حماسه، میوه تربیت علوی
محمدجواد فدایی
اشاره:
حماسهی علوی، عملی برخواسته از فورانهاى عاطفه و جوششهاى مقطعى و موسمى احساسات نیست؛ حماسهی علوی با بینش و هدفی در اندیشه، انگیزهای سرشار در عاطفه و تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت در رفتار همراه است. تنها «کوشندهى شتابنده»، اهل نجات است. شناختِ خصلتهای حماسهی اسلامى، گامهای تربیت حماسی را روشنتر مینماید.
مقدمه:
جریان معرفت و بصیرت در وجود انسان، اهداف و انگیزههایی را شکل میدهد که در هر زمانهای جلوهای دارد و رنگی ویژه بر احساس و رفتار آدمی میزند. رویش بینشها، در فصل انقلاب و جنگ، نمودی خاص داشت؛ نمودی در قالب حماسه؛ آنهم در شکل روشنگری، افشاکری، قیام و نبرد. اما در عصر حاضر، فصل صلح و آرامش، نمودی دیگر میطلبد که میتوان از آن با نامهای گوناگون تعبیر نمود. در این میان میتوان از واژهی «حماسه» به دلیل کارکرد ویژهی آن، وام ستاند.
حماسهی حقیقی
حماسه از جنس عمل است؛ عملی با خصلتهای ویژه در شرایط خاص که از نگاه مردمشناسانه، این خصلتها به گونهای توضیح داده میشود و از نگاه دین، به گونهای دیگر. گاه مردم کوششهایی در نظرشان بزرگ جلوه میکند و حماسهاش میپندارند که در کیش معصومین (ع) پذیرفته نیست. امیرالمومنین(ع) میفرمود: «یَقولُ الرجُل جاهدْتُ و لَمْ یُجاهِدْ»[۱]؛ یعنی: گاهى مرد مىگوید که من جهاد کردم، در حالى که جهاد ننموده است.
از حضرت صادق(ع) مىپرسند که در آیهی: «اِنَّ اللَّه اشْتَرى مِنَ الْمؤمنینَ»[۲] اینکه خداوند از مؤمنین خریدارى مىکند، آیا براى هر مجاهدى است یا به یک دسته اختصاص دارد؟ حضرت ضمن اشاره به ادامهى آیه فرمودند: «هر کس بهشت را مىخواهد، باید در راه خدا با این شرایط جهاد کند و گرنه از کسانى خواهد بود که رسول گرامی فرمود: خدا یارى مىکند دین خودش را با کسانى که خودشان بهرهاى ندارند و پاداشى نمىبرند».[۳]
ارزش و کارکرد حماسه
جامعهى اسلامى براى پویایی و گسترش، به عوامل سازنده و رشد نیاز دارد و براى حفاظت و پاسدارى مستمر از خویش، وسیلههایى مىخواهد تا در برابر دشمنهاى داخلى و خارجى و ضعفهایى که زمینهى آفتها و فتنههاست، مقاوم باشد. حماسه در شکلهاى گوناگونِ آن، عهدهدار این حفاظت و پاسدارى مستمر است که مىتواند منابع و امکانات جامعهى نو پا و رشید اسلامى را از داخل و خارج و در برابر آفتها و فتنههاى گوناگون نگهدارى نماید و غنا و عزت و صلابت را به آن ببخشد. البته باید به یاد داشت که اگر دیروز رویارویی با دشمن در جبهه نبرد بود و حفاظت از خاک، امروز جبههی فرهنگ و علم است و حفاظت از دین و عزت.
فضیلت حماسه را در این نقشى که به عهده دارد و با این جایگاهى که در آن قرار گرفته مىتوان فهمید. در روایات صحیحه آمده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «لِلْجنهِ بابٌ یُقالُ له بابُ الْمُجاهدین؛ یَمْضُونَ الیه فاِذا هُو مفتوحٌ و هم مقلّدون بسیُوفهم والْجمعُ فى الْمَوقف و الملائکه ترحبُ بهِم»[۴]؛ یعنی: بهشت درى دارد به نام «باب المجاهدین»؛ از این راه حماسهسازان داخل مىشوند و فرشتهها به آنها خوشامد مىگویند؛ در حالى که جمع مردم هنوز در حساب هستند و ایستادهاند.
اگر جایگاه حماسه مشخص نشود، چه بسا گمان شود که این تعبیرها شعارهاى تحریک کنندهایست که به خاطر قدرت و ثروت و غنیمت شکل مىگیرد؛ در حالى که براى حفاظت از اهداف و منافع و منابع دین و کیان خود، باید اهل حماسه شد و در برابر آنها که منافع و منابع خلق خدا را تصاحب کردهاند تدبیری اندیشید و در همهی عرصهها گوی سبقت را از آنان ربود. امام على (ع) با همین رویکرد، هنگام دستور به حماسه در قالب نبرد مىفرماید: «جهاد راهى است که براى یاران و مخصوصان از بندگان خدا فراهم شده؛ پوشش تقوى و اطاعت زره محکم و نگهدار است و هر کس آن را کنار بگذارد، لباس ذلت و پوشش گرفتارى و بلا را خواهد داشت و بر دلش پردهها خواهد افتاد». [۵]
ویژگیهای حماسه
اگر بخواهیم نسلی حماسهساز، در عرصههای مختلف پرورش دهیم، باید بدانیم چه حماسهای نزد اولیای دین مقبول، مطلوب و محبوب است. حماسهی دینی با بینش و هدفی در اندیشه، انگیزهای سرشار در عاطفه و تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت در رفتار همراه است. لذا ویژگیهای آن بدین شرح خواهد بود:
۱- ساحت شناخت و بینش
گام اول در تربیت حماسی این است که در افراد هدفى شکل بگیرد. اساس تربیت حماسی انبیاء و اولیاء بصیرتبخشی است. بصیرت مربی کافى نیست، زیرا متربی به اندازهى بصیرت خود بهره مىگیرد: «قُلْ هذِهِ سَبیلى اَدْعُوا اِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرهٍ انَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى».[۶] ملاک، هدایت و بصیرت و انتخاب است و همین تفاوت تربیت بیّناتى انبیا با تربیتهاى سازمانى است.
شناخت و بصیرت، هدفها را بالا مىبرد. این هدف مىتواند آنها را رهبرى کند؛ خواه هدف پول باشد و یا قدرت و شهوت و یا قرب حق و تعالى و تکامل و رشد. هر چه هدفها عالىتر، همتها عالىتر. البته همت عالى نیازهاى بیشتری را خلق مىکند و نیازها، انسان را به خویش مىخوانند و حرکت مىدهند. حرکت هم، درگیرىها را و درگیرىها ورزیدگى و نیروهاى بیشتر براى رفتنِ بیشتر را به دنبال دارد.
ما به جاى اینکه در لباس پوشیدن دخالت کنیم، باید هدفها را در دلها بگذاریم. هنگامى که هدف روشن نباشد، بر فرض هم که جنبشى و شورى باشد، تقلیدى است و ریشهاى ندارد؛ لذا ثمری هم ندارد. بگذریم از اینکه طالب مجهول، حتى از روى تقلید و عادت هم نمىتواند جنبشى داشته باشد.
حضرت امیر علیه السلام در توصیف حماسهسازان همراه رسول(ص) میفرمایند: «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى اَسْیَافِهِم»[۷]؛ یعنی: آنان بینشهای خود را بر شمشیرها نشاندند. آنان در لحظهلحظهی حماسه، با بصیرت و هدفمند بودند.
و در خطبهى آخرى که بر روى سنگی خواندند، از اشتیاق به یارانى خاص مىگویند و اشک مىریزند: « اَیْنَ اِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَق»[۸]؛ یعنی: کجایند برادرانی که بر مقصد حق و راه رسیدن به آن مسلط و سوار بودند؟
نکتهی دیگر اینکه هدف تزریقى و تحمیلى نیست و مربى آن نیست که هدف را به زور بقبولاند؛ بلکه مربى کسى است که مقدمات تصمیم را فراهم مىکند و زمینه را مىچیند تا مخاطب، خود تصمیم بگیرد و بیابد.
مىگویند پادشاهى عقابی داشت و به آن سخت علاقمند بود؛ حتی گفته بود که اگر کسى خبر مرگش را به من بدهد، خودش خواهد مرد! از قضا عقاب افتاد و مرد و همه از ترس، سر به گریبان که چه کنیم و چه بگوییم که این مرگ، مرگى براى ما سبز نکند! رندى از اطرافیان عهدهدار شد که در برابر جایزهاى هنگفت، این کار را به عهده بگیرد و خبر مرگ را به شاه برساند. وی روزی گفتوگو از عقابهاى شکارى به میان آورد و شاه نیز از عقاب خود گفت. رند زمزمه کرد که: اما عقاب شما غذا نمىخورد! شاه پرسید: چرا؟ و او ادامه داد: آب هم نمىخورد! شاه برآشفت که: آخر چرا؟ و او به آرامى گفت: حتى پرواز هم نمىکند! شاه گفت: لابد مرده است! رند با شتاب گفت: بله قربان؛ اما من نگفتم ها! خودتان فرمودید!
این حکایت مربى است که پاسخ را نمىگوید، اما چیزهایى مىگوید که چنین برداشتى را آسان مىکند و هدف را به دست مىدهد؛ آنگاه این هدف را با هدفهاى دیگر مقایسه مىکند تا مخاطب، خود رجحان آن را بیابد، آگاهانه انتخاب کند و به سویش بشتابد.
۲- ساحت احساس و گرایش
تفاوت هدف و انگیزه، در وجود نفسى انگیزه و وجود خارجى هدف است. انگیزه و نیت، همراه و در دل توست، در حالى که هدف، بیرون از وجود تو. تو مىخواهى به هدف دسترسى پیدا کنى و به آن نزدیک شوى، آنجایى که تو خدا یا بهشت را دوست دارى، این محبت انگیزه است و خدا و بهشت، مقصد و هدف توست.[۹]
حماسه، عملی برخواسته از فورانهاى عاطفه و جوششهاى مقطعى و موسمى احساسات نیست – که بهخاطر انفجار و آزادى نیرو یا همراهى و رقابت یاران یا راحتى و سراشیبى راه یا لذّت جدید بودن و تازگى کار، شور و سرعت آن بیش از دقّت و نظارت و بررسى است – بلکه تلاشی است از سر عشق به هدفی بالا که مهمترین و پر ارزشترین مسأله برای انسان نشأت میگیرد.
مدیریتى که فقط به عمل و کارایى توجه دارد، مىتواند از هر انگیزهاى و هر راهى استفاده کند و در برابر فشارهاى وجدانى و روانى مسؤولیت را به سازمان واگذار نماید و خود را راحت کند؛ اما اگر رفعت آدمها مقصود باشد، باید به انگیزهها توجه شود و از انگیزههاى شخصى، قبیلهاى، ملى و حتّى از تجارت بهشت و ترس جهنم هم دست برداشت. چراکه هر چه مقاصد رفعت بیابند، باید مرکبهاى راهوار و انگیزههاى خالص و گسترده، در دل مجاهد سالک و زیر پاى او بنشیند.
اهداف و مبانى متنوع حماسه، ناچار انگیزههاى گوناگونى را به دنبال مىآورد. حماسهها مىتوانند با انگیزهى قدرت نمایى، کشور گشایى، غضب، انتقام، دفاع، جلوگیرى از ظلم و ظالم، احقاق حق و اقامهى قسط، امر خدا و دستور او به مبارزه با کفر و نفاق و فسق، همراه باشد.
در حماسهی اسلامى بعضى از این انگیزهها مردود و ممنوع هستند؛ مثل قدرتنمایى، کشورگشایى، غضب و انتقام و بعضى دیگر مجاز است و مىتواند تصعید شود و دگرگونىهایى بیابد؛ مثل دفاع و جلوگیرى از ظلم ظالم و احقاق حق و دستور خدا و امر او. اینطور هم نیست که تمام مجاهدین راه خدا در یک درجه و یا یک پاداش، همراه هم باشند؛ بلکه نیتهاى مختلف، درجات مختلفى مىسازد. در دعاى مکارم الاخلاق آمده است: «بَلِّغْ بِایمانى اکْمَلَ اْلایمانِ وَ اجْعَلْ یَقینى افْضَلَ الْیَقینِ، وَ انْتَهِ بِنیّتى الِى احْسَنِ النّیاتِ وَ بِعَمَلى الى أفْضَلِ اْلَاعمالِ، اللَّهُمَّ وَ فِّرْ بِلطفک نِیَّتى، وَ صَحِّحْ بِما عِنْدکَ یَقینى، وَ اسْتَصْلِح بِقُدْرَتِکَ ما فَسَدَ مِنِّى».
راستى چگونه کهکشان حماسهی رسول خدا(ص) در دل کویر، آن گلها و حماسهسازان را پرورید؟ گلهایى که نه تنها از خار انگیزههاى شخصى و از تعصب قومى و قبیلهاى، بلکه حتّى از شوق بهشت و ترس آتش هم رها شده بودند و از بندگى و تجارت، به آزادگى رسیده بودند.
… هنگامى که قریش در جنگ بدر ذلیل شدند و کشته دادند؛ پیمان بستند که بر کشتهها گریه نکنند و خود را تخلیه نسازند و خشم خود را آب ندهند؛ تا جایى که یک روز در مکه فریادى بلند شد و مردى از قریش که فرزندان و برادرش را از دست داده بود و چشمش تاریک شده بود، به غلامش گفت که ببین آیا اجازهى گریه دادهاند؟… من که جگرم تکهتکه شد و سینهام سوخت.
اما پس از جنگ احد که مسلمانان زخم سنگین برداشتند و به خاطر بىتوجهى به سفارش رسول و رها کردن تنگه احد و طمع جمعآورى غنیمت، ضربهى سختى را تحمل کردند، فریاد و ضجه از خانههاى مدینه بالا رفت و حتی رسول(ص) که حمزه را از دست داده بود، هنگامى که غربت او را دید، خروشید که «امَّا الحَمْزَهُ فَلا بَواکِىَ لَهُ»[۱۰]؛ یعنی: حمزه هیچ گریهکن و نوحهسرایی ندارد.
حضرت رسول(ص) از گریه و ندبه حمایت مىکند و نمىخواهد همچون قریش از خشمهاى متراکم و عقدههاى مصیبت، اهالی حماسه را به حرکت وا دارد؛ برای اینکه اگر این انگیزههاى شرکآلود در حماسه رخنه کند، ارزش آن را مىشکند، قداست آن را مىبرد و خدا هم آن را نمىپذیرد و بر آن پاداش نمىدهد.
نکتهی اخر اینکه مربی باید با عشق، دل شاگردش را و با بصیرت و یقین، عقل او را سیراب کند.
۳- ساحت رفتار و منش
چهار خصلت رفتاری تلاش، سرعت، اعتدال و سبقت، در حماسهی اسلامی بر تقسیم گروهها اثر مىگذارد و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و مقربین را شکل مىدهد. در سورهى واقعه آمده است: «وَ کُنْتُمْ ازْواجاً ثَلاثَهً * فَاصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما اصْحابُ الْمَیْمَنَهِ * وَ اصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما اصْحابُ المَشْئَمَهِ * السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اولئِکَ المُقَرَّبُون»[۱۱]. در سوره فاطر نیز آمده است: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الفَضْلُ الْکَبیر»[۱۲].
در خطبه ۱۶ نهج البلاغه هم امام(ع) به سه دسته اشاره دارد که: «ساعٍ سَریعٍ نَجا و طالِبٌ بَطِىءٌ رَجا وَ مُقَصِّرٌ فِى النَّارِ هَوى» و مىگوید: گذشته از «عمل»، «سعى» و گذشته از «سعى»، «سرعت»، لازم است؛ «ساع سریع نجا» یعنی «کوشندهى شتابنده»، نجات یافته است.
سعى، نسبت عمل با توانایى است و سرعت، نسبت عمل با زمانى است که مىتواند عمل در آن انجام بگیرد. اعتدال، نسبت عمل با حدود است و سبقت، نسبت عمل با عمل دیگرانى است که در راه هستند.
سعى، عملى است که با توانایى انسان هماهنگ باشد؛ عملی که با تمام توان (سخت کوشی) انجام شود.[۱۳]
سرعت یعنى سعى تو باید با زمان مناسب و جایگاه مناسب سنجیده شود. این درست است که توّابین خونهاى خود را در راه امام حسین(ع) دادند، اما اگر این خونها در روز تاسوعا به امام(ع) مىرسید، شاید عاشورایى پیش نمىآمد. ابن زیاد چندین روز امام(ع) را محاصره کرده بود و مىترسید که از عراق و اطراف یارانى برسند. یا از همین سپاه موجود، کسانى به سوى امام حسین(ع) باز گردند. اگر توّابین پیش از تاسوعا به امام(ع) پیوند مىخوردند و در آن زمان به امام (ع) روى مىآوردند، کار به آنجا نمىکشید. اما این عمل در زمان مناسب شکل نگرفت و در جایگاه خود ننشست. در طول تاریخ بسیار از على(ع) گفتهاند و از او حمایت کردهاند و حتّى خونها دادهاند؛ اما در آن روز که باید از على(ع) حمایت مىشد و در آن زمان که باید از او حرفى مىزدند، زبانها در کام ماند و جز چند نفرى، حرف نزدند. در نتیجه کارهاى بعد هم نوشدارو پس از مرگ سهراب بود.[۱۴]
امام(ع) پس از سعى و سرعت، به خصلت سوم مىپردازد که: «الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضِلّه وَ الطَّریقُ الوُسْطى هِىَ الجادّه»؛ افراط و تفریط، کم کردن و زیاد کردن فایده ندارد و از میانه و راه وسط باید رفت. کارهایى که از حدود تجاوز مىکنند، هر چند با نیت خیر هم باشند، گمراه کنندهاند؛ زیرا نیت بر خلاف سنت، گمراهى است: «لانِیَّهَ الَّا بِاصابَهِ السُنَّه». اعتدال عمل، با جهت عمل مشخص مىشود و هدفها، عمل را توضیح مىدهند. بدین روی امام(ع) پس از مطرح کردن خصلت اعتدال، به جهت عمل و هدف عمل نیز اشاره مىکنند.[۱۵]
کسانى که از حدود خدا تجاوز مىکنند و به خاطر ضعفها یا شتابها، سنتها را مىشکنند، اینها را خدا خریدار نیست و از کارهاى خوبشان بهرهاى نمىبرند.
اما خصلت پیشتازی و سبقت؛ مانند آنکه کارى پیش آمده و افرادى هم هستند که عهدهدار آن شوند؛ ولی تو بر آنها سبقت مىگیرى و از آنان جلو مىزنى. مثل آنکه جنسی به بازار آمده باشد و خریدارهایى هم باشند؛ تو که سود کلان آن را مىشناسى، به دیگران فرصت نمىدهى و حتی شبانه و مخفیانه مىخواهى آن را صاحب شوى. همین حالت در روحهایى است که شبها، دور از چشم خورشید، بارهاى خدا را بیمنت به دوش مىگیرند و در راه عیال او گام برمىدارند. چقدر تماشایی و درسآموز است!
این چشم ولایت است که این همه را مىبیند و اینگونه شرح مىنماید و آنها را که عزم حماسه و حماسهپرورى دارند، از بنبست و از رکود مىرهاند. به آنها مىآموزد که چگونه بذر کوششها را در دل خاک بصیرت و معرفت بکارند و با آب ذکر و یادآوری، به ریشهی عشق و انگیزه مدد رسانند و و با هشدارها، آفتها را بزدایند[۱۶] و با تمام توان خویش، در زمان و جایگاه مناسب، مطابق با سنت و حدود حماسه بدروند.[۱۷]
اما مربی پس از به جریان انداختن معرفت در وجود شاگرد، به یادآوریهای سودمند میپردازد. او با یادآورى آنچه انسان آموخته، باعث ازدیاد و رشد علم و هدایت و باعث تحول و تبدیل فکر و ذکر به عهد و عمل و یقین مىشود؛ و او را از چنبرهى شهوات و اشتغالات و وسوسهها و جلوهها آزاد مىگرداند. سپس یادکرد بندگانی را دارند که بر آموختههاشان پافشارى کردهاند و یک گام فراتر نگذاشتهاند:
«وَ اذْکُرْ عِبادَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الْاَیْدی وَ الْاَبْصارِ * اِنَّا اَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ»[۱۸].
ذکر استقامت و ثبات؛ «وَ اصبِر کَما صَبَرَ اُولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ»[۱۹].
ذکر مصائب و رنجها،
ذکر محبت و توجه آنها به بندگان غافل خدا،
ذکر عمل و سعى آنها در راه خدا و بهخاطر مقصد،
ذکر جهاد و مبارزهی آنها حتى با نزدیکان،
ذکر فراغت و زهد آنها،
و ذکر شخصیت و روابط و برخوردهاى سادهی آنها،
همهى این یادآورىها، در انگیزه، نیت، خواستهها و همتها اثر مىگذارد و روحِ شتاب و سرعت و سبقت و اشتیاق را در انسان زنده میکند. آنجا که آدمى از سعى رسول خدا صلى الله علیه و آله و شکستن لذت خواب شبها مىشنود که نماز شب را بر تمامى شب تقسیم مىکرد و یا آنجا که دستور به پنهان کردن پردهاى را از محضرشان مىدهند تا دنیا در چشمشان زینت نگیرد.
راستى چقدر فاصله است میان حماسهها! چقدر زیباست و چقدر عظیم، حماسهاى که با بصیرت و دیدن بهشت و جهنم و یادکرد بندگان ویژهی خدا، به اهتمام و سختکوشى رسیده و آرامآرام شکل گرفته و با سعى و سرعت و اعتدال و سبقت گره خورده: «کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْاَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِه»؛ بیشک این چنین زَرعى و رویشى است که کشاورز را دلشاد مىکند: «یُعجِبُ الزُّراعَ» و این چنین حماسهایست که دشمن را مىشکند و غیظ در گلویش مىآورد: «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار»[۲۰].
سؤالات پژوهشی
اینها سؤالاتی است که تحقیق و تفکر پیرامون آنها، به درک روشنتری از موضوع مدد میرساند:
- جریان صحیحِ معرفتی دین که با شکل گرفتن آن در وجود انسان، متناسب با هر شرایطی بهترین نمودها – زیباترین حماسهها – را میآفریند، چیست؟
- آفتها و آسیبهای شناخت هدف، عشق به هدف، حرکت پر شتاب به سمت هدف، پیش و بیش از دیگران چیست؟
- تصویرِ دقیق نمودِ مطلوبِ جریانِ بیآفت، متناسب با شرایط امروز چیست؟ (تا آن معیار محکی باشد برای ارزیابی شاگردان)
- الغارات، ابراهیم بن هلال ثقفى، ج ۲، ص ۳۴۲
- توبه، ۱۱۱
- مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۲۴۴، ح ۲۵
- وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵
- وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۸ و نهج البلاغهى صبحى صالح، خ ۲۷
- یوسف، ۱۰۸
- خطبه: ۱۵۰- و من خطبه له (ع) یومی فیها إلى الملاحم و یصف فئه من أهل الضلال
- نهجالبلاغهى صبحى صالح، خطبهى ۱۸۲
- قیام،علی صفایی، ص: ۳۴
- من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۱، ص ۱۸۳
- واقعه، ۱۰- ۷
- فاطر، ۳۲
- خطبه: ۱۶: «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ اَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا»؛ با شهادت و دیدن بهشت و جهنم، میتوان به اهتمام و سخت کوشى روى آورد؛ آن کس که بهشت و جهنّم، در هر لحظهى او نهفته است، کسى که هر نگاهش، هر تصمیمش و هر اقدامش، بهشت و یا جهنّم را به دنبال مىکشد، بىکار و آرام نیست. کسى که با یک امضا مىخواهد میلیاردها و میلیونها و حتّى صدها و هزارها را جابهجا کند، بىخیال نیست؛ مشغول است، گرفتار است، دقیق است. پس چگونه هنگام جابهجایى دنیایى بزرگتر از تمامى عوالم گذشته، بىخیال، بىباک و سربههوا مىماند. نامههاى بلوغ، صفایی، ص: ۵۶
- درسهایى از انقلاب (انتظار)، ص: ۱۹۴٫
- خطبه: ۱۶ : «مَنْ ابْدى صَفْحَتُه لِلْحَقِّ هَلَکَ»؛ کسى که رو در روى حق بایستد هلاک مىشود. حق، جهت عمل و مشخص کننده و توضیح دهندهى عمل است و هر کس جز این ادعا کند، هلاک است. «هَلَکَ مَنِ ادَّعى وَ خابَ مَنِ افْتَرى».
- به شهادت مجموعهى این آیهها و این خطبه، پاداش سعى و سرعت و اعتدال و سبقت به سوى خوبىها و اقتحام (آن حالت هجوم و دلاورى و شور و نشاط است که آرام ندارى و حتى نفس تازه نمىکنى)، پاداش مقربین است که این همه، خصلت آنهاست و سعى و اعتدال و اقتصاد بدون اقتحام و هجوم، همراه با ایمان و تواصى به صبر و به مرحمت، خصلت اصحاب یمین است. اما تقصیر، خصلت اصحاب شمال است که در برابر تمامى خصلتهاى مقربین است؛ تقصیر در سعى، در سرعت، در اعتدال، در مسابقه، در اقتحام.
- با جریان معرفت و عشق و تمرین، زمینهی تقوی و عمل فراهم میشود و آنچه مانعِ تبدیل عشق به عمل و یا تبدیل عمل به حماسه میگردد، آفتها و آسیبهاست – دلدادکی به دنیا و…- مادام که دل متعلق به دنیا باشد، شوق و شتاب و سرعتى نیست؛ بدینروی اگر مربی شاگردش را جریان صحیح معرفتی دین همراهی کند و آن ریشهها را در وجود او بکارد و با نظارت و رصد، آسیبها را بزداید – در قالب تشویقها، به مقایسه کشیدنها، توبیخها و عتابها که نمونههای آن در نهج البلاغه بسیار است – تقوای بدون آفت و آسیب در تمامی شرایط، سعی و سرعت و اعتدال و سبقت را بدنبال میآورد و نمود مناسب را خواهد داشت. البته در شرایط خاص، نکات ویژهای وجود دارد که از باب تبدیل و تطبیق همان معرفتهاست و آرامش و هدایت بیشتر را به انسان هدیه میکند.
- سوره: ص، آیه: ۴۵- ۴۶
- احقاف، ۳۵
- فتح، آیهى آخر