طلبه و رسالت طلبه
سخنان حجت الاسلام والمسلمین غنوی در دوره آموزشی رابطین استانی مرکز فرهنگی تبلیغی آینده سازان _ بخش اول
مشکل جدی کار طلبه ها:
یکی از مشکلات جدی در کار ما طلبهها تعیین این است که ما دقیقاً چه کاره هستیم؟ وقتی دور هم مینشینیم و از فعالیتهای اجتماعیمان حرف میزنیم، وقتی از خاطرات تبلیغیمان با هم گفتگو میکنیم، خیلی دقیقی نمیتوانیم تعریف کنیم که داریم چکار می کنیم؟ مشکل اساسیتر این مطلب که در حوزه نمایان ،این است که دقیقاً مشخص نمیشود که ما برای چه نوع فعالیتی طلبهها را آماده میکنیم؟
عالم دینی:
سالها پیش در جلسهای با مدیران بخشی از حوزه که هنوز هم هستند؛ بنده مسئول بودم که برای کار آموزشی و پژوهشی طلبهها برنامهریزی کنم. مدیر آن مجموعه به من میگفت: در حوزه ما میخواهیم در یک کلمه، عالم دین تربیت کنیم و از من میخواست برنامهای را برای این کار مشخص کنم.
عالم دینی چه کسی است؟
من یک سؤال کردم که به همین ابهام اشاره داشت. به ایشان گفتم: شما وقتی میگویید عالم دین، من سه نفر را برای شما مثال میزنم که هرسه از نظر ما عالم دین هستند و طبیعتاً اگر بخواهیم برای تربیت عالم دینی برنامهریزی کنیم باید یک حدّ مشترک میان این سه نفر باشد،زیرا هرسه عالم دین هستند. گفتم: یکی آمیرزا جواد تبریزی( نمیدانم دوستانی که جوانتر هستند شاید به یاد نداشته باشند)، یکی مرحوم سید جلال آشتیانی و دیگری مرحوم آیتالله بهجت.
هر سه عالم دین هستند، وجه مشترک این سه چیست که برای آن برنامهریزی کنیم؟ آنهایی که این بزرگان را میشناسند میدانند هرکدام از حیث علمی یک تیپ بودند، از حیث رفتاری با هم بسیار متفاوت بودند، از حیث مهارتها و توانانیهایشان هم با یکدیگرخیلی فرق داشتند. نمیخواهم این تعبیر را بگویم؛ ولی شاید شما حدّ مشترک چندانی بینشان پیدا نکنید. وقتی این را گفتم خود آن عزیزان ماندند معطل که بین این سه چه بگویند ، چون آقایی که با او حرف میزدم خودش این سه نفر را میشناخت.
رسالت طلبه چیست؟
ما اول باید تکلیفمان را با رسالت و کار خود مشخص نماییم. وقتی میخواهیم برای برخورد و فعالیت اجتماعی در میان مردم برویم، دقیق مشخص کنیم چهکاره هستیم؟ یک روحانی انگلیسی حرف میزند، روضه میخواند، از علوم جدید میگوید، دستی هم در علوم قدیم دارد، روضه خوب میخواند و..
مداحی میگفت: حاج آقا وقتی میرود بالای منبر هیچ کاری برای ما باقی نمیگذارد. گفتیم چطور؟ گفت: سخنرانی که میکند، روضه هم میخواند، آخرش هم دَم میدهد و همه سینه میزنند، معلوم نیست بعدش ما باید چکار بکنیم آنجا؟ ما در عین اینکه تنوع بینمان و تفاوت تواناییهایمان بد نیست، ولی باید مشخص کنیم که دقیقاً رسالتمان در فعالیت اجتماعیمان چیست؟
بنیانگذار حوزه:
من میخواهم در این بحث نقطهی آغاز را آیهی شریفهی قرآن بگذارم که درحقیقت بنیانگذار حوزه است.
آیهی سورهی توبه که میفرماید: «لَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» (توبه/۱۲۲). فیالواقع شاید بشود از این آیه و این توبیخ و این استفهام ، این تعبیر را کرد که یکی از عوامل پیدایش حوزه است.
چرا ممکن است همه بگذارند بروند و یک عده این بار را بر دوش خودشان نمیبینند که بیایند؟
«لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» وظیفهی اولی که انجام میدهند تفقّه در دین باشد و وظیفهی دومی که بر عهدهی خودشان میبینند «وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» این است که؛ بیایند و وقتی که میخواهند سراغ قوم خودشان بروند، به سراغ مجموعه و مردم خودشان بروند، یعنی سراغ کسانی بروند که میتوانند با آنها به خوبی ارتباط برقرار کنند. برای چه به سراغ آن ها می روند ؟
برای آنکه انذار کنند.
هدف از این کار چیست؟
«لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»، هدف این انذار هم پیدایش حالتی است به اسم حذر.
خب ما به قسمت آخر آیه کار داریم، قسمت اول آیه بیشتر در سیستم جذب و آموزش حوزه بهکار میآید. قسمت دوم آیه هم در قسمت آموزش مورد نظر هست.
هدف ازتربیتِ مجموعهی طلاب چیست:
- تفقّه در دین
- انذار مجموعهای که به آن تعلق دارد.
و طبیعتاً در آموزش باید عناصری را در نظر گرفت و مطالبی را آموخت که در این دو فعالیت اثرگذار هستند، یک: تفقّه در دین، دو: انذار. این ها در بخش آموزش هستند.
توی سیستم جذب این آیه نکات بسیار مهمی دارد که میفرمایند «مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ» که امروز نمیخواهم راجع به آن گفتگو کنم. آیه، هم درباره سیستم جذب و هم سیستم آموزش نکات بسیار مهمی در خودش دارد. ولی امروز من و شما میخواهیم راجع به چی گفتگو کنیم؟ راجع به آن قسمت آخر آیه که «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ».
تعریف انذار:
خب عزیزان معمولاً تعریف انذار را میدانند. لغویین بهصورت خلاصه تعریفش میکنند به تخویف بالقول، میگویند ترساندن با حرف، چیزهایی بگویی که طرف مقابل تو بترسد. خب اینجا منظور مسلماً تعریف کردن داستانهای ترسناک از جن و پری نیست ؛ بلکه القاء و ارائهی مطالبی است که این مطالب یک سلسله آگاهیهایی میآورد که این آگاهیها بهگونهای متفاوت با سایر آگاهیها هست. آدم را دغدغهمند و نگران میکند.
یک موقع هست ما به طرف مقابل اطلاعات علمی میدهیم، ممکن است از کواکب ، مطالب سیاسی یا علوم تجربی بگوییم؛ ولی وقتی میآییم از اموری میگوییم که به آینده و زندگی حقیقی انسان در این عالم مربوط میشود و او را با حقایقی مواجه میکنیم که او را از سیکل و چرخهی بستهی زندگی بیرون میآورد و باعث می شود که او به اموری بیاندیشد که این امور وضعیت طبیعی زندگی را دچار مشکل میکند، این میشود انذار.
خیلی ساده در قرآن میبینید؛ از قول پیامبران الهی، از بعضی از اقوام میپرسد: «أین تذهبون» کجا میروید؟ این انذار است، مردم دارند زندگیشان را میکنند، هرکدام به دنبال هدفها و کارهایی هستند.
که چی؟
دوست خوبی دارم که خود از مبلغین بدون لباس است، ایشان میگفت بهمراه یکی از اقواممان که آنجا اموال خیلی زیادی دارد رفته بودم دبی. میگفت تیپی هم هست که خیلی تفنّنهای خاصی دارد؛ مثلاً همانطور که ما گاهی لباسمان را با هم ست کنیم، فرض کنید جوراب و شلوار و پیراهن و حالا عمامه را نمیشود و معمولاً بقیه را با هم ست می کنیم. میگفت اقوامش هماهنگ کردنهایش عجیب غریب بود، مثلاً سعی میکرد شماره تلفنش را با شمارهی ماشین و با شمارهی پلاک خانهاش باهم ست کند. اینها از آن کارهایی است که پولهای فوقالعاده و حوصلههای خاص میخواهد. میگفت یک طبقه از ساختمان بزرگ بولینگ دبی مال او است، ساختمان بزرگی است که من ندیدم، گویا ساختمان مهم و بزرگی است. میگفت تا صبح با هم گفتگو میکردیم، میگفت من فقط در برابر حرفهای او یک جمله داشتم، او تعریف میکرد چی شد چی شد چی شد و من میگفتم خب که چی؟ میگفت من تا صبح که با هم حرف میزدیم پاسخم این بود ؛ که چی؟
پدرش را در آورده بودم. هرمطلبی را که از تنوعها، تفننها، کارها میگفت، من میگفتم خب که چی؟ میگفت آخر دیگر واقعاً کم آورده بود، چیزی نداشت بگوید. و واقعاً حکمت و هدفی را توی زندگی خودش نداشت که در برابر این جملهی دو کلمهای من، که چی؟ چیزی بتواند بگوید.
ببینید گاهی این نوع گفتگوها همه چیز را تغییر میدهد. یک جمله، مثل خود آیهی قرآن که میگوید «أین تذهبون» دو کلمه است . این تعبیر که چی هست؟ این هم میگفت این تا صبح مستأصل بود، واقعاً جوابی نداشت، خب حالا من همهی این کارها را انجام دهم که آخرش چه شود؟ چه حاصل شود؟ به چه میرسم؟
انذار که در آیهی شریفه به آن اشاره شده به عنوان یکی از دو رسالت ما به عنوان طلبه و به عنوان کار ما در فضای حوزه و به عنوان هدف این سیستم آموزشی و تربیتی، به اینصورت است و انتقال اطلاعات نیست.
من ممکن است همهی تاریخ اسلام را حفظ باشم و عرضه کنم، دوستان هم یاد بگیرند، اما معلوم نیست صدق انذار کند. یا همهی ادلهی خداشناسی را مطرح و اثبات کنم ولی معلوم نیست صدق انذار کند.
تفاوت قول و انذار:
به اقتضای سن و سالم که در قدیم دانشجو بودم؛ شاهد بودم و یادم هست که در دانشگاه بین دوتا از همدورهایهای ما بحث شد یکی برای دیگری اثبات کرد که خدا هست، دورهای را میگویم که احتمالاً کمتر کسی از شما آنموقع بوده باشید. مثلاً سال پنجاه و شش، خیلی قدیم که قبل از انقلاب می شود. بعد از اینکه وجود خدا را اثبات کرد، طرف مقابل گفت: اگر هم خدا هست من با او کاری ندارم. ببینید اینجا حتی اثبات وجود خدا دغدغه و نگرانی ایجاد نکرد، ترسی نیاورد و انذاری رخ نداد. پس نوعی برخورد است که توی آن اطلاعات منتقل میشود، بالاخره قول و حرف هست و مطلبی منتقل میشود ولی ثمرهی آن چیز دیگری غیر از اموری است که معمولاً به افراد منتقل میکنیم و آن یک نوع نگرانی است. من این کلمهی تخویف بالقول را خیلی نمیپسندم، مطلب را خوب نمیرساند.
انبیاء منذر بودند:
ولی وقتی ما میگوییم انبیاء منذر بودند، یعنی خدا در هر قومی نذیری قرار داد، میگوییم حوزهی علمیهی قم برای این است «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» یعنی در مجموعه که وارد میشوند بهطور طبیعی، مردم دارند زندگی طبیعیشان را میکنند، زندگی طبیعی از صبح به شکلی شروع میشود در زندگی هرکسی یکجوری تعریف شده است و به ظهر و شب میکشد و تقریباً یک سیکل مشخص دارد.فقط مصداقهای آن فرق دارد، یکی کاسب ، یکی عالم و یکی چیز دیگری است، اینها یک سیکل بسته دارند. حالا این کلمهی سیکل را هم همان چرخه بگویید درست است من هم تعبیر میکنم، اشتباه از من است.
ایجاد خلل در یک چرخه بسته:
ببینید توی این چرخهی بسته شما یک خلل ایجاد میکنید، چطور؟ وقتی به طرف می گویید: که چی؟ آن فرد احساس میکند حکمت و هدف زندگیاش معلوم نیست، غایتی که میخواهد به آن برسد مشخص نیست. اگر هم مشخص هست برای این موجود این غایت خندهدار است «أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ» (شعراء/۱۴۶) شما فکر کردید توی این زندگی، توی این عالم امن و آرام زندگی خواهید کرد تا آخر؟ اتفاقی نمیافتد؟ صحنه بهم نخواهد ریخت؟ بچهای، همسری، پدری، مادری برود یا خودت بروی؟ امکاناتی که یک عمر جمع کردی، آبرویی که سالها فراهم آوردی، آیا اینها توی یک صحنه، توی یک لحظه نمیتواند برود؟ و آیا برای یک چنین صحنههایی و چنین شرایطی، برای یک چنین تغییر محل زندگی از این دنیا به احتمالاً به عوالم دیگر آماده هستی؟ در این تصویر انذار رخ میدهد.
هر شخص قومی دارد:
برای همین هم دقت کنید در ادامه میگوید: «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ». توی همین قیود بعدی هرکدام نکتهای دارد وگفته میشود «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» به این قیود فکر نکنید حالا میشد بگوید لینذروا لیحذروا خیلی هم کوتاه و خوشگل ، نه، دارد به این نکته اشاره میکند که بهطور طبیعی هر کسی قومی دارد، قومی که با آنها میتواند راحتتر ارتباط برقرار کند. من شهرستانی هستم یعنی ما اصالتاً قزوینی هستیم، پدرم اینها قزوینی هستند، من وقتی توی دانشگاه میرفتم همین که بچهها میفهمیدند من قزوینی هستم بچههای ولایت قزوین خیلی خوب با ما ارتباط برقرار میکردند، مثلاً یکی ترک است خب ما اصالتاً از یک طرف هم ترک هستیم، من مثلاً با جماعتی از اینها رفته بودم حج، از دوستان آذربایجانی، همینکه میفهمیدند ما شکسته بسته ترکی میتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و سخنرانی قرائی به زبان ترکی مثلاً بکنیم برای اینها خیلی ارتباط راحتتر و نزدیکتر میشد. ما هرکدام به اقوامی تعلق داریم و با آن مجموعهها بهتر ارتباط برقرار میکنیم. هرکسی هم تکلیف اولش رسیدن به آن مجموعهها هست «قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» تکلیفمان را هم مشخص میکند، ما باید برگردیم سراغ فضاهایی که توی آنها زمینهی بهتری داریم. بعضی از ماها دانشجو بودیم با دانشجوها بهتر بلد هستیم تا کنیم، بعضی از ما مثلاً فرض کنید در اقوامی که من دیدیم این حساسیتها را، مثلاً لرها به آخوندی که از جنس خودشان باشد خیلی زود پاسخ مثبت میدهند، ترکها همینطور هستند، حالا بعضی از اقوام خیلی بیشتر غریبدوست هستند تا همشهریدوست.
رسیدن به حذر:
در نهایت میگوید: «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» آخرین نکتهای که میگوید:
همهی اینها را گفتم تا چه اتفاقی بیفتد؟
اینها همه زمینه است و مقدمه ای است برای چه؟
برای اینکه آدمها به حذر برسند.
حذر به چه حالتی میگویند؟ خدا رحمت کند آقای صفایی مثال میزند میگفت که گاهی وارد یک اتاق میشوید اتاق تاریک است، توی اتاق هم میدانید شیشهخرده روی زمین است، چهجوری وارد اتاق میشوید؟ حالا میخواهید بروید، بالاخره چراغ را باید روشن کنم تا این اتاق را جارو کنم، جاروبرقی را پیدا کنم. میگفت معمولاً پایمان را آرام بلند میکنیم یک فشار میدهیم ببینیم زیر پایم چیزی هست؟ بعد فشار میدهم و میروم، بعد قدم قدم، حالا بعضی ماها که خب با عجله میآییم و لت و پار میشویم تا برسیم به چراغ، ولی قدم به قدم جوری که انگار در میدان مین دارم راه میروم، انگار در جایی راه میروم که خطر هست. حذر به یک چنین حالتی میگویند. میگویند اسلحهتان را بگذارید ولی «خُذُوا حِذْرَکُمْ» (نساء/۷۱) اسلحههایتان را بگذارید موقعی که میخواهید نماز بخوانید دشمن هم هست ولی «خُذُوا حِذْرَکُمْ»، حذر چی هست؟ آن حالت برحذر بودن. یعنی آدم گاهی رفته در ملکوت اعلی موقع نماز، گاهی نه حواسش هست که از هر گوشه ممکن است اتفاقی بیفتد. ما در حال نماز هستیم هزارتا حیلهی جنگی در این وضعیت میشود به ما زد. آن چیزی که ما باید درون آدمها بیدار کنیم همین حالت حذر است.