یک دیدار صمیمی
هادی مهربان
اشاره:
در این چند صفحه، نگاه پرنشاط رهبر به نسل سوم و چهارم انقلاب هویداست. ایشان در گفتگویی صمیمی که در تاریخ ۷/۲/۱۳۷۷ با جوانان داشتند، به جایگاه جوان امروز در دنیای معاصر، استعداد جوانی و بسیاری مطالب دیگر پرداختهاند.
احساس رهبری در مواجهه با جوان
وقتى با جوانان هستم و در محیط جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس کسى است که در هواى صبحگاه تنفّس مىکند؛ احساس تازگى و طراوت مىکنم. آن چیزى هم که معمولاً در ملاقات با جوانان، اوّل بار به ذهن من مىرسد و بارها به آن فکر کردهام، این است که آیا اینها خودشان مىدانند که چه ستارهاى در جبینشان مىدرخشد؟ من این ستاره را مىبینم؛ اما آیا خودشان هم مىبینند؟ ستاره جوانى، ستاره بسیار درخشان و خوشطالعى است. اگر جوانان این گوهر قیمتى و بىنظیر را در وجود خودشان حس کنند، فکر مىکنم که انشاءاللَّه از آن خوب استفاده خواهند کرد.
جوانی رهبر
آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خیلى بد بود. محیط جوانى، محیط دلنشینى نبود؛ نه براى من که آن وقت طلبه بودم – من در دوره کودکى هم از دبستان طلبه بودم – بلکه براى همه جوانان. به جوان اعتنا نمىشد؛ خیلى استعدادها در داخل جوانان مىمرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگىام این را مىدیدم. بعد هم که با محیطهاى بیرون طلبگى، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا کردم – سالهاى متمادى، من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم – در آنها هم دیدم که همینطور است. آن قدر استعدادهاى درخشان بود؛ آنقدر افرادى بودند که ممکن بود در این رشتهاى که درس مىخوانند، استعداد چندانى نداشته باشند؛ اما ممکن بود استعداد دیگرى در وجودشان باشد که کسى نمىفهمید و نمىدانست.
من خودم شخصاً جوانىِ بسیار پُرهیجانى داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهاى ادبى و هنرى و امثال اینها، هیجانى در زندگى من بود و هم بعد که مبارزات در سال ۱۳۴۱ شروع شد که من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهاى اساسى کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویى. مىدانید که اینها به انسان هیجان مىدهد. بعد که انسان بیرون مىآمد و خیل عظیم مردمى را که به این ارزشها علاقهمند بودند، و رهبرى مثل امام رضواناللَّه علیه را که به هدایت مردم مىپرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح مىکرد، مشاهده مىنمود، هیجانش بیشتر مىشد. این بود که زندگى براى امثال من که در این مقولهها زندگى و فکر مىکردند، خیلى پرُهیجان بود؛ اما همه اینطور نبودند.
لذتهای جوان
در جوان یک نوع حالت سرزندگى و شادى در طینتشان است؛ از همه چیز لذّت مىبرند! جوان از خوراک لذّت مىبرد، از حرف زدن لذّت مىبرد، از در آیینه نگاه کردن لذّت مىبرد، از تفریح لذّت مىبرد. شما باور نمىکنید که انسان وقتى از سنین جوانى گذشت، آن لذّتى را که شما مثلاً از یک غذاى خوشمزه مىبرید، دیگر نمىبرد و نمىداند چیست!
بنده هنوز هم در خودم چیزى از جوانى احساس مىکنم و نمىگذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدللَّه تا بهحال نگذاشتهام و بعد از این هم نمىگذارم؛ اما آنها که خودشان را در دست پیرى رها کرده بودند، قهراً التذادى که جوان از همه شؤون زندگى خودش دارد، احساس نمىکردند. آن وقت این حالت بود. نمىگویم که فضاى غم حاکم بود – این را ادّعا نمىکنم – اما فضاى غفلت و بىخبرى و بىهویّتى حاکم بود.
به هر حال، الآن شما زمان بهترى دارید. فضا، فضاى بهترى است. البته نمىگویم که براى جوان همه چیز فراهم است و همه چیز آنگونه که باید باشد، هست؛ اما در مقام مقایسه با آن زمان، امروز وضع از آن روز خیلى بهتر است. اگر جوانى بخواهد خوب زندگى کند و هویّت انسانى و شخصیّت خودش را بیابد، به نظر من امروز مىتواند.
خصوصیات جوان مسلمان
انرژى، امید، ابتکار سه خصوصیت برجسته در جوان است.
راه رسیدن به هدف جوانان
البته در قرآن یک نکته بسیار اساسى هست – بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم – و آن توجّه دادن به تقواست. تقوا صرفاً نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا نیست. ممکن است همه اینها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آنها معناى تقوا نیست. تقوا، یعنى مراقب خود بودن. تقوا، یعنى یک انسان بداند که چه کار مىکند و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب کند؛ مثل انسانى که سوار بر یک اسب رَهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و مىداند کجا مىخواهد برود. تقوا، این است. آدمى که تقوا ندارد، حرکات و تصمیمها و آیندهاش در اختیار خودش نیست. اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت مىشود راه را طى کرد.
اگر بتوانیم از آن سه خصوصیّت، با تقوا کار بکشیم و درست هدایت شود، خیلى خوب مىشود جوانان در شکلى که اسلام مىپسندد، زندگى کنند؛ به خصوص که خوشبختانه امروز کشور ما کشورى اسلامى است. این، امر خیلى مهمّى است. حکومت – یعنى اقتدار ملى – در اختیار اسلام است. کسانى که زمامهاى امور در دستشان است، عمیقاً به اسلام معتقدند. مردم هم که ایمان در عمق جانشان جا دارد. لذا زمینه براى مسلمان شدن و مسلمان زیستن خیلى زیاد است.
الگوی جوان
اولاً الگو را نباید براى ما معرفى کنند و بگویند که این الگوى شماست. این الگوى قراردادى و تحمیلى، الگوى جالبى نمىشود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنى در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهرهاى که در جلوِ چشممان مىآید، کدام را بیشتر مىپسندیم؛ طبعاً این الگوى ما مىشود. من معتقدم که براى جوان مسلمان، به خصوص مسلمانى که با زندگى ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایى داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشتهاى در زمینه بقیه ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید.
حضرت زهرا(س) الگوی دختران جوان امروز
شما خانمى که در دوره پیشرفت علمى و صنعتى و فنآورى و دنیاى بزرگ و تمدّن مادّى و این همه پدیدههاى جدید زندگى مىکنید، از الگوى خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید مىخواهید ببینید چگونه دانشگاه مىرفته است؟ یا وقتى که مثلاً در مسائل سیاست جهانى فکر مىکرده، چگونه فکر مىکرده است؟ اینها که نیست.
یک خصوصیات اصلى الگو
در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقت مربوط به دورهاى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یک وقت مربوط به دورهاى است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مىکند.
نحوه برخورد با حوادث بیرونی
انسان دو گونه مىتواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسئولانه، یکى بىتفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیهاى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مىکند الگوى او مىتواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروى نماید.
خصوصیات فاطمه زهرا(س) به عنوان الگوی دختران نسل جوان
احساس مسئولیت
فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» – مادر پدرش – است. این مربوط به آن داستان شعب ابی طالب که حضرت زهرا (س) در آن شرایط سخت و طاقت فرسا احساس مسئولیت داشت در قبال حمایت پدرش و به تبع آن اسلام.
شوهرداری و تربیت فرزند
گاهی عنوان میشود شوهردارى، یعنى آشپزی و تمیز کردن خانه. شما ببینید شوهردارى فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها چگونه بود. در طول ده سالى که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهاى کوچک و بزرگى ذکر کردهاند – حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده – که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مىماند – اینقدر جبهه وابسته به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبهراهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیدهایم: «وَ یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً اِنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ»۱؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسئولیت هم مىکند.
ببینید انسان چقدر روحیه قوى مىخواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى دهد؛ بچهها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیها سلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادى زنده نماند.
الگوی جوانان در زمان فعلی
امام خمینی الگوی بزرگی است. این جوانان بسیجى ما الگو هستند؛ هم کسانى که شهید شدند و هم کسانى که امروز زندهاند. البته طبیعت انسان اینگونه است که درباره کسانى که رفتهاند و شهید شدهاند، راحتتر مىشود حرف زد. ببینید چه الگوهایى مىشود پیدا کرد! ما در جنگ کسانى را دیدیم که از شهر یا از روستاى خودشان بیرون آمده بودند؛ در حالى که یک آدم کاملاً معمولى به نظر مىرسیدند. اشاره کردم که آن رژیم نمىتوانست استعدادها را رشد دهد یا به بروز بیاورد. اینها در آن رژیم یک آدم معمولى بودند؛ اما در این نظام، به میدان جنگ – که میدان کار بود – آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز کرد و یک سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسیدند. از این قبیل زیاد داریم.
معیار الگو
البته انسان هم الگو را با معیارهاى خودش انتخاب مىکند. من خواهش مىکنم هر الگویى که خواستید انتخاب کنید، معیار «تقوا» را که توضیح دادم، حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزى نیست که بشود از آن گذشت. براى زندگى دنیوى هم تقوا لازم است؛ براى زندگى اُخروى هم تقوا لازم است.
الگوی جوانی رهبر
آن کسى که در دوره جوانى من خیلى روى من اثر گذاشت، در درجه اوّل، مرحوم «نوّاب صفوى» بود. بعد هم امام روى من اثر گذاشتند. من قبل از آنکه به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون اینکه ایشان را دیده باشم، به ایشان علاقه و ارادت داشتم. علّت هم این بود که در حوزه قم، همه جوانان به درس ایشان رغبت داشتند؛ درس جوانپسندى داشتند. من هم که به قم رفتم، تردید نکردم که به درس ایشان بروم. از اوّل در درس ایشان حاضر مىشدم و تا آخر که در قم بودم، به یک درس ایشان مستمرّاً مىرفتم. ایشان هم روى من خیلى اثر داشتند. البته پدرم در من اثر داشت؛ مادرم در من خیلى اثر داشت. از جمله شخصیتهایى که عمیقاً روى من اثر گذاشته، مادرم است؛ خانم خیلى مؤثّرى بود.
بها و اعتماد به جوان
س) در طول فعّالیتهایى که تاکنون داشتهاید، تا چه اندازه به جوانان مسئولیت دادهاید و چه تجربهاى از این کار دارید؟ به نظر شما مسئولیت جوانان نسبت به اعتلاى علمى کشور چیست؟ ضمناً آیا فاصله ما و کشورهاى پیشرفته، پُرشدنى است؟
ج) از اوایل انقلاب، در کارهایى که در اختیار من بوده، به جوانان مسئولیت مىدادم؛ هم در نیروهاى مسلّح، هم در کارهاى دولتى، هم در دوران ریاست جمهورى. تجربه من این است که اگر ما به جوان اعتماد کنیم – آن جوانى که شایسته دانستیم به او مسئولیت بدهیم و صلاحیتش را داشت؛ نه هر جوانى و هر مسئولیتى – از غیر جوان، هم بهتر و مسئولانهتر کار را انجام مىدهد، هم سریعتر پیش مىبرد، هم کار را تازهتر و همراه با ابتکار بیشترى به ما تحویل خواهد داد؛ یعنى روند پیشرفت در کار حفظ مىشود. برخلاف غیر جوان که ممکن است کار را بالفعل خوب انجام دهد، اما روند پیشرفت در آن متوقّف خواهد شد. غالباً اینگونه است.
جوان و اعتلای علمی کشور
دوره توانایى است. این توانایى در چه چیزهایى باید به کار برود؟ به اعتقاد من، باید عمدتاً در تحصیل علم، در ایجاد صفاى نفس و روحیه تقوا در خود و ایجاد نیروى جسمانى در خود – که ورزش باشد – به کار رود. این سه مورد، عمده است. یعنى اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه مىخواهید؟ خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش. من فکر مىکنم که جوانان باید این سه خصوصیّت را دنبال کنند.
هر کارى هم بخواهید بکنید، در دوران جوانى مىشود کرد؛ یعنى در هر سه زمینه – هم در زمینه علمى، هم در زمینه تهذیب نفس، هم در زمینه ورزش – باید در جوانى کار کنید. البته همه مىدانند که در دوره پیرى، ورزش اینقدر تأثیرى که در دوره جوانى دارد، ندارد؛ اما غالباً تهذیب نفس را نمىدانند. خیال مىکنند انسان باید بماند، پیر که شد، عبادت و تهذیب نفس کند؛ در حالى که آن وقت تهذیب نفس مشکل و گاهى محال است. در دوره پیرى، تهذیب نفس سخت است؛ اما در دوره شما – در دوره جوانى – تهذیب نفس خیلى آسان است. بههرحال، جوانان این سه کار را باید جدّى بگیرند.
نوگرایی (آرایش و پوشش)
اصل گرایش به زیبایى و زیباسازى و زیبادوستى، یک امر فطرى است. البته این شاید با مقوله نوگرایى مقدارى تفاوت کند. نوگرایى امر عامترى است. این مسأله آرایش و لباس مقوله خاصى است که انسان – به خصوص جوان – از زیبایى و زیباسازى خوشش مىآید و دلش مىخواهد که خودش هم زیبا باشد. این عیبى هم ندارد؛ یک امر طبیعى و قهرى است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چیزى که منع شده، فتنه و فساد است.
زیباییگرایی افراطی، زمینهساز انحطاط
این زیبایى و زیباسازى، بایستى موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنى ابتذال اخلاقى نباید به وجود آید. اگر ارتباط بىقید و شرط و بىبندوبارى در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطى به شکل مُدپرستى درآید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله زیباسازى و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال اینها، مشغله اصلى زندگى شود، انحراف و انحطاط است.
زیبایی در اسلام
در اسلام، به مسأله زیبایى اهمیت داده شده است. زیاد شنیدهایم که : «اِنَّ اللَّهَ جَمیلٌ وَ یُحِبُّ الجِمالَ»۲؛ خدا زیباست و زیبایى را دوست دارد. در خصوص رسیدن به سر و وضع، روایات زیادى در کتب حدیثى ما هست. در کتاب «نکاح» مفصّل بحث مىشود که مرد و زن بایستى به خودشان برسند. بعضى خیال مىکنند که مثلاً مردان باید موى سرشان را بتراشند؛ نه. در شرع، براى جوانان مستحبّ است که موى سر بگذارند. در روایت هست که «اَلشَّعرُ الحَسَنِ مِن کِرامَهِ اللَّهِ فَاَکرِموهُ»۳؛ موى زیبا، جزء کرامتهاى الهى است؛ آن را گرامى بدارید. یا مثلاً روایت دارد که پیامبر اکرم وقتى مىخواستند نزد دوستانشان بروند، به ظرف آب نگاه مىکردند و سر و وضع خود را مرتّب مىکردند۴. آن زمان که آینه به این شکلى که حالا هست و فراوان هم هست، نبود. جامعه مدینه هم که فقیر بود. پیامبر ظرف آبى داشتند، که وقتى مىخواستند نزد دوستانشان بروند، از آن به جاى آینه استفاده مىکردند. این، نشاندهنده آن است که سر و وضع مرتّب، لباس خوب و گرایش به زیبایى، امر مطلوبى در شرع اسلام است؛ منتها آن چیزى که بد و مضرّ است، آن است که این وسیلهاى براى فتنه و فساد و تبرّج شود. همانطور که گفتم، ضررهایش تا خانواده و نسل بعد هم مىرسد.
حسّ نیاز به هیجان و چگونگی ارضاء آن
هیجان در منطقه خاصى است. چیزهایى هست که هیجان در آن آشکار است. مثلاً ورزش – به خصوص بعضى از ورزشها مثل فوتبال – یک حادثه هیجانى است. طبیعت فوتبال اینگونه است و با نوع بازى والیبال و تنیس فرق دارد؛ از جهت اینکه اصلاً بافت بازى، بافتى است که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلّى یک امر هیجانى است. کارهاى هنرى هم هیجانانگیز است؛ اما اینها آن چیزهایى است که هیجانشان آشکار است.
هیجان، فقط مخصوص این منطقهها نیست. اگر جوان بتواند منطقه مورد علاقه خودش را – هرچه که هست – پیدا کند، بهراحتى مىتواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلاً آن هنگامى که من جوان بودم و لباس طلبگى تنم بود، محدودیتهاى لباس و محدودیتهاى محیط وجود داشت؛ اما درعینحال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم مىشد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این براى شما خیلى سخت باشد. جلسه شعرى بود که چهار، پنج نفر دوستى که به شعر علاقهمند بودند، دو ساعت، سه ساعت مىنشستند و راجع به شعر حرف مىزدند و شعر مىخواندند. این براى کسى که به این مقوله علاقهمند است، روحیه هیجانش را به همان اندازه ارضاء مىکند که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقهمند به فوتبال در حین تماشاى فوتبال. بنابراین، میدانها محدود نیستند.
تحصیل و تحقیق راه ایجاد هیجان
آدم وقتى اسم درس را مىآورد، فکر مىکند درس که هیجانى ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد؛ اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهّز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد – مثل اینکه الآن معمول شده که جوانان در دورهاى از تحصیل مهندسى مىروند با کارخانجات ارتباط برقرار مىکنند – این جوان احساس مىکند که در این کارگاه امکانى وجود دارد که او مىتواند ابتکار مورد نظر خودش را و آن فکرى که به ذهنش رسیده، در این فضا ابداع و دنبال کند. آیا فکر مىکنید که او هیجان کمترى خواهد داشت؟ خیلى هیجان دارد.
راههاى حفظ ارزشها و انتقال فضاى معنوى زمان جنگ به جوانان امروز
در قضیه فتح بستان در سال ۱۳۶۰، امام رضواناللَّهعلیه پیامى دادند که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضى خیال کردند که «فتح الفتوح»، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمىگفت؛ امام مىفرمود: – به این مضمون – «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جانهاى آگاه و بیدار است. واقعاً بزرگترین فتح جمهورى اسلامى این بود که توانست این جوانان را به این مرحله از عظمت و اعتلاى روحى برساند که بتوانند احساس خودباورى کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلى بود و تا الآن هم ادامه دارد. الآن هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم.
به نظر من، جوانان ما امروز هم خدایى و مؤمن و باصفایند. شما ببینید دانشگاههاى ما چگونه است؛ ببینید کارگاههاى ما چگونه است؛ ببینید فضاى کشور چگونه است! شما ببینید در روز راهپیمایى بیستودوم بهمن یا روز قدس، اکثریت این جمعیتى که مثل سیل به خیابانها مىآیند، چه کسانى هستند؛ همین جوانانند. همان روح الهى، همان انگیزه و صاعقه الهى، هنوز هم در کشور وجود دارد و باز هم کارساز است. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى
در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهاى مختلف دانشجویى (۲۵/۷/۱۳۸۵)
خصوصیات جوانی
۱- افکار و اعتقادات نو
در اظهارات و تراوشهاى ذهنىِ جوان، عناصر نو وجود دارد و طراوت نوپردازى فکرى در اظهارات هست.
۲- نگاه و توقعات آرمانی
نگاه و توقعات، آرمانى است.
۳- زبان انتقادی
زبان، انتقادى و طلبگارانه است؛ نبادا کسى تصور کند که اگر این زبان انتقادى حتّى یک کمى تلخ هم باشد، موجب ناراحتی شود. زبان انتقادی اگر برخاسته از همان نگاه و توقعات آرمانى باشد مطلوب است. راضى نبودن به آنچه که داریم، معنایش میل و گرایشِ رسیدن به آن چیزى است که نداریم و این درست همان چیزى است که ما میخواهیم.
نقش حرکتی جوان با سه خصوصیت فکر نو، نگاه و توقعات آرمانى، زبان ویژه برخاسته از آن نگاه
«فکر نو»، هم «نگاه و توقعات آرمانى» و هم «زبان ویژه برخاسته از آن نگاه» را داشته باشید؛ اینها چیزهاى خوبى است و اگر این خصوصیات محفوظ بماند، آن وقت جوان، نقش موتور را در یک قطار ایفا خواهد کرد؛ به حرکت درآورنده، پیشبرنده و جهتدهنده خواهد بود. و الّا اگر جوانها هم به وضع موجود – یعنى آنچه که هست – قانع و راضى باشند، دیگر پیشرفتى متصور نخواهد بود؛ باید دائم بخواهند به نقاطى که دست نیافتهاند، دست پیدا کنند.
قدرت تحلیل مسائل و جریان هاى مهم کشور
یک نکته اساسى که من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روى آن تکیه میکنم، «پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهاى مهم کشور» است. سیاست در دانشگاهها – که بنده همیشه روى آن تأکید کردهام – به این معناست. ما دو کار سیاسى داریم: سیاستزدگى و سیاستبازى؛ این یکجور کار است. این را من به هیچوجه تأیید نمیکنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بهخصوص در دانشگاه. یکى هم سیاستگرى است؛ یعنى حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسى پیدا کردن که یکى از وظایف تشکلهاى دانشجویى این است. من تأکید میکنم، تشکلهاى دانشجویى – که عمده نمایندگان آنها در اینجا تشریف دارید – نوع برنامهریزى و کار را به کیفیتى قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسى پیدا کند؛ هر حرفى را به آسانى نپذیرد و هر احتمالى را بهآسانى در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسى، خیلى مهم است. ما غالباً چوب این را خوردهایم؛ نه ما، بلکه ملتهاى دیگر هم بر اثر خطاها و خبطهایى در فهم سیاسىشان، گاهى مشکلات بزرگى را از سر گذراندهاند. این، یک مسأله مهم است.
عمق بخشیدن به معرفت دینى
این کافى نیست که ما از لحاظ عاطفى و احساسى، به دین و مظاهر دینى علاقهاى داشته باشیم یا علاقهاى نشان بدهیم. یک وقت هم که وقت استفاده از تعلیم و معرفت دینى است، بمانیم و نتوانیم وظیفهمان را تشخیص بدهیم یا از آن ایمان، پشتوانهاى براى عمل پیدا کنیم؛ این کافى نیست. باید کار معرفتى عمیق انجام بگیرد.
نیاز به جوان برای رسیدن به آینده مطلوب
براى اینکه ما بتوانیم به این آیندههاى مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزه مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راهبلد داریم. یکى از شرایط اصلىاش مؤمن بودن و متقى بودن است.
پینوشتها:
۱) انسان: ۸ و ۹
۲) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۹۲
۳) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۸۳
۴) بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۷