فوکو و انقلاب اسلامی ایران
محمد باقر خرمشاد
حکایت میشل فوکو و ایران به سالهاى قبل از پیروزی انقلاب اسلامی باز مىگردد؛ زمانى که در کنار فیلسوف نامدار دیگر فرانسوى، ژان پل سارتر، نامهها و اعلامیههاى تندى علیه شاه و رژیم استبدادى او و به طرفدارى از مردم و روشنفکران ایرانى صادر مىکردند. در پاى اکثریت قریب به اتفاق اعلامیههاى امضا شده توسط سارتر در این زمینه، امضای فوکو نیز به چشم مىخورد. ولى این جا نیز همچون عرصهی تفکر و اندیشه، سایهی بلند و سنگین سارتر کمتر به فوکو اجازهی مطرح شدن را مىداد.
تا اینکه در شهریور ،۱۳۵۶ درست در کوران مبارزات انقلابى مردم ایران، به درخواست روزنامهی ایتالیایى «کوریر دلاسرا»، میشل فوکو به تهران آمد و در طى اقامت خود در ایران به پاخاسته، نه مقاله با عناوین گویا و جالب توجه براى این روزنامه ارسال داشت؛ مانند: «ارتش، زمانى که زمین مىلرزد»، «شاه صد سال عقب است»، «تهران: قیامی با دستهاى خالى»، «رهبر افسانهاى قیام ایران»، و «انبار باروتى به نام اسلام». تنها مقالهی فوکو در نشریات فرانسه تحت عنوان «ایرانیان چه رویایى در سر دارند» در مهرماه ۱۳۵۶ در مجله «لونوول ابزرواتور» به چاپ رسید.
دو چیز در حرکت انقلابى مردم ایران، فوکو را به شدت مجذوب خود ساخته بود: «نو بودن آن» از یک طرف و «منحصر به فرد بودنش» از جانب دیگر. تقریباً در تمام مقالاتى که فوکو قبل از پیروزى انقلاب اسلامی ایران منتشر کرد، دو چیز کاملا مشهود است: اول، نفرت آشکار از رژیم استبدادى شاه و موضعگیرى تند علیه این رژیم که در مقالاتى همچون «شاه صد سال عقب است» مشاهده مىشود؛ و دوم، علاقه و همدردى قابل توجه نسبت به مردم انقلابى ایران و رهبر انقلاب اسلامی این کشور حضرت امام خمینى(ره)، که در مقالاتى نظیر «رهبر افسانهاى قیام ایران» به چشم مىخورد. در مقالات «تهران: ایمان و اعتقاد در مقابل شاه»، «قیامی با دستهاى خالى» و «انبار باروتى به نام اسلام»، فوکو «نو بودن» و «یکه بودن» انقلاب ایران را به تصویر مىکشد.
با توجه به دیدگاه فوکو دربارهی تاریخ، انقلاب در واقع گسلى است که تاریخ را به قبل و بعد از خود تقسیم نموده و آغازى نو محسوب مىگردد. انقلاب، همان حرکت پویا و شدیدى است که حد و مرزهاى سنتى حاکم بر تاریخ را پشت سر نهاده، تغییراتى بنیادین را پایهگذارى مىنماید.
بدین سان، به علت پیچیده بودن «وضعیت استراتژیکى» قدرت و نیز «کثرت روابط میان نیروها» در حوزهی قدرت، هر جا قدرت یافت شود، مقاومت نیز هست. اساساً شبکهی روابط قدرت، همراه و قرین با اشکال مقاومت مىباشد. در نتیجه، شرط وجود قدرت، رابطهی مستمر آن با مقاومت، مبارزه و آزادى است.
در چارچوب این مبانى نظرى، پیگیرى متعهدانهی روند مبارزات مردم ایران از سالهاى قبل از انقلاب و نیز سفر به تهران و قم در جریان اوجگیرى قیام مردم، فوکو را از نزدیک با انقلاب ایران آشنا مىسازد. چنین پیوند نزدیکى با حرکت انقلابى مردم ایران و مطالعهی وسواسى آن، فیلسوف فرانسوى را به این امر مهم رهنمون مىکند که در این حرکت انقلابى، هیچ یک از دو ویژگى کلاسیک حرکتهاى انقلابى معمول و متداول یافت نمىشود: در این حرکت نه اثرى از «مبارزات طبقاتى» یا حتى «جبههبندى اجتماعى» مىتوان یافت و نه نشانى از یک «دینامیک سیاسى» و «اقدامات انقلابى طبقهی پیشرو» وجود دارد. در این انقلاب، «نه یک طبقه خاص، حزب معین، ایدئولوژى سیاسى مشخص و نه دستهاى خاص از پیشگامان انقلابى که با خود، همهی ملت را به داخل جریان بکشاند»، یافت نمىشود.
به اعتقاد فوکو، در ریشهیابى دلیل انقلاب اسلامی ایران، یک نکته کاملا روشن و بدیهى است و آن اینکه این انقلاب نمىتواند با انگیزههاى اقتصادى و مادى صورت گرفته باشد. به این دلیل، علل انقلاب اسلامی ایران را که در آن، جهان شاهد «شورش و قیام همهی ملت علیه قدرتى است که بر آن ستم مىشده است»، نمىتوان در انگیزههاى اقتصادى خلاصه نمود؛ چرا که «مشکلات اقتصادىاى که ایران در این زمان در حال تجربهی آن بود، به آن اندازه مهم و بزرگ نبود که در نتیجهی آن، صدها هزار و بلکه میلیونها ایرانى به خیابانها ریخته، با سینههاى عریان به مقابله با مسلسلها بپردازند.»
پس دلیل انقلاب ایران را باید در جایى دیگر جستجو نمود و باید به سراغ علل و انگیزههاى دیگرى براى توجیه و تحلیل این حرکت عمیق و گستردهی مردم ایران رفت.
بنا به تحلیل فیلسوف فرانسوى، تشیع با تکیه بر موضع مقاومت و انتقاد همیشگى خود، در برابر قدرت سیاسى حاکم و نیز نفوذ عمیق و تعیین کنندهی خود در دل انسانها بود که توانست همچون یک «مکتب مبارزه و فداکارى»، تبدیل به «زبان، آیین و صحنهی نمایش پیوسته و دایمی شود که در قالب آن درام تاریخى، ملتى را که حیات خود و آیندهاش را در دو کفهی یک ترازو قرار داده است، مىتوان جاى داد.»
بدین ترتیب، از دیدگاه فوکو؛ زبان، شکل و محتواى مذهبى انقلاب اسلامی ایران، امرى عارضى و اتفاقى نیست، بلکه شیعه چون مکتب مقاومتى که در طول تاریخ به ایفای نقش در مقابل ظلم و ستم قدرتهاى حاکم پرداخته است، آن چنان ملت ایران را در مقابل رژیم شاه به صحنه مىآورد که مردم حاضر مىشوند حیات خود را در طبق اخلاص نهند، تا بلکه به قیمت جان خود هم که شده، آیندهی کشور و ملت را تضمین نمایند.
فوکو، ویژگیهایى براى حوادث انقلابى جارى در ایران برمىشمرد، که یکى از مهمترین آنها، ظهور و تجسم نوعى «ارادهی کاملا جمعى» است. ارادهی جمعى همچون یک مفهوم و ابزار نظرى به طور معمول «اسطورهاى سیاسى است که به وسیلهی آن، حقوقدانان و فلاسفه تلاش بر تحلیل یا توجیه نهادها [ى حقوقى، فکرى، سیاسى، اجتماعى] و غیره مىنمایند.»
به همین جهت، هیچگاه نمىشد تصور کرد که این «ارادهی جمعى» بتواند روزى جامهی عمل پوشیده، در جهان بیرونى عینیت یابد. ولى فوکو با تکیه بر آنچه در ایران سال۱۳۵۷ به چشم خود دیده است، ادعا مىکند که «ارادهی جمعى یک ملت» را به عیان مشاهده نموده و لمس کرده است؛ و این ارادهی جمعى، یک موضوع، یک مقصد و یک هدف بیشتر نداشته است و آن عبارت بوده است از خروج شاه.» انقلاب اسلامی ایران توانسته است به یک مفهوم نظرى عینیت بخشیده، «ارادهی جمعى» ملتى به پاخاسته را به نمایش بگذارد.
به اعتقاد فیلسوف فرانسوى، در ایران۱۳۵۷، تنها و تنها یک جبههبندى قابل مشاهده بود: یک جبههبندى «بین قاطبهی ملت ایران از یک طرف و قدرت سیاسى حاکم که با داشتن سلاحها و پلیس احساس خطر مىکرد»، از جانب دیگر.
فوکو در ایران ملتى را مىیابد که «با دستان خالى به مقابله با حکومتى برخاسته بود که بدون شک یکى از مجهزترین ارتشهاى دنیا را در اختیار داشت و با پلیسى که غالباً خشونت و شکنجه را جایگزین ظرافت و مدارا مىنمود»، اداره مىشد. رژیمی که علاوه بر چنین اقتدار داخلى، نه تنها «آشکار و به طور مستقیم توسط ایالات متحدهی امریکا حمایت مىشد و بر آن تکیه داشت»، بلکه از «حمایتهاى جهانى» قاطعى نیز برخوردار بود. در عمل، شاه ایران علاوه بر قدرت نظامی و حمایتهاى معنوى قدرتهاى بزرگ و نیز سلاح کاراى نفت که به طور کامل بقا و دوام او را تضمین مىنمود، از کلیهی اهرمهاى لازم دیگر براى حفظ کیان خود بهرهمند بود.
به اعتقاد متفکر فرانسوى، در مقابل رژیمی با چنین جایگاه و خصوصیاتى بود که مردم ایران جرأت برپایى تظاهرات مستمر و متعددى را مىنمود و به این ترتیب، «یک ملت به گونهاى پیوسته و خستگىناپذیر ارادهی خود را به نمایش گذاشته بود.»
فیلسوف فرانسوى، در کنه تظاهرات انبوه و مستمر مردم ایران، موفق به کشف رابطهاى معنىدار و عمیق بین عمل جمعى، آیین مذهبى و رفتارى از نوع حقوق عمومی مىشود. از دیدگاه فوکو، آنچه مردم ایران در سال۱۳۵۷ در حال انجام آن بودند، «عملى است سیاسى و قضایى که در قالب و درون آیین مذهبى به صورت دستهجمعى صورت مىپذیرد.»
به اعتقاد فوکو، «روح انقلاب اسلامى» در این حقیقت یافت مىشود که ایرانیها از خلال انقلاب خود، در جستجوى ایجاد تحول و تغییر در خویش بودند. براى آنها؛ تغییر رژیم، تغییر نظام سیاسى – اقتصادى و برکنارى شخصیتها و افراد فاسد شاه از حکومت و… ضرورى و حیاتى بود، ولى هیچ یک از اینها هدف اصلى و اساسى انقلاب به شمار نمىرفتند. هدف اصلى، ایجاد یک تحول بنیادین در وجود فردى و اجتماعى، در حیات اجتماعى و سیاسى و در نحوهی تفکر و شیوهی نگرش بود. ایرانیان در صدد ایجاد تحول در تجربه و نحوهی زیستن خود بودند. آنان قبل از هر چیز، خود را هدف قرار داده بودند. در تحلیل فوکو «درست همین جاست که اسلام ایفای نقش مىکند: مذهب براى آنان همچون یک عهد و پیمان و نیز ضمانتنامه و تضمینى بود براى این که آنچه را که به وسیلهی آن مىتوانستند به گونهاى بنیادین، ذات و شخصیت خود را متحول سازند، بیابند.»
آنان راه اصلاح را در اسلام یافتند و با اسلام قبل از هر چیز و هر کس به سراغ خود رفتند. اسلام براى آنان هم دواى درد فردى بود و هم درمان بیماریها و نواقص جمعى. آنان راه اصلاح امور خود را در انقلابى یافته بودند که تکیه بر اسلام نماید. در رهیافت فوکو، ایرانیها بالاخره در دین اسلام به عنوان یک نیرو و توان انقلابى «چیزى به مراتب بیشتر از خواست و ارادهی اطاعت هر چه وفادارانهتر از ایمان و عقیده» یافتند. به اعتقاد فوکو، آنچه که در انقلاب اسلامی ایرانیان یافت مىشد، «قصد و ارادهی آغازى نوین در کل زندگیشان از طریق تجدید حیات یک آزمون و تجربهی معنویت گرایانه بود، که به زعم خودشان در بطن اسلام شیعى آنها یافت مىشد.»
این جا بود که اسلام، دیگر «افیون ملتها» نبود؛ چرا که اینبار «امید جهانى ناامید» محسوب مىگشت. بدین ترتیب، انقلاب اسلامی ایران، فیلسوف چپگراى فرانسوى را وا مىدارد که جملهی ناشناختهاى از مارکس را جانشین فرازى مشهور از او در باب اهمیت و جایگاه دین نماید. با انقلاب اسلامی ایران است که دین از «افیون» بودن براى ملتها خارج شده و به «امیدى» براى جهانیان تبدیل مىشود.
بدینسان، فوکو در ایران در جستجوى کشف و تبیین یک نظام ارزشى نوین است. در انقلاب اسلامی ایران، او در پى یافتن نظام ارزشى است که به قیام ایرانیان معنى و مفهوم مىبخشد. او به دنبال آن چیزى است که بتواند به گونهاى عینى، واقعیت حرکت انقلابى مردم ایران را تبیین نماید. جهت پى بردن به این نظام ارزشى، فوکو روش علمی خاصى را در پیش مىگیرد.
شیوهی علمی فوکو براى کشف نظام ارزشى مفروض، جهت تحلیل عینى پدیدهی سیاسى – اجتماعى انقلاب اسلامی ایران، بدین گونه است که او با یک سؤال مشخص و بسیط، به سراغ عناصر عمل کننده در انقلاب ـ یعنى آحاد شرکت کننده در تظاهرات خیابانى ـ مىرود. در تهران و قم سؤال او از ایرانیان این است: «شما چه مىخواهید؟»
چهار پنجم پاسخهاى دریافتى عبارتند از: «حکومت اسلامى». بدینگونه است که فیلسوف و جامعهشناس فرانسوى به ریشهیابى انقلاب اسلامی ایران مىپردازد.
سؤال بعدى فوکو، نه از ایرانیان، بلکه از خود اوست. این حکومت اسلامی که ایرانیان برای آن خود را به کشتن مىدهند، چیست؟ روش در پیش گرفته شده براى یافتن پاسخ این پرسش نیز مراجعهی مستقیم به عاملان خود این حرکت انقلابى است. پاسخ ایرانیان به پرسش اول که در آن از انگیزهی قیام سؤال شده بود، بدون ابهام و واضح بود. اکثریت آنان هدف خود را از انقلاب و مشارکت در آن، برقرارى «حکومت اسلامى» ذکر کرده بودند؛ ولى سؤال اساسى دیگر این است که این حکومت اسلامی چیست که مىتواند این چنین گسترده و عمیق، ملتى را به حرکتى خونین وا دارد؟
به اعتقاد فوکو، جستجوى معنا و مفهوم «حکومت اسلامى» به عنوان انگیزهی اصلى قیام ایرانیان، «از ابتدایىترین وظایف» پژوهشگران او بود. بدیهى بود که او ببیند، این «واژه چه محتوایى دارد و چه نیرویى آن را تغذیه مىنماید؟»
بر اساس تحقیقات و تجربیات فوکو، مراد ایرانیان از «حکومت اسلامى» را مىتوان در دو گروه عمده دستهبندى نمود و این یک «ایدهآل» بود. از این دیدگاه، حکومت اسلامی همچون یک آرمان ایدهآل، «امرى بسیار کهن و متعلق به گذشته و در عین حال بسیار دوردست و دست نیافتنى در آینده» محسوب مىشد. پدیدهاى که در عین تکیه بر سنتها و گذشتهی مذهبى ایران، ناظر و متوجه آینده نیز محسوب مىگردید. نوعى از حکومت اسلامی در عین توجه و اهمیت دادن به متون مقدس مذهبى و استفاده از آنها به عنوان منبع و مرجع، آزادى بیان را نیز ارزش نهاده و تکریم مىنمود. این نوع از حکومت اسلامی، حکم به تبعیت و پیروى کوکورانه از قوانین اسلام نمىدهد، ولى قطعاً به اصول اساسى و عام اسلام وفادار است و امکان بیان اختلاف عقاید را محترم مىشمرد. این تعریف و توصیف از حکومت اسلامی، جذابیتى براى فوکو نداشته و او را شیفتهی خود نمىکند.
به نظر اندیشمند فرانسوى، تحقق چنین محتوایى نمىتواند پیامآور پدیدهی نوینى باشد، زیرا چنین امرى «بسیار آشنا و کمتر اطمینان بخش است. اینها همان فرمولهاى بنیادین دموکراسى، چه از نوع بورژوازى [لیبرالى سرمایهدارى] و یا انقلابى [سوسیالیستى – مارکسیستى] آن هستند.»
فوکو در این زمینه به صراحت اعلام مىدارد که: «ما از قرن هجدهم به بعد دایم در حال تکرار این حرفها هستیم و شما مىدانید که اینها ما را به کجا بردهاند.»
در نتیجه، به اعتقاد فوکو حکومت اسلامی با چنین تعریفى، برگردانى از دموکراسى غربى مىباشد، که خود دچار معظلات و مشکلات بنیادین است. به نظر او، بعضى از مقامات مذهبى و برخى از محافل سیاسى هستند که چنین تعریفى را ارایه کرده و آن را تبلیغ مىکنند.
در رهیافت فوکو براى مطالعهی انقلاب اسلامی ایران، جهت دریافت معنى و مفهوم واقعى شورش ایرانیان، باید دید چه چیزى آنها را به مقابلهی رودررو با قدرت مطلقهی شاه مىکشاند. باید از زبان خود آنها علت قیام و انگیزهی مشارکت خونینشان را در انقلاب جویا شد، و به سراغ محتوایى رفت که خود آنها به قیامشان مىدهند و نه تعریفى که محافل رسمی از آن مىنمایند؛ چرا که این به واقعیت نزدیکتر است.
براى ایرانیانى که در خیابانها به مقابله با ارتش و پلیس شاه پرداخته، سینههاى خود را سپر گلولههاى آنها مىسازند، قیام و انقلاب معنا و اهدافى متفاوت از آنچه که محافل رسمی انقلابى ارایه مىکنند، دارد. آنان توضیح دیگرى دربارهی علل، انگیزهها، محتوا، معنا و اهداف قیام خود دارند. آنچه آنان مىگویند، با آنچه برخى از رهبران مذهبى و دستاندرکاران محافل سیاسى سخنگوى آن هستند، متفاوت است.
از دید مردم حاضر در خیابانها و تظاهرات و درگیریها، حکومت اسلامی از یک طرف، «حرکتى است که تلاش دارد تا به ساختارهاى سنتى جامعهی اسلامی نقشى دایمی و تعریف شده در زندگى سیاسى» عطا نماید و از جانب دیگر، «حرکتى است که این امکان را فراهم خواهد ساخت تا ابعادى معنوى در زندگى سیاسى وارد شود؛ به گونهاى که دیگر زندگى سیاسى [نه تنها] مانع معنویتگرایى نباشد، بلکه به محل تجمع و حضور معنویت، به فرصت و سبب پیدایى و ظهور آن و بالاخره به مایهی پدید آورنده و تغذیه کنندهی آن تبدیل شود.»
این تعریف، در واقع پاسخى به دو دغدغهی اصلى ایرانیان در حوزهی اندیشه و سیاست است. با این تعریف، تکلیف دو فقره از مشکلات تاریخى و اعتقادى ایرانیان حل مىگردد:
اولا، نهادهاى مذهبى سنتى جامعه که از دیرباز به رغم حضور فعالشان در عرصهی اجتماعى و سیاست جایگاه تعریف شدهاى نداشتهاند، به طور رسمی وارد این حوزه شده. و از حقوق لازم و قانونى براى فعالیت، اظهار نظر و ایفاى نقش بهرهمند مىشوند. به عبارت دیگر، نهادهاى دینى رسماً وارد حوزهی سیاست و قدرت مىگردند؛
ثانیاً، راه حلى براى یکى از مشکلات دیرینهی ایرانیان شیعى که خواهان حضور معنویت در حوزهی نه چندان سالم سیاست بودهاند، پیدا مىشود. در این تعریف، حکومت اسلامی با فرمول خاصى جمع اضداد نموده و معنویت و سیاست را در هم مىآمیزد. با دمیده شدن روح مسیحایى معنویت، کالبد بىجان و بىروح سیاست، حیات واقعى خود را باز یافته و افق جدیدى فرا روى بشریت قرار مىگیرد. این جاست که فوکو در انقلاب اسلامی ایران درمان درد بشریت مدرن قرن بیستم را مىجوید.
به اعتقاد فوکو، مادهی اساسى پدید آورنده، محرک اصلى، علت بقا و دوام، و نیز جهت و آیندهی انقلاب ایران را باید در عنصر بنیادین دین جستجو نمود. براى فوکو، سیرت مذهبى حرکت انقلابى مردم ایران، بسیار مهم و درخور تأمل است، زیرا این شکل و محتوا، رابطهی ذهنى خاصى را با قدرت حاکمه القا نموده، به ایرانیان این فرصت و اجازه را مىدهد که به میزان توانایى خود در مخالفت و مقابله با قدرت حاکمی که به آنها ظلم و ستم مىکند، آگاهى یابند. این همان است که رگههایى از نوآورى و تازگى در آن هویداست؛ یعنى شیوه و سبک جدیدى براى تعریف و تنظیم رابطهی خود با جهان خارج، که ایرانیان به خوبى و با مهارت آن را در حرکت انقلابى خود به کار مىگیرند.
فوکو این واقعیت را «ارادهی سیاسى» از نوع خاص مىنامد. همین «ارادهی سیاسى» است که فوکو را متاثر و متحیر مىسازد. چنین ارادهاى از این جهت بدیع است که تلاش مىکند مسایل روز جامعهی ایران و ساختارهاى تجزیهناپذیر اجتماعى و مذهبى آن را سیاسى نماید. به نظر جامعه شناس فرانسوى، بعد شگفتآورتر حرکت انقلاب اسلامی مردم ایران، در این نکته نهفته است که ارادهی سیاسى ایرانیان انقلابى، «تلاش دارد تا فضا و بعد معنوى و معنویت گرایانه در سیاست بگشاید.»
بدینسان، این مفهوم «معنویتگرایى سیاسى» است که قلب تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران را تشکیل مىدهد. نوآورى فوکو در تحلیل انقلاب اسلامی ایران، در همین واژه نهفته است. این ترکیب، عبارتى به ظاهر نامانوس است که او را واضع نظریهی جدیدى در باب انقلاب اسلامی ایران مىنماید. رهیافت او براى تجزیه و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، رهیافتى معنویتگرایانه است. شاید برخى بخواهند رهیافت او را در چارچوب رهیافتهاى فرهنگى جا داده و دستهبندى نمایند، ولى واقع امر این است که رهیافت او در نوع خود بىنظیر و منحصر به فرد است.
فوکو در رهیافت خود، ابعادى از فلسفهی سیاسى و جامعهشناسى سیاسى را بسیج مىکند، تا با تکیه بر نوآوریهاى خود در هر دو زمینه، به سراغ پدیدهاى رود که به راحتى نشان دهنده و تجسم عینى یافتههاى نظرى اوست. فوکو در انقلاب اسلامی ایران، همانى را مىجوید که قبلا در مبانى نظرى اندیشه و تفکر خود بدان رسیده است. انقلاب اسلامی ایران به مصداق بیرونى یافتهها و آرزوهاى درونى فیلسوف فرانسوى تبدیل مىشود.
به رغم حملات و بایکوت جهان لائیک معنویت گریز، او یک قدم هم عقب نشینى نمىکند. اتهام او، طرفدارى از انقلاب اسلامی ایران، مذهبیون و آیت اللهها در ایران بوده است؛ در حالى که آنچه فوکو از آن طرفدارى مىکرد، مصداق عینى یافتههاى نظرى خود بود، که در انقلاب اسلامی ایران تجسم یافته و آشکار شده و فوکو توانسته بود با متدهاى علمی نوین، آن را کشف نماید. فوکو نمىتوانست خود و یافتههایش را انکار کند.
فوکو در انقلاب اسلامی ایران، تولد و ظهور نوعى از حکومت و تقسیم قدرت را مىیابد که غرب از رنسانس به بعد، آن را فراموش کرده است. این پدیدهی نوظهور در دامن اسلام، همانى است که مسیحیت از زمان بحرانهاى بزرگ قرون وسطا به بعد، فراموشش نموده است.
در نتیجه، به نظر فوکو آنچه انقلاب اسلامی ایران به جهانیان عرضه نموده، در عین نو بودش، بسیار قدیمیاست. البته این قدمت به مفهوم بازگشت به گذشته نیست. لذا فوکو «معنویتگرایى سیاسى» انقلاب اسلامی ایران را در زمرهی منطق بازگشت به ارزشهای باستانى دستهبندى نمىنماید. به اعتقاد او، این «معنویتگرایى سیاسى» به عنوان محور و قطب اصلى انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنچه ناظر بر گذشته و بازگشت به ارزشهای کهن باشد، در صدد ارایهی تعریف جدیدى از «عقلانیت سیاسى» است؛ عقلانیتى که در آن معنویت هم سهم و جایگاه عظیمی دارد.
این همان ویژگى اختصاصى انقلاب اسلامی ایران است، و همانى است که انقلاب ایران را از سایر انقلابها متمایز نموده و آن را به الگوى جدیدى تبدیل مىنماید. نوآورى انقلاب ایران در میان سلسله انقلابهاى موجود، همین جمع بین عقلانیت و معنویت در سیاست است. آنچه در این میان حایز اهمیت و جالب توجه بوده، این است که در جریان روند حوادث انقلاب اسلامی ایران، این اجتماع تحقق مىیابد. این جا دیگر سخن از یک مقولهی نظرى نیست، بلکه سخن از عینیتى است که تحقق یافته است. این همان است که فیلسوف و جامعهشناس فرانسوى را شیفته، مجذوب و مسحور خویش مىنماید.
فوکو در ارادهی تمامیآحاد یک ملت به کثرت و بزرگى ملت ایران، براى تحقق یک حکومت اسلامی، این آرزو و خواست را مىیابد که ایرانیان در صدد جمع بین «رژیم جدیدى از حقیقت» و «نوع نوینى از حکومت» هستند: آنان به دنبال «معنویتگرایى سیاسى» مىباشند، آنان در صدد گشودن راهى براى معنویت در سیاست هستند.
* استادیار گروه علوم سیاسى دانشگاه علامه طباطبایى.