روحانیت، محور شبکهسازی جامعه شیعی
محمدسعید مهدوی کنی
حجتالاسلام دکتر محمدسعید مهدوی کنی
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام
اشاره: ضرورت تشکل، از جایگاه عقلی و نقلی قابل تأملی برخوردار است. در این بین نگاهی به تاریخچه تشکلهای دینی و رموز موفقیت یا انحراف آنها، پندها و نکتههای آموزنده بسیاری را به همراه دارد. نقش روحانیت اصیل در محوریت تشکلها و هدایت جریانهای فعّال در جوامع شیعی از اهمیت بالایی برخوردار است. نوشته زیر به همین موضوع اشاره دارد.
سرآغاز
اگر بخواهیم برای تجمعات و تشکلها در جامعه اسلامی و شیعی، پشتوانه فکری و فرهنگی ایجاد کنیم میبایست به فرهنگ اسلامی و شیعی و تجربیات جوامع شیعه، خصوصاً ایران مراجعه کنیم. هم تفکر شیعی ـ که اساساً باعث وحدت ایران شده است ـ و هم پیشینه ایرانی بودن ـ که حداقل ذهن نخبهگان یک نوعی از امتداد فرهنگی ایجاد کرده ـ قابلیتهای عظیمیاند که در تمام دنیا، شاید در پنج شش کشور چنین سرمایهای یافت شود. به همین دلیل هم هست که بدنه اصلی ایران، به رغم کوتاهیهای گذشته، هم چنان باقی مانده است.
همان بخشهای جدا شده و کوتاهیهای صورت گرفته هم در اثر نبود عامل وحدت بخش شیعی رخ داده است؛ مثل افغانستان، پس عوامل ایجاد پیوند و تجمع داریم.
اسلام به تأکید، به تجمع و گروه دعوت کرده است؛ «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا…»[۱] و هم چنین «یا ایها الذین آمنو اصبروا و رابطو و اتقوا الله لعلکم تفلحون»[۲] البته ]در این آیه اخیر[ بعضی «رابطه» را به جنگ تعبیر کردهاند، ولی خیلیها هم به معنای ارتباط داشتن با هم گرفتهاند.
ولی خیلیها هم به معنای ارتباط داشتن با هم گرفتهاند. نماز بر پایهی جمع وضع شده است. امام علی علیهالسلام میفرمایند: وقتی چند نفر در مسیری همراهاند یکی از آنها امیر شود. این یعنی تشکل! یعنی یک سلسله مراتب ایجاد کن تا از درگیری جلوگیری شود. حتی اگر تنها اشتراک، طی کردن یک راه باشد. و نیز داریم که «أن تقوموا لله مثنی و فردی»؛ در راه دین هم به صورت دو تا دو تا هم فردی بلند شوید. پس در خود دین عوامل تجمعساز بسیاری نهفته است.
ضرورت تشکل
پس از این مقدمه، به نظرم مناسب است با روی کردی آسیبشناختی به بحث تشکل، تشکیلات و ضرورت تجمع و سازماندهی بپردازیم. بر این اساس باید به نکاتی که در تاریخ شیعی ـ ایرانی درباره این مقوله وجود داشته است، اشاره کنیم.
یک . بسیاری اوقات برای یک تشکیلات، مسئله حفظ خود، یکی از اهداف عمده میشود. به عبارتی دیگر گر چه تشکیلات برای هدفی ایجاد شده، اما موضوع حمایت از جمع و بقای آن، برای تشکیلات، یکی از اهداف میشود و گاهی ـ به خصوص پس از گذراندن یک دوره، اگر اشتراک منافعی پدید آمده باشد ـ به موضوعی درجه یک تبدیل میشود.
از منظر اسلامی، این مطلب منفی شمرده میشود. چرا که در هر عمل دینی تحقق اهداف دین بر جنبههای دیگر غلبه دارد و کسی که قایل و ملتزم به اسلام است، تشکیلات را حداکثر به عنوان یک ابزار مینگرد. کم نیستند تشکلهایی با اهداف دینی که به همین دلیل دچار انحراف شدهاند.
در شکلهای سنتیتر تشکیلات هم ـ با این که مبنای شکلگیریشان اساساً دینی بوده است و در برهههای مختلف، آزمون خود را پس دادهاند و در نتیجه امکان تداوم داشتهاند مانند هیئت مذهبی یا دستهجاتی که در محلهها تشکیل شدهاند ـ این نوع آسیبها دیده میشود؛ مثلاً دعوای حسینیههای محله بالا و پایین و رقابتهای آنها، که خیلی وقتها امام حسین علیهالسلام و عزاداری برای او، در این مجادلات شهید میشود.
مثال دیگر جمعهای سنتی، اجتماعاتی است که در فضای پیرامون رهبران مذهبی شکل میگیرد. متأسفانه این جا هم گاهی دچار آفتهایی میشود. مثل گروههایی که به عنوان حلقه مریدان، گرد رهبران جمع میشوند و ای بسا به قدرتی هم دست پیدا میکنند که در مسیر حقیقی استفاده نمیشود. به جامعه هم آسیب میرسانند.
این خلط هدف و وسیله، نوع بدبینی و مقاومت، در مقابل تشکلها و گروهها، در تاریخ شیعه پدید آورده است. در نتیجه افراد مذهبی در این زمینه بسیار با احتیاط عمل میکنند؛ بیش از گروهها ]و فرهنگها[ی دیگر، چرا که برای سایرین قدرت و به هر وسیله رسیدن به آن، به نحوی، مشروعیت دارد. در حالی که برای دینداران اصل حفظ دین موضوعیت دارد و تشکیلات جنبه ثانویه. از این جهت، محتاطانه نوعی سازماندهی را میپذیرند که کاملاً امتحان پس داده و بر محوریت کسی شکل گرفته باشد که خیلی از مراتب را گذرانده است. در نتیجه ایجاد سازمان و تشکل در جامعهای مانند ایران به مواردی بسیار معدود، محدود میشود.
پس اگر بخواهیم در میان چنین جامعه مذهبی ـ به خصوص با محوریت دین ـ تشکیلات اجتماعی پایداری ایجاد کنیم یا برای تقویت آن کاری کنیم، باید این واقعیت را بپذیریم که تشکیلات و هر نوع انسجام در شیعه، حول محور ولایت و مرجعیت شکل میگیرد.
دو. نکته دیگر مربوط است به دوره طولانی در اقلیت بودن تشیع. ممکن است گفته شود در اقلیت بودن یکی از عوامل ایجاد تجمع و تداوم آن است. به یک معنا تشیع این ویژگی تجمعی را داشته، اما مشکل شیعیان این بوده که به شدت مورد هدف بودهاند و در مقاطع تاریخی مختلف برایشان حقوقی قایل نبودهاند. لذا هر جایی که شیعیان گرد هم میآمدهاند، تجمع آنها مورد هدف قرار میگرفته است. به دلیل شرایطی این چنین، رهبران شیعی بیشتر به نوعی بهسازی دینی، به معنای روشنگری حقیقت دین توجه داشتهاند تا تجلی آن در حیات اجتماعی و تقویت یک نوع تجمع دینی. آنها گمان میکردهاند وظیفهشان بیشتر این است که به شبهات متعددی که وجود دارد پاسخ دهند؛ شبهاتی که دایماً هویت آنها را هدف قرار میداده و ایشان مجبور بودهاند در این اقلیت، اصل ایدهی تشیع را حفظ کنند. از این جهت احساس میکردهاند اگر این ایده حفظ شود، مؤمنین خودشان را در این مسیر حفظ خواهند کرد.
با این حال تجمعاتی با ویژگیهای خاص در میان شیعیان شکل گرفت که در آنها ارتباط، قلبی و دینی است. سلسله شاگردان از سوی آنها تأیید میشدند و آنها هم میآمدند و هم مرجعیت را معرفی میکردند و آن مرجعیت هم آنها را تأیید میکرده است و مردم هم، به واسطه این تأیید، از این شاگردان تبعیت میکردهاند.
یکی این سر دنیا و یکی آن سر دنیا است و همین قدر که مطمئن میشوند همان آگاهی، اعتقادات و اعمال هست از او تبعیت و با او همراهی میکنند، بدون آن که هم دیگر را ببینند. به نظر من، پایه و ساختار یک سازمان شیعی دوازده امامی ـ نه اسماعیلیه که به یک حزب سیاسی تبدیل شدند ـ همین ارتباط روحانی و قلبی بوده است. گر چه شیعیان در این پیشینه تاریخی آسیبهایی از این نوع روابط دیدهاند و معضلاتی برایشان ایجاد شده است؛ از جمله میتوان به بسیاری از فرقهها و دستههای جدا شده از شیعه اشاره کرد. این موارد باعث شد که شیعه نسبت به تجمعهایش دست به عصا راه برود و ضمناً سرکوبهای تاریخی هم نوعی ترس یا نبود یک فرهنگ تجمعی را ایجاد کرده است.
در سده اخیر میتوانید نوع جدیدی از تشکلها را با محور روحانیت اما، با موضوعات گوناگون، پیدا کنید. علما یا بزرگانی که یا مستقیماً خودشان منشأ تشکیلاتاند و یا تشکیلات با آنها مرتبط بوده و از سوی آنها تأیید میشده است. مثلاً دستهای از آنها که هنوز ادامه یافته و قدرتمنداند، «مدارس اسلامی»اند.
مدارسی که موضوع تشکیلشان ترویج و حفظ و صیانت فرهنگ شیعه، از طریق تربیت دانشآموزانی آشنا با علوم روز بوده است.
این نوع مدارس را یا با محوریت روحانیون شیعی یا مرتبط با علمای روشن فکر و روشنبین میبینیم که رشد قابل توجهی داشتهاند. مشابه این نوع فعالیتها در نهادهای خیریه یا صندوقهای قرض الحسنه هم دیده میشود.
به کارهای وسیعتر در میان اقلیتهای شیعه هم میشود اشاره کرد؛ فعالیتهایی که امام موسی صدر در لبنان انجام داد و یا فعالیتهای مرحوم سیدمحمد باقر صدر در عراق؛ که مسئلهشان حفظ دین و ترویج فرهنگ شیعی به واسطه ارتقای سطح فرهنگی ـ اجتماعی شیعیان بوده است. در کشورهای دیگری هم از جمله پاکستان و افغانستان میتوانید تجمعاتی این چنینی ببینید.
سه. مسئله مهم این است که سازمان روحانیت باید خود را به نوعی با شرایط جدید بازسازی کند تا امکان رهبری و هدایت تجمعات تخصصی را برای گروههای متعدد مردم داشته باشد.
چرا که اگر محوریت روحانیت به عنوان مرجعی که صحت تجمع را ضمانت میکند، وجود نداشته باشد، این نوع تجمعات از جرگه دینی خارج میشوند و مردم هم پی رو آن تبعیت نخواهند کرد. تجربه تاریخی هم این را نشان داده است.
گر چه با بالا بردن دینداری میتوان تا حد زیادی از جداییها کاست و توافق ایجاد کرد، اما موضوع مهم ایجاد پیوندهای درست با سلسله مراتب روحانیت است. خود روحانیت هم باید توجه کند به هنگام اختلافات، به حکمی احتیاج است و کسی که این وضعیت را اداره میکند باید بداند که چه کند تا موجب تقویت فاصلهها نشود. در بین رهبران دینی میتوانید ببینید یکی مانند حضرت امام (ره) قدرت ایجاد وفاق و تجمع زیادی در وجودش هست و بعضیها نه. این خودش مهارتی است. این مهارتهای ایجاد وفاق را نباید دست کم گرفت. مسأله تربیت رهبران مناسب که در موقعیتهای مختلف نقش خوبی را ایفا کنند هم نکته خیلی مهمی است که باید به آن توجه کرد.
تجمع، شرط پیش رفت
روحانیت اکنون در موقعیتی قرار گرفته که برای ایجاد تجمع، اندکی فرصت پیدا کرده و اصلاً پیش رفت خود او هم در ایجاد تجمع است. گامهای بعدی اصلاح دینی، زمانی شکل میگیرد که یک جامعهای دینی شکل گرفته باشد. در غیر این صورت، نه تنها روحانیت در جذب نیرو برای خود ناتوان میماند، بلکه اساساً برای پیادهسازی احکام دین ـ که هدف اصلی اوست ـ فرصتی پیدا نمیکند.
خوشبختانه با توجه به تجربیات و فرصتهای تاریخی که به دست آمده، روحانیت متوجه این مسئله هست. فقط باید قبل از این که فرصتها از دست برود، روند را تسریع بخشید. باید به روحانیت این ابزارها و هوشیاریها را داد. بعضی هوشیاریاش را ندارند، بعضی هوشیاری دارند، راههایش را بلد نیستند که باید چه کنند. تجربیات دیگران را نخواندهاند و اساساً ادبیاتاش هم وجود نداشته یا کم وجود داشته است. بخش عمده این ادبیات سینه به سینه است و نه به صورت تدوین شده. برخی روحانیون برای ایجاد تجمعات، روشهایی بلدند که من اسمش را میگذارم جامعهشناسی و کتاب خاصی نداشتهایم. به همین دلیل باید اینها را نهادینه کرد.
جامعهشناسی خاصی که به درد روحانیت و فضای آرمانهای شیعی بخورد، باید تولید شود. نه آن که جامعهشناسی غربی و همان تجربیات را بگیریم که، بدتر، باعث نوعی التقاط و به هم ریختهگی هم شود. بلکه باید افرادی فهیم که به پایههای دینی نیز مسلطاند باشند که این جامعهشناسی رایج غربی را بخوانند و پالایشاش کنند. تجربیات قدیمی خودمان را بازسازی کنند. ما چگونه میتوانیم افراد موفق روحانی، که نظایر آن را در تاریخ داشتهایم مثل خود امام بازسازی کنیم؟ همه نمیتوانند به عمق مسایل برسند. به افراد یاد بدهیم که در فلان جا چه کنند. نوعی سامان تربیتی باید ایجاد کرد.
من میخواهم بگویم ـ به لحاظ بنیاد نظری ـ اتفاقاً فرهنگ اسلامی و شیعی، به ایجاد تجمعات تشویق میکند. ولی متأسفانه تجربهی خوبی در این زمینه نداریم. باید بنیادهای گذشته را تقویت کنیم و ادبیات جدیدی برایشان ایجاد کنیم، به روزش کنیم، مدلسازی کنیم، سرعت ببخشیم و گرنه فرصت موجود هم اگر از دست برود دیگر نمیدانم چه میشود.
ضرورت الگوسازی
به نظر من ـ از منظر ایجاد یک جامعه دینی ـ ما با دو مرحله مواجهایم. تأسیس جمهوری اسلامی یک مرحله آن بوده است. همان طور که پیغمبر آمد و گفت در میان عرف و روال زندگی چه چیزهایی با اسلام مخالف است؛ این کارهای خاص را نکنید، بقیهاش مشکلی ندارد. مواردی که مطمئناً جامعه را به مهلکه میکشاند، برداشت و بیان کرد و به تدریج مرزها را تعیین کرد، همه را که یک شبه نمیشود به آدمهای قدسی تبدیل کرد و اصلاً جامعه کشش این همه دستورالعمل ندارد.
مرحله دوم این است که براساس تعالیم اسلامی، چه الگوسازیای میتوان کرد؟ درست است که من آزادم راه یک یا دو یا سه راه بروم، اما در یک سری از امور، انتخاب، میان بد و بدتر و خوب و خوبتر است. حضرت (ع) فرمودند: عقل آن نیست که بین خوب و بد تشخیص بدهد، عقل آن است که بتواند بین خوب و خوبتر و بد و بدتر را، در جایی که مجبور به انتخابایم، تشخیص دهیم. با استفاده از این ملاکها میتوان الگوسازی کرد. پیشنهاد من این است که در گام اول تجربههای قبلیمان را به روز کنیم. اینها سرمایههای موجود است. نباید از دست برود. شاید همه حاضر نباشند در هیئت و مسجد بیایند، اما چهره جلسات مذهبی را میشود بازسازی کرد. مشکل خیلی از تجمعات و تشکلهای مذهبی، سازمان دهنده اصلی آن است که خیلی اوقات با چه گونه به روز کردن فعالیتش آشنا نیست.
میتوان الگوهایی درست کرد برای جلسات مذهبی و راههایی را ارایه داد تا آن جلسات گسترش یابند. چیزی که انقلاب ما را به ثمر رساند، همین جلسات و تجمعات مذهبی بود. در دوره انقلاب انواع گروهها با محوریت امام یک شبکه پیدا کردند. امام اطلاعیه میدهد، شب نشده مردم گوش میکنند. این نوع تجمع یک زیر ساختی داشته است. آن زیر ساخت، جلسات و هیئتهای مذهبی بوده به رهبری روحانیت. اینها بلافاصله یکدیگر را پیدا کردهاند. چون با هم ارتباطاتی داشتهاند و همان هدف را میخواستند. هدف امام با قید تجمع تحقق پیدا کرد. اینها الآن قابل بازسازی است.
[۱]– آل عمران ۱۰۳
[۲]– آل عمران۲۰۰