علفهای هرز
سید محمد افشین فر
خلاصهای از کتاب ارزشمند «سیمای نفاق در قرآن»، اثر استاد سید احمد خاتمی
اشاره:
به راستی میزان دوستی و دشمنی در اختیار کیست؟ میگویند: «فرقان» یعنی همان قرآن معیار تشخیص حق و باطل است. میگویم: دشمن و دشمنی در قبل از اسلام و صدر اسلام ساده بود، امّا امروز چه؟ آن روز عرب جاهلِ غیر متمدن توطئه میکرد، امّا امروز سازمانهای بزرگ جاسوسی با کارشناسهای متخصص نقشه میریزند.
میگوید: از کجا میگوئی عرب جاهل … بدون مطالعه و طراحی توطئه میکرد؟! آیا ابزارها و روشها تغییر ماهیت داده است یا تنها شکل و ظاهر تغییر کردهاند. اغواگری معاویه کم از ترفندهای پیچ در پیچ سازمانهای تو در توی امروزی ندارد.
قرآن چه خوب ترفندها را میشناسد و چه زیبا علفهای هرز نفاق را به آدمی مینمایاند. «علفهای هرز» عنوان مقالهای است که به مهارت شناخت نفاق از دیدگاه قرآن میپردازد.
سرآغاز:
بصیرت، از اساسیترین شاخصهای رشد و کمال جامعه دینی است. در جامعه دینی، جوّسازی، موجآفرینی و غوغاسالاری حرف اول را نمیزند؛ حرف اول از آنِ بصیرت است. بصیرت ضروریترین شرط برای دعوت به حق است و داعیان الی الله باید خود را به آن بیارایند:
«قُلْ هذِهِ سَبِیلی اَدْعُوا اِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ اَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی»[۱]؛ بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم.
بصیرت ابعاد گستردهای دارد؛ خداشناسی، پیامبر و امامشناسی، معادشناسی، وظیفه شناسی و… . دشمن شناسی نیز از ابعاد برجسته بصیرت است؛ زیرا در قرآن بلافاصله بعد یا قبل از دعوت به توحید و عبادت خداوند، سخن از کفر به طاغوت[۲]، اجتناب از طاغوت[۳] و کنارهگیری از عبادت شیطان[۴] آمده است.
گاهی دشمن، شناخته شده است و علناً پرچم دشمنی برافراشته که در این صورت، گرچه برخورد و مبارزه همراه با رنج و مشکلات و سختیهاست؛ ولی مشکل اغواگری و فریب وجود ندارد. اما دشمن گاهی خود را در هالهای از آنچه که جامعه آن را مقدس میداند میپوشاند؛ او نه تنها علم دشمنی برنمیدارد، بلکه خود را دوست واقعی معرفی میکند. در این صورت برخورد با او علاوه بر رنجها و سختیهای مبارزه، سختی و دشواری دیگری دارد که از اصل مبارزه سختتر است و آن مشکل عوام فریبی و تأثیرگذاری بر جبهه خودی است. بر این اساس، مقابله امیرالمؤمنین علیهالسلام با ناکثین، قاسطین و مارقین به مراتب مشکلتر از برخورد پیامبر صلّی الله علیه و آله با بتپرستان بود.
بدلیل آنکه پیامبر با کسانی میجنگید که شعارشان «زنده باد بت» بود، اما امیرالمؤمنین علیه السلام با کسانی در ستیز بود که با خود کولهباری از افتخارات جهاد در رکاب پیامبر و جانبازی داشتند. از ابعاد مهم بصیرت، شناخت اینگونه دشمنان است که قرآن کریم آنها را «منافق» نامیده است.
عنایتی که قرآن به افشای چهره منافقان دارد، به مراتب بیش از افشای کافران است و این نشان دهنده خطر فراوان منافقان برای جامعه اسلامی است. بیش از هزار و پانصد آیه از آیات قرآن کریم پیرامون دشمنشناسی وجود دارد. در این آیات، خداوند انواع دشمنان جنّی و انسی مؤمنان و نظام اسلامی، ابزارها و شیوههای دشمنی و راههای مقابله با آنان را به مسلمانان میآموزد و تأکید میکند که لازم است مسلمانان از آنها دوری و تبرّی بجویند: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ اَوْلِیَاءَ»[۵]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن خود و مرا به عنوان دوست خود نگیرید.
براساس آیات قرآن، دشمنان مؤمنان به چهار گروه اساسی تقسیم میشوند:
اولین گروه، شیطان و دار و دسته اوست: «اِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»[۶]؛ البته شیطان دشمن شماست؛ پس او را دشمن بدانید!
دومین گروه دشمنان از دیدگاه قرآن کریم، کفار میباشند. «اِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً»[۷]؛ کافران، دشمنان آشکار شما هستند.
گروه سوم دشمنان، برخی از اهل کتاب و مخصوصاً یهودیان میباشند. قرآن سرسختترین و عنودترین دشمنان اسلام و مسلمانان را یهود میداند و از برقراری روابط دوستانه با آنها نهی میکند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ»[۸]؛ مسلماً دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را قوم یهود خواهی یافت.
گروه چهارم از دشمنان، منافقان هستند. خداوند در سیزده سوره قرآن، با بیش از سیصد آیه به افشای شگردهای منافقان و تبیین راههای مقابله با آنها پرداخته است.
پیچیدگی و مخفیکاری منافقان از یک سو و ظاهرسازی آنها از سوی دیگر سبب میشود که اولاً: شناخت آنها نیازمند بصیرت خاصی بوده و ثانیاً: خطر آنها به مراتب بیش از کفار و دشمنان علنی باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «کُن لِلعَدُوِّ المُکاتمِ اَشَدُّ حَذَراً مِنکَ لِلعَدُوِّ المُبارِزِ[۹]»؛ از دشمن مخفی بیش از دشمن آشکار، بر حذر باش.
در مورد خطر نفاق در جامعه اسلامی، امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهج البلاغه از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل میکند که:
«وَ لَقَد قالَ لی رَسولُ اللهِ صلّیاللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤمِناً وَ لا مُشرِکاً؛ اَمَّا المُؤمِنُ فَیُمضِعُهُ اللهُ بِایمانِهِ وَ اَمَّا المُشرِکُ فَیُقمِعُهُ اللهُ بِشِرکِهِ وَ لکِنّی اَخافُ عَلَیکُم کُلَّ مُنافِق الجَنانِ، عالِمِ اللِّسانِ، یَقولُ ما تَعرِفونَ وَ یَفعَلُ ما تَنکِرونَ»[۱۰]؛ پیامبر صلّی الله علیه و آله به من فرمود: من بر امتم نه از مؤمن میترسم و نه از مشرک، چرا که ایمان مؤمن او را از خیانت باز میدارد و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود میسازد. تنها کسانی که از شرّ آنها بر شما میترسم، آنهایی هستند که در دل منافقند و در زبان، دانا. سخنانی میگویند که شما میپذیرید؛ اما اعمالی دارند که مورد انکار شماست.
بر اساس همین پیچیدگی چهره نفاق، مشکلات دوران پنج ساله زمامداری حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نبرد با دشمنان به مراتب بیش از مشکلات پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بوده است. حضرت علی علیه السلام با کسانی جنگید که صوت حزین قرآنشان در نیمههای شب، حتی کمیل را هم تحت تأثیر قرار میداد[۱۱] و با کسانی مبارزه کرد که با استناد به قرآن، علیه حضرت شمشیر میکشیدند.[۱۲]
معنای نفاق در قرآن و روایات
نفاق در قرآن و روایات به دو معنا به کار رفته است:
- «نفاق اعتقادی»: اولین معنای نفاق در قرآن و روایات تظاهر به مسلمان شدن و در باطن کافر بودن است؛ اینکه شخص در ظاهر دَم از اسلام بزند، اما در واقع کافر باشد.
آیه اول سوه منافقون همین معنا را بیان میکند: «اِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ اِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ اِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ»؛ هنگامی که منافقان نزد تو میآیند، میگویند: ما شهادت میدهیم که یقیناً تو رسول خدایی؛ خداوند میداند که تو رسول هستی؛ ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).
در آیه ۸۹ سوره نساء حالت باطنی منافقان، این گونه ترسیم شده است: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً؛ آنان (منافقان) آرزو میکنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید.
- دومین معنای نفاق که گاهی در روایات به کار رفته، «نفاق اخلاقی» است. نفاق اخلاقی به معنای عدم پایبندی به احکام دین است. کسی که شعار دینداری سر میدهد ولی عملاً دستورات دین را رعایت نمیکند، گرفتار نفاق اخلاقی است. البته نفاق اخلاقی گاه در بعد فردی و گاهی در بعد اجتماعی است.
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اَظهَرُ النّاسِ نِفاقاً مَن اَمَرَ بِالطّاعَهِ وَ لَم یَعمَل بِها وَ نَهی عَنِ المَعصیَهِ وَ لَم یَنتَهِهِ عَنها[۱۳]»؛ آشکارترین نفاق انسانها در کسی است که امر به اطاعت میکند، ولی خودش مطیع نیست و نهی از معصیت میکند در حالیکه خودش آن را ترک نمیکند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «مازادَ خُشوعُ الجَسَدِ عَلی ما فِی القَلبِ فَهُوَ عِندَنا نِفاقٌ[۱۴]»؛ هرگاه خشوع تن [و ظاهر] بیش از حد خشوع قلب [و باطن] باشد، این حالت از دیدگاه ما نفاق است.
برای نفاق اجتماعی هم روایات متعددی وارد شده است به عنوان نمونه امام سجاد علیه السلام میفرماید: «اِنَّ المُنافِقَ… اِن حَدَّثَکَ کَذِبَکَ وَ اِنِ ائتَمَنَهُ خانَکَ وَ اِن غِبتَ اغتابَکَ وَ اِن وَعَدَکَ اَخلَفَکَ[۱۵]؛» منافق کسی است که… اگر به تو سخنی بگوید، دروغ میگوید و اگر نزدش چیزی به امانت بگذاری، در امانت تو خیانت میکند؛ اگر نزد او حضور نداشته باشی، از تو غیبت میکند و اگر به تو وعدهای بدهد، به وعدهاش وفا نمیکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «کَثرَهُ الوِفاقِ نِفاقٌ[۱۶]»؛ موافقت شخص با همگان نشانه نفاق اوست. به تعبیر دیگر: مؤمن، نان به نرخ روز خور نیست.
تاریخ شکلگیری نفاق در اسلام
نظریه معروف در آغاز شکلگیری نفاق، حاکی از آن است که جریان نفاق در مدینه جان گرفت. با این دلیل که مسلمانان در مکه یک گروه محکوم و تحت سلطه بودند و برای مبارزه با چنین گروهی، نیاز به برخورد منافقانه و مخفیکاری نیست. کفار و مشرکان مکه نیز علنی با مسلمانان برخورد کرده و آنان را شکنجه و آزار میدادند. اما با هجرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به مدینه، اسلام جان تازهای گرفت و اقتدار یافت. در اینجا بود که برخی دشمنان اسلام با چهرهای اسلامی و اظهار دینداری، به مبارزه با اسلام میپرداختند. تظاهر به اسلام میکردند تا از برخورد مسلمانان که قدرت حاکم بودند در امان بمانند؛ اما در باطن همچون دشمنان زخمخورده، علیه اسلام فعالیت میکردند و این نقطه آغازین نفاق در اسلام بود.
تردیدی نیست که مبدأ نفاق به عنوان یک «جریان اجتماعی و حرکت سازماندهی شده و حزب» در مدینه بود. عامل اساسی تشکیل جریان اجتماعی نفاق، حاکمیت حق است که آن هم برای اولین بار در اسلام، در مدینه شکل گرفت. از آغاز ورود پیامبر به مدینه و قدرت یافتن اسلام، شاهد حرکات حساب شده و مرموز منافقان هستیم. این حرکات خائنانه در جنگهای پیامبر بیشتر ملموس است. در قرآن کریم صراحتاً توطئه منافقان در جنگهای بدر، احد، بنینضیر، احزاب، تبوک و نیز خدعه بنای مسجد ضرار افشا شده است.[۱۷]
تحلیل نظریه مشهور
در نظریه مشهور که آغاز نفاق را در مدینه میداند، عامل نفاق، تنها ترس از قدرت حاکم است و چون در مکه مسلمانان قدرتی نداشتند، نفاق هم در آنجا شکل نگرفته است؛ در حالیکه دلیلی وجود ندارد که صرفاً ترس از قدرت حاکم عامل نفاق باشد، بلکه طمع رسیدن به قدرت و سهم داشتن در آن نیز میتواند عاملی برای نفاق باشد. بر این اساس باید نفاق را به دو بخش تقسیم کنیم:
- نفاق خوفی: نفاق کسانی که از ترس قدرت اسلام با تظاهر به اسلام، علیه دین فعالیت میکردند.
- نفاق طمعی: نفاق کسانی که مسلمان شدند به امید آنکه روزی اسلام اقتدار یافته و آنها قدرت را به دست بگیرند یا سهمی در آن داشته باشند.
عقلاً هیچ بُعدی ندارد که عدهای با دیدن گسترش اسلام و شنیدن نویدهای مکرر پیامبر اکرم برای جهانگیر شدن اسلام، پیشبینی کنند اسلامی که امروز در مکه ضعیف و تحت سلطه است، در آیندهای نه چندان دور به اقتدار دست یابد و براساس این پیشبینی مسلمانان شوند؛ به طمع آنکه در آینده از اسلام خویش برای رسیدن به قدرت بهره گیرند.
لازم به ذکر است که شکل و عملکرد نفاق طمعی با نفاق خوفی متفاوت خواهد بود. نفاق خوفی پیوسته همراه با کار شکنی، تخریب، ضربه زدن و اذیت کردن و آزار همراه است؛ اما در نفاق طمعی نه تنها ضربه زدن در کار نیست، بلکه برای موفقیت یک جریان تلاش هم میکنند تا آن جریان شکل گرفته و بتواند نبض قدرت را بدست بگیرد و تنها در جایی دست به تخریب میزنند که منافع اساسیشان به خطر بیفتد.
اگر احتمال نفاق طمعی را در مکه بپذیریم، هیچ دلیلی ندارد که آغاز شکلگیری نفاق را در مدینه بدانیم. همانطور که مفسر بزرگ، علامه طباطبایی نیز (رضوانالله تعالی علیه) این احتمال را طرح و تقویت کرده است.[۱۸]
بیماری نفاق و علائم آن
قرآن کریم صریحاً منافقان را بیمار دل میداند: «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ[۱۹]». برای شناخت این بیماری در خود و دیگران و نیز مبارزه با آن، در آیات قرآن نکات سودمندی آمده که به چند دسته قابل تقسیم است:
۱ ـ آیاتی که رفتار سیاسی و اجتماعی منافقان را در جامعه اسلامی ترسیم کرده است.
۲ ـ آیاتی که به بیان ویژگیهای فردی منافقان پرداخته و منش و شخصیت روانی آنها را تحلیل و تبیین نموده است.
۳ ـ آیاتی که شگردهای فرهنگی منافقان را افشا کرده است.
۴ ـ آیاتی که نحوه برخورد با منافقان را بیان نموده است.
ویژگیهای سیاسی منافقان
۱ ـ ارتباط با بیگانگان: از قرآن کریم استفاده میشود که تمام دوستی منافقان با بیگانگان است. آنها با دیگران بسیار شیطنتآمیز برخورد کرده، تحقیرشان میکنند، مسخره مینمایند و پیوسته عیبجویی میکنند.
«اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَا هُم مِنکُمْ وَلاَ مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ[۲۰]»؛ آیا ندیدی کسانی (منافقان) را که طرح دوستی با گروهی که مورد غضب خداوند بودند (یهودیان) ریختند؟ آنها نه از شما هستند و نه از آنان. سوگند دروغ یاد میکنند [که از شما هستند]؛ در حالیکه خودشان میدانند [دروغ گویند].
قرآن همچنین صریحاً از همنشینی با کافران و استهزاء کنندگانِ ارزشهای الهی نهی میکند:
«وَاِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ[۲۱]»؛ هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزاء میکنند، از آنها روی برگردان تا به سخن دیگری بپردازند.
اما منافقان علی رغم این دستور صریح، مخفیانه در جلسات و نشستهای بیگانگان شرکت میکردند. فلسفه ارتباط منافقان با بیگانگان عبارت است از:
الف: کسب عزت
«الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ اَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ اَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَاِنَّ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً[۲۲]»؛ منافقان که کافران را به جای مؤمنان دوست خود انتخاب میکنند، آیا عزت و آبرو نزد آنها میجویند با اینکه همه عزتها از آنِ خداست؟!
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «مَن اعتَزَّ بِغَیرِ اللهِ اَهلَکَهُ العِزّ»؛ کسی که عزتش غیر خدایی باشد، همان عزت نابودش خواهد ساخت.
ب: مرعوبیت
«فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى اَن تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ فَعَسَى اللّهُ اَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَى مَا اَسَرُّوا فِی اَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ[۲۳]»؛ کسانی را که در دلهایشان بیماری است (منافقان) میبینی که در [دوستی با] آنان (دشمنان یهودی و نصرانی) بر یکدیگر پیشی میگیرند و میگویند: میترسیم حادثهای بر ما اتفاق بیفتد [و نیاز به کمک آنها داشته باشیم، اما منافقان احتمال بدهند که] شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود [به نفع مسلمانان] پیش بیاورد و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند پشیمان گردند.
۲ ـ ولایت ستیزی
ولایت و ولایتپذیری از دیدگاه اسلام، هم از اصول اعتقادی و هم از اصول عملی است. از اصول اعتقادی است؛ زیرا نبوت و امامت از اصول دین و پایههای اعتقادی اسلام است[۲۴]؛ و از اصول عملی است چون لازمه اثبات واجبالطاعه بودن ولیّ در مباحث اعتقادی، پذیرش و اطاعت از دستورات اوست.
از قرآن کریم استفاده میشود که نشانه عمده نفاق، ولایت ناپذیری و ولایت ستیزی است:
«وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ اَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِکَ وَ مَا اُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَ اِذَا دُعُوا اِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ اِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ[۲۵]»؛ آنها میگویند، به خدا و پیغمبر ایمان داریم و اطاعت میکنیم؛ ولی بعد از این ادعا گروهی از آنان رویگردان میشوند. آنها [در حقیقت] مؤمن نیستند و هنگامی که از آنها دعوت میشود که به سوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان میشوند.
البته میان ولایتپذیری واقعی و شعار ولایت پذیر بودن تفاوت فراوانی است. منافقان نه تنها در زبان ولایت ستیزی خویش را ابراز نمیکنند؛ بلکه با شعار ولایتپذیری، خود را از همه ولایتیتر نشان میدهند! اما در واقع پیوسته به فکر و اندیشه ولایت ستیزی و اقدام عملی علیه ولایت مشغولند.
جلوههای عملی ولایت ستیزی
الف ـ نپذیرفتن حکومت دینی: سوره نساء ۶۵ و ۶۰ و ۶۱ ـ سوره منافقون / ۷
ب ـ مخالفت عملی با دستورات ولایت: سوره نساء ۸۱ ـ سوره نور / ۶۳ ـ توبه / ۸۱ و ۸۲
ج ـ شکستن حریم ولایت: سوره حجرات / ۱ و ۲ ـ نور ۶۳ ـ توبه / ۶۱ ـ توبه / ۵۸
۳ ـ فرصت طلبی
منافقان همانهایی هستند که پیوسته انتظار میکشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد، میگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ [پس ما نیز در افتخارات و غنایم شریکیم!] و اگر بهرهای نصیبت کافران گردد، به آنان میگویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان تشویق نمیکردیم؟! [پس با شما شریک خواهیم بود] خداوند در روز رستاخیر میان شما داوری میکند و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است.[۲۶]
منافقان فرصتطلب در سختیها و مشکلات همراه نیستند (آیات ۱۹ و ۲۰ سوره احزاب) و آنقدر به مسلمانان بخل میورزند که حاضر به هیچگونه همراهی و همکاری نیستند؛ نه کمک مالی دارند، نه کمک جانی و نه کمک فکری و کاملاً بیگانهاند.
در تاریخ معاصر هم نفوذ فرصتطلبان در نهضت مشروطیت از حوادث دردناک تاریخ است. قیام و نهضت را بزرگانی همچون آخوند خراسانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ فضلالله نوری راه انداختند و در مراحل سخت، این عالمان دینی بودند که در صحنه فعالانه حضور داشتند. وقتی نشانههای پیروزی ظاهر شد، غرب زدگان سر رسیدند و با شعار آزادی و نفی استبداد و با تهمت باران کردن علما، مشروطیت را از مسیر خود منحرف نمودند و کار به جایی رسید که حاصل مشروطه، حکومت خفقان و استبدادی پنجاه ساله دو پهلوی شد.[۲۷]
۴ ـ تحقیر غیرتمندان دینی
«وَاِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا اَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ اَلاَ اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَ لکِن لاَ یَعْلَمُونَ[۲۸]»؛ هنگامی که به آنان گفته میشود همانند [سایر] مردم ایمان بیاورید، میگویند: آیا همچون افراد ابله و نادان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند؛ ولی نمیدانند.
الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْصَّدَقَاتِ وَ الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ[۲۹]»؛ منافقان که از مؤمنین صدقه دهنده، در صدقاتشان عیبجویی میکنند و کسانی را که [برای انفاق در راه خدا] جز به مقدار [ناچیز] توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره مینمایند، خدا آنها را مسخره میکند و برای آنها عذاب دردناکی است.
هدف اساسی منافقان در تحقیر مؤمنان، سست کردن غیرت دینی و حساسیتهای مؤمنان در انجام تکالیف دینی است.
۵ ـ تشکل و پیوستگی
«الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ[۳۰]»؛ مردان و زنان منافق به هم پیوسته و دوست در راستای این تشکل، هم کانون توطئه میسازند و هم جلسات مخفی برای فعالیت علیه اسلام برگزار میکنند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از دست اندازی یکی از اذناب معاویه به شهر «انبار» و مشاهده سستی مردم در رفع تجاوز منافقان فرمود: «قیاً عَجَباً، عَجَباً وَ اللهِ یُمیتُ القَلبُ وَ یَجلِبُ الهَمُّ مِن اجتِماعِ هولاءِ القَومِ عَلی باطِلِهِم وَ تَفَرُّقِکُم عَن حَقِّکُم»؛ شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند که این حقیقت قلب انسان را متلاشی میکند و غم و اندوه میآفرینند که آنها در مسیر باطلشان این چنین متحدند و شما در راه حق خویش اینگونه پراکنده و متفرق!
۶ ـ فتنهگری
از ویژگیهای رفتار سیاسی منافقان که قرآن صراحتاً از آن یاد میکند، فتنهگری است. دو احتمال برای فتنهگری منافقان به نظر میرسد:
- تلاش در جهت ایجاد اختلاف در جامعه و تشتّت در بین مسلمانان
- ترویج شرک و بیایمانی
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ[۳۱]»؛ و با آنان پیکار کنید تا فتنه و بتپرستی [و سلب آزادی از مردم] باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد.
در این آیه استعمال لغت «فتنه» به معنای شرک است:
«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِن قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْاُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ کَارِهُونَ[۳۲]»؛ آنها پیش از این [نیز] در پی فتنهانگیزی بودند و کارها را بر تو دگرگون ساختند (به هم ریختند) تا آنکه حق فرا رسید و فرمان خدا آشکار گشت [و پیروز شدید]، در حالیکه آنها کراهت داشتند.
این آیه شریفه درباره تلاش منافقان برای ایجاد تفرقه در جنگ احزاب است؛ چنانکه در ادامه آیه ۴۸ سوره توبه ترسیم کننده فتنهانگیزی منافقان در جنگ تبوک است.
۷ ـ ایجاد جنگ روانی
ایجاد تزلزل و اضطراب، حاکم کردن جوّ ناامنی، ساختن و انتشار شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از اتهامات گوناگون، مجموعه عناصر تشکیلدهنده یک جنگ روانی است که نتیجه آن تضعیف روحیه عمومی و یأس و رعب است تا مؤمنین قادر به تصمیمگیری صحیح و به موقع و قدرت تحرک مناسب نباشند.
هدف دیگر آنها از جنگ روانی، مردد ساختن جامعه نسبت به اطلاعات و اخبار جاری کشور و سلب اعتماد عمومی نسبت به کارگزاران نظام اسلامی و شخصیتهای برجسته و تأثیرگذار است که نتیجه آن اختلاف در جامعه و تضعیف حکومت است. جنگ روانی به صورتهای مختلفی صورت میگیرد:
ـ یکی از ابزارهای ایجاد جنگ روانی «عظیم جلوه دادن دشمن» و تحقیر قوای مسلمانان است: «وَ اِذْ قَالَت طَّائِفَهٌ مِّنْهُمْ یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا[۳۳]»؛ بیاد بیاورید زمانی را که گروهی از آنها (منافقان) گفتند: ای مردم مدینه اینجا جای توقف شما نیست، به خانههای خود بازگردید.
ـ منافقان پیروزی دشمنان را عظیم شمرده و دستاوردهای مؤمنان را تحقیر میکنند و با ناچیز جلوه دادن شکستهای مشرکان، صدمات وارده به لشکر اسلام را به صورت ضربهای سهمگین به تصویر میکشند.
ـ گاهی منافقان با انتشار بیموقع اخبار پیروزی، مؤمنان را دچار غرور کرده و یا با اعلام بیجای اخبار شکست و خطراتی که در کمین است، مؤمنین را دچار رعب و وحشت و ترس میکنند.[۳۴]
ـ اتهام و به خطر انداختن آبرو و عِرض جامعه اسلامی نیز یکی دیگر از ابزارهای جنگ روانی است.[۳۵]
ویژگیهای روانی منافقان
- خود بزرگبینی
«وَ اِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَاَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُم مُسْتَکْبِرُونَ[۳۶]»؛ وقتی به آنان (منافقان) گفته میشود بیائید تا پیامبر خدا برایتان استغفار کند، سرهای خود را متکبرانه گردانده و آنان را میبینی که با تکبر روی گردان میشوند.
- ترس
«فَاِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَاَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ تَدُورُ اَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ[۳۷]»؛ هنگامی که [لحظات بحرانی و] ترس پیش آید، میبینی آنچنان به تو نگاه میکنند و چشمهایشان در حدقه میچرخد که گویی میخواهند قالب تهی کنند.
- دلهره و اضطراب
«یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا اِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ[۳۸]»؛ منافقان از آن بیم دارند که سورهای بر ضد آنان نازل گردد و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: استهزاء کنید! خداوند آنچه را از آن بیم دارید آشکار خواهد کرد.
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه آیه جدیدی نازل میشد – مخصوصاً در اوج فعالیت منافقان – آنها از این میترسیدند که مبادا توسط وحی اسرارشان فاش شود. در آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره بقره نیز دو تشبیه بسیار رسا برای حالت تردید و ترس و اضطراب منافقان بیان شده است.
- لجاجت
لجاجت یک بیماری روحی و از موانع عمده معرفت صحیح است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اَعیُنٌ لا یُبصِرونَ بِها وَ لَهُم آذَانٌ لا ُیَسْمَعُونَ بِهَا[۳۹]»؛ آنها دلهایی (= عقلهایی) دارند که با آن [اندیشه نمیکنند و] نمیفهمند و چشمانی که با آن نمیبینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند.
به تعبیر دیگر: ورودیهای فهم منافقان بر اثر لجاجتی که دارند بسته میشود.
- سستی در معنویت
«یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ اِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَکَانَ اللّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطاً[۴۰]»؛ اعمال زشت خود را از مردم پنهان میدارند (از مردم حیا میکنند)، اما از خدا پنهان نمیدارند (از او حیاء نمیکنند)، در حالیکه خداوند در مجالس شبانه آنچنانی که سخنانی میگفتند که خدا راضی نیست، با آنها بود و خدا به آنچه انجام میدهند احاطه دارد.
«اِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ اِذَا قَامُوا اِلَى الصَّلاَهِ قَامُوا کُسَالى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ اِلَّا قَلِیلاً[۴۱]»؛ منافقان هنگامی که به نماز بپردازند، با کسالت بر میخیزند و در برابر مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمیکنند.
- هوا پرستی
«اُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلوبِهِم وَ اتَّبَعوا اَهواءَهُم[۴۲]»؛ آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هوای نفسشان پیروی کردهاند.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله میفرماید: «حُبُّ الجاهِ وَ المالِ یُنبِتانِ النِّفاقِ کَما یُنبِتُ الماءِ البَقلَ»؛ محبت ریاست و مال دنیا نفاق را در دل میرویاند، آنچنانکه آب، سبزی را.
- توجیه گناه
«وَیَسْتَاْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ اِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَهٌ وَ مَا هِیَ بِعَوْرَهٍ اِن یُرِیدُونَ اِلَّا فِرَاراً[۴۳]»؛ گروهی از آنها (منافقان) از پیامبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند: خانههای ما بیحفاظ است؛ در حالیکه بیحفاظ نبود و آنها فقط میخواستند [از جنگ] فرار کنند.
ویژگیهای فرهنگی منافقان
- خودی جلوه کردن
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درباره خطر اعتماد به اشخاص مختلف و ضرورت توجه به ماهیت افراد میفرماید: «افرادی که نقل حدیث میکنند، چهار دستهاند و پنجمی نخواهند داشت. گروه اول: منافقی است که تظاهر به ایمان میکند و نقاب اسلام را به چهره زده؛ نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری میکند، عملاً به پیامبر دروغ میبندد و اگر مردم میدانستند که این شخص منافق و دروغگوست، از او قبول نمیکردند و تصدیقش نمینمودند، [اما چون از واقعیت او آگاه نیستند] میگویند: وی از صحابه رسول خداست، پیامبر را دیده، از او حدیث شنیده و مطالبی را از او دریافت کرده است؛ به همین دلیل به گفتهاش ترتیب اثر میدهند…»
روشهای منافقان برای خودی جلوه کردن:
الف: اظهارات دروغ و ریاکارانه (سوره منافقون / ۱ – سوره بقره / ۱۱ و ۱۲ – سوره توبه / ۷۴)
ب: قسمهای باطل (سوره منافقون / ۲ – سوره توبه / ۵۶ – سوره توبه / ۶۲ – سوره توبه / ۹۶)
ج: توجیه روش نادرست خویش (سوره توبه / ۴۲ – سوره توبه / ۹۴ – نهجالبلاغه ۱۹۴ – خطبه ۱۹۴)
د: ظاهرسازی (منافقون / ۲ – بقره / ۲۰۴)
هـ: وعدههای دروغین (احزاب / ۱۵ – توبه ۷۵ تا ۷۷)
- تضعیف باورهای دینی
یقیناً تا هنگامی که عقاید انسانها دچار تحریف و ضعف نشود، کسی نمیتواند چیزی بر خلاف عقیدهشان بر آنها تحمیل کند و اگر حکومت و قدرتی هم باشد، تنها حکومت بر بدنهاست، نه سلطه بر دلها؛ در نهایت، انسانها به چیزی که قلباً به آن رضایت میدهند، خواهند رسید. بنابراین منافقان همواره سعی میکردند مؤمنان را در عقاید و باورهای دینی دچار تردید و تزلزل کنند. مهمترین ابزار منافقان در این راه «شبهه افکنی» است که قرآن به آن پرداخته است:
الف: نسبت فریب دادن به دین
منافقان در آستانه جنگ بدر میگفتند: «و اِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِینُهُمْ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ[۴۴]»؛ بیاد بیاور هنگامی را که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماری است میگفتند: این گروه (مسلمانان) را دینشان فریفته است [و تصور میکنند که میتوانند با سپاه نیرومند قریش در اُفتند و پیروز شوند: آنها نمیدانستند که] هر کس بر خدا توکل کند، [پیروز میگردد؛ چرا که] خداوند قدرتمند و حکیم است.
همین توطئه را در جنگ خندق نیز عملی کردند: «وَ اِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اِلَّا غُرُوراً[۴۵]»؛ و بیاد بیاور آنگاه که منافقان و کسانی که در قلبهایشان بیماری است، میگفتند: خدا و رسولش جز وعدههای دروغین به ما ندادند [و نوید پیروزی چیزی جز فریب نیست].
ب: شبهه بر حق نبودن
منافقان در جنگ احد و بعد از آن میگفتند: «یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الاَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا[۴۶]»؛ میگویند اگر از پیروزی نصیبی داشتیم [و بر حق بودیم] در اینجا کشته نمیشدیم.
ویژگیهای اجتماعی منافقان
- شعار اصلاح و ایمان
وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ اَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِکَ وَ مَا اُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ[۴۷]»؛ آنها میگویند: به خدا ایمان داریم و اطاعت میکنیم؛ ولی بعد از این ادعا، گروهی از آنها رویگردان میشوند؛ آنها [در حقیقت] مؤمن نیستند.
در توطئه مسجد ضرار، شعار منافقان کمک به بیماران و معذوران و تظاهر به یک هدف مقدس بود: «وَ لَیَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنَا اِلَّا الْحُسْنَى[۴۸]»؛ آنها سوگند یاد میکنند که جز نیکی و خدمت، نظری نداشتهایم.
- امر به منکر و نهی از معروف!
«الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَاْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ[۴۹]»؛ مردان منافق و زنان منافق همه از یک گروهند؛ آنها امر به منکر و نهی از معروف میکنند.
- بُخل
«وَ یَقبِضونَ اَیدیهِم[۵۰]»؛ و [منافقان کسانیاند که] دستهایشان را [از انفاق و بخشش] میبندند. آنها در همه چیز به شما بخیلاند.
- استهزاء و عیبجویی مؤمنین
«وَ اِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَ اِذَا خَلَوْا اِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا اِنَّا مَعَکُمْ اِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ[۵۱]»؛ هنگامی که منافقان افراد با ایمان را ملاقات میکنند، میگویند: ما ایمان آوردهایم؛ [ولی] هنگامی که با شیطانهای خود خلوت میکنند، میگویند: ما با شمائیم! ما فقط [مسلمانها را] مسخره میکنیم.
- شماتت
«اِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا[۵۲]»؛ اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت میکند و اگرحادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند.
- کینهتوزی
«قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن اَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ اَکْبَرُ[۵۳]»؛ [نشانههای] دشمنی از [کلام و] دهانشان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است.
شیوه برخورد با منافقان
- روشنگری و افشاگری
روشنگری و افشاگری باعث میشود فریب خوردگانِ جریان نفاق بیدار شده و به دامن حق باز گردند. فایده دیگر آنکه افرادی که جریان نفاق را نمیشناسند، هوشیار شده و با موضعگیری آنها، منافقان به انزوا کشیده میشوند و در نهایت آنکه: امنیت حیثیتی و جانی منافقان با افشاگریها به خطر افتاده و از دامنه فعالیتهای تخریبی آنها کاسته میشود.
- مقابله با حربههای نفاق
الف: اطلاع رسانی صحیح
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهجالبلاغه یکی از حقوق مردم بر حاکمان جامعه را آگاهی یافتن مردم از آنچه در کشور میگذرد، میداند و میفرماید: «اَلا وَ اِنَّ لَکُم عِندی اَن لا اَحتَجِزُ دونَکُم سِتراً اِلّا فی حَربٍ»؛ آگاه باشید! حق شما بر من این است که به جز اسرار جنگی، هیچ سرّی را از شما پنهان نسازم.
ب: پاسخگویی به شبهات و افزایش بصیرت دینی و سیاسی
باید با پاسخگویی به موقع و منطقی به شبهات منافقان، آنها را خلع سلاح کرده و جلوی تأثیرگذاری آن را گرفت. پاسخگویی به شبهات همراه با منطق و استدلال، مهمترین نشانه اقتدار یک مکتب است.
ج: حفظ وحدت
تفرقه افکنی و ایجاد دو دستگی در مسلمانان از حربههای محوری حزب نفاق است. راه مقابله با این جریان پاسداری از حریم وحدت جامعه اسلامی است. اگر مسلمانان بر اساس خدا محوری حرکت کنند و خود محوریها را کنار بگذارند، یقیناً این حربه منافقان از اثر خواهد افتاد.
- برخورد قاطع با منافقان
تا وقتی که جریان نفاق در مرحله حرف است، نظام اسلامی به مقابله فرهنگی و روشنگرانه با آن میپردازد؛ اما وقتی که دست به تخریب میزنند با شدت با آنان برخورد خواهد کرد. قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرمایند: «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ[۵۴]»؛ ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر.
[۱] . یوسف / ۱۰۸
[۲] . بقره / ۲۵۶
[۳] . نحل / ۳۶
[۴] . یس / ۶۰
[۵] . ممتحنه / ۱
[۶] . فاطر / ۶
[۷] . نساء / ۱۰۱
[۸] . مائده / ۸۲
[۹] . شرح نهجالبلاغه، ابن الحدید، ج۲۰، ص ۳۱۱
[۱۰] . بحارالانوار، ج۳۳، ص ۳۹۹
[۱۱] . سفینه البحار، ج۱، ص ۳۸۰
[۱۲] . نساء / ۸۹
[۱۳] . غررالحکم، حدیث ۳۲۱۴
[۱۴] . اصول کافی، ج۲، ص ۳۹۶
[۱۵] . المحجه البضاء، ج۵، ص ۲۸۲
[۱۶] . میزان الحکمه، ج۸، ص ۳۳۴۳
[۱۷] . به ترتیب ر. ک: انفال / ۴۹، آل عمران ۱۶۷، حشر ۱۷ ـ ۱۱، احزاب ۱۲ و ۱۳، توبه / ۴۲ و ۸۱ و ۹۴، توبه / ۱۰۷ به بعد
[۱۸] . المیزان، ج۱۹، ص ۲۸۷ تا ۲۹۰؛ ذیل آیه ۱ تا ۸ سوره منافقان
[۱۹] . بقره /۱۰، مائده / ۵۲، توبه / ۱۵۲، محمد / ۲۰ و ۲۹٫
[۲۰] . مجادله / ۱۴٫
[۲۱] . انعام / ۶۸٫
[۲۲] نساء / ۱۳۹٫
[۲۳] . مائده / ۵۲
[۲۴] . ولایت فقیه نیز استمرار ولایت و حرکت انبیاء و ائمه علیمالسلام است.
[۲۵] . نور / ۴۷ و ۴۸٫
[۲۶] . نساء / ۱۴۱
[۲۷] . ر. ک: شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، رویارویی دو اندیشه، ص ۲۵۱ و ۲۵۵
[۲۸] . سوره بقره / ۱۳
[۲۹] . توبه / ۷۹
[۳۰] . نساء / ۸۱
[۳۱] . انفال / ۳۹ و نیز ر. ک: بقره / ۱۹۳
[۳۲] . توبه / ۴۸
[۳۳] . احزاب / ۱۳
[۳۴] . نساء / ۸۳
[۳۵] . نور / ۱۱ الی ۱۷
[۳۶] . منافقون / ۵
[۳۷] . احزاب / ۱۹
[۳۸] . توبه / ۶۴
[۳۹] . اعراف / ۱۷۹
[۴۰] . نساء / ۱۰۸
[۴۱] . نساء / ۱۴۲ و نیز ر: توبه / ۵۴، انفال / ۴۷
[۴۲] . محمد / ۱۶
[۴۳] . احزاب / ۱۳
[۴۴] . انفال / ۴۹
[۴۵] . احزاب / ۱۲
[۴۶] . آل عمران / ۱۵۴
[۴۷] . نور / ۴۷
[۴۸] . توبه / ۱۰۷
[۴۹] . توبه / ۶۷٫
[۵۰] . احزاب / ۱۹٫
[۵۱] . بقره / ۱۴٫
[۵۲] . آل عمران / ۱۲۰٫
[۵۳] . آل عمران / ۱۱۸٫
[۵۴] . توبه / ۷۳ – تحریم / ۹