شاه خوانی، شاه شناسی
برداشتی کوتاه از چهار شاخصۀ تأثیرگذار بر تربیت و سبک زندگی محمدرضا پهلوی
پدر
رضا میرپنج، از نوجوانی به برگاد قزاق پیوسته بود و برای خودش نامی برهم زده بود. سواد نداشت و اهل اعتقادات دینی هم نبود. در یک خانوادۀ روستایی رشد کرده بود؛ اما به خاطر روحیۀ خشن، متمرد و نا آراماش، برای نظامی بودن امتیاز کافی داشت. کودکیِ سخت، کمبودهایِ عاطفیِ دورانِ کودکی و فقدان ریشههای تربیتی و خانوادگی اصیل، از رضا خانِ میرپنج، کوهی از عقدههای ثروت و خشونت و کینه از جامعۀ سیاستمداران و ثروتمندان، ساخته بود. حضور در نظام و پیشرفت در دریافت درجه، در روزهای تولد محمدرضا، فرصت خوبی برای خالی کردن این کینههای آتشین بود. شاید عدم حضور در لحظۀ تولد پسر اولش، به خاطر حضور در لشکرِ سرکوبِ قیامِ میرزا کوچک خان در گیلان، نمود عینی این تلاش بود. رضا خان دو سال پس از تولد محمدرضا، در کودتای اسفند ۱۲۹۹، در مسیر کسب قدرتِ ما فوقِ تصورات، قرار میگیرد و پسرش در سایهای از ترس و خشونتِ ناشی از انتظارتِ بالای پدر و اطرافیان، در فضای جدید رشد میکند.
در یکی از عکسهایی که از آن سالها به جا مانده است، رضا خان را میبینیم که که لباس افسر قزاق به تن دارد و پر هیبت، بر نیمکتی در باغ نشسته است. محمدرضای کوچک با لباسِ نیروی دریاییِ بچگانه، بر زانوی پدر نشسته و دستهای بزرگ رضا خان، گرداگرد فرزند را محکم گرفته است. محمدرضا در عین حال سخت خوشحال و مضطرب به نظر میآید. انگار لبانش را میجود؛ عادتی که به همراه پیچاندن انگشتانش در موی سرش، از گویاترین نشانهای اضطراب و عصبانیتاش بود. رضا خان با روحیۀ یک سرباز روستایی، هیچگاه نسبت به فرزندان و حتی محمدرضا -که عزیز کردهاش بود- اقدام به ابراز محبت نمیکرد و میگفت: «این گونه رفتارها، روحیۀ فرزندان را تضعیف و شخصیتشان را سست میکند.» با همین باورها، احساس نیاز محمدرضای کوچک به محبت، هر روز سرکوب میشد و رابطۀ پیچیدۀ محمدرضا با پدرش، از این روزها آغاز میشود. او بعدها پدرش را دارای شخصیتی بسیار عجیب و خارقالعاده میدانست که میتوانست رعب انگیزترین فردِ گیتی باشد.(۱) شاید کینۀ دوران میانسالی او که با حسادت همراه بود، از همین روزها، آغاز شد که گهگاهی پدر را تخفیف میکرد. از جمله لحظاتی پس از انقلاب سفید در سال ۱۳۴۰ و در بحبوحۀ رویارویی با شرکتهای نفتی بود که در پاسخ سؤال اسدالله علم، که از او میپرسد: «جرأت اعلیحضرت فقید چطور بود؟» میگوید: «در جنگ ندیده بودم؛ ولی در ناخوشی جرأت چندانی نداشتند.»
رضا خان از محمدرضا انتظاراتی داشت که او هیچگاه ظرفیت شخصیتی، روحی و حتی جسمی برآورده کردن آنها را نداشت و به همین سبب، همواره مورد شماتت و تحکم پدر بود؛ آن هم در دورهای که با تغییر سرنوشت پدر، در هر دورۀ یکی دو ساله، محمدرضا ملزم به تغییر در اصل وجودی خودش بود. همین سبک تربیتی و انتظارات بالا از او، وی را دچار چندگانگی، ضعف، توهم و عقدههای سرخورده میکرد که بعدها، در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، خود را در فرارِ ناشی از ضعفِ وجودی، عدمِ درکِ درستِ شرایط و وابستگی مفرط روحی به دیگران نشان داد.(۲)
خانه و مادر
علاوه بر شخصیتِ تند پدر، محمدرضا در سالهای آغازین زندگی در خانۀ استیجاری پدر و در رابطۀ پدر و مادر نیز، دچار تلاطم روحی بود. رضا خان تا روزی که زنده بود، تحکم خاص نظامی را در خانه نیز حکم فرما کرده بود و تاج الملوک، مادر محمدرضا -که همسر دوم رضا میرپنج بود- مکمل خوبی برای رفتار رضا خان و ساختن فضای سخت و خشن خانه بود.
تاج الملوک آیرملو، دختر تیمورخان آیرملو، از صاحب منصبان ارشد ارتش قزاق -که پس از انقلاب بلشویکی روسیه، از آذربایجان به ایران مهاجرت کرده بودند- بود.(۳) شاید همین شباهتِ روحیات رضا خان و تاج الملوک بود که رابطۀ آنها را دچار تنشهای بیپایان کرده بود. مادرش شخصیتِ زنی پر قدرت و پر جذبه را در خود داشت و در عقاید مذهبی، به خرافات گرایش عجیبی داشت و یک سره غرق در سعد و نحس بودنِ اوقات و تعبیر خواب و… بود. عقاید محمدرضا در دورۀ پادشاهی، که خود را نظر کرده و برگزیده برای انجام امر خطیری میدانست که امداد غیبی به او میرسد، از عقاید مادر نشأت میگرفت؛ برداشتی که ۱۸۰ درجه با تفکرات رضا خان، متفاوت بود و این چندگانگی تربیتی و احساسی، عامل مضاعفی در تشکیل شخصیت شکنندۀ محمدرضا بود.
خواهر
اشرف، خواهر دو قلوی محمدرضا، پنج ساعت بعد از او به دنیا آمد و از شخصیتهای تأثیرگذار در زندگی و حکومت آیندۀ وی به شمار میرفت. نظامِ پسرسالارِ خانۀ رضا خان، همچنان که بار بزرگی از مسئولیتهای ناخواسته را بر دوش پسر و ولیعهدِ آینده، گذاشته بود، برای دختر خانواده، نظامی تبعیضآمیز و سخت را به وجود آورد. اشرف در کتاب «چهرههایی در یک آینه» مینویسد: «[با به دنیا آمدن من] هیچ یک از شادیهایی که با به دنیا آمدن برادرم حاصل شده بود، همراه نشد. شاید اغراق باشد اگر بگویم فرزندی ناخواسته بودم، ولی چنین ادعایی چندان به دور از حقیقت نخواهد بود.»(۴)
همین اشتراک دردها و زخمهای عمیقِ دورانِ کودکی بود که این دو را به شدت به هم وابسته کرده بود. اشرف برای فرار از سرخوردگیها، همواره نقش مردانه را در کنار محمدرضای کم روحیه و ضعیف، بازی میکرد و تصمیماتِ بزرگِ زندگیِ محمدرضا را او میگرفت.
«من و برادرم که از نظر عواطف این همه به هم نزدیک بودیم، در خلق و خو و شخصیت، بسیار با هم فرق داشتیم. او نرم، خوددار و تودار بود و تقریباً از شرمروییِ دردناکی رنج میبرد، در حالی که من، پرتحرک، تندخو، وحشی و گه گاه سرکش و یاغی بودم. او در برابر تمام بیماریهای کودکان، کمابیش شکننده و آسیب پذیر بود؛ اما من به رغم ریز نقشی، نیرومند و سالم بودم.»
اشرف با روحیه طغیانی خود، که از فضای بستۀ تربیت رضا شاهی و عقدههای بیتوجهی در دوران کودکیاش نشأت میگرفت، همواره برای محمدرضا، یک عنصر پر نفوذ و البته دردسر ساز بود که هیچگاه، سایۀ سیاهش را از رویِ نقشِ برادرِ نحیفِ خود، بیرون نیاورد.
سوئیس
محمدرضای دوازده ساله، پس از طی دورهای پیچیده و سخت، به تدبیر پدر، با سرپرستی تیمورتاش، در شهریور ۱۳۱۰ به اروپا و مشخصاً لوزان میرود تا کمبودهای اصالت خانوادگیِ رضا خان، با نمایشی شبیه به عملکرد خانوادههای ثروتمند و با اصالت ایرانی در اعزام فرزندانشان به خارج از کشور، جبران کند. برای محمدرضا اما اروپا، فرار از قیود سخت خانۀ رضا خان بود؛ جایی که تمامی مواهب زندگی فارغ البال کودکانه را فدای قدرت و نوید سلطنت آیندۀ او کرده بود. محمدرضا در سوئیس، همان تنها جزیرۀ یک دستِ تربیتِ نداشتۀ ایرانیاش را هم، دچار چندپارگیِ فرهنگی کرد و شخصیتی میان فرهنگی پیدا کرد. آزادیهای جنسی و روابط آزاد، ذوب شدن در مظاهر تمدن اروپایی، شیفتگی در برابر فرهنگ و تمدن غربی و بیگانگی نسبت به عمق مسائل فرهنگی جامعۀ ایران، برای محمدرضا از خود بیگانگیِ شدیدی را به دنبال آورد. چند سال زندگی در آن فضا، او را در بازگشت، به شخصیتی متلاطم، بیثبات و حتی ضعیفتر از قبل، تبدیل کرد.
نتیجه
محمدرضا سخت ضعیف، از خود بیگانه و متوهم تربیت شد و هیچگاه ارادهای برای تغییر در شخصیتاش پیدا نکرد و در نهایت، همین سبک تربیتی و فقدان اراده، او را به حضیض ذلت و ناکامی کشاند؛ راهی که پدرش نیز آن را طی کرد.
پینوشتها:
(۱) میلانی، عباس: «نگاهی به شاه»، نشر پرشین سیرکل، تورنتو، بهار ۱۳۹۲، اول، ص۱۳٫
(۲) پیشین، ص۱۴٫
(۳) کسری، نیلوفر: «زنان ذینفوذ خاندان پهلوی»، نامک، تهران، ۱۳۷۹، اول، ص۳۲٫
(۴) پهلوی، اشرف: «چهرههایی در آینه»، فزان روز، تهران، ۱۳۷۷، ص۲۸٫