تشکل و نیازهای رشد نوجوانان
دکتر هادی پورشافعی روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه بیرجند
اشاره :دوران نوجوانی، مرحله انتقال از کودکی به جوانی و بزرگسالی است. این مرحله، تحولات درونی خاصی را به همراه دارد که برای شکل گیری هرچه بهتر آن باید از روشهایی سازنده بهره گرفت. رابطه تشکل با رشد نوجوان موضوع مقاله ذیل است که در راستای همان واقعیت طرح شده و مورد تحقیق قرار گرفته است.
سرآغاز
به عقیدهی اکثر روانشناسان، سالهای رشد نوجوانی و جوانی، از پراهمیتترین سالهای تربیت محسوب میشود. نوجوانی دورهای انکارناپذیر در جریان رشد و تحول آدمی است، گفته میشود که نوجوانی با بعد زیست شناختی آغاز و با فرهنگ پایان میپذیرد. در هر فرهنگ، وقتی فردی به دورهی بلوغ میرسد، با نقشهای جدید، فرصتها و مسئولیتهای مربوط به این دوره روبهرو میشود. چالش مواجه شدن با این انتظارات جدید به نوجوانان توان و نیروی مثبت و منفی میبخشد. نوجوانان، دنیای وسیع خود را از طریق ظرفیتهای جدید برای استدلال و تفکر دربارهی امور، وقایع، اشخاص و روابط پلایش میدهند.
ظرفیت هایی که با بدن رشد یافته و انتظارات دیگران شروع شده و به تدریج با درک پیچیدهی روابط، نیازها و اولویتهای پیچیدهی جامعهی صنعتی پیشرفته هماهنگ میشوند. نوجوانی یک دوره انتقال از وابستگی کودکی به استقلال و مسئولیتپذیری جوانی و بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسألهی اساسی درگیر است:
- بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، بزرگ سالان و جامعه
- بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل
فرآیند انتقال از کودکی به بزرگسالی، دشوار و پر کشمکش است. نوجوان از یک سو با سرعت بیسابقهای بلوغ جسمی و جنسی را تجربه میکند و از سوی دیگر خانواده و فرهنگ و جامعه از او میخواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با همسالان و بزرگسالان برقرار کند و آمادگیها و مهارتهای لازم را برای زندگی شغلی و اجتماعی به دست آورد.
نوجوانان باید علاوه بر پذیرش و سازگاری با این همه تغییر و تحول، «هویت» منسجمی نیز برای خود کسب کنند پاسخی مشخص و اختصاصی به این سوالات دشوار و قدیمی بدهند که «من کیستم؟»، «جای من در هستی کجاست؟»، «از زندگی خود چه میخواهم؟» و… . دورهی نوجوانی دورهای است که فرد از ثبات نسبی دورهی کودکی بیرون آمده و دست خوش تحولی ناگهانی میشود، به طوری که کشش نیرومند تشخص طلبی و سازگاری اجتماعی او بار دیگر، دچار آشفتگی میگردد. تلاش نوجوان برای استقرار «خود» شدت مییابد. وی میکوشد استخوانبندی شخصیت خود را که از تجربههای دورهی کودکی مایه گرفته است استوار سازد.
احساس تفرّد
تحولات این دوره به ویژه تفکر صوری، توانایی تجزیه و تحلیل خویشتن را فراهم میکند و به نوجوان امکانات بیشتری برای شناسایی خود میدهد. وی کم کم در مییابد که تمایلات و خواستههایی منحصر به فرد دارد و درک این واقعیت باعث میشود برای خود نوعی «تفرد» قایل شود. با پدید آمدن تحولات جسمانی نیز احساس قدرت بیشتری میکند و میخواهد از تعلق و وابستگی عاطفی دوران کودکی فاصله گیرد. احتیاج مبرم نوجوانان به درک خود، یا خودشناسی، نیازی است روانی که باید زمینهی برآوردن آن فراهم شود. این دورهی زندگی در نظر وی به صورت جالبترین نمایشها که «خود» بازیگر اصلی آن نقشهاست جلوهگر میشود.
لذا مسألهی هویت به عنوان یکی از تکالیف عمدهی نوجوانان رخ مینماید. بر این اساس نوجوان بایستی به تصویری روشن از خویشتن برسد و اگر به هویتی استوار، منسجم و یک پارچه دست نیابد، برعکس خطر «آشفتگی» و سردرگمی وجود دارد. احساس هویت بیانگر درک خود و ثبات رأی و یکپارچگی است.
نشانگر نیازی است به این که فرد به رغم داشتن وجوه مشترک با دیگران از آنها جداست. هویت، تکوین احساس خودشکوفایی و شایستگی را در بر میگیرد. از سویی دیگر درک هویت خود، مستلزم «تقابل روانی» است، بدین معنی که فرد باید بین تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران در خود دارد هماهنگی ایجاد کند. در غیر این صورت به عقیدهی اریکسون، خطر آشفتگی هویت میرود در چنین حالتی، آنان که عزت نفس کمی دارند، به دشواری قبول مسئولیت مینمایند. دارای تفکری نامنظماند، روابطشان با دیگران سطحی و برای انحرافات اجتماعی آمادهاند.
هویتیابی ابعاد گوناگونی را در برمیگیرد از جمله میتوان هویتِ در رابطه گروه، شغل، جنس، فرهنگ و یا هویت مذهبی را نام برد.
با توجه به چگونگی شکلگیری هویت، نوجوان به تناسب وضعیت رشد روانیاش، به جستجوی عقاید و ارزشها میپردازد. همانند سازی نوجوان با چهرههای ورزشی، قهرمانان و معلمان، نمودی از این فرآیند هویتیابی است. از سویی دیگر مخالفت با معیارهای والدین و نفی آنها، گرایش به سوی جنس مخالف، سر برآوردن عشقهای دورهی نوجوانی، کسب هویت فرهنگی و مذهبی، جستجوی ایدهآلهای خانوادگی، اجتماعی و فلسفی همه و همه دال بر همین فرآیند است.
از این رو هویتیابی باید از ابعاد بیولوژیکی، روانی و اجتماعی مورد نظر قرار گیرد، و لذا آن گاه هویت، شکل و انسجام به خود خواهد گرفت که نوجوان بتواند در حیطههای مذکور بر تعارضات چیره شود. اما همهی نوجوانان این دورهی بحرانی رشد را به آرامی طی نمیکنند. کسب هویت ممکن است به صورتی منفی و ناموفق جلوه کند و شخص را به پراکندگی هویت دچار سازد.
فرصتی مغتنم
گروهبندیهای ضد اجتماعی، اعتیاد به مواد مخدر و هیپیگریها از عوارض منفی آشفتگی نقش است. همچنین احتمال دارد که نوجوان درگیر تعارض ارزشهای کهن و جدید شود و قادر نباشد تعادلی برای خود به وجود آورد و به خیالپردازی، تنهایی و گذشتهگرایی دچار شود. برخی دیگر از نوجوانان با بحران روبهرو شده و مبارزه میکنند، برخی دچار تردید میشوند با این حال دست به تصمیمگیری میزنند، برخی به ارزشها و رفتارهای دوران کودکی پناه میآورند و بالاخره برخی نوعی حالت تسلیم و بیتفاوتی پیشه میکنند.
بنابر حساسیت و اهمیت هویتیابی، نوجوانان برای کسب یک هویت با ثبات و پایدار از خود، به «مهلتی روانی» نیازمندند تا به آنان امکان ادغام و وحدت اکتسابات مراحل قبلی رشد را بدهد.
در عصر حاضر به واسطهی تحولات و دگرگونی جوامع، نوجوانان باید فرصتی ارزندهتر یابند تا در تشکیل هویتی مثبت، سازنده و پربار موفق شوند. هویتیابی به مثابهی یک «بحران» که هم احتمال کسب آن و هم احتمال آشفتگی آن میرود این نکته را به همهی والدین، مربیان و معلمان گوش زد میکند که باید زمینههایی فراهم آید تا به نوجوانان دریافتن هویت و ثبات روانی و احساس ارزشمندی و شایستگی کمک شود.
نوجوانی یک مرحلهی بحرانی است؛ نوجوان باید خویشتن را با شرایط جدید و تحولات به وقوع پیوسته (در حال وقوع) سازگار نماید. نقطهی آغاز این بحران، احساس تغییرات بدنی است و ابعاد گوناگونی شخصیت را در بر میگیرد.
این موقعیت غیر منتظره و ناگهانی از یک سو و بیتجربگی و ناآگاهی نوجوان از سوی دیگر، احتمال بروز تعارضات را هشدار میدهد و این نیاز عمدهی نوجوان را، که باید به تطبیق و تثبیت طرح بدنی و روانی خویشتن بپردازد، عنوان میدارد.
نیازی که میل به تحسین و تماشای خود، به شگفت آمدن، گاه احساس ترس داشتن و مهارت فراوان در انجام حرکات، ترجمان آن است.
توجه نوجوان به تغییرات جسمانی خود به عنوان نقطهی شروع نوعی بازگشت به «من» جسمانی است که با یک بازگشت و توجه به «من» روانی همراه است و آن بازیابی و دریافت «خویشتن» است.
دورهی دیگری که «تشخص طلبی» حملهی خود را آغاز میکند، مقارن با دورهی نوجوانی است. نوجوان نیز به دنبال اثبات خود است و به شیوههایی گوناگون میخواهد موجودیت خویش را اعلام نماید. اگر چه شناسایی «من» و ادراک از خویشتن را در مقایسه با دوران کودکی پیشرفت قابل ملاحظهای نموده ولی آنقدر کامل نشده که به تصور روشنی برسد. تضادها، تنوعات رفتاری، ناهماهنگیها و کشمکشها در این دوره نمودار میشود. بحران نوطلبی و نوخواهی، ناسازگاری با والدین، تغییر در نوع لباس، تفردجویی، گروهگرایی و… در رفتار و عمل نوجوان قابل مشاهده است. بحران بلوغ، نوعی حرکت ناگهانی بازگشت به سوی «خود» گرایش به درون گرایی و بر هم خوردن تعادل قبلی و آرامش بخش دوران کودکی است. ارزشیابی و بازنگری مجددی در همهی ابعاد زندگی مشاهده میشود که با نوعی سردرگمی، اضطراب، دوسوگرایی، بازخوردها و احساسات همراه است که نهایتاً در پایان این دوره به توحید یافتگیای منجر میشود که از خلال آن شخصیت نوجوان به صورت بزرگسالان پدیدار میگردد.
اهمیت تشکل
بنا به خصوصیات این دوران که ابعاد زیست شناختی، روانشناختی و جامعهشناختی دارد، اهمیت فعالیتهایی که بتواند به نیازهای نوجوان پاسخ مثبت دهد، مضاعف میگردد.
این فعالیتها که در قالب «تشکل» میتوان سازمان یابد، از وجوه مختلف واجد اهمیت است که اهم آنها عبارتند از:
۱ ـ کمک به رشد شخصیت مطلوب نوجوان و جوان
۲ ـ کمک به تسهیل رشد اجتماعی
۳ ـ تهیهی شرایط لازم برای اوقات مفید فراغت
۴ ـ کمک به تکمیل و پرمایه ساختن برنامهی درسی و تحصیلی
۵ ـ رعایت تفاوتهای فردی در رغبتها
۶ ـ تعامل و تبادل نظر بین دانشآموزان
۷ ـ کمک به برقراری و تعمیق روابط اثر بخش معلم و دانشآموزان
۸ ـ کمک به تأمین هدفهای تربیتی جدید
۹ ـ راهنمایی و هدایت فعالیتهای فوق برنامه
۱۰ ـ تأمین بهداشت روانی دانشآموزان
۱۱ ـ توسعه و تعمیق ارزشهای اخلاقی
۱۲ ـ آیندهنگری دربارهی آینده در زمینههای گوناگون
هر یک از این محورها میتواند در ارتباط با فعالیتهای این دوره از زندگی و تشکلها مورد بحث و بررسی مبسوط قرار گیرد. که البته از این مجال خارج است.