نگاهی به مفهوم نیاز
سيد پيمان غنايي
بحث را از معنای یک جملهی بسیار مشهور آغاز میکنیم که: صرفه جویی کم مصرف کردن نیست، درست مصرف کردن است.
این جمله در عین حال که کاملاً درست است، اما به دلایل متعدد، منشأ ابهام بسیاری در تشخیص مصادیق اسراف در جامعه نیز هست. عدهای با توسل به همین جمله، بسیاری از مصارف خود را در زندگی زیاده روی نمی دانند و عدهای دیگر همان مصارف را زیاده روی تلقی میکنند. به راستی معیار درست مصرف کردن چیست؟
مصرف در افراد و جوامع مختلف همواره بر اساس احساس نیاز انجام میشود، اما به وضوح مشاهده میکنیم که برخی از جوامع و بعضی از فرهنگها نسبت به امور و مصارفی احساس نیاز میکنند که جوامع دیگر چنین احساسی ندارند. برخی از انسانها که در محیط فرهنگی خاصی زندگی میکنند، نیازهایی را ضروری میانگارند که انسانهایی در محیط فرهنگی متفاوت از آنها چنین برداشتی ندارند. حتی گاه انسانها به مرور زمان احساس نیاز به اموری پیدا میکنند که در گذشته چنین احساسی نداشتند. به راستی آیا هرگونه احساس نیازی صحیح، و پاسخ به آن درست است. در غیر این صورت کدام احساس نیاز درست و بجا است و کدام احساس نیاز نادرست و نابجا است؟معیار و شاخص قابل اعتماد در سنجش نیازهای بجا و نابجا چیست؟
برای پاسخ به این سؤال، نکاتی را در زمینهی منشأ و عوامل تحول نیازمندیها در وجود انسان و نیز در جوامع مختلف انسانی مطرح مینماییم.
نظام نیازمندیهای الهی و غیرالهی
از آنجا که وجود انسان دارای ابعاد و زوایای متعددی است، نیازهای او نیز دارای تنوع و پراکندگی بوده، حداقل در یک نگاه ابتدایی به دو دسته نیازهای مادی و نیازهای فکری و معنوی قابل تقسیم است.
جدا انگاشتن این نیازها و عدم توجه به ارتباط پیچیدهای که میان چگونگی پاسخ به نیازهای مادی و نوع ارضای نیازهای فکری و روحی انسان وجود دارد، عامل مهمی در عدم تحلیل دقیق نیازهای بجا و نابجا است.
در توضیح این مسأله، به چند مثال ساده اشاره میکنیم.
انسان مؤمن و متقی، همچون انسان غیر مؤمن و فاسق نیازمند تغذیه است. اما با اندک تأملی در زندگی مؤمنان پارسا و مقایسهی آن با زندگی دنیا طلبان فاسق، به وضوح تفاوت این دو دسته در احساس نیاز نسبت به نوع تغذیه و چگونگی پاسخ به این نیاز به ظاهر مشترک قابل مشاهده است.
مؤمن با توجه به در نظر گرفتن توصیههای دینی و در راستای پرورش اخلاقی و تربیت الهی خود، به گونهای زندگی میکند که نوع نیاز او به انواع مواد غذایی و انتخاب او و چگونگی و میزان مصرف او حتی منجر به شکل گیری ذایقهی متفاوت با اهل دنیا و فسق در او میشود.
این تفاوت، در مسایل مختلفی چون احساس نیاز به شادی و نشاط که از امور غیرمادی و نیازهای روحی انسان است نیز قابل مشاهده است. مؤمنان حقیقی برای رفع این نیاز، خود را نیازمند صلهی رحم، انفاق، حضور در طبیعت و عبادت سحرگاهی میبینند، اما دنیا طلبان فاسق برای رفع این نیاز، در تکاپوی سفری به خارج از کشور و حضور در مهمانیهای خاص و شنیدن موسیقیهای متنوع یا تناول غذا در رستورانهای چنین و چنان و گذراندن وقت در… هستند.
بیان این مثالها، توضیح این مسأله را آسانتر میکند که انسانها در زندگی خود دارای نظامی به هم پیوسته از نیازمندیهای متنوع مادی، فکری و روحی هستند، که نقش اساسی در این بین نیز مربوط به برداشتی است که انسان از نیازمندیهای روحی و فکری خود دارد.
انسانها و جوامعی که متوجه نیاز عمیق خود به بندگی خدای متعال و فراغت از اسارت نفسانیت و دنیا پرستی هستند، حتی نیازمندیهای مادی خود همچون نیاز به خوراک و پوشاک را نیز بر محور این احساس نیاز پایه سامان میدهند. لذا نظام نیازمندیهای جوامع ایمانی بر محور نیاز به بندگی خدای متعال، نظامی خاص از نیازهای مادی و معنوی و نوع و رابطهی آنها خواهد بود. کلیهی محصولات، ساختارها و ابزارهای مصرفی نیز در این جوامع حول این نیاز محوری که نیازی فطری است، تولید خواهد شد.
اما در مقابل، انسانها و جوامعی که دنیا را عشرتکدهای میپندارند که تمتع و لذتجویی مادی در آن هدف و نهایت مسابقهی انسانهاست و تلاش برای ساختن بهشت زمینی، محور تکاپوی آن جامعه قرار دارد، بدون شک شبکهای از نیازمندیهای پیچیدهی فردی و اجتماعی را برای آن جامعه ایجاد خواهند کرد، که تمام تلاش اجتماعی در مسیر تولید محصولات، ساختارها و ابزارهای ارضاء این نیازها ساماندهی میگردد.
نتیجهی این تلاش نیز دستیابی به شبکهای از محصولات، ساختارها و ابزارهای به هم پیوسته و همسو است، که جدا انگاشتن آنها از یکدیگر، بسیار ساده لوحانه و سطحی است.
مصرفگرایی و دنیای مدرن
انگیزی محوری -> نظام نیازمندیها -> تولید دانش و فناوری -> تولید محصول -> مصرف
سخن ما این است که تمدن امروز غرب از چند سدهی گذشته با محور قرار دادن انگیزهی تمتع دنیوی؛ به تکاپویی فکری، عملی و اجتماعی برخاست که نتیجهی آن تولید شبکهای پیچیده از محصولات، ابزارها و ساختارهای به هم پیوسته و همسو برای پاسخ به نظام نیازمندیهای برخاسته از نفسانیت و نگاه زمینی به انسان است.
از آن جا که چرخهی انگیزه، تولید و مصرف در دنیای مدرن، تکیه بر ویژگی مهم «حرص به دنیا» در وجود آدمی داشته و دارد، هرگز ثابت نبوده و همواره با مصرف بیشتر همچون آب شوری که تشنگی را افزون میکند، بر عطش تمتع و مصرف گرایی انسان مدرن افزوده است. از همین جاست که معنای مصرف گرایی به عنوان یک اصطلاح خاص مربوط به دوران معاصر و برخاسته از مبانی توسعه و تمدن مدرن بیشتر واضح میشود.
مصرف گرایی در این نگاه به معنای اسراف و تبذیر رایج – که بیشتر حاکی از مصرف بیش از حد یک کالا یا موضوعی که اصل مصرف آن دارای توجیه است – نمی باشد، بلکه مصرف گرایی درنگاه غرب به معنای افزایش مستمر رغبت به جلوههای دنیا و تکاثر شدید و روز افزون در مصرف بر اساس روحیهی تلذذ طلبی، تفاخر، تظاهر و در یک کلمه تمتع دنیوی است.
در جامعهی مصرفگرا، حاکمیت روح اساسی این فرهنگ یعنی «حرص به دنیا»، سبب میشود تا نظام نیازمندیهای انسانها مستمراً به محور این نیاز نفسانی توسعه یافته و احساس نیاز به تولیدات روز افزون مصرفی و ابزارهای به ظاهر رفاهی در مردم گسترش یابد.
در چنین جامعهای، احساس نیاز به انواع بیحد و حصر لوازم آرایش در مسیر توسعهی تظاهر، تفاخر و لجام گسیختگی جنسی؛ مدرنترین فناوریهای ساخت لوازم خانگی به عنوان رفاه طلبی در زندگی زمینی و انواع پوشاک و مدهای جدید لباس برای پاسخ به تنوع طلبی دنیایی انسانها نیازی به ظاهر منطقی انگاشته میشود که نفی آنها به معنای نفی نیازهای طبیعی انسان تلقی میگردد.
نتیجهی این تغییر چنان است که نیاز به دین در این نظام نیازمندیها به عنوان یکی از نیازهای عاطفی انسانها به منطور تخلیهی فشارهای ناشی از دنیاگرایی و شهوترانی مفرط انسانها، نیازی منطقی تلقی میشود. حتی اصلاح الگوی مصرف نیز در این فرهنگ به عنوان امری مطلوب، معنای خاص خود را پیدا میکند. اصلاح الگوی مصرف در این نظام نیازمندیهای مبتنی بر حرص به دنیا و تمتع گرایی انسانی، عبارت از کنترل بهینهی مصرف منابع طبیعی و تولیدات مصرفی در جهت افزایش و توسعهی بهرهمندی انسان از لذات دنیوی و تمتع مادی در حیات زمینی است.
امروزه حاکمیت این روحیه است که انسانها را به ابزاری برای چرخیدن چرخ سرمایه سالاران دنیای مدرن تبدیل کرده است؛ چرا که تولید بدون مصرف هرگز سودآور نخواهد بود و رشد تقاضای مصرف که از طریق افزایش احساس نیاز در جوامع ایجاد میشود، شرط توسعهی مستمر کمپانیهای بزرگ اقتصادی است. بنابراین، رشد مستمر چرخهی تولید و مصرف در دنیای مدرن امروز، یک سوخت عمده بیشتر ندارد و آن فرهنگ مصرف گرایی و تکاثر و تمتع دنیوی است.
جوامع اسلامی، انفعال و استیصال
اکنون مشکل موحدان و جوامع اسلامی که میخواهند جامعهای بر محور ارزشها و جهان بینی الهی خود در فضای دنیای مدرن بسازند، این جاست که در چنبرهی چرخهی تولید و مصرف دنیای معاصر، نظام نیازمندیهای آنها استحاله گردیده و هرگز در مطلوبیت و ضرورت مصرف آنچه در یک شبکهی به هم پیوسته، تولید و به او عرضه شده است، با نگاهی کلان تأمل و تردید نمی کنند.
نیاز امروز جامعهی ما برای رسیدن به یک جامعهی پیشرو در نظام بین الملل، که الهام بخش مؤمنان و مستضعفان عالم است، بیش از هر چیز خودآگاهی و تشخیص دقیق وضعیتی است که در آن قرار گرفتهایم.
عرضهی تولیدات تمدن غرب -> ایجاد نظام نیازمندیهای اجتماعی کاذب -> مصرف
وضعیت امروز جامعهی ما برخلاف روند چند قرن گذشتهی دنیای غرب در چرخهی تولید و مصرف که روندی فعال و در عین حال غیرالهی بوده است، با کمال تاسف چنین منفعل مینماید:
وضعیت امروز ما حکایت از یک انفعال جدی در برابر تمدن غرب دارد. احساس نیاز به محصولات مصرفی متنوع و تکاثر در مصرف، امروزه از طریق ورود محصولات جدید غرب در جامعهی ما ایجاد میشود و توسعه مییابد. جالبتر این است که پس از این احساس نیاز، تلاش میکنیم تا فناوری مربوط را نیز بومی کنیم، تا استقلال خود را حفظ کرده باشیم!! غافل از این که ما در اصل احساس نیاز به این مجموعهی به هم پیوسته و همسو از محصولات، ساختارها و ابزارهای زندگی مدرن، کاملاً مقهور و وابسته به دنیای غرب هستیم. در واقع، ما درحال تبدیل شدن به یک کارگر در ایجاد ساختمانی هستیم که نقشهی آن را دیگران کشیدهاند و سعی میکنیم به دقت خود در کارگری نیز افتخار کنیم!
جمع بندی
امروزه الگوی ارتباطات، الگوی حمل و نقل، الگوی حمل و نقل، الگوی تغذیه، الگوی شهرسازی و معماری، الگوی مدیریت و ادارهی جامعه، الگوی آموزش و پرورش عالی، الگوی مدیریت تحقیقات و پژوهش، الگوی روابط انسانی در محیط خانوادگی و محیط زندگی شهری، الگوی اشتغال، الگوی سرمایهگذاری و تولید، الگوی کشاورزی، الگوی تولیدات فرهنگی ـ هنری و هزاران موضوع ریز و درشت جامعهی اسلامی، اقتباسی از تمدن به اصطلاح مدرن غرب است، که به تبع خود الگوی مصرف ویژهای را به ارمغان میآورد.
به راستی آیا بدون تجدید نظر در این الگوهای زندگی فردی و مدیریت توسعهی اجتماعی ـ که تولید اجتماعی را به معنای عام آن در برمیگیرد ـ میتوانیم به اصلاح الگوی مصرف مبتنی بر آموزههای فرهنگ اسلامی دست یابیم؟
جان کلام در این است که امروزه مصرف، تابعی از تولید در شکل کلان آن میباشد، که به صورت پیچیدهای در مسیر توسعهی غربی رو به گسترش است و عموم مردم به عنوان تبعی در سیستم پیوسته و به هم تنیدهی تولید اجتماعی، در واقع مقهور سیاستهای تولیدی در حال مصرف هستند و این یعنی سلب اختیار انسان در دنیای مدرن.
امروزه ما به عنوان جوامع مسلمان در غفلتی قرار گرفتهایم که بر اثر آن، ناچاریم که محصولات، ابزارها و ساختارهای تولید شده در دنیای مدرن را مصرف نماییم. در بهترین شکل، سعی میکنیم تا نام برخی از تولیدات را خوب بگذاریم و برخی را بد بنامیم و دست به گزینش محصولات بر اساس نظام ارزشی خود بزنیم.
اما باز هم به دلیل نداشتن الگوی مشخص گزینش و تولید بومی، هر روز و در یک روند قهقرایی مشغول عقبنشینی گام به گام در قبال چرخهی تولید و مصرف تمدن غرب هستیم؛ چرخهای که به صورت خزنده و در عین حال پنهان، ریشههای ایمان و ارزشهای الهیای همچون زهد و قناعت را میسوزاند و حب دنیا را که ریشهی تمام رذایل اخلاقی است، در جامعه توسعه میدهد و نشناختن این ورودی و نفوذ دشمنان فرهنگ و هویت اسلامی از آن، مهمترین مشکلی است که جامعهی امروز ما در برخورد با این چالش فرهنگی بدان مبتلاست.
بنابراین، در یک جمع بندی میتوان گفت که احساس نیاز انسان در زندگی فردی و اجتماعی را که منشأ و عامل رغبت او به مصرف است، نباید به صورت انتزاعی و در موضوعات منفصل و موردی تحلیل نمود، بلکه باید به نظام نیازمندیهای انسان که بر محور انگیزهها و نیازهای محوری حاکم بر اندیشه و افکار او شکل میگیرد، توجه داشت. همچنین رشد نیازها و تغییر و تحول آنها را نیز بدون توجه به روابط اجتماعی و چرخهی تولید و مصرف نباید تحلیل کرد، بلکه باید به این امر توجه نمود که ساماندهی نظام نیازمندیهای انسانی در جوامع امروز، از راه هجوم تولید و عرضهی محصولات متنوع انجام میگیرد و در حقیقت، تولید و تکثیر نیاز و ترویج مصرف گرایی، امروزه به صورت مدیریت شدهای تحقق مییابد.
دورسالت
لذا درست مصرف کردن یعنی مصرف بر اساس احساس نیاز واقعی و شکل گرفته در بستر الهی و به تعبیر دیگر، مصرف بر مدار نظام نیازمندیهای ایجاد شده بر محور نیاز به عبادت و زندگی موحدانه در زمین.
بر اساس این تحلیل مختصر، اکنون میتوان به دو وظیفهی عمدهی جامعهی اسلامی در برخورد با این چالش مهم فرهنگی اشاره کرد.
الف. وظیفهی مدیران و مسؤولان اقتصادی و اجتماعی
بدون شک توجه به این مشکل از سوی مسؤولان و برنامه ریزان اقتصادی کشور، ایجاب میکند تا با تلاش فکری، الگوی تولید و واردات و صادرات کشور را متناسب با نظام نیازمندیهای مطلوب جامعهای اسلامی ایرانی به طور مستمر اصلاح نمایند و با مدیریت جریان تولید و عرضهی محصولات در فضای مصرفی جامعه، مانع توسعهی مصرف گرایی و حاکمیت نظام نیازمندیهای برخاسته از مبانی دنیا گرایانه و انسان مدارانهی غرب در جامعه شوند، که توضیح بیشتر این مسأله در جای خود نیازمند مجالی بسیار است.
ب. وظیفهی مسؤولان، مربیان و متولیان فرهنگی
رسالت مربیان، مدیران و متولیان فرهنگی جامعه در این مسیر، عبارت از ایجاد خودآگاهی نسبت به دام پنهانی به نام توسعه و تمدن مدرن است، که جوامع اسلامی در درون آن گرفتار شدهاند. مربیان و مدیران فرهنگی باید این مفاهیم را در جامعه فرهنگ سازی کنند، تا روشن شود که گسترش روز افزون محصولات مصرفی در جامعه بر اساس الگوهای زندگی غربی، ذایقه و احساس نیاز مسلمانان و مؤمنان را در مسیر بندگی خدای متعال تغییر میدهد و روز به روز نیازهای معنوی و الهی انسان را که در توسعهی بندگی و عبادت حضرت حق ارضا میشود، به حاشیه خواهد راند.
باید به مردم نشان داد که ادامهی این روند، با تغییر زیبایی شناسی جامعهی مؤمنان، زشت را زیبا و حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهد و استحالهای عمیق در فرهنگ و ارزشهای اسلامی جامعه به بار خواهد آورد.
جوانان و عموم مردم باید آگاه شوند که مقهور شدن نسبت به این نظام محصولات مرتبط و هماهنگ وارداتی، نتیجهای جز وابستگی اقتصادی و پس از آن وابستگی فرهنگی به همراه نخواهد داشت.
این سؤال باید در ذهن همهی مخاطبان مربیان شکل بگیرد که چرا باید در حمل و نقل، تغذیه و پوشاک، ارتباطات، کشاورزی، صنعت و… از آنچه که هست، استفاده کنیم؟ آیا برای زندگی توحیدی و توسعهی بهرهمندی از دنیا در مسیر توسعهی عبادت خدای متعال، ساختار مطلوب زندگی اجتماعی و محصولات مطلوب مصرفی، آن چیزی است که موجود است.
جامعهی جوان امروز باید با احساس استقلال و متکی بر هویت ملی و اسلامی خود، نظم موجود را تغییر دهد و نظامی دیگر از نیازمندیها را تعریف و چرخهی متفاوتی از تولید و مصرف را به جهان عرضه نماید.
این نهضت عظیم نیز که شعبهی مهمی از شعبات نهضت تولید علم است، جز از طریق آزاد اندیشی، نوآوری و خلاقیت مؤمنانه محقق نخواهد شد و زمینهی شروع آن نیز احساس نیاز نسبت به تغییر وضع موجود است.
امروزه وظیفهی این بیدار سازی ملی و فرهنگ سازی نسبت به منشأ پدیدهی مصرف گرایی، بر دوش مربیان و متولیان فرهنگی و رکن دوم مورد نیاز در جهت رفع این چالش اساسی است.
امروزه رسالت مربیان فرهنگی جامعه، تزریق بیداری در جامعهی اسلامی است، تا بدانند که ما در شکلی کلان گرفتار چرخهی تولید و مصرف تمدن مدرن میباشیم و برای اصلاح الگوی مصرف در جامعهی اسلامی نیازمند بازبینی در تمام آن چیزهایی هستیم که احساس میکنیم به آنها نیاز داریم. فرهنگ عمومی ما نیازمند این خود آگاهی است که مردم امروزه نسبت به انتخاب آن چیزهایی که مصرف میکنند، سلب اختیار شدهاند و به صورت مدیریت شدهای ناچارند تا از انواع لوازم خانگی، ابزارهای پیشرفته، محصولات مصرفی شخصی و حتی مواد غذایی تولید شده، منطبق با استاندارهای تعریف شدهی غیربومی و مبتنی بر نظام نیازمندیهای غیر الهی دنیای غرب، استفاده کنند.
بدون این روشنگری و ایجاد بیداری فرهنگی در جامعه، که نتیجهی آن افزایش روحیهی غرب ستیزی نسبت به مظاهر فرهنگ و تمدن غرب، یعنی محصولات مصرفی متنوع و رنگارنگ موجود در جامعه ـ است، تلاش مسؤولان و مدیران اقتصادی در طراحی مدیریت الگوی تولید و واردات و صادرات متناسب با نظام نیازمندیهای مطلوب اسلامی ـ ایرانی، به دلیل وجود رغبت به مصرف و تغییر ذایقه در جامعه توسط تمدن غرب، راه به جایی نخواهد برد و نتیجهای جز اعتراض اجتماعی نسبت به ناکارآمدی مدیران در برآورده ساختن مطالبات و نیازهای مردم به بار نخواهد آورد.
امید است که با انجام درست وظایف مسؤولان جامعه و مدیران اقتصادی نظام از یک سو و مربیان و متولیان فرهنگی جامعه از سوی دیگر، این حرکت بزرگ در سال جدید، فصلی باشد سریع و عمیق از حرکت جامعه به سوی پیریزی تمدن نوین اسلامی و انشاء الله طلوع نور تام و تمام اسلام در پهنهی گیتی.