ولیّ، تربیت حماسی و تحولات اجتماعی
حمیدرضا اسلامیه
شرایط و ویژگیهای تربیت حماسی در نسبت با ولیّ و امام
مقدمه:
اگر بخواهیم تربیت حماسی را به نتیجه و غایت آن تعریف نماییم، شاید بهترین تعریف این است که «تربیت حماسی، تربیت برای یاریگری امام و ولیّ خدا در هر زمان است؛ تربیّت حماسی یعنی ساختن و آماده کردن خویش در سه بعد معرفت، احساس و عمل، به گونهای که در هر زمانی آنگونه که باید، ولّی خدا را یاری کنیم».
اگر تربیت حماسی برای نصرت و یاری ولّی خداست، کسانی که میخواهند در زمرهی یاران امام معصوم قرار گیرند، باید شرایط و زمینههایی را در خود به وجود آورند و ویژگیهایی را تحصیل نمایند. قرار گرفتن در جبههی حسین و مهدی (ع)، احتیاج به ساختن زمینههای معرفتی، روحی و رفتاری در انسان دارد و آنان که این شرایط و صفات را در اندیشه و احساس و عمل خویش به وجود نیاورند، به تربیت حماسی و حماسهای در تربیّت و سلوک خویش دست نیافتهاند.
در این نوشتار ما با برخی از مهمترین و اساسیترین شرایط و ویژگیهای تربیت حماسی که ما را به نصرت ولّی خدا میرساند، توضیح میدهیم. ما این خصوصیات را در یاران سیدالشهداء و منتظرین مهدی (ع) جستجو میکنیم و از آنها مثالهایی خواهیم زد؛ چرا که آنها مصادیق تامّ تربیت حماسی هستند. و اینک این خصوصیات که عبارتند از:
۱ـ تسلیم و اطاعت
یکی از زمینههایی که انسان باید در خود ایجاد کند تا به تربیت حماسی دست یابد و توفیق نصرت و یاریگری ولّی خدا را به دست آورد، تسلیم همه جانبه در برابر ولّی میباشد. کسانی که به توفیق نصرت ولیّ در طول تاریخ اسلام دست یافتند، همه جانبه مطیع ایشان بودند که اوج آن را در اصحاب سیدالشهداء و یاران حضرت مهدی (ع) مشاهده میکنیم.
در واقع میتوان گفت: «تسلیم در برابر ولی خدا، همان نصرت اوست». کسی که در معرفت، ایمان و عمل به ولّی خدا گره بخورد و با تقوا، تلاش، پاکدامنی و… به یاری ولیّ خدا بپردازد، در بزنگاهها کم نمیآورد و نصرت ولّی را تمام میکند. امیرالمؤمنین (ع) در جملهای یاری خویش را همان تسلیم در برابر فرمان حق معرفی میکند و میفرماید: «أعینونی بورعٍ و اجتهادٍ و عفهٍ و سداد»[۱]؛ یعنی: مرا با ورع و پرهیزکاری، سعی و تلاش، عفّت [مصونیّت از شهوات] و رفع نقصها و پرکردن کسریهای خویش، یاری نمایید.
طبق این روایت، یاری ولیّ در ایجاد زمینه در خویش با برداشتن موانع و رذائل و عمل به مناسک محقق میشود؛ اینهاست که نصرت ولّی خدا و جهاد بر ضدّ کفر و نفاق را نصیب آدمی میکند. در مورد یاران حضرت مهدی (ع) اینگونه آمده است که: «هُم أطوَع لَهُ مِنََ الأَمَهِ لِسَیِّدِها»[۲]؛ یعنی: یاران مهدی در طاعت از ایشان، از تبعیّت کنیز از صاحبش پیشی گرفتهاند. همچنین «کرّادونَ مُجِّدونَ فی طاعَتِهِ»[۳]؛ یعنی: یاران مهدی (ع) در فرمانبرداری از حضرتش بسیار کوشا و مصمّم هستند.
بنابر آنچه گذشت، مفهوم تسلیم در برابر ولّی خدا عبارت است از: «عدم تقدم و تأخّر از ایشان در هیچ امری و همراهی و هماهنگی با ایشان در همهی امور»: «اللّهم لا تَجعلنا مِنَ الّذین تَقَدَّموا فَمَرقوا و لامِنَ الّذین تَأخَّروا فَمُحِقوا وَ اجعلنا مِنَ النَمْرِقَهِ الأوسط»[۴]؛ یعنی: خدایا ما را از کسانی قرار مده که بر امام مقدم میشوند که از دین خارج شویم! و از کسانی هم که از ایشان عقب افتادند، قرار مده تا نابود و هلاک شویم! خدایا ما را از گروه وسط قرار بده!
از منظر دیگر، تسلیم در برابر امام (ع) را میتوان به تولّی نسبت به ولیّ در تمام امور و تبرّی از دشمنان ایشان دانست. مراحل تولّی و تبرّی در زیارت جامعه اینگونه ترسیم شده است:
- مقام نظر و اعتقاد: «مُؤمِنٌ بِکُم وَ بِما آمَنتُم بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُم وَ بِما کَفَرتُم بِهِ».
- مقام تصمیمگیری و عمل: «مُوالٍ لَکُم وَ لِأولیاءِکُم، مبغضٌ لأعداءِکُم وَ مُعادٍ لَهُم».
- جدّیت در دو مرحله اعتقاد و تصمیم و مبارزه در راه این دو همراه با ولّی: «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقتُم، مُبطِلٌ لِما أبطَلتُم، سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم».
- اعلام غایت مقاومت و پایداری در تبّری و تولّی با اشاره به مراحل سه گانهی پیش؛ یعنی تسلیم قلبی و اعتقادی: «قَلبی لَکُم مُسَلِّم»؛ تبعیّت در مقام اراده و تصمیم: «وَ رَأیی لَکُم تَبَع»؛ آمادگی در صحنهی کارزار و یاریرسانی: «وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّه».
نتیجهی این مراحل، زنده شدن دین به واسطهی ائمه اطهار (ع) میباشد: «حَتّی یُحیِیَ اللهُ دینِهِ بِکُم». تمام این مراحل تولّی و تبرّی که نتیجهاش تسلیم همه جانبه است، در شهدای کربلا ظهور و بروز داشت؛ لذا ما نیز میگوییم: «قُلْ: اِنْ کَانَ لَمْ یُجِبْکَ بَدَنِی عِنْدَ اسْتِغَاثَتِکَ وَ لِسَانِی عِنْدَ اسْتِنْصَارِکَ، فَقَدْ اَجَابَکَ قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ رَأْیِی وَ هَوَایَ عَلَى التَّسْلِیمِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل…»[۵]؛ یعنی: اگر در هنگام استغاثه و طلب پناه، بدن و جسمم تو را اجابت و زبانم هنگام طلب نصرت تو را یارى نکرده است پس همانا قلب و گوش و چشمم تو را اجابت مىنمایند، و فکر و هواى من فرمان بردار و تسلیم فرزند نبىّ مرسل و سبط پیامبر برگزیده…
در روایات مهدوی نیز به تولّی و تبرّی به عنوان خصوصیت منتظرین پرداخته شده است. پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «طوبی لِمَن أدرَکَ قائِمَ أهلِ بَیتی وَ هُوَ مُقتَدٍ قَبلَ قیامِهِ وَ یَتَولّی وَلیَّهُ…»[۶]؛ یعنی: خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک میکند، در حالی که قبل از قیامش به او اقتدا میکند و دوستداران او را دوست میدارد.
بنابراین روشن میشود که انتظار نه احتراز و گوشهنشینی است و نه فقط اعتراض و شوریدن علیه ظلم؛ بلکه انتظار، خودسازی و تلاش برای ساختن دیگران است. در واقع انتظار، همراهی با معصوم (ع) در همهی مراحل است. انتظار تنها یک حالت نیست، بلکه عمل و حرکت، عبادت و قیام است. لذا منتظر واقعی دارای تربیّت حماسی است؛ یعنی انتظار ولیّ خدا را به آمادگی در ذهنیّت، روحیه، طرح و تدبیر، تربیت و سازندگی میکشد. انتظار یعنی تسلیم بر عهدی که با ولّی بستهایم و این یعنی کارهایی که به عهدهی امام است، عهدهدار باشیم. مالک به علی (ع) نمیگفت که بایست تا ببینمت! بلکه میرفت تا رنج علی (ع) را کم کند و باری را از دوش او بردارد؛ چنین افرادی حتی اگر فرسنگها هم از امامشان دور شوند و سالها همدیگر را نبینند، همچنان با ایشان همراهند.
مؤمنان معدود لیک ایمان یکی جمعشان محدود لیکن جان یکی
جان گرگان و سگان از هم جداست متّحد جانهای شیران خداست
۲ ـ استقامت و ثبات قدم
ثبات قدم در مسیر حرکت و همراهی با ولیّ خدا یکی از خصوصیات تربیت حماسی میباشد. در زیارات مربوطه به اعمال ماه محرّم میخوانیم: «اللّهم انّی اَسئلُک الثُّباتَ فِی الأمرِ وَ العزیمه عَلَی الرُّشد»[۷]؛ یعنی: خدایا من از تو درخواست میکنم ثبات در امر ولایت و مصمم بودن بر رشد را به من عنایت کنی!
یکی از خصوصیات یاران سیدالشهداء و حضرت مهدی (ع)، ثبات قدم آنها را در راه هدف میباشد و این باعث میشود که تا پایان با ولیّ خدا بمانند. کسانی که سالها در مسیر حق ثبات قدم داشتند، در بزنگاهها و هنگام جهاد نیز نخواهند لغزید. البته ثبات قدم در مسیر حق، احتیاج به مقدمهای دارد و آن، ثبات قلبی و ایمانی در مسیر حق است. کسانی که ایمانشان عاریهای است و دین و ایمان در وجودشان رسوخ نکرده است، ثبات قدم نخواهند داشت. اینها همچون طرماح بن عدی، عبدالله مشرقی، عبیدالله بن حرّ جعفری و… به امام خویش را بهای ناچیزی میفروشند و او را تنها میگذارند؛ اما امثال عبدالله بن عمیر کلبی و خانوادهاش، ثمرهی سالها ثبات روحی و قلبی در مسیر حق را در کربلا میچیند؛ چون دین در آنها داخل شده، نه آنها در دین.[۸]
امام صادق (ع) در مورد ثبات و قوّت قلبی مؤمن میفرماید: «إنّ المُؤمنَ أشَدُّ مِنَ زُبُرِ الحَدیدِ اِنّ زُبُرَ الحَدید إذا اَدخَلَ النّارَ تَغَیَّرَ وَ اِنَّ المُؤمِنَ لَو قُتِل ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَم یَتَغَیَّر قَلبُهُ»[۹]؛ یعنی: همانا مؤمن سختتر از پارههای آهن است؛ چراکه پارههای آهن آنگاه که داخل آتش شود، تغییر میکند؛ ولی مؤمن اگر کشته شود، آنگاه زنده شود و دوباره کشته شود، قلبش تغییری نمیکند.
گویا این روایت در شأن اصحاب سیدالشهداء صادر شده است؛ آن شب که ولیّ خدا به آنها اذن ترک معرکهی عاشورا را داد، ولی آنها یکی پس از دیگری برخاستند و گفتند: اگر ما را بکشند، بسوزانند و خاکسترمان را به باد دهند و دوباره زنده کنند و هفتاد بار چنین کنند، ما دست از تو بر نمیداریم!
در مورد یاران حضرت مهدی (ع) نیز داریم که: «رُهبانٌ بِاللَّیل لُیوثٌ بِالنَّهارِ کَاَنّ قُلُوبَهُم زُبُرِ الحَدیدِ»[۱۰]؛ یعنی: عابدان شب و شیران روزند، قلبهایشان هم چون پارههای آهن است.
در برخی از روایات، ثبات در دین در دوران غیبت و حیرت مورد تأکید قرار گرفته است؛ دورانی که مانند دوران قیام سیدالشهداء(ع) تشخیص حق مشکل است. امیرالمؤمنین (ع) بعد از آنکه بر حتمی بودن ظهور حجّت خدا تأکید میکنند، میفرمایند: «وَلکِن بَعدَ غَیبَتِهِ وَ حَیرَهٍ فَلایثبت فیها عَلَی دینِهِ اِلاّ المُخلَصینَ المُباشِرینَ لِروحِ الیَقینِ؛ الذّینَ أخذ اللهُ میثاقَهُم بِوِلایَتِنا وَ کُتِبَ فی قُلُوبِهِمُ الإیمانَ و أیَدَّهُم بِروحٍ مِنهُ»[۱۱]؛ یعنی: قیام حضرت مهدی(ع) بعد از غیبت و حیرت صورت میگیرد؛ در این غیبت به جز مخلصین که روح یقین را به همراه دارند، کسی بر دینش ثابت قدم نیست؛ آنها کسانی هستند که بر ولایت ما عهد بستند و ایمان بر قلبشان نوشته و رسوخ کرده است و به واسطهی روح و امداد الهی کمک میشوند.
صاحب تربیت حماسی در مسیر ولایت به اهل بیت (ع) ثابت قدم است و بر آن پای میفشارد و اگرچه زمان ظهور را درک نکند، تا دم مرگ ثابت قدم است؛ چنین کسی افضل از کسی است که درک حکومت و قیام امام (ع) را بکند. او جوّگیر نیست، بلکه حقمحور است و حق را در اکثریّت جستجو نمیکند. او همانند یاران سیدالشهداء(ع) توجهی ندارد که چند نفر در جبههی حقاند؛ بلکه آنچه برایش مهّم است، ماندن، خدمت کردن و جان دادن در کنار ولیّ خدا و در رکاب اوست. کسان زیادی بودند که از ترس محدود بودن جبههی حق، به کوفیان پیوستند، با اینکه حق را میشناختند و با حسین (ع) آشنا بودند. امام صادق (ع) میفرماید: «مَن ماتَ مِنکُم عَلی أمرِنا هذا فَهذا بِمَنزِلَهِ مَن ضَرَبَ فُسطاطَهُ إلی رواقِ القائِمِ بَل بِمَنزِلَهِ مَنْ یَضرِبُ مَعَهُ بِسَیفِهِ، بَل بِمَنزِلَهِ مَنِ استُشهِدَ مَعَهُ، بَل بِمَنزِلَهِ مَنِ استُشهِدَ مَعَ رَسولِ اللهِ (ص)»[۱۲]؛ یعنی: هر که بر ولایت ما استوار باشد، مانند کسی است که در خیمهگاه قائم (عج) ما حضور دارد؛ بلکه مانند کسی است که در کنار او میجنگد؛ بلکه مانند کسی است که در کنار او شهید شده؛ بلکه مانند کسی است که در کنار رسولالله شهید شده است!
این حدیث میگوید که تربیت حماسی در دوران غیبت و انتظار، در پرتو استقامت و پافشاری بر ولایت اهل بیت (ع) معنا و مفهوم دارد. نتیجهی این ثبات قدم و استقامت در راه هدف، یکی صبر است و دیگری مجاهده؛ چنانچه بسیاری از یاران سیدالشهداء چون حبیب، در زمان امیرالمؤمنین و امام حسن (ع) دندان بر جگر گذاشتند و در برابر سکوت و صلح امام تسلیم بودند؛ آنان کسانی بودند که در ده سال امامت امام حسین (ع) در زمان معاویه نیز چنین کردند؛ اما وقتی زمان قیام رسید، به یاری و مجاهده در رکابش شتافتند. در این باره، امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «أما اِنَّ الصّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الأذی وَ التَّکذیبِ بِمَنزِلَهِ المُجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یَدَی رَسولِاللهِ»[۱۳]؛ آگاه باشید که صبر کننده بر مشکلات و اذیّت و تکذیب در زمان غیبت حضرت مهدی (ع) همانند جهاد کننده در پیشاپیش پیامبر است.
۳ ـ بصیرت اجتماعی
یکی از خصیوصیات آنان که دارای تربیت اجتماعی هستند این است که سکون ندارند؛ آنها دارای دغدغه هستند و در زمان سکوت و فعالیّت ولیّ خدا در زمان تقیه و در هنگام قیام و جهادِ او، حرکت و تلاش دارند؛ البته نه حرکتی کور و تلاشی بدون تدبیر. اینها میدانند حرکت صحیح اجتماعی بدون تدبیر و بصیرت اجتماعی امکان ندارد؛ بصیرت نسبت به زمان، دشمن، بینشها و گرایشهای مردم، راه، موانع، هدف، یاران، مدّعیان یاری و … .
کسانی که میخواهند در جامعه حرکتی کنند و در انزوا نمانند، احتیاج به بصیرت اجتماعی دارند. اینها باید بتوانند حق را از باطل بشناسند و در مقابل شبهات کمر خم نکنند. اینها باید بدانند که همیشه باطل خود را خالص و بدون نقاب عرضه نمیکند؛ بلکه باطل همیشه نقاب حق بر چهره میزند و به گونهای با حق مخلوط میشود که مشتبه میشود و تودهی مردم را به اشتباه و حیرت بیندازد. حتی گاهی قرآن بر سر نیزه میزند تا خود را اهل قرآن و دین جلوه دهد و با ابزار قرآن میخواهد کفر را در جامعه نهادینه کند. بصیرت در حرکت و موضعگیری اجتماعی آنگاه بیشتر لازم است که غفلت و حیرت جامعه را فرا گرفته و ارزشها وارونه شدهاند. این فضای غبارآلود، در برابر چشمهای خواص و عوام زمان سیدالشهدا(ع) و حضرت مهدی (عج) وجود داشته و دارد. در مورد زمان قیام مهدی (عج) از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که: «یَخرُجُ عَلی حینِ غَفلَهٍ مِنَ النّاسِ»[۱۴]؛ یعنی: حضرت مهدی (عج) وقتی قیام میکند که غفلت مردم را فرا گرفته است.
مهمترین شکل بصیرت اجتماعی، بیداری در برابر شبهات است. آنجا که خواص جامعه هم چون طلحه و زبیر، سعد أبی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، شریح قاضی و دیگران، با آن همه سوابق و فضائل در جبههی باطل یزید خیمه زدند، بصیرت باعث میشود، عدهای هرچند اندک در جبههی حسین(ع) قرار بگیرند؛ آنها که به جای توجه به گذشته و سوابق آدمها نگاه کنند، به موضعگیری و وضعیت حال آنان مینگرند. امام صادق (ع) میفرماید: «العالم بِِزَمانِهِ لایَهجُمُ عَلیهِ اللَّوابِس»[۱۵]؛ یعنی: آنکه به زمان خویش آگاه است، شبهات به او هجوم نخواهد آورد.
امام علی (ع) نیز میفرمایند: «عَلَی العاقِلِ أن یَکونَ عارِفاً بِزَمانِهِ»[۱۶]؛ یعنی: بر انسان عاقل است که زمانهاش را بشناسد.
تمسّک به دین و ولایت و دور کردن شهوات از نفس، بهترین وسیلهی بصیرت در درون انسان است که همهی یاران سیدالشهداء(ع) اینگونه بودند؛ کسانی که میتوانند مصداقی برای این آیهی شریفه باشند: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَاِذَا هُم مُبْصِرُونَ»[۱۷]؛ آنان که تقوا پیشه کردند، هنگامی که با گروهی از شیاطین مواجه میشوند، متذکر میشوند و در این هنگام به بصیرت میرسند.
در این آیه، تقوا و تذّکر، زمینهساز بصیرت معرفی شده است. از طرف دیگر، کسانی که بصیرت اجتماعی دارند، در تشخیص وظیفه عجله نمیکنند و کندی به خرج نمیدهند. آنها که اهل تلاش اجتماعی (سعی) و سرعت هستند[۱۸]، نمیگذارند بزنگاه کربلا بگذرد و امام حسین(ع) را به مسلخ ببرند و آنگاه پرچم توّابین را به دوش کشند.
پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «یا علیُّ ثَلاثَهٌ تَحتَ ظِلِّ العَرشِ یَومَ القیامَه… رَجلٌ بَلَغَهُ أمرٌ فَلَم یَتَقَدَّم فیهِ وَ لَم یَتَأخَّر حَتّی یَعلَمَ أنَّ ذلک الأمر لِلّهِ رَضِیً أو سَخَط»[۱۹]؛ ای علی! سه نفر در روز قیامت زیر سایهی عرش هستند… [یکی از آنان] مردی است که با امر و وضعیتی برخورد کرده، ولی تا نداند آن امر مورد رضایت یا غضب خداوند است، گامی جلو و عقب نمیگذارند.
در فتنهها و حیرتِ زمان غیبت نیز باید با تأمل حرکت کرد، آب به آسیاب دشمن نریخت و دوست و دشمن را اشتباه نکرد؛ کفر جهانی را با امتهای مستضعف اشتباه نگرفت و امت مسلمان را با سردمداران به ظاهر اسلامی که سر در آخور غرب دارند، اشتباه نکرد. ظاهر مسأله این است که تمام توصیفاتی که از زمان غیبت برای ما شده است، برای ایجاد بصیرت است.
اگر ما بخواهیم رسالتی که برای ایرانیان در زمان غیبت و ظهور ترسیم نمودهاند انجام دهیم، باید حرکت و تلاش نماییم و این حرکت عمومی احتیاج به تربیت حماسی دارد. از طرف دیگر، تربیت حماسی نیز محتاج بصیرت عمومی نسبت به دشمن و شیوههای او در جنگ روانی و آشوب میباشد. امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی میفرماید: «فَانَّمَا البَصیرُ مَن سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَاَبصَرَ وَ انتَفَعَ بِالعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جُدداً واضحاً یَتَجَنَّبُ فیهِ الصُّرعه فِی المعاوی»[۲۰]؛ یعنی: بصیر آن است که میشنود، آنگاه تفکر و بررسی میکند و با نگاه عمیق، بصیرت به خرج میدهد و از عبرتهای گذشته بهره میبرد و بعد از همهی اینها، جادههای روشن را طی میکند و از حرکت در مهلکهها اجتناب مینماید.
۴ ـ مرگآگاهی
یکی دیگر از خصوصیات کسانی که به تربیت حماسی دست یافتهاند، این است که تکلیف خویش را با دنیا، مرگ و آخرت روشن کردهاند. دنیا برای آنها کوره راه، مرگ برایشان پل و گذرگاه و آخرت، منزل و مأوی است. همهی اینها هم در مرگآگاهی آنها خلاصه میشود که نه تنها مرگ را هادم و از بین برندهی آروزهایشان نمیپندارند؛ بلکه آن را پل رسیدن به آروزهای حقیقی میدانند.
بنابراین، یکی از زمینههای لازم برای یاری ولیّ خدا، مرگآگاهی و اشتیاق به مرگ و ملاقات با خداست. کسی حاضر است جان خویش را در رکاب ولیّ خدا فدا کند که دنیا برایش تنگ شده باشد و مرگ را ادامهی زندگی ببیند، نه از بین برندهی آن. کسی که آمال و آرزوهایش را در این دنیا میبیند و نهایت هدف او رسیدن به دنیاست، منتظرِ مجاهد نیست. امیرالمؤمنین راجع به متّقین در خطبهی همام تعبیری دارند که بسیار عجیب است؛ میفرمایند: «لَولَا الأجَلُ الّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم فی أجسادِهِم»؛ یعنی: اگر أجل خداوندی نبود، یک لحظه روحشان در بدن نمیماند!
این جمله نشان میدهد که آدمی به اندازهای میتواند توسعه پیدا کند که دنیا برایش تنگ و مانند زندان شود. او به خاطر ایمانی است که در او شکل گرفته، بزرگتر از دنیا شده است؛ همان دنیایی که برای کافر وسیع است؛ زیرا آنچه را که او میخواهد، حاضر میبیند و به همین متاع ناچیز دنیا دل خوش دارد. پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «تُحفَهُ المُؤمن المَوتُ»[۲۱]؛ تحفهی مؤمن، مرگ است.
همچنین در فرهنگ سیدالشهداء (ع) و یاران ایشان و منتظرین حضرت مهدی (عج)، سعادت در مرگ در راه خداست؛ نه زندگی با پذیرش ظلم و کفر. امام حسین(ع) در سخنی میفرماید: «إنّی لاأرَی المَوتَ إلَّا السَعادَهَ وَ لَاالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَماً»[۲۲]؛ من مرگ در راه خدا را سعادت میدانم و زندگی با ظلم را نکبت و هلاکت.
سیدالشهداء (ع) در جواب نگرانی خواهرشان زینب (س) که سؤال کرد: «آیا نیّات اصحاب خود را آزمودهای؟ نگرانم که وقت درگیری و برخورد نیزهها، تنهایت بگذارند»، گریستند و فرمودند: «به خدا سوگند که ایشان را از خود راندم و آزمودم و در آنان جز دلاوران والا و پایدار وجود ندارد؛ آنان که اُنسشان به مرگ همچون انس کودک به شیر مادر است.»[۲۳]
در روایتی از پیامبر (ص) آمده است که ایشان بعد از ترسیم هجوم دشمنان به امت خویش در زمان غیبت و مغلوب شدن امت، علت را اینگونه بیان میکنند که: «یَنتَزِعُ المَهابَهُ مِن قُلوبِ عَدُوِّکُم وَ یَجعَلُ فی قُلوبِکُمُ الوَهنُ؛ قُلنا: وَ مَا الوَهنُ؟ قالَ: حُبَّ الحَیاهِ وَ کَراهیَهُ المَوت»[۲۴]؛ یعنی: در آن زمان، ترس از قلوب دشمنان شما میرود و سستی در قلوب شما قرار میگیرد. از حضرت پرسیدیم: سستی چیست؟ فرمودند: حبّ زندگی و فرار از مرگ.
البته تمنای مرگ برای کسانی است که ولایت خدا و اولیای خدا را به دست آورند؛ مرگ برای زندگی آنها دریچهای است، نه از بین برنده که لذتها را بسوزاند و کاخ آرزوها را خراب کند. خداوند خطاب به یهود میگوید: «اِن زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»[۲۵]؛ یعنی: اگر گمان میکنید که فقط شما دوستان خدا هستند، پس اگر راست میگویید، مرگ را تمنّی و آرزو کنید!
حقیقت این است که حیاتی که با حیات محمد و آل محمد پیوند بخورد، مرگ آن را نمیسوزاند و بن بست ندارد؛ چرا که مرگ، استمرار و انقلاب زندگی به سوی حیاتی وسیعتر است و اصحاب سیدالشهداء (ع) نیز با مرگشان ماندگار شدند. کسانی که مرگ پیش چشمشان اینگونه است، از بلا استقبال میکنند؛ چرا که بلا و ابتلای اجتماعی است که نهفتهی آدمها را عیان و آنها را از یکدیگر جدا میسازد و بین حبیببن مظاهر و سلیمان بن صرد خزاعی فاصله میاندازد؛ انسانها با عبادت، عمل و حرف ارزشگذاری نمیشوند؛ چگونگی برخورد با بلاء و ابتلاء است که خالص و ناخالص را بر معلوم میکند.
[۱] . نهجالبلاغه، نامه ۴۵٫
[۲] . بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸٫
[۳] . همان، ص ۳۱۱٫
[۴] . بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۲۰٫
[۵] . کامل الزیارات، ص ۲۳۰٫
[۶]. مهدى موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار، ص۹۰۱
[۷] . اقبال الأعمال، اعمال ماه محرّم، ص ۲۴٫
[۸] . اشاره به آیه «یدخلوان فی دین الله أخواجاً»، نصر ۲٫
[۹] . سفیهالبحار، ج ۱، ص ۱۴۷٫
[۱۰] . بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۸۶٫
[۱۱] . معجم احادیث الامام المهدی، ج ۴، ص ۹۲، ح ۶۱۹٫
[۱۲] . همان، ج ۵، ص ۱۰۵، ح ۹۶۱٫
[۱۳] . همان، ج ۴، ص ۲۷، ح ۷۱۱٫
[۱۴] . همان، ج۴، ص ۵۱، ۵۹۵٫
[۱۵] . الحیاه، ج ۱، ص ۱۰۴٫
[۱۶] . الحیاه، ج۱، ص ۱۰۵٫
[۱۷] . سوره اعرف، آیه ۲۰۱٫
[۱۸] . ساعٍ سریعٍ نجی؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۰٫
[۱۹] . شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص ۱۵۸٫
[۲۰] . همان، ج۹، ص ۱۵۸٫
[۲۱] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳٫
[۲۲] . لهوف، ص ۶۹٫
[۲۳] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص ۴۶٫
[۲۴] . معجم احادیث الإمام المهدی، ج۱، ص ۳۳۷، ح۱۱۲٫
[۲۵] . جمعه، ۶٫