… سحر نزدیک است!
کارشناس ارشد علوم اسلامی: یحیی صالحنیا
اشاره
در طول تاریخ، تقابل دو جبهه حق و باطل، امری گریزناپذیر بوده است. این تقابل، همچنان ادامه خواهد داشت؛ اما سرانجام به یک نقطه پایانی ختم خواهد شد.
این مقاله حق و باطل را در اندیشه مهدویت، مورد بررسی اجمالی قرار میدهد و نقبی نیز به دل تاریخ میزند؛ آن جا که برخی اصرار داشتهاند، باطل را به جای حق بنشانند.
سرآغاز
با توجه به آیات و شواهد تاریخی گوناگون، تاریخ را چیزی جز انعکاس درگیری پایدار و بیامان حق و باطل نمییابیم. رویارویی پیروان این دو، از سپیده دم تاریخ تاکنون به طور مداوم و در میدانهای گوناگون حیات، جریان داشته و پیروزی و شکست بین آنها دست به دست گردیده است. البته قدرت غیبی خداوند، همیشه یاور حقپرستان و مؤمنان بوده است. مقاطع بسیاری در روند تاریخ پیش آمده که حق و رهروان راهش در ضعف و فشار و باطل و میدان دارانش در تاخت و تاز بودهاند؛ اما سرانجام، تاریخ، طبق سنن الهی از آن حق و حقطلبان است و حاکمیت خط انبیا بر تمامی قلوب و نفوس، محقق خواهد شد. قرآن نوید میدهد که در مبارزه طولانی و پردامنه حق و باطل، سرانجام حق پیروز است و اضمحلال و انهدام و فنای باطل حتمی است.
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً۱٫
بگو حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل بیتردید لایق محو و نابودی است.
قیام مهدی موعود(عج) آخرین حلقه از مجموعه حلقههای مبارزه حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدی موعود(عج)، تحقق بخش ایدههای همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است و به عبارتی، او حاصل تمامی مجاهدتها و تلاشهای پیامبران و ثمره قیامها و مبارزات حق طلبان به شمار میرود.
حق و باطل در اندیشه مهدویت
همیشه این پرسشها درباره خلقت بشر مطرح بوده است که:
آیا بشر حقجو، عدالتخواه و ارزشخواه است یا شرور، مفسد، خونریز و ظالم؟
آیا انسانها که برخیشان پیرو حق و برخیشان پیرو باطلند، با هم در ستیزند؟
اگر چنین ستیزی وجود دارد نهایت کار چه خواهد شد؟
این پرسشها در بستر اندیشه مهدویت به جوابهای روشن میرسند!
نظریههای مطرح در حوزه حق و باطل
درباره چگونگی خلقت بشر چند نظریه وجود دارد:
الف) انسان به حسب جنس، موجودی شریر، بدخواه و ظالم است که جز قتل، غارت، دزدی، حیله و دروغ از او سر نمیزند؛ طبیعت او شرارت، فساد، استثمار و ظلم است. خیر و ارزشهای انسانی در تاریخ بشر نیز اموری جبری، برآمده از طبیعت به شمار میروند.
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
ب) طبیعت و سرشت بشر بر خیر و حق است و انحراف، از جامعه به بشر تحمیل میشود و او را فاسد میکند.
ج) جامعه آمیزهای از خیر و شرّ و حق و باطل است؛ چون انسان از خیر و شر برآمده است. این درگیری و نزاع حق و باطل، همیشه در صحنه وجود فرد و در صحنه اجتماع حکم فرماست.
د) براساس نظریه مرده مارکسیسم، شرّ، فساد و باطل، ناشی از ابزار تولید است و به گونه جبری پدید میآیند و آن گاه که دوباره، ابزار تولید رشد کند و مالکیت خصوصی از میان برود و مالکیت، اشتراکی و عمومی گردد، انسانها به گونه جبری، خوب میشوند، این بینش، انسان را محکوم به جبر تاریخ میداند و ابزار را بر انسان پیش میانگارد.
ی) اسلام و قرآن، جریان هستی را براساس حق، بیان میکند و حق را اصیل مینماید و در مقابل، هر چند باطل را نفی نمیکند، آن را اصیل نمیداند از این رو، قرآن به تاریخ خوشبین است و به انسان اصالت میدهد. قرآن انسان را فقط یک ابزار نمیداند و او را دارای گرایش ذاتی به صداقت، امانت و عدالت یاد میکند. به تعبیر قرآن، انسان حنیف و حقگراست، یعنی میل به کمال، خیر و حق، بالفطره در او وجود دارد و با وجود این، از آزادی و اختیار برخوردار است؛ بنابراین امکان دارد که از مسیر خود منحرف شود و حقکشی کند، ظلم نماید و دروغ بگوید، قرآن این واقعیت را به صورت جریانهای موقت میپذیرد.
پس حق، اصیل و باطل غیر اصیل است و همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ وجود دارد، ولی این طور نیست که حق، همیشه مغلوب و باطل همیشه غالب باشد. آن چیز که استمرار دارد و زندگی و تمدن را ادامه میدهد حق است و باطل نمایشی مینماید که جرقهای میزند و بعد خاموش میشود و از بین میرود. ۲
«أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».۳
خداوند از آسمان آبی نازل کرد و از هر درّه و رودخانه، به اندازه هر یک سیلابی جریان یافت و سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد. بعضی چیزها که برای ساختن زیور یا ابزار در آتش میگدازند نیز کفی مانند آن دارد. خدا حق و باطل را چنین مثل میزند، و اما کف به کنار افتاده نابود میشود ولی چیزی که به مردم سود میدهد، در زمین میماند، خدا مثلها را چنین میزند.
مصادیق حق و باطل
خدای سبحان در کلام خود مثالهای بسیاری برای حق و باطل زده است؛
- اعتقادات برابر با واقع را حق و خلاف آن را باطل،
- زندگی آخرت را حق و زندگی پر زرق و برق دنیا را که انسانها به طلب آن میدوند، باطل،
- ذات متعالی خود را حق و سایر اسباب فریب دهنده انسانها را باطل خوانده است.
به هر حال آن چه خداوند به آن اصالت میدهد، حق است، نه باطل.
الحق من ربک ۴
خداوند هرگز باطل را از آن جهت که باطل است، به خود نسبت نمیدهد، بلکه آن را لازمه نقص بعضی از موجودات، در قیاس با موجودی کاملتر معرفی میکند. برای نمونه، عقاید باطل از لوازم نقص ادارک هستند و هر امر باطلی از لوازم آن ادارک ناقص در قیاس با ادراک کاملتر از آن است. خداوند هر جا باطل را به خود نسبت داده، آن را به اذن خود منسوب کرده است. برای نمونه، اگر خداوند زمینی را شورهزار و شفاف خلق کرده تا بیننده آن را از دور آب پندارد، همین خلق کردن، اذن او به بیننده است تا با دیدن آن به خیال آب افتد. این گونه سراب، تحققی خیالی و باطل مییابد.
جبههبندی حق و باطل در بستر تاریخ
هم چنان که ارادههای افراد جامعه، متقوم همند و از هم گسیخته و منفصل نیستند و روی هم اراده بزرگتری را به وجود میآورند، ارادههای اجتماعی در طول تاریخ نیز متقوم همند و ارادههای اشتداد یافته و بزرگتری را میآفرینند.
ارادههای مثبت و منفی در دو جبهه حق و باطل به کمک امدادهای الهی، امکان بروز مییابند و بدون امداد او هیچ کدام نمیتوانند توان و قدرتی در تصرفات عالم، داشته باشند. هر دو جبهه به دنبال توسعه و گسترش خویش در تعارضی تاریخی قرار دارند؛ تعارض عبودیت و استکبار.
گر چه ادارههای انسانی در حرکت تاریخ نقش میآفریند؛ اما نقش آنها محور اصلی نیست، بلکه جهتگیری حرکت کلی تاریخ با مشیّت بالغه و نافذ الهی شکل مییابد و انسانها نمیتوانند قوانین کلی حاکم بر جهان هستی را که ظهور مشیّت خداوند متعال است، تغییر دهند. امام سجاد علیهالسلام در این باره میفرماید:
و یا مَن لا تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الوسائِلَ؛۵
ای آن که هیچ دست آویزی حکمتش را تغییر نمیدهد.
در این میان، انبیا و اولیای الهی در جبهه حق، بشر را گام به گام در مسیر عبودیت هم راهی نمودهاند.
پیامبر اعظم (ص) بنابر روایتی که درمنابع شیعه و سنی نقل شده، میفرمایند:
مَثلَی و مَثَلُ الأنبیاءِ کَمَثلِ رَجُلٍ بَنَی داراً فَاتمَّها و أَکملَها و أَحسنَها إلا مَوضِعَ لبنَهٍ فجعَلَ الناس یدخلُونَها و یَتعجَّبونَ و یقولونَ لَولا موضعَ البنِهِ (قال رسول الله(ص)) فأنا موضِعَ اللبنهِ جئتُ فختمتُ الانبیاءَ ۶
مثل من و پیامبران دیگر، مثل آن مردی است که خانهای بنا کند و آن را به جز یک آجرش تکمیل و زیبا سازد. پس مردم شروع به رفت و آمد به آن خانه کنند و با تعجب بگویند که ای کاش جای این آجر خالی نبود. (رسول خدا سپس فرمود): من به مانند آن آجر، پیامبران را خاتمه دادم.
هم چنین براساس آموزههای وحیانی و معارف شیعی، وجود نورانی پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام کانون و محور عبودیت و پرستش در کل تاریخ است، همچنان که این معنا از روایات بسیاری به دست میآید.
بِنا عبُدالله و بِنا عرّف لله و بِنا وَحّد اللهُ تبارک و تعالی. ۷
امام باقر علیهالسلام فرمود: به وسیله ما خدا پرستش شد و به وسیله ما خدا شناخته شد و به وسیله ما خدای تبارک و تعالی را یگانه شناختند.
بنابراین، با وجود عبادت آنها دیگران در تمامی قشرها و سطحها، عبودیت و بندگی خداوند متعال را به جا میآورند. باید توجه داشت که انبیای اولوالعزم هم تحت ولایت و سرپرستی آنها به رشد دست مییابند. هم چنان که در این روایت آمده است:
ولایَتُنا وِلایَهُ اللهِ التیِ لم یُبعَث نبیٌ قَطُّ إلا بها. ۸
ولایت ما همان ولایت خداوندی است که هرگز پیامبری را مبعوث نفرموده مگر به وسیله ولایت ما و پذیرش آن.
بنابراین، خاندان عصمت و طهارت خدا، کانون همه چیز به شمار میروند، زیرا آنان خلیفه مطلق خداوند متعال هستند و طریق وصول رحمت الهی حتی بر انبیای اولوالعزم، پذیرش ولایت آنهاست.
در جبهه باطل نیز، انسان با محوریت شیطان و الهامها و تلقینهای وی به حرکت خود ادامه میدهد: إنَّ الشَیاطینَ لَیُوحُونَ إلی أَولیائِهِم. ۹
هر یک از آن دو جبهه، این گونه انتظار طلوع خود و غروب تاریخی دیگری را خواهند داشت، هم چنان که قرآن کریم میفرماید: فَانتَظِروا إنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین. ۱۰
هر یک از آن دو در انتظار غروب دیگری به سر میبرد و این انتظار تاریخی، روزی محقق خواهد شد و طومار باطل را در هم خواهد پیچید. خداوند در قرآن خطاب به انبیا میفرماید که به دشمنان بگو شما در انتظار اهداف شوم خود بمانید که نابودی حق است. من هم به همراه شما در انتظار به سر میبرم و خواهید دید که چگونه باطل به نابودی تاریخی خود دچار میشود؛ نابودی و هلاکت در ادوار مختلف تاریخی و هلاکت و نابودی نهایی.
هم چنان که روایات اشاره داشتند، خداوند متعال در طرح جامع خویش از اوان خلقت، پایان تاریخ را به انبیا نشان داده است. در روایات آمده است:
…و اخذَ المیثاقَ علی أُولِیالعزمِ أنّی ربُّکُم و محمّداً رسولی و عَلیَّاً أمیرُالمؤمنینَ و أصیاؤَهُ مِن بعدِهِ وُلاهُ أمری و خُزّانُ عِلمی و أنَّ المهدیَّ انتصرَ به لدینی و أظهرَ به دولَتی و أنتقَمَ بهِ مِن أعدائی و أعبدَ به طَوعَاً و کَرهاً. ۱۱
رب و پروردگار هستی به خوبی عنایت، هدایت و تدبیر خویش را در چرخه آفرینش و حرکت تاریخ نشان میدهد؛ آن گاه که انوار مقدس خاندان عصمت و طهارت در کانون و محور این چرخه قرار میگیرد و در پایان، حضرت مهدی(عج) به نصرت و یاری برمیخیزد و دولت حق را برپا میدارد و انتقام تاریخی خویش را از دشمنانش میستاند و عبودیت الهی را در سراسر گیتی میگستراند. (۱۲)
بنابراین، جبهه حق از اول خلقت، تصویر روشنی از مسیر حرکت تاریخ و آینده روشن آن داشته است و پیامبران الهی به عنوان محورهای حق در تمامی دورانها، حرکت تاریخ را گامی به سوی جلو برای تحقق انتظار تاریخی خویش بردهاند.
جلوهای از توجه حقمداران تاریخ به اندیشه مهدویت
یک نمونه از توجهات رهبرات جبهه حق به نقطه آرمانی داستان حضرت لوط علیهالسلام است. قرآن این داستان را این گونه بیان کرده است:
و هنگامی که رسولان ما به سراغ لوط آمدند، او از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت امروز روز سختی است!
و قومش ـ که قبلاً کارهای بد انجام میدادند ـ به سرعت به سراغ او آمدند. گفت ای قوم من! دختران من، برای شما پاکیزهترند. (با آنها ازدواج کنید و از اعمال شنیع صرفنظر نمایید.) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانهایم رسوا مسازید، آیا در میان شما یک مرد رشید وجود ندارد؟!
گفتند تو که میدانی ما حق (و میلی) در دختران تو نداریم و خوب میدانی ما چه میخواهیم!
گفت (افسوس) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیهگاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود (آن گاه میدانستم با شما ددمنشان چه کنم!) ۱۳
بنابر نقل روایات و تفاسیر اسلامی، حضرت لوط در آن هنگام در مزرعه خود مشغول به کار بود. عدهای از جوانان زیباروی را دید که به سمت او میآیند و میخواهند که مهمان او باشند. وی در شرایط سختی قرار گرفت؛ زیرا از طرفی منش و علاقه او به پذیرایی از مهمان و از سوی دیگر توجه او به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهری که گرفتار فرهنگ زشت و انحرافات جنسی است، موجب مشکلات خواهد شد، او را سخت در تنگنا و فشار قرار داد.
امواج این مسائل و دغدغهها فکر و ذهن او را با مشکلی جانکاه درگیر نمود و با خود گفت که امروز روز سخت و وحشتناکی است.
با توجه به بزرگواری و بزرگمنشی آن پیامبر خدا، راهی جز این نداشت که میزبان آنان باشد و از آنها پذیرایی کند.
«همسر لوط که زن بیایمانی بود و به این قوم آلوده و گنهکار کمک میکرد، از آمدن جوانان زیبا آگاه شد و برفراز بام رفت و آتش روشن نمود و گروهی از این قوم منحرف را آگاه ساخت!» (۱۴)
آن گاه قرآن میفرماید: «قوم لوط با سرعت شدید و با حرص و ولع برای دستیابی به مقصد شوم خود به سوی لوط آمدند».
حضرت لوط در چنین فضای سنگین و فشار روحی جانکاهی به آنها گفت: من حتی حاضرم دختران خودم را به عقد شما درآورم. اینها برای شما پاکیزهترند و از خدا بترسید، آبروی مرا نبرید و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید! آیا در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد که شما را از این اعمال ننگین و بیشرمانه باز دارد؟
قوم لوط با توجه به این که میتواند از راه مشروع و انسانی به خواستههای طبیعی خود دست بیابند، اصرار بر «جهلورزی» مینمایند. از همین رو، در جواب لوط پیامبر، بیشرمانه پاسخ گفتند: «تو خود به خوبی میدانی که ما را در دختران تو حقی نیست و خوب میدانی ما چه میخواهیم!»
جالب این که دستگاه فکری آلوده قوم لوط، در این جا به تولید مفاهیم، دست یازیده و تعریفی از حق و باطل ارائه میدهند. آنان با جسارت و جدیت، تأکید و پافشاری (قالُوا لَقَد عَلِمتَ….) اعلام میکنند که تو به خوبی میدانی که «… مالَنا فِی بَناتِکَ مِن حَقٍّ؛ ما را در دختران تو حقی نیست» و ما بر خود بهره مشروع با دختران را «حق» نمیدانیم و باطل میانگاریم. ما در مرام خود به مفاهیم «حق» و «باطل» پای بندیم و مرزهای آن را نیز خودمان تعیین و تعریف مینماییم.
«و إنَّکَ لتُعَلِّمُ ما نُریدُ؛ و تو مسلماً میدانی ما چه چیز میخواهیم؟» ما براساس اراده و خواستههای نفسانی خویش به تولید مفاهیم اقدام میکنیم.
این داستان بشر نابالغ و ناکامی است که حتی در حوزه غرایز جنسی به بلوغ خود دست نیافته و تصویر و تفسیر شنیع و زشتی از خود ارائه میدهد و با این ذهنیت و زاویه دید است که تئوریپردازی هم چون فروید و همفکرانش با سطح بسیار نازل و پستی به انسان نگاه میکنند و مفهوم میسازند. آنها بیکرانههای وجودی انسان را تا گستره و جاودانگی او نمیبینند و آدمی را هم چون چارپایان در مزرعه هفتاد ساله مهار میکنند.
آن پیامبر ارجمند و بزرگوار، خود را در چنین فضایی در محاصره یافت و برآشفت و فریاد زد که «ای کاش قوه و قدرتی در خود داشتم یا تکیهگاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود ـ آن گاه میدانستم با شما ددمنشان چه کنم ـ …»؛ (قالَ لَو أنَّ لِی بِکُم قُوَّهً او آوِی إلی رُکنٍ شَدِیدٍ).
امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیات فوق فرمود: منظور از «قوه» همان «قائم» و منظور از «و رکن شدید» ۳۱۳ نفر یاران آن حضرت است. (۱۵) این تفسیر در واقع حکایت از آن دارد که پاکسازی از این آلودگی توسعه یافته و امثال آن در زندگی بشری نیازمند به حضرت «قائم» (عج) و «رکن شدید و ۳۱۳» مهدی یاوران است.
غلبه ظاهری باطل
باطل از دید سطحی و حسی نه دید تحلیلی و تعقلی، حرکت و جولان دارد. قرآن میگوید گستره دیدتان را بگسترانید و در شناخت جامعه به ظاهر حکم نکنید. برای بررسی تاریخ صد سال پیش، نباید به سراغ ناصرالدین شاه و عشقبازیها و عیاشیها و ظلمهای او رفت. شناخت وی سمبل شناخت همه مردم نخواهد بود. ناصرالدین شاه، آینه تمام نمای مردم آن زمان نیست. مردم آن زمان با حرکت روحانیون و فتوای میرزای شیرازی، نهضت تنباکو را به راه انداختند.
قرآن میفرماید که اگر همه مردم، شریر، فاسد، ظالم و دروغگو بودند، جامعهشان را هلاک میکردیم. چنین جامعهای محال است وجود داشته باشد؛ اصلاً دوام پذیر نیست و فوری هلاک میشود. چرا قرآن هلاک اقوام گذشته را به یاد میآورد و میفرماید قبل از شما اقوامی بودند که وقتی اکثر مردمانشان بد شدند، ریشهشان را کندیم؟ پس اگر جامعه دوام دارد، بدان دلیل است که اکثر مردم فاسد نیستند، بلکه اقلیتی فاسدند که آنها نیز کفهای روی آبند.
باطل، موقتی، جولانی و نمودی است و زود از بین میرود. احادیثی که حکم ضربالمثل را پیدا کردهاند، میگویند:
للحقّ دولهٌ و للباطل جولهٌ؛ ۱۶
حق، دولتی باقی دارد؛ اما باطل جولانی بیش نخواهد داشت.
للباطل جولهٌ ثمّ یضمحلُّ؛ ۱۷
باطل را جولانی است و آن گاه مضمحل و نابود میشود.
ولی حق جریان و ادامه دارد. ۱۸ هم چنان که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «دنیا پس از روگردانیها و چموشیهای خود به ما رو میآورد، مانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خود و بعد از آن، این آیه را تلاوت کرد: (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ.)
این آیه به امام زمان(عج) و اصحاب ایشان تفسیر شده است.
سرانجام نبرد حق و باطل
قرآن در جنگ حق و باطل بسیار خوشبینانه میفرماید: سرانجام حق پیروزی است و حق همیشه پیروز بوده است.
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ). ۱۹
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین ]خود[ قرار دهد.
حق و باطل در طول تاریخ، همواره با یک دیگر جنگیدهاند، ولی قرآن، وعده پیروزی حق را بر باطل آن چنان بیان میکند که هیچ نشانهای از باطل باقی نماند و این را سرنوشت نهایی تاریخ میداند. لذا به ایمان و استقامت و غصه نخوردن سفارش میکند: و لا تهنوا و لا تحزنوا ۲۰ و یادآوری میفرماید که برتری از شماست، از کمی افراد خود و فراوانی آنان بیم نداشته باشید، از مال فراوانشان نترسید که آنان ثروتهای دنیا را انباشتهاند، از اسلحه و زور فراوانشان نترسید، فقط به ایمان و حقیقت مجهز باشید، مؤمن واقعی و انسان واقعی باشید که اگر چنین شدید، پیروزی از آن شماست. ۲۱
پینوشتها
- سوره اسراء، آیه ۸۱٫
- تلخیص و اقتباس از مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، ج ۱، ص ۳۵ ـ ۲۴٫
- سوره رعد، آیه ۱۷٫
- «حق از ناحیه پروردگارت است»، (سوره آلعمران، آیه ۶۰)
- صحیفه سجادیه، دعای ۱۳٫
- مجمعالبیان، ج۸، ص ۱۶۶، ذیل آیه ۴۰ سوره احزاب، مسند احمد، ج۲، ص ۲۵۷٫
- اصول کافی، ج۱، ص ۱۹۷، روایت ششم.
- بصائر الدرجات، ص۲۲؛ بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۲۸۱، روایت سیام.
- سوره انعام، آیه ۱۲۱٫
- سوره یونس، آیه ۲۰٫
- اصول کافی، ج ۳، ص ۱۲٫
- بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۸۲٫
- سوره هود، آیههای ۷۷ ـ ۸۰٫
- تفسیرالمیزان، ج ۱۰، ص ۳۶۲٫
- تفسیر برهان، ج۲، ص ۲۲۸٫
- تحریر المواعظ العددیه، ص ۱۰۶٫
- شرح آقا جمالالدین خوانساری بر غررالحکم، ج۵، ص ۲۵٫
- مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص ۴۹ ـ ۶۳٫
- «خداوند وعده فرموده کسانی از شما که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند را به استخلاف و جانشینی در زمین». (سوره نور، آیه ۵۵)
- سوره آلعمران، آیه ۱۳۹٫
- مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص ۴۵ ـ ۴۶٫