاه ویژهای دارد که این امر از تشبیه ایشان به خَلق و خلُق و منطق پیامبر (صلیالله علیه و آله) توسط حسین بنعلی (علیهالسلام) هنگام میدان رفتنش در روز عاشورا قابل درک است. أللّهُمَّ اشهَد عَلَی هؤُلاَءِ القَومِ لَقَد بَرَزَ إِلَیهِم أشبَهُ النَّاسِ خَلقاً وَخُلقاً وَمَنطِقاً بِرَسُولِک.
قاسم بنالحسن (علیهالسلام) نیز مصداقی است از صاحبان بصیرت. سخن او در شب عاشورا پیرامون مرگ، ترجمان کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که فرمودند: والله لَإبن ابیطالب آنَسَ بالموت مِن الطِفلِ بِثَدیِ اُمِّه. بخداوند سوگند پسرابیطالب به مرگ مأنوس تراست از انس کودک به سینه مادرش . این نیست مگر به سبب عمق بصیرت و معرفت او به معارف حقّه و شناخت حقایق الهی.
بصیرت حرّ بنیزید ریاحی منجر به اخذ تصمیمی میشود که فلاح و رستگاری او را رقم میزند. در بحبوحه نبرد و وجود عوامل و موانع مختلف تأثیرگذار بر تصمیمگیری، روشنایی قلب حرّ، منجی او میگردد.
زینب کبری( سلامالله علیها) در پرتو نور بصیرت و معرفت الهی به درجهای از قدرت روحی دست یافته است که وقتی وارد مجلس عبیدالله ملعون شد، با فصیحترین کلمات و بلیغترین بیان خطابهای را ذکر کرد که ضمن تحقیر آن ملعون، او را از پی آمد کارش که شکست ظالمان و جاودانگی آثار اهل بیت(علیهمالسلام) بود، با خبر کرد.
ژرفای بصیرت بانوی قهرمان جاوید کربلا باعث شد تا او و سالار شهیدان حسین بنعلی (علیهالسلام) مانند دو مصرع از یک بیت، مکمل یکدیگر بوده باشند. حسین (علیهالسلام) با پذیرش شهادت و زینب( سلامالله علیها )با پذیرش اسارت.
بصیرت در مدرسه حسینی
سخن از حماسه است و تربیت حماسی. اینکه تربیت چیست و حماسه به چه معناست، مقصود این نوشتار نیست. مقصود نگارنده بیان آن است که تربیت حماسی، لوازمی دارد. واقعه کربلا مصداق تام وتمام حماسه و شهادت است .و پدید آورندگان آن، تربیت یافتگان در مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) که حماسهسازان تاریخ بشربودهاند، میباشند.
با دقت در این حادثه عظیم در مییابیم که یکی از وجوه اشتراک یاران حسین بنعلی (علیهالسلام)، برخورداری از قوه بصیرت و عمل براساس آن است. آنقدراین صفت بارز است که عمرسعد ملعون درجایی درمورد اصحاب امام حسین بن علی (علیه السلام) می گوید: « هُم أهل البَصائِر»؛ لذا به یقین میتوان ادعا کرد عنصر بصیرت یکی از لوازم قطعی و بنیادین در تربیت حماسی است وبدون آن حماسه ای خلق نخواهد شد..
برای بصیرت معانی لغوی مختلفی مانند زیرکی، روشنبینی و دانایی ذکر شده اما در اصطلاح عبارت است از نور خاصی است که در اثر استضائه و طلب روشنایی از چراغ وحی و امامت در عمق جان انسان پدید میآید و انسان در پرتو این روشنایی، از دید همه جانبه برخوردار شده و با نگاهی عالمانه و ژرف به امور مینگرد و حقیقت را جویا میشود. نوری که همه حواس ازمسیرآن نور به جریان می افتند. نوری که گوش را ازشنیدن هرسخنی جز سخن حق باز می دارد و چشم را از مشاهده همه چیز غیر از حق منع می کند و نگاه انسان را به درک حقیقت و باطن اشیاء و مشاهده شکوه و جلال هستی معطوف می دارد.
به عبارت دیگر انسان بصیر به دور از احساسات و عواطف، از روی فکر و آگاهی به بررسی جوانب امور پرداخته تصمیمگیری میکند و بصیرت ابزاری میشود برای رسیدن او به سعادت حقیقی و دوری ازگمراهی.
امیرالمؤمنین( علیهالسلام )میفرمایند: «إنما البصیر مَن سَمِعَ فَتَفکَّرَ و نَظَر فَاَبصَرَ و انتَفَعَ بِالعِبَر ثمَّ سَلَکَ جَدَداً واضِحاً یَتَجَنَّبُ فیه الصُّرعَهَ فِی المَهاوِی والضَّلال فی المَغاوِی…» انسان بصیر کسی است که به درستی شنید و اندیشه کرد پس بدرستی نگریست و آگاه شد و از عبرت ها پند گرفت سپس راه روشنی را پیمود و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دروی کرد. (نهجالبلاغه ـ خطبه ۱۵۳)
بصیرت چراغ راه است و آن کس که با چراغ راه قدم بردارد، تصمیم بگیرد و انتخاب کند به سعادت دست خواهد یافت اما در مقابل عمل کردن بدون بصیرت، قدم نهادن در مسیر پر خطر و در ظلمت و تاریکی میباشد که نتیجهای جز گمراهی و تباهی ندارد.
براساس آیه امانت: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (احزاب ـ ۷۲)
یکی از مشکلات اساسی انسان، جهل او معرفی شده است و حتی ریشه مظلوم بودن او نیز جهالتش می باشد. امام زین العابدین (علیه السلام) در مناجاه المطیعین خطاب به خداوند عرضه می دارد:« وَ أثبِتِ الحَق فِی سَرائِرِنا فَإنَّ الشُّکوکِ و الظُّنونِ لَواقِحُ الفتن» خداوندا بصیرت من را زیاد کن زیرا شک و ریب باعث زایش فتنه میشود و فتنهها آرامش زندگی را از من میگیرد (در این حالت دیگر نیاز نیست دیگران برای من فتنه ایجاد کنند بلکه شکوک، فتنه ایجاد میکنند و من را در فتنه قرار میدهند.) جهل باعث شک و ریب می شود و شک و ریب نیز خود موجب فرو افتادن در فتنهها میشود و در نتیجه انسان از مسیر سعادت دور و از هدف اصلی فاصله میگیرد. آنگاه که بین انسان و هدف اصلی فاصله زیاد شود، نمیتواند هدف را ببیند درنتیجه دیگر دورشدن یا نزدیک شدن به هدف را درک نمی کند چراکه دوری ونزدیکی به هدف برای کسی قابل درک است که هدف ومقصود برایش قابل رویت باشد. مرحوم سیدعلی آقا قاضی طباطبایی فرمود ند : وقتی سحر من را برای نماز شب صدا می زنند، از نوع صدا زدن متوجه میشوم روز چه کاره بودهام.
انسان در برخورداری از چشم و گوش ظاهری با دیگرحیوانات مشترک است، حتی این دو عنصر دربرخی حیوانات ازانسان قوی تراست. انسان هم چنین حیات حیوانی دارد که منشأ رشد، رفتار و حرکات وگسترش نسل است و از این جهت نیز با حیوانات مشترک است. پس داشتن حیات حیوانی و اعضاو جوارح و آثاری که برآنها مترتب میشود امتیازی برای انسان به شمار نمی آید. ملاک امتیازانسان، برخورداری ازحیات انسانی است که خداوند بندگان لایق و مؤمن خویش را از آن برخوردار ساخته وآنان با داشتن این حیات مبارک و الهی، همه استعدادها وتوانمندی های خود را در مسیر هدایت، انجام وظایف و عمل به خواست خداوند بکارمی گیرند. با برخورداری از این حیات، که نمود حیات برین، شرافت انسان، و بلکه مقام خلافت انسان از سوی خداست، انسان ازچشم و گوش باطن(بصیرت)، که با آنها درک حقایق ومعارف الهی ممکن می شود، بهره مند می گردد.
وجود این عنصر چنان با اهمیت است که در کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انسان بدون فهم و بصیرت به حمار طاحونه (چهارپایی که به سنگ آسیاب میبندند) تشبیه شده است. المُتَعَبِدُ عَلی غیرِ فِقهٍ کَحِمارِ الطّاحونَهِ (اختصاص مفید)
حجه الاسلام و المسلمین قرائتی برای این تشبیه وجوهی ذکر کردهاند:
ـ این حیوان حرکت میکند اما به جایی نمیرسد و در جا میزند چون چشمش بسته است.
ـ برای حرکتش هدفی ندارد.
ـ ضرورتها، موضع گیریها و حوادث در تغییر مسیر او بیاثر است.
ـ در یک مدار محدود و معین حرکت میکند.
ـ حرکتش تحمیلی است.
ـ در قید سنگ آسیاب، زمان، مکان و لجام است.
در قرآن کریم چنین انسانی را نه تنها حیوا ن بلکه پست تر از آن معرفی کرده است:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(سوره اعراف آیه ۱۷۹) بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدیم زیرا آنان دلهایی دارند که بوسیله آن معارف الهی را در نمییابند و چشمانی دارند که بوسیله آن نشانههای حق را نمیبینند و گوشهایی دارند که بوسیله آن سخن خدا و پیامبران را نمیشنوند. آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند. ایشان بیخبر و غافلند.»
در این آیه شریفه علت غفلت و گمراهی انسان، عدم بصیرت و فقدان آگاهی بیان شده و چنین انسانی راکه قرار بود اشرف مخلوقات و خلیفه الله باشد، مانند چهارپایان بلکه گمراهتر از آن معرفی کرده.
در کلام حجه الاسلام و المسلمین قرائتی برای این مطلب نیز وجوهی ذکر شده:
“ـ حمار طاحونه لااقل هر شب چشمش باز میشود اما چه بسا انسانی که تا آخر عمر چشمانش بسته بماند.
ـ حمارطاحونه امکان فهم برایش نیست اما برای انسان امکان فهم و دانایی وجود دارد.
ـ حمارطاحونه در جا میزند اما انسان غیر بصیر در مسیر انحرافی حرکت میکند.
ـ قیود این حیوان مادی است اما انسان بدون بصیرت علاوه بر قیود مادی در قید اموری مثل نیاکان عادت ها تبلیغات و امثال آن میباشد.
ـ حمار طاحونه اسارت را تحمیلی پذیرفته اما انسان غیر بصیر با آ گاهی اسارت را انتخاب میکند.
ـ حمار طاحونه گر چه بدور خودش میچرخد اما لااقل برای دیگران گندمی آرد میکند و سودی دارد اما انسان بدون بصیرت نه تنها سودی ندارد بلکه چه بسا مضرّ هم باشد.”
خداوند از آن روی گمراهان را از حیوانات پست تر می خواند که حیوان هیچ گاه به خود زیان نمی رساند و از خوردن غذا یا علفی که برای او ضرر دارد خودداری می کند. حتی برخی حیوانات وقتی بیمار می شوند، به حکم غریزه باخوردن بعضی از گیاهان خودرا مداوا میکنند. اما انسانِ گمراه با انحراف ازمسیر حق، قلب خویش را آلوده و بیمارساخته به خود زیان می رساند. هم چنین حیوان در چارچوب غرایز خدادادی اش گام برمی دارد و از آن تخطی نمی کند. اما انسان ازعقل و نیروهایی برخوردار است که او را بسوی مطلوب و کمال خاصش هدایت می کنند، و چون ازحکم عقل و فطرت که اورا بسوی کمال فرا می خوانند سرپیچد و از امکاناتی که سعادت ابدی او را تأمین می سازند بهره نگیرد، از حیوان پست تر می شود.
انسان بیبصیرت تلاش خود را برای یافتن حقیقت بکار میگیرد و گر چه به گمان خود حقیقت را هم مییابد اما پس از مدتها معلوم میشود که مسیر اشتباه بوده و در گمراهی قدم میزده ای کاش در دنیا گمراهی انسانها معلوم شود چرا که فرصت جبران هست اما اگر پس از مرگ این انسان را آگاه کنند دیگر راه برگشتی نیست و این یعنی ضلالت و خسران مبین.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ اَعْمَالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛(کهف/ ۱۰۳) بگو: آیا به شما خبر بدهیم که زیانکارترین مردم چه کسی است؟ کسانی که کوشش آنها در زندگی دنیا به هدر رفته در حالی که آنان خود میپندارند که خوب عمل میکنند»
کسی که در گمراهی قدم برمیدارد از مسیر حقیقی منحرف شده و هر قدر در این مسیر حرکت میکند از هدف و مقصود اصلی دورتر میشود کما این که صادق آل محمد( علیهالسلام) فرمودهاند: العامِلُ عَلی غیرِ بَصیِرهٍ کَالسَّائِرِ عَلی غیرِ الطَّریقِ لاَ یَزیِدُهُ السُّرعَهُ السِّیرِ مِن الطَّریقِ الاّ بُعداً.آن کس که بدون بینش و بصیرت عمل کند به کسی میماند که از بیراهه برود و هر چه سریعتر برود از راه اصلی دورتر میگردد.
درزمان اهل بیت( علیهم السلام) افراد بسیاری درجوار آن بزرگواران زندگی ومعاشرت می کردند امّا بهره ای از فیوضات ایشان نبردند ودرمقابل اندک انسان های شریفی وجود داشتند که به نوراهل بیت (علیهم السلام) نورانی شده وحقیقت رایافتند . میثم تمار یکی از آن اندک رهیافتگان به کوی حقیقت است.
میثم تمار غلام زنی از قبیله بنیاسد و عجم تبار است. او پیامبر را ندیده. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میثم را خرید و آزاد کرد. ولی او به گونهای دیگر اسیر شد. اسیر ولای علی و محبت و عشق او. آن قدر با حضرت مأنوس شد و به مقدار قابلیت و ظرفیت خود از محضر امام، بهره برد تا جایی که حضرت او را بر برخی از اخبار غیبی و اسرار نهان، مطلع کرد. رشد وپیشرفت او بحدی بود که عبدالله بن عباس از محضر میثم تمار استفاده میکرد.
روزی حضرت علی (علیهالسلام) به او میگوید: ای میثم! آن زمان که پستترین فرد بنیامیه “عبیدالله بن زیاد”تو را دستگیر کند و بخواهد که از من بیزاری بجویی، چه میکنی؟میثم گفت: به خدا سوگند که از تو بیزاری نمیجویم. علی فرمود: همین زمان است که تو را به دار خواهند کشید. میثم گفت: من صبر میکنم که در راه خدا، این کمترین است. و علی فرمود: و تو در بهشت، در کنار من و هم رتبه من خواهی بود. آنگاه امام درختی را که بر آن، میثم را بر دار کشند، به او نشان داد. نقل است که بعد از شهادت حضرت، میثم به نزد آن درخت میآمد و نماز میگذارد.
میثم در سال آخر عمر خود به مکه و بعد به مدینه و سپس از آنجا به کوفه رفت. در زمانی که حاکم کوفه “عبیدالله بنزیاد”است. این سفاک مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و همه جا به دنبال شیعیان علی (علیهالسلام) و دوستداران اهل بیت پیغمبر است. میثم که از جمله افرادی است که با معاویه سابقه دشمنی کهنه دارد اکنون با یزید هم بیعت نکرده، لذا ابن زیاد صد نفر را برای دستگیری او پشت دروازه کوفه گذاشت و او را دستگیر کردند. وقتی به دربار حاکم کوفه آوردند، در نهایت جسارت و جرأت در مقابل ابنزیاد میایستد و به یاد سخنان مولا علی (علیه السلام) میافتد و میگوید: پسر زیاد، تو مرا به چوبه درخت نخلی به دار میکشی، در حالی که دستها و پاها و زبان مرا بریدهای. اینهارا مولایم علی به من خبر داده است. ابن زیاد برای اینکه اثبات کند سخن علی( علیه السلام) واقعیت ندارد از اعدام او صرف نظر می کند و او را زندانی می کند اما رفتار میثم به گونه ای می باشد که به دستور ابن زیاد، او را به دار کشیدند (او را از کتف هایش آویزان کرده بودند) و چون مردم دور او جمع شدند، او بر سر دار سخنانی برای مردم گفت و بنی امیه را به رسوایی کشاند. ابن زیاد دستور داد که بر دهان او لجام زدند. (او اولین کسی است که در اسلام بر دهانش لجام زدند) و چون تا آخرین رمقی که در بدن داشت، از علی و آل علی گفت، زبان او را نیز بریدند. بعد از شهادت او هفت نفر از همکاران خرما فروش او نیمه شب او را از دار پایین آوردند و در کنار نهری به خاک سپردند. میثم تمار در پرتو فروغ نور اهل بیت(علیهم السلام) صاحب بصیرت می شود به فوز عظیم شهادت نائل می گردد.
در آخرالزمان فتنه های رنگارنگ ومتنوعی بسوی مردم هجوم می آورد (که در همین زمان شاهد تعدادی از آنها بودهایم) که تنها اهل بصیرت از آنها به سلامت عبور میکنند. چه بسیار افرادی که در زمان آسایش داعیه دار ولایت وسینه چاک آن بودند اما با بروز فتنه ها در تشخیص حق و باطل با مشکل مواجه شدند که آن هم از عدم بصیرت ایشان نشأت گرفت . مقام معظم رهبری نیز در فرمایشاتشان اشاره به این مطلب داشتند که نخبگان وخواص در آزمون بزرگی قرار گرفته اند و برخی، مردود شدند .
بصیرت سرمایهاست که حتی پیامبر خدا (صلیالله و علیه و آله و سلم) نیز خود را مسلح به آن میکند و حرکتش همراه با بصیرت است. «قُلْ هذِهِ سَبِیلی اَدْعُوا اِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛(یوسف/۱۰۸) ای پیامبر بگو: این راه من است که من و هر کس از من پیروی کرد با بصیرت و بینایی به خدا دعوت میکنیم.»
بصیرت اختصاص به زندگی شخصی ندارد بلکه مردم در زندگی اجتماعی نیز باید بصیر باشند تا بتوانند سرنوشت خود را به خوبی رقم بزنند و از سقوط در دره گمراهی دور شوند.
مقام معظم رهبری در دیدار مردم چالوس فرمودند: یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعهی جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، آگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند، همهی تیغ های دشمن در مقابل آنها کند میشود. بصیرت وقتی بود غبار آلودگی فتنه نمیتواند آنها را گمراه کند. اگر بصیرت نبود، گاهی انسان ولو با نیت خوب، در گمراهی قدم میگذارد.
شما در جبههی جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید یک وقت نگاه میکنید و میبینید در محاصرهی دشمن قرار گرفتهاید، راه را عوضی آمدهاید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطبنما همان بصیرت است.
در زندگی پیچیدهی اجتماعی امروز بدون بصیرت نمیتوان حرکت کرد. باید به مسئلهی بصیرت اهمیت بدهند. بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راههای جلوگیری از این موانع و برداشتن این موانع، این بصیرتها لازم است. وقتی بصیرت بود آن وقت شما میدانید با کی طرف هستید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. (۱۵/۷/۸۸)
راههای کسب بصیرت:
- علم: یکی از راههای درمان بیماریها یافتن عوامل بیماری و مبارزه با آنهاست. گمراهی انسانها ریشه در جهل و نادانی آنها دارد لذا یکی از راههای به دست آوردن بصیرت کسب علم و دانایی است. اما علم به تنهایی نجات دهنده نیست. چه بسا انسانهای عالمی که علمشان موجب ضلالتشان شده و همین علم، حجاب و مانع رسیدن به حق شده است. لذا علم و دانایی نیاز به آفت زدایی دارد. آفتهایی چون هواهای نفسانی و شیطانی.
- تقوا: تقوا و پارسایی دژ محکمی در مقابل طوفان هوا و هوس میباشد و آن را مهار میکند. فَإنّ تَقوَی اللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلوُبِکُم وَ بَصَرُ عَمیَ أفئِدَتِکُم . همانا تقوا داروی بیماری دلها و روشنایی قلبهاست. (نهج البلاغه خطبهی ۱۹۸)
تقوی و پرهیزکاری مسیر بکارگیری علم و آگاهی را تصحیح میکند و ایندو در کنارهم تولید بصیرت میکنند. بصیرت نیز مانند چراغ مه شکن، در غبار فتنهها راه را برای صاحبش نمایان میکند، موانع را نشان میدهد و او را به مقصد حقیقی میرساند.
- راهنمایی انبیاء و اولیاء: همان گونه که برای دیدن باچشم ظاهر، افزون بر آنکه چشم باید سالم باشد، بایدنوری به شئ مورد مشاهده بتابد تاامکان دیدن فراهم آید، در مشاهده های باطنی و معنوی نیز نخست انسان باید چشم دل داشته باشد(که خداوند استعدادبرخورداری ازآن را در همه انسان ها نهاده است) سپس، باید نور هدایت بیرونی از جانب خداوند و توسط فرستادگان او بر محیط حقایق و معارف باطنی بتابد تا در پرتو آن، امکان مشاهده معنوی برای چشم دل فراهم آید.
البته توجه داشته باشیم که راههای کسب بصیرت منحصر به این سه راه نیست امّا به جهت رعایت اختصار به مهمترین آنها اشاره کرده ایم .
اصحاب حسین بنعلی (علیهالسلام) با بصیرت که هدیهای است الهی، طریق نجات را پیدا کردند. مولا و ولی خود را شناختند و تا آخرین نفس در راهش فداکاری نمودند و حماسه آفریدند. با مولایشان زندگی کردند و همراه او به شهادت رسیدند. ما نیز که خود را پیروان آن حضرت میدانیم باید بکوشیم پایین تر از چهارپایان نباشیم و از مرتبه حیوانی فرا تر رویم و به مقام انسانی گام نهیم و نگذاریم نور فطرتمان خاموش گردد. بکوشیم تا عنایت الهی را به خویش جلب کنیم و در سایه محبت او از فریفتگی به جنبه های مادی حیات بپرهیزیم و نگاهمان را به عمق و باطن آنچه پیرامونمان است معطوف سازیم. نگاهمان انسانی، الهی و منشأ فهم و درک هدفی باشد که برای آن آفریده شده ایم و نیز در پی فهم ارتباط با خویش وارتباطمان با خدا وارتباطمان با آنچه گرداگردما وجود دارد باشیم. با چنین تصویری از زندگی و چنین برنامه ای برای آن، به کمال مقصود، سعادت و رضوان الهی نائل می آییم.
به بیان دیگر از یک طرف باید تلاش کنیم بصیر باشیم، ولیّ زمانمان را بشناسیم، با او همراه و همگام شویم و با تمام وجود و از سر صدق خطاب به ولیّمان بگوئیم: إنّی سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم و از طرف دیگر دست به آسمان بلند کنیم و از خداوند بخواهیم که زندگی و مرگمان را چون مولایمان قرار دهد.
«اللهم اجعل محیای محیا محمدٍ و آل محمد و مماتی ممات محمدٍ و آل محمد»
امام زمان (علیه السلام) سربازانی با تربیت حماسی میخواهد. حماسه نیز بدون بصیرت حاصل نمیشود. بصیرتمان را تقویت کنیم، روحیهمان را حماسی کنیم و نسل آینده را نیز حماسی تربیت کنیم.
عصر غیبت عرصه تمرین ولایت مداری است. زمانه ایست که باید با معرفت واعتقاد راسخ به اصل ولایت فقیه و اطاعت از شخص ولی فقیه که جانشین امام عصر (علیهالسلام) میباشد، خود را آماده برای زمان ظهور و خدمت گزاری در رکاب آن امام غایب نماییم.
چکیدهی مطالب:
ـ کربلا سراسر حماسه بود.
ـ ویژگی مشترک حماسه سازان کربلا بصیرت آنها بوده است.
ـ بصیرت یعنی آگاهی و دید همه جانبه.
ـ راه کسب بصیرت، علم و تقوا و راهنمایی انبیاء واولیاست.
ـ بصیرت لازمهی تربیت حماسی است.
ـ زمان غیبت زمان فتنههاست و بصیرت چراغ هدایت است.
ـ زمان غیبت، زمان تمرین ولایت مداری است.
«و السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته»
منابع:
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- بهترین ها و بدترین ها ازدیدگاه نهج البلاغه، آیت الله مصباح یزدی
- مؤلفه های جوان عاشورایی (قسمت بصیرت)، مرکز فرهنگی تبلیغی آینده سازان
- نامه جامعه، شماره ۱۰
- نرم افزار توشه تبلیغ، حجت الاسلام قرائتی