درک محضر خدا
آيتالله محمد تقى مصباح يزدى
«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»؛
آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه از آسمان فرود آید و آنچه در آن بالا رود، [همه را] میداند و هر کجا باشید، او با شماست و خدا به هرچه میکنید، بیناست.» (حدید،۴)
در دنیایى که ما زندگى میکنیم، امورى را با چشم میبینیم و یا با حواس دیگرى درک میکنیم و چه بسا چنین تصور نماییم جز آنچه که ما میبینیم و میشنویم و لمس مىکنیم، چیزى دیگر نیست؛ در صورتى که علم ثابت کرده که بسیارى از موجودات تحت احساس ما نمیآیند؛ مثلا چشم ما توان دیدن انوار مادون قرمز و ماوراى بنفش را ندارد؛ صداهایى هست که فرکانساش با گوش ما تناسب ندارد و ما آنها را نمیشنویم؛ و حقایق محسوس دیگرى در این عالم هست که ما قدرت درک آنها را نداریم.
علاوه بر این محسوسات، حقایق ماوراى طبیعت هم در این جهان هست که ما آنها را درک نمیکنیم. اساس ادیان حق، ایمان به حقایق نادیدنى و نهانى است: «الذین یؤمنون بالغیب». اساس دین این است که انسان ایمان بیاورد به این که غیر از آنچه با چشم و گوش میبیند و میشنود، حقایق دیگرى هست. بالاتر از همه، ذات مقدس الهى که در همه جا حضور دارد، ولى با چشم و گوش ما درک نمیشود. حضور او از حضور اشیاى مادى براى ما نزدیکتر است، ولى ضعف ادراک ما و ضعف وجود ما، نمىگذارد که او را درک کنیم:
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ ما از رگ گردن هم به انسان نزدیکتر هستم.
اساس دین این است که با این که درک نمیکنیم، ولى چون هم دلیل عقلى داریم و هم وحى خود خداوند متعال است، ایمان بیاوریم که این حقیقتى که فوق تمام حقایق است و حقیقت بخش بر هر حقیقتى است، وجود و حضور دارد. مراتب ارزش انسانها بستگى دارد به مراتب ایمانشان، که چه اندازه ایمان دارند به این که خدا حضور دارد.
بعضى مثل امام بزرگوار باورشان بود که عالم محضر خداست، اما بین باور او و باور مثل بنده تفاوت زیاد است. او آنچنان باور داشت که گویى میدید؛ ما هم باور داریم، ولى گویى باور نداریم. باور او منشأ این میشود که از هیچ قدرتى نترسد و نهراسد، ولى باور ما آن قدر قدرت ندارد که از یک حیوان نترسیم.
راههای تقویت ایمان
چه کنیم که ایمان ما قویتر شود؟ عمل کردن به دستورات شرع، و نیز الهام گرفتن از آیات قرآن، بیانات انبیا و اولیا و پیشوایان دین، به ما کمک میکند تا ایمانمان محکم شود و ارزش انسانى ما بالا رود و از نتایج ایمان، هم در دنیا و هم در آخرت بهره ببریم. انسان به کمک ایمان میتواند در دنیا آنچنان قدرتى پیدا کند که دشمنانش در مقابلش خاضع باشند و در آخرت هم آنچنان مقاماتى پیدا میکند که به ذهن هیچ انسانى خطور نمیکند. مهم این است که ببینیم از چه راهى میتوانیم ایمانمان را تقویت نماییم؟ چه کنیم که مقدارى حرکت کنیم و از این مرتبهای که اکنون هستیم، بالاتر برویم؟
تکامل معرفت و عروج روحى، کلیدش به دست خود ماست؛ مسیر و وسیلهاش هم در دل خود ماست. حرکتى است که باید از دل شروع کنیم. با چه ابزارى؟ با چه وسیلهاى؟ کجا برویم؟
ابزار ما توجه دل است؛ اگر مقدارى غفلت را از خود بزداییم و توجهات قلبىمان را زیاد کنیم، میتوانیم در این مسیر تکامل انسان در مسیر عروج الى الله گامهای متناسب با همتمان و استعدادمان برداریم. بستگى دارد به این که چقدر همت کنیم و حاضر باشیم از این عنوان بهره بردارى نماییم، و چه اندازه به نداى منادى حق لبیک بگوییم و خود را از خواهشهای نفسانى و شیطانى دور کنیم، که اگر به نداى شیطان گوش فرا دهیم، طبعاً از خدا دور خواهیم شد.
در دنیا عواملى که ما را از خدا باز میدارد و در اختیار شیطانها قرار میدهد، زیاد است، اما از سوى دیگر، عواملى هم هست که ما را به سوى حق دعوت میکند. در درون ما فطرت الهى است و در بیرون انبیا و اولیا. اگر به نداى فطرتمان گوش فرا دهیم، و از بیانات انبیا و اولیا استفاده کنیم، میتوانیم خود را از این عوامل شیطانى برهانیم.
از کجا بفهمیم این ندا شیطانى است یا رحمانى؟ تا حدى از راه عقل میتوانیم بفهمیم، ولى عمدتاً محک و معیارمان باید شرع مقدس باشد. آنچه با دستورات شرع سازگار است، نداهاى الهى است و آنچه بر خلاف دستورات شرع است، از شیطان سرچشمه میگیرد. اگر از آن چیزهایى که یقیناً میدانیم از شیطان است، احتراز نماییم، قدرت این را پیدا میکنیم که امور مبهمش را هم تدریجاً تشخیص دهیم، اما اگر آنجا را هم که میدانیم مال شیطان است، تبعیت کنیم، بصیرتمان ضعیف میشود و کم کم امر بر ما مشتبه میشود و خیال میکنیم که این امور شیطانى هم امور الهى است؛ در نتیجه معرفتمان عوض میشود و قلبمان واژگون میگردد.
به تعبیرى که در روایات هست، ابزار شناختمان عوضى میبیند؛ آیینهای که باید حقایق را درست منعکس کند، منحرف نشان میدهد. خودمان قلبمان را عوض کردیم. انسان در اثر سوء اختیار خودش، طورى میشود که باطل را حق میپندارد و منکر را معروف تصور مىکند.
امیرمؤمنان على(ع) در نهج البلاغه میفرمایند: «سیأتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شىء اخفى من الحقّ و لا اظهر من الباطل» (خطبهی ۱۴۷)
در آینده زمانى میآید که شناخت خوب و بد و حق و باطل مشکل است. مردم منکر را معروف و معروف را منکر حساب میکنند. حساب شناخت حق و باطل سر جاى خودش، ولى چه کنیم که آنها را که میدانیم حق است، عمل کنیم و آنها را که میدانیم باطل و بد است، اجتناب نماییم. انسان خیلى چیزها را میداند خوب است، اما حریف دلش نمیشود. ما میدانیم که رفتار پیغمبر اکرم و ائمهی معصومین(علیهم السلام) رفتار صحیحى بوده است، اما بعضى از موارد حریف دلمان نمیشویم و به راه شیطان و هواى نفس دل میبندیم.
راه رهایى از وابستگى
براى این که از وابستگى نجات یابیم، راههای زیادى وجود دارد. آنچه متناسب با آیهای بود که عنوان نمودیم، این است که انسان توجه پیدا کند به این که همیشه در محضر خداست و خداى منان او را میبیند. اگر این را تمرین کند ـ مخصوصاً در حال نماز شب و سحرها ـ این تمرین یک نیروى بسیار قوى ایجاد میکند که بتوانیم بر شیطان پیروز شویم.
برای نمونه، مثالى بزنیم: فرض کنید برادرى پشت میزش نشسته و مشغول کار است. یک وقت خیال میکند در اتاق بسته است و هیچ کس او را نمیبیند؛ هوس میکند مطالعهای کند و یا با دوستش تلفنى صحبت کند یا بخوابد، اما اگر بداند که در اتاق او روزنهای است که اگر کسى نگاه کند، او را میبیند، در این صورت کمی احتیاط میکند که شاید از آن روزنه کسى نگاه کند. انسان در اتاق خودش اگر تنها باشد، با لباسهای راحتترى استراحت میکند، اما اگر بداند رفیقش او را میبیند، حواسش را جمع میکند تا کار خلافى از او سر نزند.
مرحلهی دوم
وقتى است که کسى که انسان را از سوراخ در یا پنجره میبیند، بچه است یا دوست یا همکار یا مسئول مافوق انسان. اگر بچه انسان را ببیند، یک سرى ملاحظات دارد که انسان دقت میکند کار ناجورى انجام ندهد؛ اگر دوست و رفیق باشد، ملاحظات دیگرى دارد؛ اما اگر مافوقش او را ببیند، دقت بیشترى میکند و هرچه آن مافوق بالاتر باشد، ملاحظات بیشتر است. حالا اگر انسان بداند وجود مقدس ولى عصر ـ ارواحنا له الفدا ـ او را مشاهده میکند، حالش با آن وقتى که تنهاست، فرق میکند و بالاخره اگر انسان به جایى برسد که بداند خداى جهان آفرین رفتار او را دقیقاً تماشا مینماید و باورش بشود کسى که تمام هستى در اختیار اوست، قدرت و عظمت او بینهایت است؛ او کسى است که خودش میفرماید که از عظمت کلام خدا جا دارد که کوهها از هم متلاشى شود:
«لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَه اللَّهِ»
در مقابل چنان عظمتى، اگر انسان باورش بشود که تمامی اعمال و رفتارش زیر نظر است، با آن وقتى که انسان غافل است و فکر میکند هیچ کس او را نمیبیند، یقیناً فرق مىکند. این که در قرآن کریم این قدر روى مسألهی علم خدا و آگاهى خدا از اعمال و رفتار ما اصرار شده، یک جهتش همین جنبهی سازندگى آن است وقتى انسان توجه دارد به این که خدا آگاه است و اعمال و رفتارش را میداند؛ حتى خطورات قلبش را آگاه است:
«یعلم خائنه الاعین و ما تخفى الصّدور» (غافر، ۱۹)
چشمهای خیانتکار را میشناسد و میداند این چشم که به طرف راست یا چپ حرکت مىکند، به چه نیتى است؛ آیا نگاهش براى اطاعت خداست یا براى اطاعت شیطان؟
«و ما تخفى الصدور» آنچه دلها پنهان میکنند و چیزهایى که در دل آدم پنهان است و کسى خبر ندارد، او میداند. ممکن است من خودم حتى توجه دقیق به خاطرات خودم نداشته باشم ـ خاطرات میآیند و میروند ـ ولی خداى تعالى علمش به خاطرات قلبى ما از خود ما بیشتر است.
«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا».
قطرات بارانى که نازل میشود، چند قطره است؟ از کجا حرکت کرده و به کجا فرود میآید؟ در چه لحظهای چقدر روى زمین توقف میکند و چه مقدارش درون زمین میرود؟ این آبى که در درون زمین رفت، چه موقع بیرون میآید، به چه مصرفى مىرسد و نهایتش به کجا میانجامد؟ قبل از آن که آن دانه از آسمان نازل شود، او تا انتهایش را میداند: «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا».
آنچه در زمین فرو میرود و آنچه از زمین بیرون میآید. کدام گیاهى در کدام زمینى بناست سبز شود و به چه مصرفى برسد، همه را میداند.
«وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا».
چه برکاتى از آسمان نازل میشود و چه اعمالى به آسمان صعود میکند، همه را میداند. هر کجا باشید و هرچه به ذهن شما خطور کند، همه را خدا میداند.
«وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»؛ هر کجا باشید، خدا با شماست و به عمق دل هایتان آگاه است.
اگر ما به این مطلب توجه کنیم و تمرین نماییم که خودمان را در حضور خدا ببینیم، اگر خدا را نمیبینیم، توجه کنیم به این که او ما را میبیند؛ اگر این مطلب را تمرین نماییم، خودمان را در مقابل بسیارى از وساوس شیطانى و هجومهای شیاطین بیمه میکنیم. دلى که آگاه است و به یاد خدا هست، شیطان نمیتواند در آن نفوذ کند، آن وقت شیطان نمیتواند بر ما مسلط شود و دل ما را از یاد خدا غافل کند؛ مادامیکه ارتباط قلبى با خدا محفوظ است، شیطان جرأت نمیکند آن جا بیاید. ما راه را براى شیطان باز میکنیم؛ آن وقت دلمان متوجه هواهاى نفسانی شده و از خدا غافل میشویم.
یکى از نعمتهای بزرگ خداى منان این است که در ایام خاصى، توفیقات خاصى براى انسان میسر میکند؛ از جمله برکاتى است که در ماههای رجب و شعبان و رمضان و شبهای جمعه و در بعضى از مکانهای خاص شامل افراد میشود. «قلب المؤمن عرش الرحمن»؛ عرش خدا، دل مؤمن است. اگر دل متوجه خدا شد، خدا آن جاست. انسان آن قدر ارزش و قدرت دارد که میتواند در یک آن از پستترین جاهاى عالم به بالاترین مراتب وجود عروج کند. وقتى انسان چنین قدرتى دارد، چرا باید دلش را همنشین شیطان کند؟ چرا هوسهای شیطانى را در سر بپروراند؟ چرا موانع سر راه خود درست میکند و دلبستگى به دنیا و لذتهای شیطانى را دنبال مینماید؟
خدا هیچ حجابى براى بندگانش قرار نداده و حاجب و دربانى درست نکرده است. هر وقت خواستى در خانهی خدا بیایى، در خانه باز است؛ نه وقت قبلى میخواهد، نه نیاز به دیدن رییس دفتر است. وقت انسانها محدود است و نیاز به تنظیم وقت و برنامه ریزى دارند، اما خدا که این محدودیت را ندارد، همه جا هست و همهی دلها میتوانند با او رابطه برقرار کنند. اگر ما قدر این لحظات عمرمان را بدانیم، در هر کجا که هستیم، در حضور خداییم.
از ته دل بگوییم «یا الله»؛ لازم نیست به زبان بیاوریم، اگر از ته دل به او توجه کنیم و با او انس بگیریم و ارتباط برقرار کنیم، دلهای ما را از غفلتها و تاریکىها نجات میدهد و نور معرفت و محبت خودش را در دلهای ما میتاباند.