پرتویازسیرهامام باقر
اشاره:
هفتم ذی الحجه مطابق با شانزدهم آذر سالروز شهادت امام باقر (علیه السلام) است. امام باقر (ع) در کنار فرزند برومندشان امام صادق(ع) با توجه به وضعیت تاریخی و فرصتی که برای ایشان مهیا شد، نقش عمدهای در انتقال معارف اسلامی به ما داشته اند. بازخوانی کلی برخی از ویژگی های ایشان و تامل در آن می تواند برای نوجوانان بسیار مفید باشد.
حضرت امام محمّد باقر(ع) در اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال ۵۷ هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین، زینالعابدین(ع)، و مادر مکرّمهاش، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبی بود.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنیهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(ع) در روز دوشنبه هفتم ذیحجّه سال ۱۱۴ هجرى قمرى در ۵۷ سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک ـ خلیفهی اموى ـ به وسیلهی خوراندن سمّ اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع است.
حضرت باقر(ع) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار میرفت.
وجود امام محمّد باقر(ع)، مقدّمه براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت بود؛ زیرا مردم، او را نشانههاى فرزند کسانى میشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانههاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت میکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازهاى دور هستند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم (ص) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(ع) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک ـ خلیفهی نابکار اموى ـ وقتى به امام(ع) اشارت میکند و میپرسد که این شخص کیست؟ به او میگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از ایشان فتوا میخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او میپرسیدند. این امر، اندازهی نفوذ وسیع او را در قلوب تودههاى مردم نشان میداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزههاى فکرى و علمى بودند، مسایل دشوار در محضر او مطرح میشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل میآمد. از او پاسخ میخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخهاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود، آنان را به اعجاب وامیداشت.
حوزهی علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود، پایگاهى مهّم به شمار میآمد.
جابر جعفى میگوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.»
و محمّد بن مسلم میگوید: «هر مسأله که در نظرم دشوار مینمود، از ابوجعفر(ع) میپرسیدم، تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»
امام باقر(ع) شیعیان خود را چنین وصف میکند: «همانا شیعهی ما، شیعهی على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بیریایى از ما طرفدارى میکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند.
اگر خشمگین گردند، ستم نمیکنند و اگر خرسند باشند، از اندازه نمیگذرند.
براى آن کس که همسایهی آنان باشد، برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد، طریق مسالمت پیش میگیرند. و شیعهی ما اطاعت خدا میکند.»
امام باقر(ع) و خلفاى جور
امام باقر(ع) با پنج خلیفه از خلفاى بنی امیّه معاصر بود، که عبارتند از: ۱٫ ولید بن عبدالملک؛ ۲٫ سلیمان بن عبدالملک؛ ۳٫ عمر بن عبدالعزیز؛ ۴٫ یزید بن عبدالملک؛ ۵٫ هشام بن عبدالملک.
همهی آنان، جز عمر بن عبدالعزیز، در ستمگرى و استبداد و خودکامگى دست کمى از نیاکان خود نداشتند و پیوسته براى امام باقر(ع) مشکلاتى فراهم مینمودند.
در عین حال ایشان از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یک مرکز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پیریزى کرد، که در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(ع) به نتیجهی کامل رسید.
روش کار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) که در اوضاع فشار و خفقان به سر میبردند، به شیوهی مخفى و زیرزمینى بود؛ شیوهاى که موجب میشد کسى از کارهاى آنان مطّلع نشود. همین کارهاى پنهانى، گاهى که آشکار میگردید، خلفا را سخت عصبانى مینمود؛ در نتیجه، وسایل تبعید و زندانى شدن آنها فراهم میشد.
سرانجام، امام باقر(ع) که پیوسته مورد خشم و غضب خلیفهی وقت ـ هشام بن عبدالملک ـ بود، به وسیلهی ایادى او مسموم شد و در سال ۱۱۴ هجرى به شهادت رسید.
جنازهی آن بزرگوار، کنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقیع، به خاک سپرده شد.
فضل و دانش امام باقر(ع)
امام محمّد باقر(ع) در دوران امامت خود، به نشر معارف دین ـ به ویژه فقه و احکام اسلامى ـ پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى، به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه ـ مانند: محمّد بن مسلم، زراره بن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم، جابر بن یزید و حمران بن اعین و بُرید بن معاویه عجلى ـ همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، او خلاق و معاشرت، سر آمد بزرگان در عصر خود بود.
آوازهی علوم و دانش او، چنان در اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم ـ یعنى شکافندهی دانشها ـ گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام «ابن حجر هیتمى» دربارهی او نوشت: «محمّد باقر به اندازهاى گنجهاى پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته و حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بىبصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافندهی دانش و جامع علوم و برافروزندهی پرچم دانش خواندهاند.»
عبدالله بن عطا، از شخصیّتهاى علمى زمان امام، میگوید: «من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازهی محفل محمّد بن على(ع) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»
امام باقر(ع) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مینمود و از کلام خدا شاهد میآورد و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است، تا آیهی مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»
امام و مسابقهی تیراندازى
هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت که امام باقر را به مسابقهی تیراندازى فرا خواند، تا به واسطهی شکست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقیر و کوچک جلوه دهد! به همین جهت پیش از ورود امام(ع) به قصر خلافت، عدّهاى از درباریان را واداشت نشانهاى نصب کرده، مشغول تیراندازى گردند.
وقتی امام باقر وارد مجلس شد و اندکى نشست، هشام رو به امام کرد و گفت: آیا مایلید در مسابقهی تیراندازى شرکت نمایید؟
حضرت فرمود: من دیگر پیر شدهام و وقت تیراندازىام گذشته است؛ مرا معذور دار.
هشام که خیال میکرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان به یکى از بزرگان بنىامیّه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.
امام(ع) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چلّهی کمان نهاد و نشانهگیرى کرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبهی تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود، که هر کدام به چوبهی تیرِ قبلى خورد. این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.
هشام که حسابهایش غلط از آب درآمده و نقشهاش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بىاختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سر آمد تیر اندازان عرب و عجم هستى؛ چگونه میگفتى پیر شدهام؟! آن گاه سر به زیر افکند و لحظهاى به فکر فرو رفت.
سپس امام باقر(ع) و فرزند برومندش امام صادق(ع) را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوقالعاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام گفت: قریش از پرتو وجود تو، شایسته سرورى بر عرب و عجم است. این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدّتى آن را فرا گرفتهاى؟
حضرت فرمود: میدانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند و من نیز در ایّام جوانى مدّتى به این کار سرگرم بودم، ولى بعد آن را رها کردم؛ امروز چون تو اصرار کردى، ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟
امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت را که در آیهی «أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» آمده، از یکدیگر به ارث میبریم و هرگز زمین از چنین افرادى خالى نمیماند.
۲۰ حدیث برگزیده
اینک در میان سخنان اخلاقى و تربیتى آن امام معصوم، بیست حدیث برگزیده را که هر کدام رهنمودى پربها در جهت تعالى اخلاق و نزدیک شدنِ به خداست، به جویندگانِ مکتبِ آن امامِ هُمام تقدیم میدارم.
نافرجام و خوش انجام
فَلَرُبَّ حَریص عَلى أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ کانَ عَلَیْهِ وَبالاً وَشَقِىَ بِهِ وَلَرُبَّ کارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَه قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.
چه بسا حریصى بر امرى از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده، باعث نافرجامى و بدبختى او گردیده است، و چه بسا کسى که براى امرى از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده، ولى به وسیلهی آن سعادتمند شده است.
بهترین فضیلت و برترین جهاد
لا فَضیلَه کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَهِ الْهَوى.
فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.
استقامت بزرگ
أُوصیکَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوکَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.
تو را به پنج چیز سفارش میکنم: ۱٫ اگر مورد ستم واقع شدى، ستم مکن؛ ۲٫ اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن؛ ۳٫ اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو؛ ۴٫ اگر مدحت کنند، شاد مشو؛ ۵٫ و اگر نکوهشت کنند، بیتابى مکن.
پذیرش سخن پاک
خُذُوا الْکَلِمَه الطَّیِّبَهَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِها.
سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت، بگیرید؛ اگرچه او خود، بدان عمل نکند.
کمالِ جامع انسانى
أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَه وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَه.
همهی کمال در سه چیز است: ۱٫ فهم عمیق در دین؛ ۲٫ صبر بر مصیبت و ناگوارى؛ ۳٫ و اندازهگیرى خرج زندگانى.
سه خصلت نیکو
ثَلاثَه مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَه: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.
سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است: ۱٫ گذشت کنى از کسى که به تو ستم کرده است؛ ۲٫ بپیوندى به کسى که از تو بریده است؛ ۳٫ و بردبارى ورزى در وقتى که با تو به نادانى برخورد شود.
اصرار در دعا
إِنَّ اللّهَ کَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض فِى الْمَسْأَلَه وَ أَحَبَّ ذلِکَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.
خدا را بد آید که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد. همانا خداوند ـ که یادش بزرگ است ـ دوست دارد که از او سؤال شود و آنچه نزد اوست، طلب گردد.
دو خصلت عالم
لا یَکُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّى لا یَکُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.
هیچ بندهاى عالم نباشد، تا این که به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.
بدترین حسرت در روز قیامت
إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَهً یَوْمَ الْقِیمَه عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.
پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بندهاى است که عدلى را وصف کند و خودش خلاف آن عمل کند.
نتایج صله رحم
صِلَهُ الاَْرْحامِ تُزَکِّى الاَْعْمالَ وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِىءُ فِى الاَْجَلِ.
صلهی ارحام، اعمال را پاکیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و اجل را به تأخیر اندازد.
نیکو گفتارى با دیگران
قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یُقالَ لَکُمْ.
به مردم بگویید بهتر از آن چیزى که دوست دارید به شما بگویند.
هدیّهی الهى
إِنَّ اللّهَ یَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّهِ وَ یَحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا کَما یَحْمِى الطَّبیبُ الْمَریضَ.
همانا خداوند بندهی مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد؛ چنان که سفر کردهاى براى خانوادهی خود هدیّه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد؛ چنان که طبیب مریض را پرهیز دهد.
تعریف غیبت و بهتان
مِنَ الْغیبَه أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما لَیْسَ فیهِ.
غیبت آن است که دربارهی برادرت چیزى را بگویى که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است؛ و بهتان آن است که عیبى را که در برادرت نیست، به او ببندى.
مبغوض خدا
إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.
خداوند، دشنامگوى بیآبرو را دشمن دارد.
نشانههاى تواضع
أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقًّا.
تواضع و فروتنى آن است که (آدمى) به نشستن در آنجا که فروتر از شأن اوست، راضى باشد؛ و این که به هر کس رسیدى، سلام کنى؛ و جدال را وانهى، گرچه بر حقّ باشى.
بهترین عبادت
أَفْضَلُ الْعِبادَه عِفَّهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.
بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.
نشانهی شیعهی واقعى
ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.
شیعهی ما نیست، مگر آن که تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.
ریشهی گناه
ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.
خدا را نشناخته، آن که نافرمانیاش کند.
شوخىِ بدون فحش
إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ الْمُلاعِبَ فِى الْجَماعَه بِلا رَفَث.
خداى عزّوَجلّ آن کس را که میان جمعى شوخى و خوشمزگى کند، دوست دارد؛ در صورتى که فحشى در میان نباشد.
عذاب زودرسِ سه خصلت
ثَلاثُ خِصال لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّى یَرى وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْىُ، وَ قَطیعَهُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْکاذِبَهُ یُبارِزُ اللّهَ بِها.
سه خصلت است که مرتکبشان نمیرد، تا وبالشان را ببیند: ستمکارى، و از خویشان بریدن، و قسم دروغ که نبرد با خداست.