منطق «فداء»

سید حمید شهیدی

جلوه­ای زیبا از تربیت حماسی[۱]

مقدمه:

کربلا و عاشورا منشوری از نور تابان هدایت است و از هر سو که، بنگری درخشندگی و تابندگی ویژه­ای دارد. بستگی به نگاه تو و ظرفیت پذیرش تو دارد؛ از این رو عده­ای جلوه‌ی اخلاقی آن را دیده­اند، گروهی جنبه‌ی سیاسی آن را، عده­ای بعد تربیتی آن را، دسته­ای از نگاه یک حادثه­ی دردناک و تراژدی فجیع (فاجعه) به آن پرداخته­اند و برخی نیز آن را واقعه­ی عظیمی دانسته­اند که مصداق واقعه­ی بزرگ قیامت است که در آن «اصحاب یمین»، «اصحاب شمال» و «سابقون»، عاشورا و قهرمانان جاودانه­ی آن را آفریدند. آنها جبهه­ای را گشودند که تا قیامت همچنان ادامه دارد. جمله­ی ماندگار «هر که مانند من است، با هر که مثل یزید است، بیعت نمی‌کند» به اضافه­ی «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» تکلیف همه را تا قیامت صغری (ظهور مهدی حسین) و تا قیام قیامت معلوم کرده است.

این نگاه، نگاه توحیدی است که از آن تربیت دینی بر می­خیزد؛ تربیتی الهی و اسلامی که جلوه­ی تمام و کامل آن تربیت حماسی و روحیه­ی جهادی است؛ همان که اسلام را شکست­ناپذیر همه‌ی تاریخ کرده است و تربیتی که بن­بست­ها و یأس­ها را بی­معنا نموده است؛ همان که تابش تمام عیار آن در کربلا و عاشورا است. بر این باوریم که امام خمینی(ره) این نگاه و این جنبه از کربلا را که ـ حقیقت آن است ـ زنده کرد. همچنین شهید مطهری،‌ قبل از انقلاب و مقام معظم رهبری، پس از انقلاب تاکنون دو نمونه عالی استواری و پایمردی بر این جلوه از حماسه کربلا هستند و البته بزرگان دیگری نیز در این بین هستند که به خوبی و زیبایی به آن پرداخته و در صحنه­ی عمل نیز بدان پایبند بوده­اند.

این نوشتار می­کوشد تا «حماسه­ی حسینی» را با نگاه تربیتی ـ آن هم تربیت حماسی ـ از یک زاویه‌ی دیگر و از منطق معلم شهید انقلاب، علامه‌ی شهید مطهری جستجو کند و نیم نگاهی نیز در تطبیق انقلاب اسلامی ایران به عنوان پرتوی از شعاع عاشورا با خورشید آن حماسه نورانی و آسمانی داشته باشد. منبع اصلی ما در این نوشتار، سه جلد کتاب گران­سنگ حماسه‌ی حسینی، به ویژه جلد دوم و سوم است.

تربیت حسینی؛ تربیت توحیدی

واقعه­ی کربلا، نماد حقیقی از صف­بندی تمام عیار جبهه­ی حق و باطل است. در یک سو عدّه و عُدّه­ی اندک و در سوی دیگر عدّه و عُدّه­ی بی­شمار. در یک سو «دنائت» و پستی و در یک طرف «کرامت» و والایی. حقیقت این است که آنچه از «دنائت» در نهایت و «کرامت» در اوج، در این رستاخیز انسانی اتفاق افتاد، ریشه در تربیت و اخلاق دارد. تربیت و اخلاق توحیدی و تربیت و اخلاق شیطانی؛ این موضوع مهمی است که امام حسین(ع) بارها به آن اشاره کرده است که از برجسته­ترین فراز آن این است:

«اَلَا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یَأْبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ اُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ اَبِیَّهٌ مِنْ اَنْ نُؤْثِر»[۲]؛ یعنی: آگاه باشید که زنازاده فرزند بدکار، مرا بین دو موضوع قرار داده است؛ بین جهاد و ذلت. ذلت از ما دور است، خدا و پیامبرش و دامنهای پاک و مطهر از ما ذلت را نمی­پذیرند. [۳]

صفات و «خلقیاتی» که در کربلا از افراد این دو جبهه بروز و ظهور کرده است، دقیقاً آیینه­ی تمام نمای تربیت فردی و خانوادگی و اجتماعی آنان است. با شفافیت می­توان تأثیر سه ضلع مؤثر در تربیت انسان، «وراثت»، «محیط» و «اراده» را دید.[۴]

منطق حسینی، منطق «فداء»

در جبهه‌ی مقابل حسین بن علی(ع) تنها یک منطق حاکم بود؛ منطق «خودپرستی» و «خودخواهی». در این جبهه چه بسیار انسانهایی که هدفهای بزرگ دارند، اما آن اهداف، مقدس نیست؛ مثلاً اسکندر مقدونی و چنگیز، سودای جهان­گیری و جهان­گشایی داشتند، اما هدف حرکت آنها توسعه­ی «خود»  و گسترش خودپرستی بود. در این وضعیت هیچ حرکتی، کشته­ای و مجروحی نه تنها مقدس نیست، که مذموم و منفور است. حکایت جبهه‌ی یزید همین حکایت بود. این منطق ریشه در تربیت شیطانی او داشت که همه­چیز و همه­کس را در حوزه‌ی محدود خواسته­های خود در دنیای پست و ناچیزش می­جست. البته حکومت یزید مخالفانی هم داشت، اما همه‌ی آنها یکسان نبودند. بسیاری از آنان انسانهای دانشمند و صالح و فرزانه­ای بودند، ولی نگاه آنها با نگاه امام حسین(ع) متفاوت بود. ضمن اینکه برخی از همان مخالفان نیز عناصر پست و فرومایه­ای بودند که نبردشان با یزید برای رسیدن به همان جایگاه حکومت بود، با همان ماهیّت و اهداف یزیدی؛ البته با چهره‌ای دیگر. شهید مطهری این دو منطق را به عنوان منطق «منفعت» و «حقیقت» نام می­برد و نمایند‌ه‌ی هر دو منطق را معرفی می­کند. لیکن در یک جمع­بندی، سه منطق جبهه­ی مخالفان یزید را می­توان چنین بیان کرد:

  1. منطق حقیقت (فداء): امام حسین بن علی(ع) و یاران آن حضرت.
  2. منطق مصلحت: عبدالله بن عباس و محمد حنفیه.
  3. منطق منفعت: عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر، برخی از بزرگان کوفه مانند رؤسای توابین.[۵]

برای درک تفاوت بیشتر این سه نگاه کافی است، از دو جنبه به آنها دقت کنیم:

الف ـ محیط تربیتی و رشد حسین بن علی(ع) و اصحاب آن حضرت و توجه به سه ضلع مثلث تربیت[۶]

ب ـ سخنان، نامه­ها و اشعار این سه گروه، در مواجهه با حسین بن علی(ع)[۷]

در این سخنان که از سوی بزرگان حجاز و عراق نوشته و گفته شده است، به روشنی تفاوت نگاه و منطق و رفتار به چشم می­خورد. البته نوع مواجهه­ی امام حسین(ع) با قائلین به منطق مصلحت که دلسوز و خیرخواه حضرت بودند و چیزی برای خود نمی­خواستند با اهل منطق منفعت که هر یک به گونه­ای به حسب شدت و ضعف، پای «خود» و منفعت خود را در نهان و پنهان پیش می­کشیدند، متفاوت و جالب است. خلاصه اینکه این تفاوت نگاه باعث شده بود که آنان حتی «زبان» و گفتار حسین(ع) را نفهمند. اینجاست که خوبان آنها با شگفتی و تعجب به آن حضرت می­نگریستند، اما در اقدام و عمل «تردید» می­ورزیدند؛ به ظاهر، بر حرکت حسین(ع) به سوی کربلا تأسف خوردند، اما در نهان و جان، بر اینکه یک مانع بزرگ از سر راهشان برداشته می­شود، سخت خوشحال بودند.

آری؛ منطق و رفتار انسان، ریشه در تربیت و اخلاق او دارد و کربلا نمایشگاهی است که به درستی و شفافیت این تفاوت را به انسان روشن­بین و آگاه می­نمایاند. در همین جلوه‌گاه است که «منطق فداء» برای اهل بصیرت و حریّت به زیبایی آشکار می­شود و اهمیت می­یابد و تفاوت آن با منطق منفعت و مصلحت معلوم می­گردد.

 

منطق فداء چیست؟

شهید مطهری(ره) در تبیین منطق حقیقت (فداء) به این نکته اشاره می­کند که درباره‌ی عامل و متغیر اصلی قیام حسینی سه نظر هست:

ـ گروهی عامل اصلی را اجبار یزید بر بیعت آن حضرت با خود می­دانند.

ـ گروه دیگر این عامل را دعوت مردم کوفه می­پندارند.

ـ گروه سوم، انگیزه‌ی اصلی حضرت را تهاجم به جبهه‌ی دشمن و فداکاری برای بیداری و اصلاح در جامعه نام می­برند.

به نظر شهید مطهری – که به باور ما دقیق و درست است – عامل اول و دوم اگرچه تا حدی در قیام آن امام شهید نقش دارند، اما نقش اساسی در آن قیام ندارند؛ چراکه اگر عامل بیعت را احیاء بدانیم، امام می­توانستند در پاسخ مثبت به درخواست ابن عباس، به شهرها و کشورها و سرزمین­های دیگر رفته و جبهه­ی مخالف را تشکیل دهند و مبارزه را آغاز کنند. چنانچه اگر عامل «دعوت» را ریشه­ی قیام حسینی بدانیم، دیگر پس از بیعت­شکنی کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل، حجتی برای تداوم حرکت امام باقی نمی­ماند؛ از این رو آشکار می­شود که منطق حسین بن علی(ع) غیر از منطق تعاون (عامل دعوت) و منطق تدافع (مقابله با بیعت خواهی یزید) است. منطق او منطق تهاجم و هجوم به هستی و کیان ظلم است. او با قیام خود ریشه سوزی ظلم را هدف خود قرار می­دهد.[۸] منطق او منطق «سیاسی بازی»، «دُهن» (سازگاری)، «رعایت مصالح خود»، «منطق معامله» و منطق عقلی حساب­گرانه و عملی انتفاعی نیست.[۹] منطق او راه دیگری را برمی­گزیند؛ راهی که ریشه در حقیقت دارد. با این نگاه می­شود عاشورا را فهمید و بر اساس آن، برای عصر غیبت نیز طرحی نو در افکند. بر این باوریم که هیچ­یک از علمای دین به اندازه‌ی امام خمینی(ره) به فهمی عمیق و ژرف از این نگاه دست نیافتند و لذا توفیق او در مبارزه با ستم و تأسیس نظام اسلامی، حکایتی متفاوت دارد.

با این مقدمه، «منطق فداء» را می­توانیم چنین تعریف کنیم:

«منطق فداء» که ریشه در نگاه توحیدی دارد و رشد یافته در بستر تربیت دینی و حماسی و روحیه­ی جهادی است، به معنای دست کشیدن از حمایت محدود و ظاهری برای بیدار سازی و نجات انسانها از سلطه‌ی ظلم و ستم و نیل به بقاء و حیات طیبه است.

لذا در این منطق، «ایثار»، «مجاهدت»، «از خودگذشتگی» و «شهادت» جایگاه ویژه‌ای دارد. در بستر این تربیت، زندگی شیرین و دلچسب است؛ اما به شرطی که عنصر حیات برتر و زندگی الهی در آن برجسته­تر دیده شود؛ وگرنه زندگی دنیایی، چیزی جز حیات پست و آلوده نخواهد بود.

برای تبیین منطق فداء، از دو منظر می­توان به آن پرداخت:

  1. نگاه قرآنی و روایی: در این منظر، آیات و روایاتی که به موضوع مهم نبوت، رسالت و امامت می­پردازند و تقابل حق و باطل را ترسیم می­کنند، به سنتهای الهی اشاره دارند؛ نیز آیات و روایاتی که آینده‌ی جهان را در پرتو حکومت عدل جهانی می­نمایانند؛ مانند آیاتی از سوره‌ی صافات که به داستان ابراهیم و اسماعیل می­پردازد و نیز آیاتی که حقیقت رسالت و نبوت را بیان می­کند و امامت را از «عهد ظالمان» بیرون دانسته و «نظام عادلان» می­شمارد.
  2. نگاه تاریخی مبتنی بر آموزه‌های قرآنی، روایی، ادعیه و زیارات و سیره‌ی معصومان و صالحان: این نگاه، داستان خلقت را انسان از ابتدا تا امروز و تا آینده هدف قرار داده و بررسی می­کند و شواهدی گویا را به دست می­دهد.

ما در این نوشتار اشاره­ای گذرا به همین نگاه تاریخی خواهیم داشت؛ با این تذکر که «فداء» لزوماً به شهادت منجر نمی­شود؛ بلکه لازمه‌ی اصلی آن وجود روحیه­ی ایثار و شهادت­طلبی و جانبازی و استقبال از مرگ آگاهانه و عاشقانه است. از این رو در احادیث معصومان شوق شهادت و آرزوی شهادت جزء نشانه­ها و ایمان شمرده شده و روحیه­ی گریز از مرگ و آرزوی شهادت نداشتن، به عنوان درجه­ای از نفاق معرفی گردیده است.

نگاه تاریخی به منطق فداء

نگاه تاریخی ما در این بخش مبتنی بر بینش قرآنی و اعتقادی است. بخشی اساسی و مبنایی که در فرصتی جداگانه باید به آن پرداخته شود، اما به عنوان مقدمه اشاراتی گذرا و فهرست­وار خواهیم داشت:

  1. مشیت الهی بر این استوار شده است که حق با عنصر انسانی تحقق یابد؛ به این معنا که در راه رسیدن به حقیقت، این انسان است که با هدایت و یاری خدا باید نجات و صلاح خود را رقم بزند.
  2. این مهم با تربیت انسان­هایی الهی و مؤمن و ثابت قدم میسر خواهد شد؛ انسانهایی که رهبر یا رهرو مخلص این راه بوده­اند.
  3. مسیر نیل انسان به عبودیت، از رهگذر سخت نبرد حق و باطل می­گذرد؛ نبردی که همواره رو به شدت و افزایش است.
  4. در شرایطی از تاریخ و مواقعی از این نبردِ نور و ظلمت، آنگاه که امکان عمل و شرایط رشد انسان در صحنه‌ای ازحق ستانده شود و رهبری باطل کیان انسانیت را تهدید کند، خداوند قادر متعال با طراحی حکیمانه و الهی خود، شرایط را به نفع جبهه‌‌ی حق تعدیل می­کند. «فداء» در این شرایط معنا می­یابد و به اراده­ی الهی به فریاد حق می­رسد، باطل را کنار زده و نابود می­کند.
  5. در صورتی که شرایط نابودی کامل باطل فراهم نباشد، تضعیف آن هدف قرار می­گیرد. برای اینکه برای کسی که «جهل» باقی نماند تا عذر خود را نادانی و شرایط ظلمانی جهالت بداند، از این رو به اراده­ی الهی صحنه­ای فراهم می‌گردد تا حق و باطل در عرصه­ای یا جبهه­ای تجلی نمایند؛ به تعبیر دیگر، مردم حق و باطل را با همه­ی مؤلفه­ها و مصادیق آن ببینند و بشنوند. «منطق فداء» در این شرایط نیز کارساز است.
  6. نمایندگان اصلی جبهه‌ی حق، انبیاء و اولیاء و عالمان ربانی هستند و در مقابل، ظالمان، مستکبران و اشراف و عالمان دنیا زده­اند و رهروان این دو گروه، «اهل حق» و «اهل باطل».
  7. هرگاه رسالت، امامت و مسؤولیت، در مقطعی خاص و شرایطی حساس بخواهد از برهه­ای به برهه­ای دیگر منتقل شود، به شکلی که غوغاها و فضاهای فتنه و غبارآلود تأثیری بر ذهن و دل مردم نگذاشته یا کمتر اثر بگذارد، باز هم این عنصر فداست که به میان آمده و کارساز می­شود.

با این نکات هشتگانه، اینک به بیان شواهدی تاریخی می­پردازیم.

تا به حال در این موضوع دقت کرده­اید که چرا در مواقع حساس زندگی بشر، عنصر «فداء» و به تعبیر واضح­تر «شهادت»، «ایثار» و «قربانی» مطرح می­شود و راه را برای هدایت انسان می­گشاید؟ به این نمونه­ها دقت کنید:

الف ـ روزی که زمین چند نفر بیشتر نداشت، در نبرد «تقوا» و «ظلم» و حق و باطل، این فدا شدن هابیل است که رسالت الهی را از مسیر عدالت و نور امکان تداوم می­دهد.

ب ـ در برهه‌ی حساس و سرنوشت ساز انتقال رسالت الهی از ابراهیم به عنوان پدر امت «حق» به پیامبر اکرم(ص) و تداوم رسالت او از صلب اسماعیل(ع) به نبی اعظم(ص)، باز هم شوق ابراهیم و اسماعیل به «فداء» و «قربانی» است که مطرح می­شود.

ج ـ این داستان شگفت در انتقال این رسالت الهی از جناب عبدالمطلب به یکی از فرزندان دهگانه‌اش نیز تکرار شده و «فداء» نقش تعیین کننده می­یابد. این بار «عبدالله» پدر بزرگوار محمد(ص) است که به قربان­گاه می­رود.

دـ اراده­ی الهی بر ختم نبوت قرار می­گیرد تا مسؤولیت هدایت از نبوت به امامت منتقل گردد. «غدیر» اعلام رسمی این انتقال است، اما برای روشنگری و تبیین امت تا روز قیامت باز هم «فداء» نیاز است. این بار این ولیّ الله الاعظمِ حق، حضرت صدیقه‌ی کبری، فاطمه زهرا(س) است که به همراه فرزندش، «محسن شهید» به داد دین می­رسد و عجیب است که هر چه عظمت واقعه بیشتر باشد، «ذبح» آن عظیم­تر است.

هـ ـ فتنه­ی کور کننده­ و ظالمانه­ی بنی­امیه به اوج خود رسیده است. مرزهای حق و باطل در هم آمیخته، قدرت نزاهت خود را از دست داده و ظلم فراگیر شده است. اینجا خامس آل عبا؛ آخرین حلقه‌ی نور از خمسه‌ی طیبه، در دشوارترین شرایط ممکن، مسؤولیت انتقال امامت را به فرزند عزیزش علی بن الحسین(ع) زین العابدین بر عهده می­گیرد. قرار است امامت امت تا ظهور عدالتِ کامل، از نسل او تداوم یابد. باز هم «منطق فداء» معنا می­یابد. البته این بار کربلا و عاشورا را حکایت دیگری است. آنجا تجلی کاملی از نبرد حق و باطل در گذشته و مصباح جاودانه­ی هدایت انسان برای همیشه­ی زمان­هاست.

و- قرن‌ها می­گذرد و انسانِ سرگشته و حیران عصر غیبت، در کشاکش حوادث پیچیده و سریع آخر الزمان گرفتار آمده است. وضعیت زندگی بشر مصداق «ظلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ» (نور/۴۰) است. ظلمت جهل و تردید، افسون علم­زدگیِ حیرت­زا، فناوری جهل­آفرین، ظلم فراگیر، فحشای جهانی، یأس و ناامیدی را به ارمغان آورده است. «نمی­شود» و «نمی­توانیم» ترجیع­بند زندگی انسان است. هر از چند گاهی کور سویی از امید و بارقه­ای از موفقیت چشم بشر را روشن می­کند، اما دوباره تاریکی حکم­فرما می­شود. به جرأت می­توان گفت که در هیچ برهه­ای از تاریخ زندگی بشر، تا به این اندازه باطل رشته‌ی زندگی انسان را در همه‌ی عرصه­ها به دست نگرفته و همه کاره نشده است. اما درست در موقعیتی که باطل سرخوش از اتمام کار شده و اهل حق، نگران و مأیوس به گذران زندگی مشغول بودند، دست هدایت خدای قادر حکیم به کمک انسان سرگشته­ی این دوران آمد و اراده­ی خدا بر تمهید و آماده سازی ظهور مصلح کل قرار گرفت. «انقلاب اسلامی ایران» نقش تمهیدی خود را به رهبری انسانی عادل و صالح این عصر، حضرت روح الله آغاز کرد. به رهبری او «منطق فداء» منطق حاکم شد، به کمک ملت فداکار ایران آمد و راز پیروزی انقلاب اسلامی ایران گردید. منطقی که اینک تبدیل به منطق مقاومت و جهاد اسلامی در برابر استکبار و هجوم به آن جبهه گردیده است و این منطق، عامل مهم و اصلی در انتقال بشریت عصر غیبت به عصر ظهور گردیده و اگر قرار است ایران همچنان نقش تمهیدی خود را ایفا نماید، باید این منطق بر آن حاکم باشد و اینجاست که نقش و اهمیت تربیت حماسی در نسل انقلاب، به عنوان آینده­ساز جهان آشکار می­شود.

اهمیّت تربیت حماسی، آنگاه دو چندان می­شود که بدانیم، نهضت­ها و قیام‌های اسلامی و آزادی‌خواهان جهان از انقلاب اسلامی الگو گرفته­اند. شاید راز اصرار و پافشاری مقام معظم رهبری بر «روحیه­ی جهادی» و «تربیت جهادی» از همین جها باشد.

زـ کَند و کاوی دقیق­تر در مضامین دینی و معارف وحیانی، همراه با درس­آموزی از تاریخ اسلام و تشیع، می­تواند درسهای جدیدتری را از گذشته و افق‌های نوین و تازه­ای را از آینده فرارویمان بگشاید؛ تا به خوبی و درستی دریابیم که منطق فداء جریان مهم و مؤثر ـ و در مواردی اصلی و سرنوشت­ساز – در حیات بشریت و عامل نجات او از طوفان‌های ظلمت و تردید و ظلم، به سوی نور و معرفت و عدل می­باشد.

مؤلفه­های اصلی «منطق فداء»

در نگاه شهید مطهری، منطق حقیقت، دارای «قداست و تعالی» است و قداست و تعالی و عظمت آن در سه جهت است:

اول: هدف آن حقیقت است، نه مصلحت دنیوی و منفعت؛ لذا مستلزم فداکاری و قربانی کردن منفعت برای حقیقت است.

دوم: شرایط خاص محیط است؛ به این معنا که در شرایطی آسان و راحت، قیام کردن ارزش چندانی ندارد؛ مثل چراغی که در روز روشن است. چراغ آنگاه ارزش می­یابد که تاریکی فراگیر باشد و او به موقع روشن شود. ارزش و تقدس قیام حسین(ع) و نجات­بخشی آن برای این است که در شرایط خاص و دشواری که ضرورت و نیاز جامعه می­طلبید، به کمک بشریت آمد. در این شرایط، قیام برای حق، مظهر عشق است.

سوم: این عامل مرتبط با درجه­ی روشن بینی، آگاهی اجتماعی، جهت­شناسی و خبردهی برمی‌گردد؛ مانند یک پزشک حاذق و آگاه که هم به بیماری، هم راه علاجو هم کیفیت هوشیار سازی بیمار آگاه است. این است که این نهضت، توأم با یک بینش و درک قوی، یک بصیرت خارق­العاده و نافذ و یک دوراندیشی قوی است.[۱۰]

بر این مبنا، مؤلفه­های اصلی منطق فداء را می­توان ـ به اختصار و ایجاز ـ چنین برشمرد:[۱۱]

  1. منطق فداء، مطابق با فطرت الهی انسان است. فداکاری، ایثار و پذیرش خطر برای نجات دیگران، امری است فطری که همه‌ی انسانها از هر جنس و مذهب و عقیده آن را می­پسندند و به آن احترام می­گذارند. راز احترام انسانها به قیام حسینی(ع) هم در همین است؛ چرا که مخاطب آن بزرگمرد، فطرت انسانها بوده و تا قیامت نیز خواهد بود.
  2. منطق فداء مبتنی بر «هدایت» است. حرف اول و دغدغه‌ی نخستین در این منطق، هدایت انسان است؛ لذا حضور در این عرصه و رفتار بر طراز این منطق، نه با اجبار و تهدید سازگار است و نه با فریب و فضاسازی­های کاذب.
  3. پیروزی در این منطق، بر مبنای فتح است نه غلبه و با این نگاه شکست معنا ندارد. مؤمن مجاهد در هر شرایطی پیروز است. از این رو حسین بن علی(ع) در گودال قتلگاه فاتح است؛ اگر چه غالب نیست و عمّال یزید شکست خورده­اند؛ اگرچه به ظاهر غالب‌اند. لذا مکانیزم پیروزی بر مبنای فتح است که منتهی به استواری و دولت (پایداری) است، نه غلبه که منجر به جولان و سرانجام به زَهوق (زوال) است.
  4. «تهاجم» و ضربه‌ی اول، مؤلفه‌ی دیگر این منطق است. نباید «تهاجم» را به معنای جنگ ابتدایی تلقی کرد و نباید آن را محدود به عرصه­ی نظامی دانست؛ اگر چه جلوه­ی برجسته‌اش در نبرد است. در منطق دین، تهاجمِ حتی ابتدایی برای هدایت و صلاح جامعه بوده و جنبه‌ی «دفع» ظلم و ستم دارد و دفاع در مقابل خصم، جنبه‌ی «رفع» را در برمی­گیرد.
  5. این منطق، تکلیف­محور است، نه نتیجه محور؛ این مهم را در قیام حسینی(ع) به خوبی می­توان یافت. هدف امام حسین(ع) فقط حکومت، شهادت و امر به معروف و نهی از منکر نبوده، اما وجه جامع آنها تکلیف است. با این نگرش، هر چه تکلیف الهی اقتضاء کند، همان است. امام خمینی(ره)، شاگرد ممتاز این مکتب نیز بر اساس «تکلیف محوری»، قیام و نهضت اسلامی را به پیروزی رساند و بر همین مبنا نظام اسلامی را تأسیس کرده و تداوم داد.
  6. منطق فدا، منطق جریان امامت است، نه خلافت و سلطنت؛ چراکه در جریان نورانی امامت، بر اساس هدایت و تکلیف، همه چیز برای حقیقت است؛ به خلاف جریان حاکم در دستگاه سلطنت و خلافت که فدا کردن همه چیز برای «خود» است.
  7. در این نگاه، رهبر جامعه‌ی اسلامی و امام امت، قائد (جلودار) است؛ مانند راهنمای راه. آنگاه می­گوید: شما هم بیایید. او «سائق» نیست که در پسِ جمعیت بایستد و بگوید: بروید من هم می­آیم.
  8. در منطق «فداء» ضرورت تشکیل حق، مبنای تجمع حق­باوران بر «اخوت» است. در این مسیر، گام اول «احترام» است. گام دوم «همبستگی جمعی» است و گام سوم و عمیق­تر از آن، «پیوستگی» است.
  9. «قیام فردی» در منطق فداء البته جایز است و در مواردی واجب و لازم و از قضا یکی از وجوه‌ تمایز این منطق همین است. اگرچه جمع و تشکل ضرورت است، اما عدم امکان تجمع و تشکل نافی «قیام الله» نیست؛ «قُل انّما اَعِظُکُم بِواحِدَهٍ اَن تَقوموا لِلّه مَثنی و فُرادی» (سبأ/۴۶). امام خمینی(ره) در اقتدا به مقتدای خود، بارها فرمود: « اگر همه بروند، من هستم. اگر از همه­ی سرزمین­ها بیرونم کنند، کشتی اجاره می­کنم و در دریای آزاد انجام وظیفه می­کنم.» در این منطق، «یک دست هم صدا دارد!» و «با یک گل هم بهار می­شود»؛ به شرط اینکه قیام «فی الله» و «لله» باشد.
  10. اگر مردم حکومت «ولیّ خدا» را «تولّی» کرده بودند، اگر حکومت مسلمانان بر مدار حق می­چرخید و اگر خطر انهدام، اسلام را تهدید نمی­کرد، امام حسین(ع) مسیر دیگری را برای اصلاح امت برمی‌گزید. این منطق از وجوه تمایز سیره‌ی هدایتی جبهه‌ی حق است؛ از این رو مسیر «تبیین»، «توجیه»، «روشنگری» و «اتمام حجت» در مقابل دشمن و حریف همواره پیموده می­شود.
  11. «بصیرت» به معنای روشن­بینی و روشن­اندیشی، در مقابل جمود (خشکی مغز و اندیشه) و خمود (خشکی رفتار و عمل)، انتخاب آگاهانه در برابر گریز و تسلیم، مرگ­آزمایی فراتر از مرگ آگاهی و در مقابل مرگ­گریزی، وسیله­انگاریِ شهادت، نه هدف دانستن آن، امید در مقابل یأس و وادادگی، نشاط در برابر رخوت و کسالت و مصلحت­اندیشی حقیقی در برابر مصلحت­نگری کاذب، از دیگر مؤلفه‌ها و ویژگی­های منطق فداء (حقیقت) است.

سخن ولایت

در ادامه با ذکر نمونه­هایی از گفتار امام راحل خمینی کبیر(ره) و امام حاضر (خامنه­ای عزیز)، نوشتار را به پایان می­بریم:

امام خمینی(ره):

«امام حسین (ع) تکلیف می­دید برای خودش که با این قدرت مقاومت کند و کشته شود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده­ای که همراه خودش بود».[۱۲]

مقام معظم رهبری:

«اگر قرار باشد اینجا حادثه­ای تکرار شود، حادثه عاشوراست».[۱۳]

[۱] . در تحریر این نوشتار علاوه بر مراجعه­ی مکرر به مجلدات سه گانه حماسه‌ی حسینی اثر ارزشمند و ماندگار شهید مطهری، از مقاله‌ی «تبیین منطق فدا در قیام عاشورا و رابطه­ی با آن انقلاب اسلامی» نوشته‌ی حسن ایدرم نیز استفاده شده است؛ ضمن اینکه به برخی عناوین و محتویات این مقاله‌ی ارزشمند نقدهایی وارد است. (ر.ک مجموعه مقالات دومین کنگره‌ی بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، ناشر: موسسه­ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول ۱۳۷۶).

[۲] . بحار الانوار۴۵/۸۳ و مناقب ۴/۱۱۰٫

[۳] ـ اصرار دارم که «کربلا» را واقعه بدانم، به خاطر بار والای مفهومی و عمیق قرآنی و روایی آن و نه «حادثه» و «فاجعه» که کاستن از عظمت کربلا و جفا در حق آن است.

۲ـ پرداختن به این بُعد از کربلا و عاشورا با توجه به صفحات تاریخ کربلا و منابع قرآنی و روایی و زیارات و ادعیه، از نیازهای امروز جامعه­ی ماست.

[۵] . شهید مطهری، در جای­جای کتاب حماسه­ی حسینی، از منطق حسینی و تفاوت آن با دیگر منطق­ها سخن می­گوید. تقسیم­بندی ارائه شده در این نوشتار نیز برگرفته از تقسیم ارائه شده از سوی ایشان است، با این تفاوت که ایشان منطق حسینی را منطبق بر حقیقت و منطق جبهه­ی مقابل را منطق خودپرستی می­داند؛ در موارد دیگر، ایشان به زیبایی منطق آن حضرت را منطق «تهاجم» (امر به معروف و نهی از منکر) در مقابل منطق تعاون (با نگاه به عامل و دعوت کوفیان) و تدافع (عامل بیعت) بر می­شمارد. البته آن بزرگوار از «فداء» و فداکاری سخن می­گوید، ولی این عنوان را ما از مقاله­ی «تبیین منطق خدا» از آقای حسن ایدرم و مجموعه مقالات دومین کنگره­ی امام خمینی (ره) در فرهنگ عاشورا (ر.ک، دفتر سوم، ص۶۲) گرفته­ایم.

[۶] ـ در سه ضلع تربیت «وراثت»، «محیط خانواده و جامعه» و «اراده» وجود دارد که البته اراده نقش اساسی دارد؛ اما نقش وراثت و محیط زندگی نیز بسیار مؤثر و غیرقابل انکار است.

[۷] ـ به عنوان نمونه به کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) (پژوهشکده باقر العلوم) مراجعه کنید. همچنین زندگی و سرگذشت نمایندگان اصلی این سه گروه در کتب تاریخی موجود است. مثلاً جناب عبدالله عباس از بزرگان و صالحان است، اما تفاوت نگاه او را در تفاوت نگاه جناب عباس بن عبدالمطلب با حضرت ابوطالب(ع) می­توان یافت. در مورد جناب محمد حنفیه که او نیز از بزرگان است، تفاوت وراثت و تربیت را در حنفیه (مادر محمد) و حضرت فاطمه زهرا(س) می­توان به خوبی دید. شگفت است نوع مواجهه­ی امام حسین(ع) با این دو بزرگوار که خوب بودند و صالح، اما توفیق حضور در کربلا نیافتند!

در منطق منفعت نیز اهداف منفعت طلبان متفاوت است، طبعآً بین عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و سلیمان بن صرد خزایی تفاوت بسیاری است؛ اما چه می­توان کرد که نتیجه­ی هر سه، به نوعی «خود» و «من» مذموم را به میان می­آورد؛ معلوم نیست سلیمان که از بزرگان کوفه و اصحاب امیرمؤمنان(ع) است، چرا که در قضیه­ی حضرت مسلم(ع) و پس از آن غایب است و بعد که توبه می­کند و کشته می­شود (در خون­خواهی شهدای کربلا) شهادت او کمترین تأثیرات را دارد.

[۸] ـ حماسه حسینی، ج ۲ ص ۲۱۵٫

[۹] ـ حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۶۰٫

[۱۰] ـ حماسه حسینی، ج ۳، ص ۵۲ تا ۵۴٫

[۱۱] ـ تبیین و تفصیل این بحث فرصت جداگانه­ای را می­طلبد.

[۱۲] . صحیفه­ی نور۴/۱۵٫

[۱۳] . اردیبهشت ۷۹، جمع جوانان، مصلای تهران.

دکمه بازگشت به بالا
🏠 صفحه اصلی
🏠 صفحه اصلی