پای درس رَهبر
زندگی میدان تلاش و مبارزه انسان در راه رسیدن به بالاترین آرمانهاست. البته مبارزه آنجایی معنا پیدا میکند که موانع حرکت، آدمی را به چالش بکشد. ضمن آنکه روحیه جهاد و مبارزه، لازمهی فائق آمدن بر موانع و درگیری با دشمنان است. این نوشتار بدون هیچ توضیح اضافهای، به تعریف جهاد، انواع جهاد، شرایط جهاد، جهاد اکبر و جهاد و مبارزه در قرآن و سنت از دیدگاه مبارز خستگی ناپذیر عصر حاضر، رهبر مجاهد انقلاب میپردازد.
تعریف و شرایط جهاد
معنای جهاد
جهاد یعنى تلاش و کوشش در راه ارزشهاى والا؛ و براى همین است که «ان الجهاد باب من ابواب الجنه» (خطبه ۲۷ نهج البلاغه)؛ جهاد درى از درهاى بهشت است.[۱]
جهاد فقط در میدان جنگ نیست، در میدان علم هم مثل بقیهى میادین زندگى، جهاد لازم است. جهاد یعنى تلاش بىوقفه، همراه با خطرپذیرى – در حد معقول البته – و پیشرفت و امید به آینده.[۲]
اساساً همین وجود مانع است که به تلاش انسان معنا و حقیقت معنوى میبخشد و اسمش میشود «جهاد»؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنى نداشت. جهاد یعنى جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.[۳]
جهاد یعنى مبارزه. در زبان فارسى، جنگ و ستیزهگرى معناى مبارزه را نمىدهد. مىگویى من دارم مبارزه مىکنم: مبارزهى علمى مىکنم، مبارزهى اجتماعى مىکنم، مبارزهى سیاسى مىکنم، مبارزهى مسلحانه مىکنم؛ همهى اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنى تلاش پر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعى در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جادهى آسفالته، انسان پایش را روى گاز بگذارد و با باک پر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمىگویند. مبارزه آنجایى است که انسان با مانعى برخورد کند، که این مانع در جبهههاى انسانى، مىشود دشمن؛ و در جبهههاى طبیعى، مىشود موانع طبیعى. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعى کند آنها را از میان بردارد، این مىشود مبارزه. جهاد در زبان عربى عیناً به همین معناست؛ یعنى مبارزه. جهاد در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همهجا به معناى جنگ مسلحانه نیست. البته یکجا با جنگ مسلحانه تطبیق مىکند، یکجا هم با جنگ غیرمسلحانه تطبیق مىکند.[۴]
جهاد، آن عرضِ عریض و آن عملِ شامل و عام و نافعِ تمام نشدنى است که در انواع و اَشکالِ مختلفْ تحقّق پیدا مىکند. ما در اوّلِ «کتاب جهاد» عرض کردیم که معیارِ جهاد، شمشیر و میدان جنگ نیست. معیار جهاد، همان چیزى است که امروز در زبان فارسىِ ما در کلمهى «مبارزه» وجود دارد. فلانى آدم مبارزى است؛ فلانى آدم مبارزى نیست. نویسندهى مبارز؛ نویسندهى غیر مبارز. عالِم مبارز؛ عالِم غیر مبارز. دانشجوى مبارز و طلبهى مبارز؛ دانشجوى غیر مبارز و طلبهى غیر مبارز. جامعهى مبارز و جامعهى غیرمبارز. پس، جهاد یعنى «مبارزه».[۵]
تعریف روحیه جهادی:
روحیهى جهادى یعنى چه؟ یعنى اعتقاد به اینکه «ما مىتوانیم»؛ و کار بىوقفه و خستگىناپذیر و استفاده از همهى ظرفیت وجودى و ذهنى و اعتماد به جوانها. [۶]
انواع و شروط جهاد:
یکى از نکات برجسته در فرهنگ اسلامى که مصداقهاى بارزش، بیشتر در تاریخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده مىشود، «فرهنگ رزمندگى و جهاد» است. جهاد هم فقط به معناى حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هرگونه تلاش در مقابله با دشمن، مىتواند جهاد تلقّى شود. البته بعضى ممکن است کارى انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند؛ اما این تعبیر درست نیست؛ چون یک شرط جهاد این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلّحانه است که «جهاد رزمى» نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که «جهاد سیاسى» نامیده مىشود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگى است که به «جهاد فرهنگى» تعبیر مىشود و یک وقت در میدان سازندگى است که به آن «جهاد سازندگى» اطلاق مىگردد. البته جهاد، با عنوانهاى دیگر و در میدانهاى دیگر هم هست. پس شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش اینکه در مقابل دشمن صورت گیرد.
… البته یکى از جهادها هم «جهاد فکرى» است. چون دشمن ممکن است ما را غافل کند، فکر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر کس که در راه روشنگرى فکر مردم تلاشى بکند، از انحرافى جلوگیرى نماید و مانع سوءفهمى شود، از آنجا که در مقابله با دشمن است، تلاشش «جهاد» نامیده مىشود؛ آن هم جهادى که شاید امروز، مهم محسوب مىشود. [۷]
یک جهاد بزرگ در مقابل ملت مسلمان است. این جهاد لزوماً جهاد نظامى نیست؛ جهاد سیاسى است، جهاد فکرى است، جهاد علمى است، جهاد اجتماعى است، جهاد اخلاقى است. و امت بزرگ اسلام بتدریج با ابعاد گوناگون این جهاد آشنا شده است و آشنا میشود.[۸]
شرایط جهاد و مبارزه
در مبارزه، دو چیز حتماً لازم است: یکى اینکه در آن جدّ و جهد و تحرّکى باشد. انسان در رختخواب یا در پستوىِ خانه که نمىتواند مبارزه کند! در مبارزه، باید جدّ و جهدى وجود داشته باشد. اگر چه در صُوَرى، مبارزه با نفس هم میدانهایى دارد؛ اما حالا مثالهایى که مىزنیم براى مبارزات اجتماعى و اینهاست. پس، اوّل اینکه در آن جدّ و جهد و تلاش و تحرّک باشد. دوم اینکه، در مقابلش دشمنى باشد. مبارزه، در آنجا که دشمن نیست، معنا ندارد. پس، جهاد متقوّم بر این دو رکن است: یکى اینکه در آن جدّ و جهد باشد؛ دیگر اینکه در مقابل دشمن باشد. اگر کسى علیه دوست جدّ و جهد کند، این جهاد نیست؛ بلکه فتنه و اخلال است. اگر کسى در مقابل دولت حق، در مقابل صلاح و نظام حق، جدّ و جهد و تلاش کند، این فتنه و محاربه است؛ جهاد نیست. حال این جدّ و جهدى که انجام مىگیرد، به هر شکلى باشد – چه به شکل نوشتن، گفتن، کتاب، و چه به شکل شبنامه، شایعهپراکنى، نق زدن و منفى بافى – همهاش فتنهگرى و اغواگرى، و بعضى از اَشکالش محاربه است. اگر همهى اینها در مقابل دشمن خدا و دشمنِ «على لسان اللَّه و لسان رسوله و اولیائه علیهم السّلام»، باشد، مىشود «جهاد فى سبیلاللَّه». پیغمبر به این گونه جهاد دعوت مىکند. پس، تنبلى و نشستن و بیکارگى و بىاهتمامى، از امّت پیغمبر خواسته نیست. جهادِ دائم.[۹]
جهاد علمی و علم جهادی
در مورد جهاد دانشگاهى من اعتقادم این است که این ترکیب – جهاد و دانشگاه، و تلفیق جهاد که یک امر ارزشى معنوى است با علم و دانش و با دانشگاه – داراى پیام است؛ نشان مىدهد که مىتوان علم جهادى و نیز جهاد علمى داشت؛ این همان کارى است که شماها مشغولید. علم شما علم جهادى است؛ با جهاد و با اجتهاد همراه است؛ دریوزهگرى و منتظر نشستن براى هدیه شدن علم از اینسو و آنسو نیست؛ دنبال علم مىروید تا آن را بهدست بیاورید؛ این علم جهادى و علم برخاستهى از مجاهدت و اجتهاد و تلاش است. از طرفى شما مشغول جهاد هستید. جهاد یعنى مبارزه براى یک هدف والا و مقدس. میدانهایى دارد؛ یکى از میدانهایش حضور در نبردهاى مسلحانهى رایج جهانى است. میدان سیاست هم دارد؛ میدان علم هم دارد؛ میدان اخلاق هم دارد. ملاک در صدق جهاد این است که این حرکتى که انجام مىگیرد، جهتدار و مواجه با موانعى باشد که همت بر زدودن این موانع گماشته مىشود؛ این مىشود مبارزه. جهاد یعنى یک چنین مبارزهیى، که وقتى داراى جهت و هدف الهى بود، آنوقت جنبهى تقدس هم پیدا مىکند. شما مبارزهى علمى مىکنید؛ زیرا این کار شما به طور واضح دشمنان بسیار سرسختى دارد که نمىخواهند این حرکت علمى و تحقیقى انجام بگیرد. لذا به نظر من جهاد دانشگاهى فقط یک نهاد نیست، بلکه یک فرهنگ است؛ یک سمتگیرى و حرکت است. هرچه بتوانیم ما این فرهنگ را در جامعه گسترش دهیم و آن را پایدار و استوار کنیم، کشور را به سمت سربلندى و عزت و استقلال حقیقى بیشتر پیش بردهایم.[۱۰]
ما این روحیه را باید حفظ کنیم. این روحیه با کار علمى و نظم تشکیلاتى هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه اتفاقا کار علمى را هم همین روحیهى جهادى بهتر مىکند. من به شما عرض کنم؛ ما پیشرفتهاى علمى و پژوهشى بسیار زیادى در بخشهاى مختلف داشتهایم که ستون اصلى این بخشها را همین جوانان انقلابى و بچههاى مؤمن تشکیل دادهاند. آنها بودند که وارد میدان شدند و بر اساس همان روحیه، بسیارى از گردنهها و عقبههاى تحقیقات و کار مهم علمى را پیش بردند.[۱۱]
آثار روحیه و کار جهادی
ما از اول انقلاب، هر کار بزرگى که توانستهایم انجام بدهیم، به برکت اعتماد به نفس و بلندپروازى و کار جهادى بوده است. جوانان جهاد سازندگى آن روزى کارهاى بزرگ را در این کشور شروع کردند که حتى آن کسانى که جلوى چشمشان این کارهاى بزرگ انجام مىگرفت، باور نمىکردند که جوان ایرانى قادر به این کارهاست. در دوران رژیم طاغوت، گندم را از امریکا مىخریدند و سیلو را روسها برایشان مىساختند؛ آنها سیلو را هم نمىتوانستند بسازند! باید روسها مىآمدند؛ این صنعت در ایران نبود. در سالهاى اول انقلاب، این جوانان جهاد دانشگاهى آمدند و گفتند امام دستور دادهاند مردم گندم بکارند؛ خوب، گندم سیلو لازم دارد؛ درِ خانهى چه کسى برویم، جز درِ خانهى همت و ابتکار خودمان؟ شروع کردند. افرادى مىدیدند که این سیلو بالا مىرود – البته در روز اول، با ظرفیت کم – اما باور نمىکردند! و امروز کشور ما یکى از کشورهاى مطرح از لحاظ سیلوسازى در دنیاست؛ به برکت همین جوانها. کار جهادى این است. در هر بخشى از بخشهاى گوناگون صنعتى و فنى و علمى و تحقیقاتى که ما با روحیهى جهادى وارد شدیم، پیش رفتهایم.
… الآن در همین بخش انرژى هستهیى که این همه دنیاى استکبار را سراسیمه کرده، اکثر کسانى که در آنجا مشغول کار هستند، جوانهاى تحصیلکردهاند؛ صدها جوان کمسال و تحصیلکرده، این چرخ را مىچرخانند و این عزت را براى کشور پدید آوردهاند. در همهى بخشها همینطور است.[۱۲]
دنیا بدون روحیه جهادی
بله؛ معنویت، دنیاى انسان را هم آبادتر مىکند؛ منتها در دنیاى سالم. اما آنجایى که فرهنگ جهادى نیست و فرهنگ مادى حاکم است، هر انسانى به تنهایى خودش محور همهى حوادث عالم است؛ سود را براى خود مىخواهد و ضرر را از خود دفع مىکند. اصل براى او این است؛ لذا تعارضها و بىاخلاقیها و بىصداقتیها و دشمنیها پیش مىآید. آنجایى که حرکت و روح جهادى وجود دارد، انسان در ایمان و آرمان و خدمت به دیگران حل مىشود و خود را فراموش مىکند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد.[۱۳]
جهاد اکبرِ جامعه
همین ملت، در این جنگى که در زمان شما و ما اتفاق افتاد، چشم همهى دنیا را به خودش متوجه کرد؛ ایران را سربلند کرد و قدرت اسلام را نشان داد. با اینکه فقط یک کشور همسایه نبود که به ما حمله مىکرد؛ بلکه پشت سر آن امریکا بود، شوروى آن روز بود، دیگر قدرتهاى مسلح عالم بودند؛ اما درعینحال، به خاطر ایمان به خدا، رهبرى امام بزرگوار – آن انسان فوقالعاده – و فداکارى جوانان و گذشت خانوادهها، توانست یک حرکت همراه با افتخار را در این حادثه انجام دهد. این، براى یک ملت، سرنوشتساز است. یعنى عبور کردن از یک امتحان به شکل صحیح و خوب، ملت را عزیز، قوى و متکى به نفس مىکند و خودباختگى را از او دور مىسازد. این، آثار آن حرکتى است که شما مرد و زن در سرتاسر کشور، در هشت سال جنگ از خود نشان دادید. آن حرکت، واقعاً یک حرکت عظیم و بزرگ بود.
آنچه من عرض مىکنم این است: بعد از آنکه به خاطر آن بزرگواریها و گذشتها، این محصول به دست ملت ایران آمد، باید به حفظ و تقویت آن پرداخت و نباید آن را رها کرد. از این روست که نبىاکرم اسلام، صلىاللَّهعلیهوآلهوسلم، بعد از آنکه از میدان جنگ سختى برگشتند، فرمودند: «این جهاد اصغر بود و بعد از این، نوبت جهاد اکبر است». جهاد اکبر یعنى جهاد با نفس. جهاد با نفس را فقط در یک محدودهى شخصى نباید محصور کرد. البته مبارزه با شهوات و لذتطلبى و راحتطلبى و افزونطلبى و اخلاق ناشایسته در وجود آدمى، مبارزه با نفس است و مهم هم هست. یعنى آدمى با آن شیطان درونى خود باید دائم مبارزه کند و او را مهار بزند تا نتواند انسان را به کارهاى زشت وادار کند. لکن جهاد با نفس، در محدودهى عظیم اجتماعى هم معنا دارد. آن، این است که این روحیات پیروزىآفرین و احساسات و تفکراتى را که توانست آن امتحان را به آن شکل افتخارآمیز به پایان برساند، در خودمان حفظ کنیم و خود را رها نکنیم. [۱۴]
حماسه در قرآن و کلام مولا
درسهایی از سورهای حماسی در قرآن
امروز بیشترین کارى که از آن استفاده مىکنند، مانور سیاسى است. این مانور سیاسى به شکلهاى مختلف جلوه مىکند. یک سیاسىکار، وقتى مىخواهد مقصود خود را عملى سازد، گاهى اخم مىکند، گاهى لبخند مىزند، گاهى بغض نشان مىدهد، گاهى تهدید مىکند، گاهى جلو مىآید و گاهى پشت مىکند. اینها مانور سیاسى است. یک روز مىگویند ما به ملت ایران بسیار بدى کردیم و مثلاً یعنى متأسفیم! یک روز مىآیند علیه ملت ایران در مجلس سناى خود قانون تصویب مىکنند. یک روز مىآیند خائنین و روسیاهترین گروهکهاى ضد انقلاب را مورد تمجید قرار مىدهند. یک روز بهخاطر اینکه ایران با صهیونیسم صریحاً و علناً – به خاطر غصبى که در فلسطین کرده – مخالف است، علیه او تبلیغات مىکنند. یک روز پول مىگذارند براى اینکه نظام جمهورى اسلامى را سرنگون کنند. اینها یعنى مانور سیاسى؛ اینها یعنى سیاسىکارى. از هر شیوهاى هم استفاده مىکنند؛ در رادیوهایشان، در تبلیغاتشان، در تماسشان با شخصیتهاى داخلى، در فریب دادنشان. هر گوشه از این خاکریز عظیمى را که ملت ایران در مقابل نفوذ دشمن ایجاد کرده، ببینند قدرى نرم و نفوذ پذیر است، همان جا متمرکز مىشوند تا نفوذ کنند؛ شخصیت سیاسى باشد، حزب سیاسى باشد، مسؤول دولتى باشد.
براى همین است که خداى متعال در سورهى سراسر حماسه و درس فتح، بعد از آنکه همهى آیات حماسه را بیان مىکند، دربارهى اصحاب پیغمبر مىفرماید «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»؛ اینها در مقابل کفار – یعنى همان دشمنانى که صف بستهاند – شدیدند. مراد از کفار، آن یهودى یا مسیحى نبود که زیر سایهى پیغمبر در مدینه زندگى مىکرد. همان وقت بودند، مسیحیان و یهودیانى که داخل مدینه زندگى مىکردند و پیغمبر و اصحابش با آنها روابط خوبى داشتند. آنها را «اشداء على الکفار» نمىگوید. «اشداء على الکفار» به کفارى مىگوید که یا مثل کفار قریش به طور دائم علیه اسلام و مدینهى اسلامى در حال تحرکات نظامى بودند؛ یا مثل یهودیهاى بنىقریظه و خیبر و بقیهى مناطق دائم کارشکنى مىکردند – بروند این طرف و آن طرف سفر کنند، این گروه و آن گروه را علیه اسلام جمع کنند؛ لشکرکشى کنند، تحریک کنند، شایعه درست کنند – و یا کسانى که در چهرهى مسلمان اما با دل و باطن کافر در داخل مدینه زندگى مىکردند و دائم هم یا با کفار دستهى اول و یا با کفار دستهى دوم ارتباط داشتند. «اشداء على الکفار»، یعنى اشداء بر این سه دسته. اما «رحماء بینهم»؛ بین خودشان رحیم و مهربان بودند. ببینید؛ این روش اسلامى است. این براى این است که دشمن به هیچ طریقى در مقابل این اشداء نمىتواند نفوذ کند. اشداء یعنى چه؟ اشداء، یعنى با استحکام مطلق. دربارهى آهن مىگوید: «فیه بأس شدید».(۷۱) شدید است؛ یعنى مستحکم است. شدت در اینجا به معناى ظلم نیست، به معناى حتما خونریزى هم نیست. به معناى استحکام است؛ یعنى این خاکریز نباید شل و نرم باشد؛ این دیوار نباید رخنه داشته باشد.[۱۵]
جهاد در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
در حکمت سىام نهجالبلاغه آمده است: «سُئِلَ عَنِ الأیمان»؛ از حضرت تقاضا کردند دربارهى ایمان براى آنها صحبت کند. فرمود: «الأیمان على اربع دعائم»؛ ایمان روى چهار پایه استوار است. منظور از چهار پایه این است که اگر پایهها محکم بود، ایمان رو مىماند؛ اما اگر پایهها سست شد یا فرو ریخت، ایمان به همان نسبت فرو مىریزد. بهطور کامل ساقط نمىشود، اما به همان نسبت فرو مىریزد. حضرت این چهار پایه را بیان فرمودند: «على الصّبر والیقین والعدل والجهاد»… پایهى آخر، جهاد است. [۱۶]
حماسه و عاشورا
حماسه در عاشورا
در باب عاشورا آنچه که عرض مىکنم – البته یک سطر از یک کتاب قطور است – این است که عاشورا یک حادثهى تاریخى صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابىعبدالله (علیهالسلام) با این حرکت – که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملا روشنى بود – یک سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیز مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابىعبدالله (علیهالسلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.[۱۷]
عزتمندی حماسه
عنصر دوم (در حرکت سیدالشهدا علیه السلام)، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزهلله و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راه همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه مىکنى، یک چهرهى حماسى و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسى، نظامى گوناگون تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتى آنهایى که تفنگ گرفتهاند و به جنگ رویاروى جسمى اقدام کردهاند، مىبینید که گاهى اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایى هم که حسینبنعلى (علیهالسلام) یک شب را مهلت مىگیرد، عزتمندانه مهلت مىگیرد؛ همان جایى هم که مىگوید: «هل من ناصر» – استنصار مىکند – از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایى که در بین راه مدینه تا کوفه با آدمهاى گوناگون برخورد مىکند و با آنها حرف مىزند و از بعضى از آنها یارى مىگیرد، از موضع ضعف و ناتوانى نیست؛ این هم یک عنصر برجستهى دیگر است. این عنصر در همهى مجاهداتى که رهروان عاشورایى در برنامهى خود مىگنجانند، باید دیده شود.
همهى اقدامهاى مجاهدتآمیز – چه سیاسى، چه تبلیغى، چه آنجایى که جاى فداکارى جانى است – باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسهى فیضیه، چهرهى امام را نگاه کنید: یک روحانىاى که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همهى موجودى خود دارد، آنچنان با عزت حرف مىزند که سنگینى عزت او، زانوى دشمن را خم مىکند؛ این موضع عزت است. امام در همهى احوال همینطور بود؛ تنها، بىکس، بدون عده و عده، اما عزیز؛ این چهرهى امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانى قرار گرفتیم که یک نمونهى عینى از آنچه را که بارها و سالها گفتهایم و خواندهایم و شنیدهایم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.[۱۸]
وظیفه مبلغان
ما مبلغان، زیر نام حسینبنعلى تبلیغ مىکنیم. این فرصت بزرگ را یاد این بزرگوار به مبلغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبهى منطق و عقل که در ماجراى حسینبنعلى (علیهالسلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبهى حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثهى عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه – روضهخوان، منبرى و مداح – مراقب باشیم.[۱۹]
حماسه و انقلاب اسلامی
جهاد دیروز و امروز انقلاب
این نکته در فرهنگ اسلامى، نکتهى برجستهاى است، که گفتیم نمونههایى هم در میدانهاى مختلف دارد. در روزگار ما هم وقتى نداى مقابله با رژیم منحوس پهلوى از حلقوم امام رضوان اللَّه علیه و همکاران ایشان در سال ۱۳۴۱ بیرون آمد، جهاد شروع شد. پیش از امام هم، البته جهاد به صورت محدود و پراکنده وجود داشت که حائز اهمیت نبود. هنگامى که مبارزهى امام شروع شد، جهاد اهمیت پیدا کرد تا اینکه به مرحلهى پیروزى خود، یعنى پیروزى انقلاب اسلامى رسید. بعد از آن هم تا به امروز، در این کشور جهاد بوده است؛ چون ما دشمن داریم. چون دشمنان ما از لحاظ نیروى مادّى، قوى هستند؛ چون اطراف و جوانب ما را از همه جهت، دشمنان گرفتهاند. آنها در دشمنى با ایران اسلامى جدّى هستند و سرِ شوخى ندارند؛ چون مىخواهند از هر راهى که شد ضربه بزنند. پس در ایران اسلامى، هر کس به نحوى در مقابل دشمن – که از اطراف، تیرهاى زهرآگین را به پیکر انقلاب و کشور اسلامى، نشانه رفته است – تلاشى بکند، جهاد فى سبیل اللَّه کرده است. بحمداللَّه، شعلهى جهاد بوده است و هست و خواهد بود.
… پس کشور ما امروز کانون جهاد است و از این جهت هیچ نگرانىاى هم نداریم… از این جهت، بنده بیشتر سنگینى بارم این است که نگاه کنم ببینم کجا شعلهى جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم؛ ببینم کجا اشتباه کارى مىشود، جلویش را بگیرم – مسؤولیت اصلى حقیر، همینهاست – از وجود جهاد در وضع کنونى کشور، نگران نیستم. این را شما بدانید![۲۰]
انقلاب اسلامی و فرهنگ جهادی
در نظام جمهورى اسلامى و به برکت انقلاب اسلامى، همهى تلاشها سرعت و کارایى مضاعفى پیدا مىکند. آنچه انقلاب اسلامى به مردم ما داد، «فرهنگ جهادى» بود. فرهنگ جهادى در همهى صحنهها و عرصهها بهکار مىآید و در زمینهى کارهاى زیربنایى کشاورزى و دامدارى و امثال اینها هم از اول انقلاب، روح و فرهنگ جهادى وارد میدان شد. بعضى از صاحبنظران دربارهى انقلابهاى دنیا اینطور اظهار نظر کردهاند که انقلابها بعد از آنکه به پیروزى رسیدند، سیال بودن و جوشندگى و تحرک و پیشرفت آنها از بین مىرود و به دستگاههاى ایستا و بىتحرک تبدیل مىشوند. ممکن است در برخى از انقلابها همینطور باشد – ما نسبت به آنها قضاوتى نمىکنیم – اما در مورد انقلاب ما پدیدهاى دیده شد که این فرضیه را از کلّیت انداخت و در اینجا غلط از آب درآمد؛ زیرا خود انقلاب دستگاههایى را بهوجود آورد که در ذاتشان حرکت و جوشش انقلابى و سریع و جهادى وجود داشت.
یکى از دستگاهها جهاد سازندگى بود؛ یکى از دستگاهها سپاه بود؛ یکى از دستگاهها بسیج بود؛ اینها دستگاههایى هستند که شکل ادارى و ثابت و ایستا و متحجر و منجمد نداشتند. ولو سازماندهى و تشکیلات و نظم در اینها وجود داشت، اما همان حالت حرکت، پیشرفت و جهش که در خود انقلاب موجود بود، در اینها هم وجود داشت و ما اثرش را هم در بیرون دیدیم. در دفاع هشت ساله، بسیج و تحرک مردم را دیدید. در میدان کار و سازندگى و پیشرفت، روحیهى جهادى را دیدید، که البته مخصوص جهاد سازندگى هم نماند؛ این روحیه در بسیارى از دستگاهها رسوخ کرد. امروز هم شما در کمکرسانى به بم همین روحیه را مشاهده مىکنید. این روحیه در همه جاى دنیا نیست. مهربانى و همکارى و دلسوزى براى مصیبتدیدگان – که مربوط به همهى بشر است – یک حرف است؛ اما جوشش و تحرک و نشاط و ورود در میدان، بدون هیچ ترتیب آداب، براى خدمت کردن، یک حرف دیگر است. آنچه در ایران دیده شد، این بود: همه وارد میدان شدند و تحرک پیدا کردند… این روحیهى حرکت عمومى، این دلسوزى، این ورود در صحنهى کار و ابتکار، این کمکرسانى انبوه، مخصوص ملتى است که دل او از حرکت جهادى گرم است و جوشش جهادى در دل او وجود دارد. این همان روحیهى بسیج دوران دفاع مقدس است؛ این همان روحیهى سنگرسازان بىسنگر جهاد سازندگى است که غسل شهادت مىکردند، روى بولدوزر مىنشستند تا خاکریز بزنند.[۲۱]
زنان حماسهساز
ما در جنگ و انقلاب مشاهده کردیم که نقش خانمها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر نبود. اگر زنها حماسهى جنگ را نمىسرودند و جنگ را در میان خانهها بهعنوان یک ارزش تلقى نمىکردند، مردها اراده و انگیزهى رفتن به میدان جنگ را پیدا نمىکردند. دهها عامل دست به دست هم مىدهد تا خیل عظیم بسیجى را به سمت جبهه روانه مىکند. یکى از مهمترین این عاملها، روحیهى مادرها و همسرها و زنهاست.[۲۲]
عملیات استشهادی اوج حماسهی یک ملت
براى مواجهه با ظلم فجیعى که این روزها نسبت به مردم فلسطین اعمال مىشود، دو راه علاج وجود دارد. این دو راه علاج اجتنابناپذیر است و باید همه آن را قبول کنند و از این دو راه بروند: راه اوّل، ادامهى انتفاضه و ایستادگى مردم فلسطین است، که بحمداللَّه تاکنون ایستادهاند. اوج این ایستادگى، همین عملیات استشهادى است. اینکه یک مرد، یک جوان، یک پسر و یک دختر حاضر مىشود براى منافع و مصالح ملت و دینش جان خود را فدا کند، اوج افتخار و شجاعت و شهامت است. این همان چیزى است که دشمن از آن مىترسد. لذا شما ملاحظه کردید، از رئیس جمهور امریکا گرفته تا همهى کسانى که در سراسر دنیا در خطّ امریکا کار مىکنند و حرف مىزنند، سعى کردند با شماتت و ملامت و فلسفهبافى، عملیات استشهادى را متوقّف کنند. نه؛ عملیات استشهادى اوج عظمت یک ملت و اوج حماسه است. آنجایى که یک نیروى نظامى با کمال فداکارى از میهن خود دفاع مىکند، مگر عملیات استشهادى نیست؟ آنجایى که یک ارتش ظالم و ستمگر به یک کشور تجاوز مىکند و مردم آن کشور در مقابل آن ارتش مىایستند، مگر آنجا عملیات استشهادى نیست؟ کیست که بتواند چنین کارى را محکوم کند؟ کیست که بتواند از عظمت و ارزش این کار در چشم انسانهاى باوجدان و باانصاف بکاهد؟ عملیات استشهادى، اوج عظمت آنهاست. حالا عدّهاى بنشینند براى خودشان بگویند و بنویسند و ملتى را که پنجاه سال است به خاطر کوتاهى گذشتگانش و به خاطر عدم توجّه نسل قبلى خودش به منافع بلند مدت، الان مجبور است با جان خود به میدان بیاید تا حقوق خود را زنده کند، ملامت کنند؛ مگر این در حال آن ملت تأثیر دارد؟ ملت فلسطین، زنده و بیدار است و پیش مىرود. راه دوم، حمایتهاست. همهى دنیا باید از اینها حمایت کنند… از همه واجبتر، دولتهاى اسلامى و بالاخص دولتهاى عربى هستند.[۲۳]
تحلیل نادرست دوران بازسازی
کسى گمان نکند که وقتى گفته مىشود دوران بازسازى است، یعنى دیگر دوران حماسه و شور و انقلابىگرى تمام شد. هرگز چنین نیست. دشمن مىخواهد اینطور تبلیغ کند که دوران بعد از جنگ و دوران بازسازى، یعنى دورانى که دیگر شور و حماسهى انقلاب در آن نیست. یعنى آن حماسهها و ایمان جوشان و فداکاریها و صلابت در مقابل دشمن، مخصوص دوران جنگ بود و حالا دیگر آن دوران تمام شد. حالا دیگر دوران این است که برگردیم به همان شکلى که مردم غافل بعضى از کشورها در آن شکل زندگى مىکنند! این است معناى دوران بازسازى؟! هرگز چنین نیست.[۲۴]
کلام آخر
پروردگارا! ما را در میدان جهادِ دشوار فى سبیلاللَّه روزبه روز موفقتر بگردان؛ عزم ما و نیت ما را مقاوم و پایدار بگردان! [۲۵]
[۱]. بیانات در مراسم مشترک دانشآموختگى دانشجویان دانشگاههاى سهگانهى ارتش جمهورى اسلامى ایران ۲۲/۰۷/۱۳۸۳
[۲]. عنوان: دیدار جمعى از برجستگان و نخبگان علمى و اساتید دانشگاهها تاریخ: ۱۳۸۷/۰۷/۰۳
[۳]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
[۴]. بیانات در دیدار اعضاى هیأت دولت ۲۰/۰۸/۱۳۸۳
[۵]. بیانات در شروع درس «خارج فقه» ۲۰/۰۶/۱۳۷۳
[۶]. بیانات در دیدار کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۴
[۷]. بیانات در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) ۲۰/۰۳/۱۳۷۵
[۸]. عنوان: دیدار مسئولان نظام با رهبر انقلاب به مناسبت عید فطر تاریخ: ۱۳۸۷/۰۷/۱۰
[۹]. بیانات در شروع درس «خارج فقه» ۲۰/۰۶/۱۳۷۳
[۱۰]. بیانات در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى ۰۱/۰۴/۱۳۸۳
[۱۱]. بیانات در دیدار جهادگران و کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۲
[۱۲]. بیانات در دیدار کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۴
[۱۳]. بیانات در دیدار جهادگران و کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۲
[۱۴]. بیانات در دیدار کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۴
[۱۵]. بیانات در دیدار گروه کثیرى از پاسداران، جانبازان، دانشجویان و دانشآموزان ۱۱/۰۸/۱۳۷۹
[۱۶]. بیانات در دیدار اعضاى هیأت دولت ۲۰/۰۸/۱۳۸۳
[۱۷]. بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهى ماه محرم ۰۵/۱۱/۱۳۸۴
[۱۸]. بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهى ماه محرم ۰۵/۱۱/۱۳۸۴
[۱۹]. بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهى ماه محرم ۰۵/۱۱/۱۳۸۴
[۲۰]. بیانات در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) ۲۰/۰۳/۱۳۷۵
[۲۱]. بیانات در دیدار جهادگران و کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۲
[۲۲]. سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزشعالى و درمانى کشور ۱۵/۰۹/۱۳۶۸
[۲۳]. بیانات در دیدار گروه کثیرى از کارگران و معلمان به مناسبت روز کارگر و هفتهى معلم ۱۱/۰۲/۱۳۸۱
[۲۴]. بیانات در دیدار کشاورزان ۱۴/۱۰/۱۳۸۴
[۲۵]. بیانات معظم له در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور ۱۳۸۶/۰۲/۳۱