مربی باید کتابخوان باشد
حسن یوسفی
از مجمع ناشران تا الگوی مطالعه با طعم لذت
در گفتوگویی صمیمی با آقای محمد حقی، مدیر سامانۀ کارشناسی کتاب مجمع ناشران انقلاب اسلامی
لطفاً در خصوص چگونگی شکلگیری مجمع ناشران انقلاب اسلامی، برای مخاطبان ما بفرمایید؟
در حدود سال ۸۹-۱۳۸۸ ضرورت کار منسجم و تشکیلاتی بین ناشران انقلابی احساس شد. دلیل اصلی آن هم این بود که جبهۀ انقلاب، با وجود اینکه تعداد قابل توجهی ناشر دارد و در اهداف و آرمانها با هم مشترک هستند، ولی تحت یک عنوان جمع نشدهاند و دور هم نبودند. این ضرورت اولیهای بود که احساس شد؛ به همین منظور میبایست در حوزۀ نشر، یک کار تشکیلاتی و منسجم بین ناشران انقلابی اتفاق بیفتد. این مسئله در حوزۀ نویسندهها و شعرا نیز احساس شد، که منجر به تأسیس نهادها و ساختارهایی شد. در حوزۀ نشر، حسب توصیهای که توسط مقام معظم رهبری در این زمینه شکل گرفت، در ابتدا سی ناشر و بعد با یک فراخوان، حدود چهل ناشر دیگر اضافه شدند. آرام آرام یک هستۀ خوبی از ناشران حزباللهی شکل گرفت که الآن نزدیک به دویست ناشر، عضو این مجموعه هستند و در سطوح مختلف، از نازلترین و معمولترین سطح آن، که نشستهای سالانه باشد تا عملیاتهای مشترکی که به صورت ملی در کل کشور اجرا میشود، با همدیگر تعامل میکنند. به عبارتی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، از مجموعهای از ارادههای قوی برای کارهای بزرگ، شکل گرفت.
اگر مسئلۀ نشر را به معنای عام تقسیمبندی کنیم؛ یک بخش «تولید» است، یعنی کاری که متصدی آن ناشران هستند. ما اصطلاحاً به آن میگوییم فرایند تولید. بخش بعدی «توزیع» است، یعنی شما باید یک ساختار و سازمانی داشته باشید که کتاب خوب را به اهل آن برسانید. بخش آخر هم «ترویج» است.
لذا متناسب با همین سه فرآیند حوزۀ نشر، مجمع ناشران را در ساحتهای مختلف تعریف کردیم. یعنی یک بخش ستادی که از طرف مجمع، با ناشرها در ارتباط است. در بخش توزیع هم شرکتی به نام «ترنج» تأسیس شد، که با همکاری گستردۀ مراکز پخش کتاب و فروشگاههای بزرگ و کوچک در سطح کشور، مسئلۀ توزیع را پیگیری مینماید و نمونۀ فعالیتهای این حلقه را در طرحهای ملی که اجرا شد، مثل «کتاب زندگی» و… میبینید. در بخش ترویجی هم مؤسسهای به نام «شیرازه» تأسیس شد، که اهم فعالیت ایشان ایجاد یک کار رسانهای تخصصی در حوزۀ کتاب است.
تمام این فرایندها به یک دیتای اولیه، یک نظر کارشناسی و یک چشم بینایی احتیاج دارد که حوزۀ نشر را خوب رصد کند، خوب ببیند، خوب تحلیل کند و بر اساس آن، اعلام کند که این کتابها، این ظرفیتها و امتیازات را دارد، تا در بخش توزیع، این محصولات بیشتر مورد نظر قرار گیرد. لذا اینجا بود که یک سامانهای به نام «سامانۀ کارشناسی کتاب» تدارک دیدیم. مأموریت اصلی این سامانه در قالب چند مسئلۀ اصلی تعریف شده است. یک. رصد حوزۀ نشر به معنای عام آن، یعنی کتابهایی را که در طول سال در موضوعات مختلف چاپ میشود، به لحاظ محتوای بررسی میکنند که مثلاً این کتاب، برای چه مخاطبی خوب است؟ چه نیازی را پاسخ میدهد؟ برای چه سنی مناسب است؟ و… .
لذا این مأموریت را برای سامانۀ کارشناسی ایجاد کرد که نگاه حداکثری به حوزۀ نشر داشته باشد. بر این اساس اقدام به استخراج بستههای پیشنهادی مطالعاتی، سیرهای مطالعاتی و… نماید و در اختیار مخاطبان حوزۀ کتاب قرار دهد. هم اکنون در بیش از دویست و پنجاه موضوع، بستۀ پیشنهادی و سیر مطالعاتی خوب تولید کردیم. در برخی از موضوعات هم مدعی این هستیم که اصلاً تا کنون هیچ بسته و سیر مطالعاتیای وجود نداشته و ما تولید کردیم؛ مثل روانشناسی، مباحث تربیت فرزند، مهارتهای زندگی و… . این نکته را هم باید عرض کنم تقریباً در هر موضوعی، بین پنج تا ده کارشناس درگیر هستند و در حوزههای روانشناسی، علوم اجتماعی، فلسفه، شعر، داستان، کودک و نوجوان، ادبیات پایداری و… روز و شب کتابها را ارزیابی میکنند. یک اتفاق بزرگی که افتاده، این است که تقریباً اغلب کتابهای مهم و حتی غیر مهم حوزۀ روانشناسی مطالعه شده و تکلیف ما با آن معلوم است؛ یعنی از آن نگاه اجمالی غیر بسیط، به یک نگاه تفصیلی و بسیط تبدیل شده که ما نسبتمان با این نویسنده -که الآن در دنیا معروف است- چیست؟ آیا ما باید به این نویسنده توجه کنیم؟ ما به این موضوع اصلاً نسبتمان چیست؟
به صورت رسمی پایگاهی وجود دارد که این بستهها را معرفی نماید، یا به صورت موردی مشاوره دهد؟
الآن در سایت «مَن و نشر» این بستۀ پیشنهادی به صورت فایل پیدیاف بارگزاری شده است. همچنین مخاطبان میتوانند با سامانۀ کارشناسی ما به شماره ۳۲۹۱۲۹۱۱- ۰۲۵ در ساعات اداری، تماس بگیرند.
با توجه به فعالیت مجمع ناشران انقلاب اسلامی در دو حوزۀ توزیع و ترویج و بر اساس تجربیات در این مدت، علت کتاب نخواندنها چیست؟ چرا سرانۀ کتاب خواندن در کشور ما کم است؟
چند عامل برای کتاب نخواندن وجود دارد که اتفاقاً ارتباط زیادی به همان دلائل کتاب خواندن دارد. اولاً من خیلی به ماجرای کتاب نخواندن، باور ندارم؛ یعنی معتقدم که هر جایی نشر -به معنای حرفهای خودش- عمل کرده و مراحل تولید، توزیع و ترویج را در حد استاندارد گذرانده باشد، با استقبال خوبی از طرف مخاطبین مواجه میشوید.
ثانیاً اطلاعاتی که مکرر در خصوص میزان مطالعه، تیراژ کتابها و… در بیرون از کشور میشنوید، واقعا درست نیست. ما برای ارزیابی دقیق، میبایست به بدنۀ نشر نگاه کنیم؛ اصطلاحاً اَورِیج (میانگین متحرک) آن را باید ببینیم، نه میانگین آن را. فرض کنید در کشوری یک دفعه، کتابی سه، چهار میلیون نسخه میفروشد؛ ولی چند کتاب در طول سال این اتفاق برایش میافتد؟ این طور نیست که هر کتابی که در آن کشور چاپ میشود، تیراژ یک میلیونی داشته باشد؛ بسیاری از کتابهایشان، تیراژ دو، سه هزار نسخه است. اما بدون شک، نقطۀ قوت نشر در خارج از کشور، چرخۀ کامل انتشار کتاب است.
ثالثاً نکتهای هم در مورد نسبت کتابخوانی با جمعیت هر کشور مطرح است. ما در این مورد باید به عرف جهانی توجه کنیم؛ ما نمیتوانیم در این مسئله خودمان را جدای از جهان بدانیم. مثلاً در کشور آمریکا با جمعیت سیصد و بیست و سه میلیونی، پرتیراژترین کتاب، سه میلیون نسخه است! یا کشور هند جزء پر مطالعهترین کشورهای دنیاست؛ خب یک میلیارد و خردهای جمعیت دارد، ولی تیراژ کتاب یک میلیون است. پس اگر تیراژ کتاب، یک تا پنج درصد جمعیت کشور باشد، میتوان آن را جزء موفقیتهای آن کتاب دانست. یعنی اگر ما الآن در کشور کتابی داشته باشیم که پانصد هزار نسخه تیراژ دارد، به نظر من جزء موفقیتهای آن ناشر است.
اگر بدنۀ نشر را موظف به تولید، توزیع و ترویج در حد استاندارد بدانیم، آیا میتوانیم برای بدنۀ فرهنگی جامعه اعم از نخبگان، معلمان، اساتید دانشگاه و مربیان، مأموریت ترویجی قائل شویم؟ اگر پاسخ شما مثبت است؛ بایدها و نبایدها در حوزۀ ترویجی «کتاب و کتابخوانیم چیست؟
بنده هیچ جایی را اثرگذارتر از آموزش و پرورش نمیدانم. معتقدم بسیاری از اصلاحاتی که ما در حوزۀ نشر و کتابخوانی میبایست انجام دهیم و نقطه اثرگذاری حداکثری دارد، آنجایی است که ما با قشری مواجه هستیم که آرام آرام دارد «خواندن» را یاد میگیرد. متأسفانه سیستمی که در فضای آموزش و پرورش ما وجود دارد، دانشآموز را به سمت خواندن اجباری میبرد. یعنی سیستمی که دارد خواندن را به من یاد میدهد، به من یاد نداده است که میشود فراتر از تکلیف و برای لذت و کشف و دانستن بیشتر، امکان مطالعۀ خارج از کتاب درسی را هم در نظر بگیری. این نقطۀ ثقل مسئلۀ کتابخوانی در کشور است؛ اینجا طعم خواندن با لذت را نمیچشد. معلم باید در کنار مثلاً درس تاریخ که تدریس میکند، بگوید شما فلان کتاب را از فلان نویسنده و فلان ناشر هم میتوانید بخوانید؛ یعنی منِ دانشآموز را فراتر از متن کتاب ببرد. اینجا آن نقطهای است که ما بایستی در کنار اینکه دارد خواندن یاد میگیرد، «لذت خواندن» را هم برایش ایجاد کنیم، نه وظیفۀ خواندن را.
نکتۀ دیگر اینکه وضعیت نشر، تابعی از جامعه است. شما وقتی دانشآموزان را که به نظر در اصناف و اقشار دیگر، پر تعدادترین آن است (تقریباً دوازده میلیون نفر) دارید، پس میتوان گفت، کنشگر بالقوۀ حوزۀ نشر، دانشآموزان هستند؛ ولی میبینیم که آموزش و پرورش ما، برای اینکه این کنشگری را به فعلیت برساند، هیچ کاری نمیکند و به همین کتابهای درسی بسنده کرده است و اگر هم بخواهد از محتواهایی خارج از کتب درسی استفاده کند، باز همان را میآورد در کتاب درسی میگنجاند. البته اخیراً شنیدهام در برخی کتب درسی، بعضاً منابع دیگری را هم معرفی میکند. حالا اگر در آموزش و پرورش بخواهد یک اتفاقی بیفتد، به نظر من در اصلاح ساختار آموزشی است. به همین منظور میبایست یک سری نیروی انسانیِ متخصصِ این مسئله را تربیت کنیم. یعنی در هر ده تا مدرسه، یک مربی خوب که وظیفۀ خودش را حوزۀ کتاب میداند، حضور داشته باشد. ما الآن با یک خلایی، به نام نیروی انسانیِ مناسبِ کتابخوانی مواجه هستیم. به نظر من اگر آموزش و پرورش، این مسئله را محور قرار بدهد که در افق –مثلاً- ۱۳۹۸، هزار مربی کتابخوانی داشته باشم، این عدد، خیلی عدد بالایی است!
آیا مدلی برای کتابخوانی با طعم لذت دارید؟ اگر مربی بخواهد این کار را انجام دهد، مدل ترویجی آن چیست؟
بله! مدلی توسط مجمع به نام «سند مطالعه در آموزش و پرورش» آماده شده است. در این سند، به شما نشان میدهد که بر اساس مقطع تحصیلی، سن، مواد درسی و… چه محتوایی مطالعه شود. البته بنده در چند مدرسه به صورت تجربی، مدلی را اجرا کردم که نمونهاش در «مجتمع هدی» وابسته به جامعه الزهرا موجود است.
اگر بخواهم مختصر توضیح دهم، این است که در ساعات مدرسه، ساعتی به نام «زنگ مطالعه» تدارک دیده شد. دانشآموز بر اساس نیازسنجی، اولویتها و ذائقۀ شخصی، کتابی را انتخاب میکند. سپس در آن ساعت، بچهها میبایست کتاب مورد نظر خود را مطالعه کنند. در ادامۀ کار، بچهها باید کتاب خوانده شده را توضیح دهند؛ قصهاش را برای دوستان خود بگوید، خلاصۀ کتاب را بنویسند، کتاب را نقد کنند، ادامۀ داستان را جور دیگری بازنویسی کند و…. . نتیجۀ کار این بود که دانشآموزی که اول طرح در نظرسنجیها گفته بود «این کارها چیست؟ بگذارید زندگیمان را بکنیم»، در زمان مطالعۀ کتاب ششم، هفتم، میگفت «ای کاش ما با این فضا زودتر آشنا میشدیم!»
مربی که بخواهد این الگوها را به اجرا گذارد، به چه مهارتهاتی نیاز دارد؟
مسئلۀ اصلی این است که مربی باید انگیزۀ بالایی برای این کار داشته باشد. در کنار انگیزه، خودش عالم به آن حرفی که میزند باشد؛ یعنی خودش کتابخوان باشد. سوم اینکه دومینوی مطالعه برای مخاطبش ایجاد کند. ویژگی دومینو چیست؟ مهرۀ اول را که میاندازی، تا ته آن میرود. بنابراین، این مربی باید بداند برای این سن، با این نیازها و مسائل، چه سلسله کتابهایی لازم است. یعنی بداند که برای گام اول، کتاب چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ مثلاً خوشخوان باشد، قصه داشته باشد، لذتبخش باشد و… . وقتی مخاطب مزۀ شیرینی اولین کتاب را میچشد، میگوید بیشتر به من بدهید. حالا اگر برای ادامۀ مسیر، دست مربی خالی باشد، همان بهتر که اصلاً در این حوزه کاری انجام ندهد!
مربی باید خودش پایۀ کارشناسی برای خودش ایجاد کند؟ یا باید از حوزۀ کارشناسی استفاده کند؟ با توجه به اینکه تولید سیرهای مطالعاتی و بستههای پیشنهادی مطالعاتی، یک کار نوپایی است و قطعاً در یک سری از موضوعات، بسته و سیر مدون وجود ندارد یا آن شرایط لازم، مثل خوشخوان بودن، امین بودن و… را ندارد.
اگر این کار بخواهد حرفهای اتفاق بیفتد، نیازمند آموزش است. گفتیم که مسئلۀ اصلی، نیروی انسانی است. این نیروی انسانی دفعتاً ایجاد نمیشود؛ یک فرایند دارد. اینها در همان فرایند آموزش، با موضوعهای مختلف، نویسندگان، کتابها و ناشران آشنا میشوند. بعد از مدتی، اسم کتاب، ناشر و نویسنده در کنار همدیگر، برای مربی یک قاعده درست میکند. مثلاً تشخیص میدهد که فلان نویسنده در فلان موضوع، تخصص ندارد و یا اصلاً این ناشر، ناشر تخصصی این موضوع نیست، پس احتمالاً این کتاب، کتاب خوبی نیست.
آیا مدل و الگوی دیگری نیز برای ارائه به مربی در حوزۀ کتابخوانی وجود دارد؟
به نظر من بهترین مدل، همان مدل «زنگ کتابخوانی» است که عرض کردم؛ دم دسترسترین مدلی که قابل اجرا و تحقق است. البته مدلها و الگوهایی هم داریم که اجرای آن معونههای بسیاری دارد. یکی از فایدههای الگوی قبل، این است که دانشآموز در کنار اینکه خودش دارد یک کتاب میخواند، شش تا کتاب دیگر را هم میفهمد. در نتیجه آرام آرام خود این دانشآموز، کارشناس میشود. یعنی دانشآموزی که با این مدل جلو میرود، سالی بیست جلد کتاب خوانده و هشتاد جلد کتاب هم فهمیده است.