گفتگوی عاشقانه
سیدمطهر سیدعلیزاده
اشاره :
اگر یادتان باشد در شماره ۴ مجله در ابتدای طرح بحث سیره اهل بیت علیه السلام گفته شد که اگر بخواهیم جهتگیری و هدف گذاری صحیحی نسبت به ارائه معارف دین داشته باشیم ، ناگزیر هستیم که موضوعات مورد نیاز مخاطب را مساله یابی کنیم ؛ هدفمان از مساله یابی تحلیل وبررسی موضوع نسبت به مخاطب است تا ابعاد مختلف قضیه برای مربی روشن شود.
در طرح بحث حاضر هدف ارائه قالب رسیدن به محتوای یک بحث بوده است ، و محتوای عرضه شده بعنوان نمونه میباشد . لازم به ذکر است که سعی شده در مسألهیابی مخاطب عام دبیرستانی در نظر گرفته شود. قطعاَ دانش آموزان عزیزی که در خیمهها شرکت میکنند شامل بعضی از گزارههای مطرح شده نخواهند بود لذا مربیان عزیز خود میتوانند با توجه به شناختی که از مخاطبین خیمه خود دارند پاسخهای بهتری به سؤال ها بدهند.
شکی نیست که نماز در تعالیم دین اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار است. اگر نماز مورد قبول واقع بشود دیگر اعمال انسان مورد قبول واقع خواهد شد. از طرفی وقتی به مخاطبین توجه کنیم بیشتر مخاطبین خود را جزء این سه دسته پیدا خواهیم کرد : یا نماز نمیخوانند و بی اعتنا هستند ؛ یا میخوانند ولی کم توجه هستند و نماز را سبک میشمرند ؛ و یا دسته سوم که از همه بیشتر هم هستند نماز میخوانند اهمیت میدهند ولی حضور قلب ندارند ؛ ما در مسألهیابی این موضوع را تحلیل و بررسی و اصول حاکم برطرح بحث نماز رامشخص خواهیم کرد و پس درنظرگرفتن زاویه دید ومراحل بحث وارد محتوا می شویم.
[** تذکر : اصول حاکم برطرح بحث ، وزاویه دید ، منحصر در مطالب مطرح شده نیست] .
مساله یابی
برای مساله یابی کردن باید به چند سؤال اساسی پاسخ دهیم :
الف: چرایی ؟ [چرا مخاطب ما نماز نمیخواند؟، نسبت به نماز کمتوجه است؟ یا حضور قلب ندارد؟]
- اهمیت مسأله را نمیداند.
- تنبلی و تنپروری.
- بیحالی و رخوت و بیحوصلگی.
- بد دینداری کردن دینداران (بدبینی به جامعه نمازخوانها).
- تأثیر محیط و اطرافیان.
- تصور عدم تطابق دین با زندگی و بیارزشی عباداتی چون نماز.
- خجالت میکشد.
- میخواهد با حکومت دینی مخالفت کند(خلاف جریان حرکت کند).
- ضعف ایمان در اثر ضعف در انجام واجبات و ترک محرمات.
ب : نگرش مخاطب نسبت به موضوع؟
- احساس گناه از لغزشهای گذشته (آب از سر ما که گذشته دیگر نمازخواندن چه فایدهای دارد.)
- پس چرا نماز ما را ازگناه دور نمیکند.(ناامیدی)
- مگر نمازخواندن صحبت کردن با خدا نیست، من هر طور که دلم بخواهد با خدا صحبت میکنم.
- خدا نیازی به نمازخواندن من ندارد.
- نماز را مخالف لذتها و علایق و شور جزائیاش میبیند.
- نماز برایش نامفهوم است.
- احساس میکند نماز نیازهای روحی و روانیاش را برطرف نمیکند.
- چهرهای منفی از نمازگزاران در ذهن ترسیم شده است.
ج : نقاط مثبت شخصیت مخاطب نسبت به موضوع ؟
- دوست دارد مقتدر و قوی باشد.
- دوست دارد محبوب باشد.
- میل به آرامش و نشاط.
- شخصیت احساساتی و عاطفی دارد.
- لذت طلب است.
- کمال طلب است و خوبیها را میپذیرد.
- علاقه به هیجان
- دوست دارد دیگران به او اعتماد کنند.
- زود رنج است.
- از گناه زجر میکشد و بهدنبال یک دستآویزی است تا او را نجات دهد.
د : آثار مثبت و منفی موضوع؟(نمازخواندن و نخواندن)
مثبت :
- تقویت اعتمادبهنفس.
- ایجاد محبوبیت.
- نشاط و شادابی مداوم.(آرامش)
- به اثبات شخصیت میدهد.
- دور شدن از کبر و غرور.
- دوری از گناهان.
- زشتی بدی و زیبایی خوبی را مشخص میکند.
منفی
- هیچ یک از اعمالش مورد قبول واقع نمیشود.
- هر کس نمازش او را از کار زشت و ناپسند بازندارد جز بردوری او از خدا افزوده نشود(پیامبر اعظم، منتخب میزانالحکمه)
- آستانه تحمل انسان پائین میآید. (در مصیبتها و عرصههای گناه)
- موجب گمراهی میشود.
- زندگی سخت و بدون رضایت.
- مبدأ گرایشهای اجتماعی تغییر میکند.
ه : آسیبشناسی بحث (شبهات ، موانع ، و مشکلات) ؟
- گاهی میخواند گاهی نمیخواند.
- اتفاقهایی در زندگیاش میافتد که احساس میکند خدا به او توجه ندارد(عدم قبولی در کنکور)
- مورد تمسخر برخی از دوستان قرار میگیرد.
- نماز را نامفهوم میداند .
و : اصول حاکم بر بحث ؟
- ایجاد یک شور هیجان مذهبی.
- ایجاد رغبت در او از طریق برقراری رابطه انس با او.
- معرفی نماز بعنوان یک راهکار عملی برای رسیدن به آرامش و نشاط.
- دادن یک تکلیف عملی در قبال نماز (بیاییم از امروزنمازهایمان را اول وقت بخوانیم)
- اشاره به برخی از اسرار نماز (بفهمد که نماز صرفا” یک سری حرکات تکراری نیست)
- دادن راهکار عملی برای رسیدن به حضور قلب و لذت بردن از نماز. [ترک گناه تقویت ایمان تسلط برخود (حضور قلب ) ]
- معرفی خدا بعنوان یک حاکم واقعی و اینکه نماز لطف از جانب خداست.
- ترسیم تابلویی زیبا ازنماز.
[مربیان عزیز با توجه به مسألهیابی که صورت گرفته و یا مسألهیابی ای که خودشان انجام میدهند ؛ ابتدا زاویه دیدشان به موضوع نماز ، سپس پیام اصلی و هدف نهایی بحث را مشخص میکند و پس از آن وارد محتوا و طرح و بحث میشوند . بدیهی است که طرح بحثهای زیادی را میتوان با توجه کردن به این مسأله یابی تهیه کرد ؛ ما بحث را از زاویه عشق و محبت بین عاشق و معشوق وارد شدهایم که برای مخاطب جذابیت دارد و هدف نشان دادن زیبایی ارتباط بین بنده و پروردگار است .]
مراحل بحث :
- عشق و محبت یکی از خصوصیات فطری انسانهاست .
- بیان مختصات عشق و تبیین اجمالی هر یک : کمال، استمرار ، خلوص .
- قشنگی و زیبایی عشق به دو چیز است: ۱) حرف زدن عاشق با معشوق ۲) حرف زدن معشوق با عاشق.
- نماز زیباترین ارتباط عاشق با معشوق است .
***مرحله اول ؛
[در این قسمت به فطری بودن محبت و عشق در تمام انسانها پرداخته میشود و مطلب در قالب مثال و با بکاربردن اشعار زیبا و متناسب تبیین میشود البته در مدت زمان کوتاه .]
هر آنکس که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من ، نماز کنید
یکی از خصوصیات فطری آدمها، محبت است و انسان دوست دارد محبت بورزد. اصولا زندگی بدون محبت نمیشود. انسان بدون محبت نیست. پایه و بنای هر زندگیای ـ از روابط بین پدر و مادر تا پدر و فرزند و . . . ـ اگر مبنای محبتی نداشته باشد، سریع با شکست مواجه میشود، یا خشک و بی روح است. مکتب و اندیشهای که پایه های اساسی آن محبت و عشق نیست، در هم شکسته خواهد شد. پدری که روش تربیت خود را فقط تنبیه بدون زیر بنای محبتی قرار دهد، فرزندانی خشن و سرخورده تربیت خواهند کرد.
به مادر دقت کنید ؛ اگر درون مایه محبت در او نبود ؛ چطور حاضر بودکودکی را که مدام گریه می کند و شیره ی جان او را می مکد ، با تمام نیرو بزرگ کند. موضوعی به این مهمی ، اگر بدون شناخت باقی بماند ، به یقین انسانها را از زمین گیر می کند و گاه تاحد چهارپایان او را پایین می آ ورد .
***مرحله دوم
[در گام دوم هدف این است که بگوئیم حالا این عشق و محبتی که در نهاد همه انسانها وجود دارد، چه شاخصههایی آن را به اوج میرساند ؟ ویژگیهای یک عشق ناب و متعالی چیست؟
مربیان عزیز حتما” توجه داشته باشند که این مرحله بصورت اجمالی مطرح شود زیرا پرداختن تفصیلی به این مرحله ما را از هدف اصلی بحث دور میکند. هر چند خود این قسمت میتوا ند جداگانه بصورت یک طرح بحث مجزا مطرح بشود. اینجای بحث را با مشارکت افراد شرکت کننده پیش می بریم .]
حالا می خواهیم بررسی کنیم ببینیم این عشق چه مختصاتی دارد ؟ اصلا” می خواهید بنویسیم ؟ مختصات عشق چیست ؟
نظری کوتاه بر مختصات عشق :
یعنی آنچه عشق و محبت بواسطه ی آنها به اوج خودش می رسد .
عشق در چه صورتی زیباست ؟
اولین مختصات عشق که باعث می شود عشق خیلی زیبا شود ، چیست؟
- کمال : محبت به ناقص معنا ندارد
همه ما دوست داریم معشوقی داشته باشیم که بیشترین کمال را داشته باشد . هیچ کس نمیگوید: «من فلان بازیکن را دوست دارم؛ چقدر تند تند گل میخورد»، یا «فلانی را دوست دارم، چون زشت است» هر چه را انسان دوست دارد، کامل است یا تصور میکند کامل است. اساساً عشق حقیقی متوجه نوعی کمال است. انسان هرگز عاشق کمبودها نمیشود، به همین دلیل آنکه از همه کمالش بیشتر است، بیش از همه شایستهی دل سپردن است. هر چه معشوق کمالش بیشتر باشد، حرارت عشق بیشتر است.
- استمرار و تداوم :
دوست داریم معشوقی داشته باشیم که مدت زمان زیادی با او باشیم، مدت عاشقی طولانی باشد، معشوقی که مدام با ما باشد . عقل می گوید خانه ات راجایی بنا نکن که سیل بیاید و زود آن راخراب کند . عقلتان به شما این اجازه را نمی دهد که خانه دلتان را جایی بنا کنید که تقی به توقی خورد فرو بریزد . دراین دنیا عزیزترین ها خواهند رفت ، دوستان و رفیقان صمیمی خواهند رفت . زیبایی نسبی نیز گاهی در تنوع دل ما در هم شکسته خواهد شد .
- معشوق را فقط بخاطر خود او بخواهد :
آدم دوست دراد با کسی رابطه عاشقانه داشته باشد که این رابطه دوستی دو طرفه باشد. این باعث می شود که عشق زیباتر شود هر کدام از طرفین و دیگری را برای خود او بخواهد.
حالا برویم بگردیم این مختصات را توی عشقها مان پیدا کنیم.
نوع محبتهای ظاهری عرضه شده در عالم، جز هوس چیزی نیست، و مدعیان هوس هیچ گاه نمیتوانند از عشق دم بزنند، زیرا عشق از هوس مبراست و اگر امروز در بسیاری از کشورها حرفی از ازدواج به معنای واقعی کلمه (خواستن یکدیگر برای خودشان، نه برای هوس) نیست، به همین دلیل است؛ یعنی دو طرفه نیست، بلکه بر اساس خود محوری و خودخواهی است؛ اگر طرف مقابل را هم میخواهد، برای خودش می خواهد.
یک عشق هست که توی دنیا عشق است، ما بقی را که آدم نگاه می کند می بیند سر کاری است ، اسباب بازی است عشق هایی که ارزش ندارد آدم اسمش را عشق بگذارد .
[شروع می کنید یکی یکی نشان می دهید که در عشق های زمینی این مختصات نیست ولی در عشق به خدا است و نمونههایی از عشق متعالی را به تصویر کشیده میشود . اینجا مربی می تواند بحث را به مخاطب گره بزند و سعی کند او را با خودش درگیر کند ( استفاده کردن از خاطرات و جملات شهداء و بزرگان برای گره زدن مناسب میباشد.) ]
شهید ناصرالدین باغانی در وصیت نامه اش می نویسد: «. . . خداوندا، معبودا، عاشقا! مرا که آفریدی، عشق به مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمیکرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم، امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه؛ به دنیا عشق ورزیدم، به مال و منال دنیا عشق ورزیدم، به مدرسه عشق ورزیدم، به دانشگاه عشق ورزیدم؛ امّا همهی اینها بعدِ از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد؛ یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود «یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیه»ِپس به عشق تو دل بستم . . . »
شهید چمران عاشق خدا بود . در آخرین دست نوشته هایش که پس از شهادت از داخل جیبهای لباس خونین او به دست آمد ، است اینگونه نوشته بود :
«ای حیات! با تو وداع میکنم؛ با همه زیباییهایت، با همهی مظاهر جلال و جبروت، با همهی کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همهی وجود وداع میکنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود میروم و از همه چیز چشم میپوشم.ای پاهای من! میدانم شما چابکید، میدانم که در همهی مسابقهها گوی سبقت از رقیبان ربودهاید، میدانم فداکارید، میدانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقهوار به حرکت در میآیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم؛ من میخواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آیید، به قدرت ارادهی آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشهها و امیدها ومسؤولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطهی دلخواه برسانید.ای پاهای من! در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. شما سالهای دراز به من خدمت کردهاید، از شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفهی خود را به بهترین وجه ادا کنید.
ای پاهای من! سریع و توانا باشید؛ای دستهای من! قوی و دقیق باشید؛ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید؛ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن؛ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظهی دیگر همهی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظهی دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد؛ دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد؛ دیگر فشار عالم و شکنجهی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد؛ دیگر به شما بیخوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد، از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد، از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد، و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ، باید زیبا باشد.»
[نمونه های بسیار زیادی وجود دارند که مربیان گرامی می توانند ازآنها استفاده کنند.]
در این فرصت جوانی به خودمان این فرصت را بدهیم و این عشق زیبا را تجربه کنیم .
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید
***مرحله سوم
از زیبایی عشق گفتیم ؛ در عاشقی دو چیز هست که از همه چیز شیرین تر است و بیشترین وقت عاشق و معشوق به این دو امر می گذرد ، قشنگی به این دو چیز است . این دو را از عشق بگیری چیزی از عشق نمی ماند [عبارت جای گزین : وقتی که به رابطه عاشق و معشوق در یک عشق ناب نگاه میکنیم دو چیز خیلی پررنگ است که همان دو باعث قشنگی صفای رابطه عاشقانه میشود.] اصلا” مزه عشق به این دو چیز است :
- یکی اینکه آدم دوست دارد با معشوق خود صحبت بکند با او حرف بزند درد دل کند .
- دوست دارد معشوق با او حرف بزند و او بشنود.
[**تذکرمهم : مربیان گرامی باید با بیان شیوا و رسایی که دارند مانع سوء برداشتهای احتمالی از مرحله دوم و سوم شوند و اگر لازم دیدند همین مفاهیم را در یک قالب دیگری طرح کنند . ]
خدا اینقدر شماهارو دوست دارد ! ، وقتی یک جوان می رود در خانه خدا و با او حرف می زند ، خدا به ملائکه اش مباهات می کند.
در روایتی قدسی ، خدا به حضرت موسی علیه السلام می گوید : ای موسی ! دروغ می گویدکسی که می گوید مرا دوست دارد ، اما در دل شب با من خلوتی نداشته باشد ، و تمام شب را بخوابد ؛ مگر حبیب دوست ندارد با محبوبش حرف بزند . ؟!
درعبارتی دیگر می فرماید : « لو علم مدبرون عنی کیف انتظاری لهم و اشتیاقی الی ترک معاصیهم لما توا شوقاً و تقطعت اوصالهم عن مودتی »
اگر اینها یی که به من پشت کرده اند ، می دانستند که چگونه مشتاقانه درانتظار بازگشتشان هستم ، از شدت شوق می مردند و رگهایشان از فشار عشق من پاره می شد .
***مرحله چهارم
[در این مرحله که مرحله اصلی بحث است نماز بعنوان زیباترین ارتباط عاشق با معشوق معرفی میشود ، نکات ظریفی در نماز وجود دارد که اگر مربیان عزیز روی آنها دقت کنند به مطالب جالبی میرسند ، کتاب اسرار نماز حضرت آیت ا. . . جوادی آملی دامه ظله نیز میتواند کمک خوبی در این زمینه باشد . ]
نماز ، زیباترین حرف زدن یک عاشق با معشوقش است .
« یکی از بارزترین مصادیق و کاملترین موارد لطف تام الهی ، ارمغان والای نماز است » یعنی خدا زیباترین محبت خودش را در نماز به بنده اش هدیه کرده است . نماز را که خدا واجب کرده است می دانید یعنی چه؟ طرف می گوید واجب است؟ نمی خواهم بخوانم ! نماز واجب است یعنی من دوستت دارم . حتما باید بیایی وجوب نماز یعنی آخر عشق ورزیدن خدا به بندهاش.
نهایت محبت مولا به عبد خودش این است که امری را به عبدش واجب بکند و دیگر از این بالاتر خدا نمی توانست انجام دهد . (البته این تعبیر از ضیق کلمه است ) حاجت می بریم درخانه خدا که ببینم خدا ما دوست دارد یا نه ؟ می خواهیم محبت اوراامتحان کنیم بابا ! اینهمه امر کردیم به تو ؛ این یعنی نهایت محبت . خدا می گوید نماز و روزه و … را وا جب کردم ؛ اینها همه یعنی اینکه به فکرت هستم ، دوستت دارم .
تویی که عاشق خدا هستی ، دوست داری باتو حرف بزند ؟ آرامت بکند ، با اودرددل کنی ؟
- عاشقانه بودن نماز
نماز برترین و زیبا ترین راه اتصال و عشق ورزی است ، محکمترین ریسمان اتصال و دوستی است.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه یکصدوده نهج البلاغه در مقام بیان بهترین و نزدیک ترین راههایی که انسان میتوانند به خالق خویش برسد میفرماید: « ان افضل ما توسل به المتوسلین الی الله سبحانه الایمان بالله و برسوله … و اقام الصلوه فانها المله …»
بی گمان برترین وسیلهی توسل به خدای سبحان ایمان به خدا و رسولش . . . . و بر پانمودن نماز به عنوان آیین امت اسلام است.
حضرت در این حدیث نماز را که یکی از دستورات دین است به عنوان تمام آیین معرفی کرده است.
الصلوه قربان کل تقی ….. نمازمایه نزدیکی هرپرهیزکاراست . (نهج البلاغه حکمت ۱۳۱ )
– پیامبر خدا صل الله علیه واله وسلم می فرمایند : خداوند ، نور دیده مرا در نماز قرار داده و نماز را محبوب من گردانید ؛ همچنان که غذا را محبوب گرسنه وآب را محبوب تشنه ؛ ( با این تفاوت که ) گرسنه هرگاه غذا بخورد ، سیر می شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیراب می شود اما من از نماز سیر نمی شوم .
- نماز اوج اضهار دوستی و بندگی
نماز اوج اظهار دوستی و بندگی در مقابل عالیترین محبوب است. کسی که قدر آن نشناسد و آن را ضایع کند ، مسلما” امور دیگر را بیشتر ضایع خواهد کرد . من ضیع الصلوه فهو لغیرها اشد تضعیفا” (نهج البلاغه، نامه ۲۷ فراز ۱۵)
– امام سجاد (علیه السلام ) : هرگاه برای نماز وضو می گرفت و برای گزاردن آن خودرا آماده می کرد ، چهره اش زرد می شد و رنگش می پرید . یک بار در این باره از ایشان سوال شد ، فرمودند : من می خواهم در پیشگاه پادشاه بزرگی بایستم . «انی ارید الوقوف بین یدی ملک عظیم ». (دعائم الاسلام)
– ابوایوب می گوید : امام باقر و امام صادق علیهما السلام هرگاه به نماز می ایستادند ، رنگ رخسارشان تغییر می کرد- گاه سرخ و گاه زرد – گویی با کسی راز و نیاز می کنند که او را می بینند .
– «کان رسول الله (ص) یحدثنا و نحدثه فاذا حضرت الصلاه فکانه لم یعرفنا و لم یعرفه .»
رسول خدا چنان بود که با ما گفتگو می کرد و ما با او سخن می گفتیم ، ولی چون وقت نماز می رسید ، دیگر چنان بود که نه او ما را می شناخت و نه ما اورا می شناختیم .
- تواضع ثمره زیبای نماز
یکی از ویژگی های عشق تواضع و فروتنی است ؛ فرد عاشق در مقابل معشوق خود هیچ تکبر و غروری ندارد ، خدا هم برای اینکه این اتفاق زیبا رخ دهد نماز را واجب کرده است :
فرض الله الایمان تطیرا من الشرک و الصلوه تنزیها عن الکبر. (نهج البلاغه حکمه ۲۵۲)
- دو طرفه بودن رابطه عاشقانه درنماز
اگرنمازگزار می دانست به هنگام سجده چه رحمتی او را فراگرفته هرگز سر از سجده برنمی داشت .
او یعلم المصلی ما یغشاه من الرحمه لما رفع رأسه من السجود.
خداوند خطاب به موسی کلیم الله فرمود : « اقم الصلوه لذکری .»
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا از سپاه دشمن درخواست مهلت کردند برای خواند نماز و فرمودند « فهو یعلم انی کنت احب الصلوه » خدای داند که من به نماز عشق می ورزم .
بخاطر حرمت همین رابطه عاشقانه است که جز لحظاتی که با حضور قلب به او رو کردهایم را نمیپسندد و نمیپذیرد .
امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند :
لا یقومن احدکم فی الصلوه متکاسلا” و لا ناعسا” و لا یفکرن فی نفسه فانه بین یدی ربه عزوجل و انما للعبد من صلواته ما اقبل علیه منها بقلبه. (خصال ص ۶۱۳ ج ۱۰)
هیچ یک از شما با حالت کسالت و خواب آلودگی به نماز نایستد و نیز به خود فکر نکند؛ زیرا در پیشگاه پروردگار خویش قرار دارد ، تنها نمازی که با توجه قلبی همراه است مورد پذیرش است.
مولوی می گوید:
ذوق باید تا دهد طاعت بر مغز باید تا دهد دانه شجر
دانه بی مغز کی گردد نهال؟ صورت بی جان، نباشد جز خیال
داستانها وخاطرات
[این مثالها با بیان زیبا به مخاطب گره زده شود. ]
- شهید مطهری هر وقت می خواستند نماز بخوانند ، لباس کامل می پوشیدند ؛ انگار که می خواهند مهمانی بروند .
- حضرت امام (ره) همیشه ، در وقت نماز ، عطر وبوی خوش مصرف می کردند سر وصورتشان را شانه می کردند ، و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند ، حتی در نجف هم که نماز شب را پشت بام می خواندند ، در همان پشت بام نیز یک شیشه عطر داشتند .
- شهید حسین علم الهدی : درسن ۱۴ سالگی ساواک او را به جرم فعالیتهای سیاسی دستگیر و شکنجه می کند ، زندانبانش می گوید : دلم برایش سوخت ،رفتم گفتم : چیزی نمی خواهی ؟ گفت : یه مقدار پنبه برایم بیاورید ! تعجب کردم ، گفتم : پنبه برای چه می خواهی ؟ گفت : پاهایم تاول زده اند نمی توانم بایستم ، می خواهم پنبه ها رازیرپایم بگذارم تا نماز بخوانم . می گفت : خدا ۶۰۴ صفحه نامه برای من فرستاده و من همه شان را خوانده ام و به آن ها عمل کرده ام.
- شهید صیاد شیرازی یک سجاده همیشه پشت میز کارش پهن بود ؛ تا یک فرصتی پیدا می کرد ، سریع نماز می خواند .
- نماز خواندن شهید بابایی در اتاق فرماندهی، در آمریکا :
شهید بابایی در سال ۱۳۴۹، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می بایست به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می داد، از بی بند و باری موجود در جامعه آمریکا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از رفتار او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای بند است. همچنین اشاره کرده که او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند، که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. خود وی ماجرای فارغ التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می کرد. او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم . از سوال های ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می کردم که رنج دوسال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟ گفتم: عبادت می کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست . این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره ای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید . برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»