حرف آخر را نقاشی میکنم
مصاحبه
اشاره
خانم حقیقت جو از مربیان موفق خیمههای معرفت محسوب میشود توانمندی او در برقراری ارتباط با دانشآموزان، نوع طرح مباحث، شیوههای پاسخگویی به سوالات و شبهات و در نهایت ذوق هنری ایشان را میتوان از دلایل این موفقیت شمرد.
گفتگوی مارا با خانم حقیقت جو بخوانید.
س: خانم حقیقت جو سلام خسته نباشید.
ج: سلام. وقت شما بخیر. سلامت باشید.
س: لطفا یک بیوگرافی کامل از خودتان برای خوانندگان ما بفرمایید.
ج: مهدیه حقیقت جو هستم متولد ۱۳۵۹. فارغ التحصیل رشته کاردانی هنرهای تجسمی از دانشگاه قزوین.
س: چطور با اتحادیه آشنا شدید؟ بهتر بگم خودتون هم عضو انجمن اسلامی بودهاید؟
ج: اتحادیه استان قزوین سال ۷۸ افتتاح شد. در حالی که من سال ۷۷ دیپلم گرفتم مدرسه ما هم انجمن اسلامی نداشت.
س: پس چطور با اتحادیه آشنا شدید؟
ج: در آموزش و پرورش شهرستان البرز فعالیت میکردم. داور مسابقات آثار تجسمی دهه فجر و پرسش مهر و همچنین طراح سوالات مسابقات دهه فجر بودم اون موقع مسئول امور تربیتی آموزش و پرورش مسئول اتحادیه هم بود. گفتند برای اتحادیه نیرو میخواهند من هم قبول کردم و شدم مسئول واحد خواهران شهرستان البرز. البته بعد از یک سال ترجیح دادم فقط مربی باشم تا مسئول.
س: خوب چی شد مربی خیمه معرفت شدید؟
ج: زمانی که مسئول واحد خواهران بودم گفتند یکی از مربیان یک روز به من خیمه معرفت نیامده و شما جای ایشان بروید من هم قبول کردم جالب است بدانید مربی قبلی یک آقا بود!! بچهها شروع به سوال پرسیدن کردند. از امام زمان چند سوالی شد، سپس از توبه سوال کردند من هم یکی یکی جواب میدادم.
ناگهان یکی از بچهها گفت: “خانم میگن خدا ارحم الراحمین نیست”. گفتم کی این حرفو زده؟ گفت: “در کلاس قبلی برای بچهها شبهه ایجاد شده بود مربی هم گفت خدا نه غفار است نه رحمن و نه رحیم” یک وقت مواجه شدم با شبههای که در جلسه قبل ایجاد شده بود و حالا باید جواب میدادم. اعتماد به نفس خود را حفظ کردم و شروع کردم به جواب دادن. حکایتی برایشان گفتم از رحمانیت و رحیمیت خدا اینقدر برای بچهها جالب بود که یکی گفت خانم شما خیلی انرژی مثبت میدهید. در آخر هم بهشان گفتم حق ندارید هر چیزی را همینطور باور کنید باید سوال کنید از کدام منبع این حرف را میزند از این اتفاق و این شبهه که مربی ایجاد کرده بود خیلی ناراحت شده بودم. به نظرم رسید توانایی خیمهداری و ارتباط با بچهها را دارم و میتوانم پاسخ گوی شبهات آنها باشم در نتیجه تصمیم گرفتم مربی خیمه معرفت شوم حداقل میتوانستم چند نفر را به زندگی امیدوار کنم.
س: چطور با خصوصیات جلساتی که باید در آن شرکت کنید و یا بهتر بگم کاری که باید انجام دهید آشنا شدید؟
ج: حقیقتش از مسئول شهرستان و مربیان پرسیدم آنها چیزی نمیدانستند بالاخره از اقلامی که برای اتحادیه آمده بود چیزهای کمی فهمیدم آقای فلاح مسئول اتحادیه استان هم خیلی کمکم کرد. رفتم خیمههای قزوین را دیدم تا اینکه کم کم خیمه را شناختم.
س: در مسیر خیمهداری با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
ج: به نظر من بزرگترین مشکل این بود که خیمه را نمیفهمیدند میگفتند معلم نیامده، شما بروید سر کلاس من
هم قبول نمیکردم وقت درس برم سر کلاس بچهها جای مناسبی را برای ما تدارک ندیده بودند. خیلی سخت بود. چند دفعه رفتم فرمانداری و آموزش و پرورش تا بالاخره جایی را پیدا کردم که برای برگزای خیمه مناسب مدرسه نوساز بود که از نمازخانه آنها بود. دوتا استفاده کردم آنجا را با وسایلی که در اتحادیه داشتیم، مثلا کاریکاتور هولوکاست یا پرچمهای هیئت انصار المهدی تزیین کردم و به آنجا رنگ و بوی اتحادیه دادم. سپس بچهها را از ساعت ۳ تا ۴.۵ در آنجا جمع میکردم و خیمه را برگزار میکردیم.
س: دانشآموزان خیمه را چطور انتخاب میکردید؟
ج: در حقیقت مسئول اتحادیه در بخشنامهای به مدارس گفته بود ۳۰ نفر را معرفی کنند. و البته بدون هیچ ملاک و معیاری بچهها به خیمه میآمدند.
س: مدارس هم همکاری میکردند؟
ج: مسئول اتحادیه چون مسئول امور تربیتی هم بود امضای ایشان باعث میشد مربیان تربیتی با ما همکاری کنند البته بچههایی که میفرستادند یک دست نبودند و این هم برای من یک مشکل بود و بعد از جلسات اول آنهایی که واقعا علاقه داشتند میماندند.
س: اگر کار شناسایی اعضای خیمه معرفت را به شما میدادند چطور انتخاب میکردید؟
ج: به نظر من بهترین مکانیزم عضوگیری اینگونه است که ما از مدیران مدارس مورد نظر بخواهیم یک ربع صبح اول وقت به ما اجازه دهند تا برای دانشآموزان صحبت کنیم و آن وقت من خیمه را برای بچهها معرفی میکردم و آنها را به یک جلسه بحث و گفتگو درباره موضوعات متنوع دعوت میکردم چون به نظر من اولین ملاک اعضای خیمه معرفت علاقه ایشان به این گونه مباحث و جلسات میباشد.
س: گفتید. ملاک به نظر شما ملاک زبدگی چه چیزهایی است؟
ج: ما از لحاظ علمی برترینها را انتخاب میکنیم و مباحث و معارف دیگر را در خیمه با ایشان کار میکنیم.
س: یعنی اصلیترین ملاک شما درس است؟ ممکن است عدهای بتوانند از نظر علمی هم خود را تقویت کنند.
ج: البته به ما اینطور گفتهاند که شما درس خوآنها را انتخاب کنید دین و اخلاقشان با شما که البته به نظر من این طور نیست، زبده یعنی کسی که بخواهد و بتواند خود و دیگران را تغییر دهد.
مرحله اول :
- در انجام امور روز مره چقدر حضور خدا را احساس میکنید؟
- شما عزیزم، چقدر به احکام روز مره خود تسلط دارید
- اگر از شما بپرسند چرا مسلمان هستید چه جوابی میدهید؟
- چه سوال یا سوالاتی بیشتر ذهن شما را به خود مشغول کرده است و به دنبال پاسخ قابل قبولی برا برای آن میگردید؟
- برای رسیدن به پاسخ سوالات خود به چه کسی یا کسانی مراجعه میکنید؟
مرحله دوم:
- در مورد مکان برگزاری جلسات چه نظری دارید؟
- نظر شما در مورد زمان برگزاری جلسات چگونه است
- نظر خود را در مورد موضوعات مورد بحث در جلسات بنویسید.
- چقدر موضوعات بحث در جلسات به حل سوالاتی که ذهن شما بدان مشغول است کمک میکند؟
- آیا پاسخ مربی برای حل سوالات ذهنی شما عزیزان کافی است؟
- به نظر شما در جلسات، پیرامون چه مسائل دیگری باید بحث شود؟
مرحله سوم:
- مدت برگزاری جلسات چگونه بود؟
- آیا در طول هفته تأثیر حضور خود را در جلسات احساس کردید؟
- روش مربی جلسات را در طرح اداره و بیان موضوعات مورد بحث چگونه ارزیابی میکنید؟
- چقدر خدا را به خودتان نزدیک احساس میکنید؟
- حضور در جلسات چقدر در تقویت روحیه معنوی به شما کمک کرد؟
س: خوب به نظر شما مهمترین رکن خیمه معرفت چیست؟
ج: به نظر من رکن اصلی مربی است که همه چیز در دست اوست. مربی باید فقط به تربیت دانشآموزان بیاندیشد و انگیزهاش کاملا الهی باشد نه مادی.
س: یعنی شما با کمک مالی به مربیان مخالفید؟
ج: نه اشتباه نکنید بحث مساعدت مالی یک چیز دیگری است. بالاخره مربی برای برگزاری خیمه احتیاج به مساعدت مالی دارد به عنوان مثال پذیرایی برای جلسات هر خیمه یا هدایایی که میتوان به دانشآموزان داد یا خرید چیزهایی مثل کتاب و سی دی میتواند در ارائه مباحث به مربی کمک کند البته وقتی که مربی انگیزهاش الهی باشد فرقش اینجاست که اگر اینها هم نبود کارش را ادامه میدهد اما آنکه انگیزهاش مادی است با نبود مساعدت مالی کارش هم تعطیل یا ضعیف میشود.
س: دیگر ویژگیهای یک مربی را بگویید.
ج: مهمترین ویژگی یک مربی آن است که به آن چیزی که میگوید ایمان داشته باشد و به آن عمل کند و شیرینی آن عمل را به دانشآموزان منتقل کند. به عنوان مثال شیرینی نماز را به دانشآموزان منتقل کند. آن وقت است که تأثیرگذار میشود.
س: مجموعه محتوایی اول و دوم که فرستادیم دیده بودید؟
ج: بله. خیلی مورد استفاده قرار گرفت.
س: نظرتان راجع به آنها چیست؟
ج: با کلیت آن دو کاملا موافق بودم چون راجع به مسائل مبتلا به خیمهها که بعضا مسایل دینی هم نبودند مطالبی را در اختیار مربیان میگذاشت. البته فصلی بودن آن یکی از مشکلاتش بود که خوب الحمداله با نشریه قابل حل شده است. یکی دیگر از مشکلاتش هم آن بود که مربیان کتاب را با خود به خیمه میبردند و از روی کتاب میگفتند که تا حدودی متناسب با فضای خیمه. نبود اما در کل حال و هوای این دو مجموعه را میپسندیدم.
س: گفتید ماهنامه، از نشریه خیمههایمعرفت برایمان بگویید.
ج: به نظر من نشریه جای مجموعههای محتوایی را کاملا پر میکند، جدای از اینکه محسنات دیگری هم دارد به عنوان مثال مربی میتواند هر زمانی که فراغت دارد آن را بخواند.
س: به نظر شما مربی میتواند مسئول تمام شئونات زندگی اعضای خیمه باشد؟
ج: بیشتر توضیح دهید.
س: مثلا به نظر شما مربی میتواند در هر مسئلهای حتی مسائل ریز خانوادگی دانشآموز وارد شود و به او خطدهی کند؟
ج: نه اصلا این غیر ممکن است. چطور میشود. نه وقت و نه توانایی آن را دارد.
س: اگر دانشآموزی از شما این درخواست را داشته باشد چه کار میکنید؟
ج: او را به مراکز مشاوره مطمئن راهنمایی میکنم و در این مسیر او را یاری میدهم.
س: تا به حال شده دانشآموزی با حضور یا برخوردش مزاحم مباحث خیمه شما باشد؟ اگر اینطور بوده شما با او چه بر خوردی کردهاید؟
ج: البته خیمه نبود اما من یک دفعه به جای معلمی سر کلاس رفتم (البته بر این اعتقاد نیستم که مربیان از این اوقات برای برگزاری خیمه استفاده (کنند یک دانشآموز خیلی شلوغ میکرد اول نگاهش کردم آرام نشد گفتم از اداره آمدم برایتان صحبت کنم آرام نشد گفتم شما وقتی در جامعهای حرکت میکنید کسی نمیگوید این اسمش چیست اما رفتارتان نشان دهنده تربیت خانوادگی شماست باز هم آرام نشد. تقریبا نیم ساعت از وقت کلاس را گرفته بود و گفتم نیم ساعت کلاس مال تو بود یک ربع باقی مانده را به من بده.گفت: سعی میکنم.
بچهها سوال از نماز پرسیدند و من هم شروع کردم فلسفه نماز را توضیح دادن زنگ خورد اما بچهها هنوز نشسته بودند و البته این دختر هم خیلی ساکت داشت گوش میداد.گفتم بچهها برید که زود به خانه هایتان برسید. بچهها دور من جمع شده بودند، دیدم این دختر هم آمد کمی مکث کرد یک وقت با عجله به من گفت: خانم ما هم از این به بعد نماز میخوانیم.
س: چند تا کلمه میگم شما اولین چیزی که به ذهنتون رسید بفرمایید.
مربی:
– خودم
البز:
– سر افراز
حقیقت :
– روشن
دانشآموز:
– محصل
برف :
– سفید
انجمن اسلامی:
– پر تلاش
س: فکر میکنید اگر بخواهیم همایشی برای آموزش متمرکز مربیان برگزار کنیم، نیاز مربیان چیست؟
ج: به نظر من شما یک استاد روانشناس بیاورید تا مربی جوان امروز و خصوصیاتش را بشناسد، تمام ایده آلهایش، ضعفهایش، نیازهایش و راهکارهای ایشان را به مربیان بگوید این چیزی است که خود من به آن احتیاج دارم دیگر اینکه یک استاد اخلاق بیاورید که شیوههای برخورد اخلاقی را با دانش آموزان به ما یاد بدهد.
س: با اصل آموزش متمرکز موافقید؟
ج: آموزش متمرکز یک تنوع است که کار کرد انتقال تجربه را هم دارد.
س: از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذاریم.
ج: خواهش میکنم. امیدوارم تجربیاتم بتونه برای دیگران مفید واقع بشه.
در پایان مصاحبه از خانم حقیقت جو خواستیم که حرف آخرشان را بگویند.
ایشان گفتند که حرف آخر را نقاشی خواهند کرد. چند روز بعد از مصاحبه این تابلو به دست ما رسید.