تعلیم و تربیت یهودی[۱]
عبدالله راستگو
یهودیها، وحدت نژادی و قومی و تداوم باورهای مذهبی خود را از راه تعلیم و تربیت حفظ کردهاند و این جریان، عمقی به قدمت تاریخ دارد؛ به طوری که آنچه در تعلیم و تربیت این قوم در قرون قبل از میلاد مسیح ذکر میشود، با همان مایه و مبنی در امروز اسرائیل هم مشاهده میگردد.
عبدالوهاب المسیری در بحث مفصّلی که درباره تعلیم و تربیت یهودیها مطرح میکند[۲] مینویسد: «تربیت دینی و قومی نزد عبرانیان، دقیقاً همچون جوامع قدیمی است که عقاید حلول گرایانه و بت پرستانه بر آنها حاکم بوده است؛ جوامعی که در آنها خدای قومی با مردم و سرزمینش یکی میشود. خاستگاه یهودیت، چند مفهوم محوری است که خدا را به مردم ربط میدهد: مفاهیمی مانند خدای قومی، قوم برگزیده و پیمان میان این قوم و خدا. این مرحله از تاریخ تربیت عبرانی را میتوان به دو دوره تقسیم کرد:
الف: دوره پیش از رفتن به بابل که در این دوره، عبرانیان در کنعان مستقر شدند و حکومت عبرانی خود را بر پا کردند (۱۱۵۰ تا ۵۸۶ قبل از میلاد)
ب: دوره پس از رفتن به بابل (از ۵۸۶ ق.م. تا سده دوم ق.م.)…
«حرکت پیامبران برای آن بود که از ادغام تدریجی شریعت در آیینها و عبادات کنعانی جلوگیری کند و ضمن ترساندن مردم از بازگشت به سنّتهای کهن دینی، آیین یهوه را حفظ نمایند. در این دوره، تربیت نزد عبرانیان همچون تربیت در جوامع ابتدائی بود … در این دوره، دو نهاد مهّم، به نقش آفرینی در انتقال میراث فرهنگی و ساختار دینی و قومی عبرانیان پرداختند که هر یک نقش تربیتی خاصّی داشت: خانواده و نهاد دینی.
خانواده در دل قبیله، نهاد اجتماعی بنیادینی بود که وظیفه داشت میراث یهودیت را به نسل نو منتقل کند. چنین مینماید که پیوندهای خانوادگی در قبایل عبرانی چنان استوار بود که حتی خود یهوه را نیز در بر میگرفت؛ زیرا عبرانیان، یهوه را پدر قوم و خود را فرزندان او میدانستند. یک پدر عبرانی، در ریاست خانواده، همچون پادشاه مطلق بود چرا که تورات به او این اجازه را میداد که همسر و فرزندانش را همچون بردگان بفروشد!…
«نهاد دینی با پیامبران و کاهنان به گسترش یهوهپرستی و تورات همّت گماشت و اصول دینی و هویت قومی را به عبرانیان تلقین میکرد. کاهنان و لاویها نخستین مربیان قوم عبرانی به شمار میروند … هم ایشان بودند که محتوای آیین یهود و چگونگی اظهار عقاید و اصول دینی را تعیین نمودند…»[۳]
اکنون با یک جهش و پرش بزرگ از قرون قبل از میلاد به قرون اخیر و از کنعان به فرانسه میرویم:
«… نهادهای فرهنگی و آموزشی شمال فرانسه زیر نظر خاخامها بود و برای همین در آنها تورات و تلمود تدریس میشود. مدرّسان به تدریس فلسفه یا علوم طبیعی هیچ علاقهای نشان نمیدادند و وظیفه آنها تنها نقل بود نه تأمّل. عالمان و فقیهان نیز همه وقت و عمر خود صرف توضیح عبارات دشوار میکردند… آموزش دینی کودکان در خانواده آغاز میشد و کودک با شرکت در مراسم و شعائر دینی آنها را میآموخت. برای کودک یهودی، پنج سالگی آغاز آموزش بود… مرحله نخست آموزش در سیزده سالگی پایان مییافت. اندکی از دانشآموزان، تحصیل خود را پس از این مرحله در مدرسه عالی یا بزرگ پی میگرفتند… دوره آموزش در این مدارس هفت سال به درازا میکشید که به آموختن تلمود[۴] اختصاص داشت…»[۵]
و امّا وضع یهودیها در کشوری مثل کانادا و در نیمه دوم قرن بیستم:
«… در دهه پنجاه از مجموع کودکان در سن آموزش یهودی ـ در کانادا ـ ۶۰ درصد آنها به نوعی آموزشهای دینی میدیدند. این نسبت در غرب کانادا به ۹۰ درصد میرسید زیرا نژادهای گوناگونی در این منطقه زندگی میکردند که به رغم حاکمیّت نسبی فرهنگ آنگلوساکسونی میکوشیدند تا زبان و هویّت فرهنگی خویش را حفظ کنند … نظام آموزشی یهودیان کانادا از یک سو با کمبود آموزگاران کاردان و با دانش و با بیرغبی دانشجویان یهود رو به رو بود و از سوی دیگر منابع مالی کافی برای پشتیبانی از شبکه مدرسههایش نداشت. برخی مراکز، همچون سازمانهای صهیونیستی نیز در حوزههای فرهنگی و تربیتی کار میکردند. این سازمانها با برگزاری مراسم سخنرانی و اردوهای جوانان در زمینه گسترش زبان عبری و پشتیبانی از همکاری با اسرائیل فعالیت داشتند.»[۶]
اینها فقط چند نمونه از مطالب ذکر شده بوسیله المسیری است که تا حدودی هم مشت نمونه خروار و نشان دهنده روال عمومی تعلیم و تربیت یهودی است. برای رسیدن به نتیجهگیری پایانی، مطالبی را هم از کتاب «تعلیم و تربیت صهیونیستی»[۷] نقل میکنیم:
«… مواد فرهنگ یهودی، تورات، تلمود، تاریخ، … قلب برنامه آموزشی اسرائیل را اشغال کرده است. این محور بودن درسهای یهودی به تأکید شدیدی بر «ملّت بیهمتا» انجامیده است. همچنان که این مطلب به روشنی از اهداف اعلام شده در مقدّمه شرح دروس تورات، تلمود، تاریخ و حتی موسیقی و هنر آشکار میگردد. همه این موّاد از راه توجه به برتری ملّت یگانه و بیهمتای یهود، تأکید بر نوآوریهای معنوی و اخلاقی یهود و مشارکت این قوم در تمدّن انسانی، «غرور ملّی و خودستایی» را کشت میدهد. دانشآموز اسرائیلی درسهایی از تورات فرا میگیرد و متنهایی از آن را میخواند مثل: «تو برای پروردگاری که خدای توست، ملّت مقدّسی. پروردگار فقط تو را برگزیده است که برای او امّتی ممتاز از همه امتهای روی زمین باشی. (تثنیه، ۷: ۶)»
«من پروردگار شمایم، خداوندی که شما را از میان امّتها انتخاب کردم و شما را برتری دادم تا برای من باشید. (سفر لاویان، ۲ : ۲۴)»
هنگامی که دانشآموز این متنها را با تفسیرهایی که به همراه دارد و یهود آنها را نسل به نسل نقل کرده است، مطالعه میکند فکر ممتاز بودن از سایر انسانها در ذهنش رسوخ میکند … هنگامی که دانشآموز اسرائیلی در درس تاریخ درباره شرایط عزلت و جفاکاریی که یهود در سراسر جهان و بخصوص در اروپا در آن شرایط زندگی میکرد، آموزشهایی فرا میگیرد؛ و هنگامی که به کرّات شعارهایی مثل… «دشمنی جزء لاینفک کوششهای انسان است» را میشنود و در حالی که اکثر ترانههای مشهور اسرائیلی میگویند: «همه جهان ضدّ ماست، ما را چه باک» و هنگامی که برای او «آن عذاب و شکنجه» را «مالیات برتری یهود بر غیر یهود» تفسیر میکنند عجیب نیست که دانشآموز یهودی به صورت یک نژادگرای کینهتوز از مدرسه بیرون بیاید.
صهیونیسم از این آموزشها و تبلیغات برای توجیه اشغال و دستاندازی به سرزمین فلسطین و جریان شهرک سازی غاصبانه در فلسطین بهره میگیرد…»[۸]
«مرکز ادبیات کودکان دانشگاه حیفا، زیر نظر دکتر ادیر کوهین رئیس این مرکز، اقدام به تحلیل محتوای کتابهای کودکان کرده است. این تحلیل نشان میدهد که در داستانهای کودکان جهت دهی نژاد پرستانه ضد عربی وجود دارد، چرا که این داستانها متمرکز شده است بر:
ـ عرب عقب مانده در مقابل یهودی پیشرفته
ـ عرب ترسو در مقابل یهودی شجاع
این تحلیل اضافه میکند: شخصیت عرب در ادبیات عبری کودکان، شخصیت جامد تمام عیار توصیف میشود. در حدود ۸۰۰ کتاب از این کتابها عرب را به صورت شخصی نشان میدهد که سیمای ظاهری آن چنین است: اثرات جراحت بر صورتش قرار دارد، دارای پیشانی کوتاهی است، هنوز لباسهای مد روز را نمیشناسد و از چهرهاش دشمنی با یهود میبارد.
زندگی عربی، آن گونه که کتابهای کودکان ترسیم میکنند، یک زندگی بلبشو است که با ویژگیهای منفی مثل تنبلی، دزدی، کلاهبرداری و غارت بازشناخته میشود. اما ویژگی مثبت آنان، خیانت اعراب به بعضی از خودشان است. مانند موردی که یک عرب ساکن موشاو (آبادی تعاونی) خبرچینی و جاسوسی کرد که اعراب به همین زودی اقدام به حمله علیه ایشان میکنند.
این تحلیل میگوید، هنگامی که نویسنده اسرائیلی بخواهد یک کار زشت را توصیف کند، وصف «کار عربی» را به کار میبرد. و هنگامی که بخواهد انسان ترسو را توصیف کند، عبارت «مثل عرب رفتار میکند» را به کار میبرد.
همچنین کتابهای کودکان بر درگیری همیشگی میان یهود و عرب متمرکز است. نتیجه دائمی این درگیریها این است: «پیروزی ما پیروزی تمام عیار بود». و این پیروزی تا آن جا پیش میرود که حتی کودکان یهود بر چندین ارتش کامل پیروز میشوند!
دکتر کوهین مدیر این مرکز میگوید: تصویر یک عرب در ادبیات اسرائیلی درست همان تصویر یک جهود در ادبیات یهودستیزی اروپاست …
دکتر کوهین، تعجّب خود را از عدم تغییر دیدگاه یهودیان نسبت به اعراب در طول این سالهای «زندگی ما با ایشان» و از نبودن هیچگونه تجربهای برای تفاهم و نگاه کردن به ایشان به عنوان هموطنان برابر آشکار میکند.
دکتر کوهین، توضیح خود را با این بیان به پایان میبرد: جای تأسف است که این کتابهای آکنده از توجیهات نژاد پرستانه، درست همان کتابهایی است که بیشتر از هر کتاب دیگری در میان کودکان خواننده دارد.»[۹]
«پژوهشگر آمریکایی جرج تامارین که به عنوان استاد جامعه شناسی در دانشگاه تلآویو کار میکرد، اقدام به پژوهشی پیرامون ارزشهای کودکان در مدارس اسرائیل کرده است …
نمونهای که تامارین انتخاب کرده است، ۱۰۶۶ دانشآموز از مدارس مختلف را در بر میگرفت. از این تعداد ۵۶۶ نفر پسر و ۵۰۰ نفر دختر بودند پژوهشگر در مقدمه پرسشهایی که برای دانشآموزان طرح میکند، قطعه زیر را از سفر «یوشع» ارائه میدهد. این قطعه بخشی از درسهای اصلی مصوّب است: «مردم شعار دادند و شیپورها را نواختند، در حالی که صدای شیپور را میشنیدند که هلهله و فریاد عظیمی بلند کرده بود، دیوارها و پایهها در جای خود فرو ریخت و مردم به طرف شهر بالا رفتند، شهر را تصرّف کردند. هر آنچه در آن بود، از زن و مرد و کودک و پیر، و حتّی گاو و گوسفند و الاغ را از دم تیغ گذراندند. سرزمین آن را و هر کس که در آن بود نابود کردند و هیچ کس را گریزی نماند. با سرزمین مقیّده نیز همان کرد که با سرزمین اریحا کرد. سپس یوشع بن نون و همه بنی اسرائیل به همراه او مقیّده را زیر پا گذاشتند و به طرف لبنه رفتند و با آن جنگیدند. خداوند آنها را نیز به همراه پادشاه خود تسلیم بنی اسرائیل کرد. بنابراین هر جاندار آنها را نیز از دم تیغ گذراندند، و هیچ کس را گریزی نماند و با سرزمین آنها همان کرد که با سرزمین اریحا کرد».
سپس تامارین از دانشآموزان خواست که به دو سؤال زیر پاسخ دهند:
ـ آیا شما معتقدید که یوشع بن نون و بنیاسرائیل درست رفتار کردند یا نادرست؟ دلایل نظر خود را بنویسید:
ـ فرض میکنیم ارتش اسرائیل یکی از دهکدههای اعراب را اشغال کرده است، در این صورت آیا به نظر شما باید برخورد و رفتار آنان مثل رفتار یوشع با مردم اریحا باشد؟ چرا؟
درصدی که به سؤال اول پاسخ آری داده بودند بر حسب مدرسه، شهرک (آبادی) یا شهر بین ۶۶ درصد تا ۹۵ درصد نوسان داشت. از نمونه پاسخها، پاسخی است که دانشآموزی از شهر «شارون» داده است.
«رفتار یوشع خوب بود. زیرا شایسته نیست که عنصر بیگانه در اسرائیل وجود داشته باشد. در صورت وجود بیگانگان، مردمی از ادیان دیگر میتوانند دارای تأثیر جدی بر اسرائیلیها باشند، که نیازی به آن نیست».
دختری از شهرک (آبادی) «معوتشر» نوشت: «رفتار یوشع خوب بود، چرا که او دیگر وقتی نداشت که برای اسیران تلف کند و اشغال همه شهرها به خاطر منافع بنیاسرائیل ضروری بود».
در رابطه با سؤال دوم، ۳۰ درصد از دانشآموزان به صورت قاطع پاسخ آری دادند، ۴۰ درصد پاسخ خیر، و ۳۰ درصد مردّد بودند و نمونهای از نوشتهها این بود:
«ما اعتقاد داریم که آن ضروری است. چرا که میخواهیم دشمنان خود را سرکوب کنیم و مرزهای خود را گسترش دهیم».
دانشآموز دیگری نوشت:
«به نظر من ارتش واجب است که در دهکدههای عربی مانند یوشع بن نون رفتار کند، چرا که اعراب دشمنان ما هستند، و آنها حتی اگر در اسارت هم باشند، راهی برای یورش بر نگهبانان خود خواهند جست.»[۱۰]
[۱]. ماهنامه نسیم قدس، ویژه نامه اسرائیلیات تعلیم و تربیت، ش۱۱، ص۳۰
[۲] . دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، تألیف عبدالوهاب المسیری که شامل هشت جلد کتالب با قطع رحلی است؛ در جلد سوم ۹۲ صفحه را به موضوع روانشناسی و تعلیم و تربیت و افراد شاخص این زمینهها اختصاص داده است؛ از صفحه ۴۴۶ تا انتهای کتاب.
[۳] . همان، صفحات ۴۹۱ تا ۴۹۳٫
[۴] . البته میتوان فهمید که با آموزش تلمود، چقدر روحیه نژاد پرستی و قومگرایی در این جوانان ریشه میگرفت.
[۵] . همان، ص ۵۰۲ و ۵۰۴٫
[۶] . همان، ص ۵۳۱٫
[۷] . تعلیم و تربیت صهیونیستی در فلسطین اشغالی و دیاسپورا؛ نوشته عادل توفیق عطاری؛ ترجمه مجتبی بردبار؛ نشر مؤسسه زیتون؛ ۱۳۶۸٫
[۸] . همان؛ ص ۱۱۶٫
[۹] . همان؛ صفحات ۱۹۳ تا ۱۹۵٫
[۱۰] . همان؛ صفحات ۱۸۳ تا ۱۸۵٫