تسلیم بودن در برابر ولیّ
حمیدرضا اسلامیه
دریچه:
واژهی «حماسه» در فرهنگ و ادبیات ما بیشتر – و شاید همیشه – معانی و الفاظی چون قیام، اقدام، حرکت جهادی، مبارزهی مسلحانه و… را به ذهن متبادر میکند و واژهی «تربیت حماسی»، معنایی چون تربیت برای روزهای جهاد و قیام و مبارزه را به ذهن میآورد. ولی شاید بتوان گفت که در فرهنگ تشیّع و اهل بیت (ع)، حماسی بودن به معنای تسلیم بودن در برابر سکوت و قیام ولّی است و تربیت حماسی، تنها به عنوان تربیت یافتن برای روزهای قیام و مبارزه در رکاب ولّی نیست؛ بلکه تربیت حماسی یعنی آمادگی روحی، معرفتی و علمی برای یاری رسانی به ولّی خدا، در چه روزهای سکوت ولّی و چه روزهای قیام و اقدام او؛ چرا که حماسهی تسلیم بودن در برابر سکوت و صلح ولی خدا در جامعهی پر از کفر و جهالت و ضلالت، بسیار سختتر از حماسهی تسلیم در برابر قیام و جهاد ولیّ خداست. خلاصه اینکه در فرهنگ اهل بیت (ع):
حماسه تنها به معنای قیام و اقدام نیست.
حماسه تنها به معنای تقیه و قیام هم نیست.
حماسه به معنای انتظار است که گاهی در شکل تقیه و سکوت بروز میکند و گاهی نیز به صورت قیام و اقدام.
تربیت حماسی هم تربیت برای همهی شرایط است؛ تربیت برای هر بزنگاه و جایگاه (مکان و زمان) تا فرد در هر موقعیتی، کاری را که باید، انجام داد؛ تسلیم محض در برابر سکوت و اقدام ولیّ خدا و پیروی از آن است.
در این نوشتار به طور اختصار انواع موضعگیری در برابر سکوت و قیام ولیّ خدا را به بحث مینشینیم و چنانچه گفته شد، تربیت حماسی را به تسلیم در برابر این سکوت و قیام و هماهنگ شدن با ولّی زمان در موضعگیریها معنا خواهیم کرد. در ابتدا سه نوع واکنش اصلی در برابر سکوت و قیام ولیّ خدا را به بحث مینشینیم؛ سپس تقسیمات جزئیتر و شکلهایی از این سه نوع موضعگیری را بیان خواهیم کرد تا روشن شود بین همهی این واکنشها و موضعگیریها، تنها یک نوع موضعگیری با تربیت حماسی سازگار است. البته این دو بحث را با توجه به گذشته و تاریخ تشیّع، به خصوص انواع موضعگیریها در برابر قیام سیدالشهداء (ع) و نیم نگاهی به روایات مهدوی و احادیث مربوط به دوران غیبت پیش خواهیم برد؛ چرا که نهضت حسینی و قیام مهدوی دو رکن هویّت تشیّع هستند که رسالت ما بر اساس آنها مشخص میشود و در واقع تربیت حماسی، باید بر اساس این دو رکن شکل گیرد. ضمن آنکه بهترین کسانی که به اوج تربیت حماسی دست یافتند، یاران واقعی اهل بیت (ع) و به خصوص یاران سیدالشهداء (ع) و منتظرین واقعی حضرت مهدی (ع) هستند.
انواع موضعگیریها در مقابل سکوت و قیام ولیّ خدا
یکی از مهمترین اشتراکات قیام حسینی و مهدوی در این است که موضعگیری افراد در قبال این دو قیام، نسبتاً یکسان میباشد. در قیام سیدالشهداء (ع) فضای غبار آلود اجتماعی باعث شد که بسیاری از خواصی که ظاهراً درون جبههی حق و دوستدار امام بودند، او را به گونهها و الفاظ مختلف از قیام باز دارند و گاهی نیز امیرالمؤمنین (ع) را متهم به سازش و کوتاهی در قیام کنند؛ به گونهای که همهی آنها در مورد زمان قیام و سکوت امام (ع) و انتظار قیام و سکوت از ایشان، دچار تقدم یا تأخّر شدند.
اصولاً در محیط تاریک و غبار آلود، آنچه باعث پیشروی و پسروی و جلو افتادن و عقب ماندن شده است، نشناختن شرایط زمانه، سستی، کوتاهی و مصلحتاندیشیهای منفعتطلبانه و مهمتر از همه، نشناختن مقام امام و امامت میباشد. این تقدم و تأخّر در برابر قیام و سکوت امام (ع) و انتظار و عدم انتظار قیام از امام (ع) در مورد قیام مهدوی و در زمان غیبت او نیز وجود دارد و در روایات به آن اشاره شده است. جامعهی شیعه موضعگیریهای متفاوتی در برابر قیام مهدوی دارند که فضای حیرت دوران غیبت، همراه با عوامل درونی انسانها باعث این موضعگیریها و واکنشهای متفاوت در برابر قیام امام (ع) میشود.
اما در زمان سیدالشهداء و در دوران غیبت مهدی موعود (ع) کسانی هم بوده و هستند که نه دچار پسروی میباشند و پیشی میگیرند؛ بلکه تسلیم موضعگیری امامند و موضع خویش را با حرکت او هماهنگ میکنند.
اما دربارهی انواع مواضع باید گفت که در زیارت جامعه به طور کلی سه نوع واکنش و موضعگیری در مقابل ولیّ خدا بیان شده است:
«اَلرّاغِبُ عَنکُم مارِقٌ وَ اللّازِمُ لَکُم لاحِقٌ وَ المُقَصِّرُ فی حَقِّکُم زاهِقٌ وَ الحَقُّ مَعَکُم وَ مِنکُم وَ اِلَیکُم وَ اَنتُم اَهلُهُ وَ مَعدِنُهُ»[۱]؛ یعنی: رویگردان از شما خارج از دین است و لکن ملازم شما به شما میپیوندند و آنکه در حق شما کوتاهی کرده، هلاک خواهد شد، در حالی که حق با شما و در پیروی شما و برخاسته از شما و به سوی شماست و شما اهل حق و معدن حق هستید.
در مناجات شعبانیه مشابه همین عبارت با کمی تفاوت دیده میشود که این دو عبارت میتوانند تفسیرگر و توضیح دهندهی یکدیگر باشند: «اَلفُلکِ الجاریَهِ فِی اللُّحَجِ الغامِرَهِ یَأمَنُ مَن رَکِبَها وَ یَغرَقُ مَن تَرَکَها، اَلمُتِقَدِّمُ لَهُم مارِقٌ وَ المُتِاَخِّرُ عَنهُم زاهِقٌ وَ اللّازِمُ لَهُم لاحِقٌ»[۲]؛ یعنی: اهل بیت (ع) کشتی روان در امواج متلاطم و فروگیر هستند که هر که سوارش شود، ایمن گردد و هر که آنها را رها کرده و در این کشتی سوار نشود، غرق گردد؛ هر کس از آنها پیش افتد، از دین خارج شود و هر کس از آنها عقب بیفتد، در هلاکت میافتد؛ ولی آنکه با آنها همراه میکند، به آنها خواهد پوست.
بنا بر آنچه گذشت، انواع مواضع در برابر ولیّ خدا عبارتند از:
الف و ب: تقدّم و تأخّر از ولیّ خدا
در این عبارات، سخن از پیشیگیرندگان و عقبافتادگان از امام معصوم (ع) است. کسانی که از ولیّ خدا جلو افتادند، در واقع از او رویگردان شدهاند. اینها از دین خارج شدهاند، چون برای خود در مقابل ولیّ خود شأنی قائلند و کاسهی داغتر از آتش شدهاند. کسانی هم که نتوانستند پا به پای معصوم حرکت کنند و در اهداف و برنامهها با ایشان همراه شوند، از معصوم جدا و گرفتار گرگهای اجتماعی شدند.
اما ریشهی اصلی همهی این تقدّمها و تأخّرها یک چیز است و آن، نشناختن حق و مقام و منزلت ولیّ میباشد؛ زیرا دستور، عمل، سکوت، تقیه، قیام و صلح و سازشِ امام ریشه در وحی دارد. او به ابزار عصمت مسلّح است؛ یعنی بر اساس آگاهی مطلق نسبت به تمام جوانب و ابعاد و با آزادی مطلق نسبت به تمام کششها تصمیم میگیرد.
اوج تقدم و تأخّر نسبت به فرمان امام (ع) و عملکرد او هنگامی بر ملا میشود که امام یا با تقیه و سکوت، صلح را برگزیند و یا قیام و جهاد کند. در واقع انتظار قیام از امام (ع)، آنگاه که سکوت و صلح را انتخاب میکند و توقّع عدم قیام و جهاد، آن زمان که او قیام را بر میگزیند، یکی از روشنترین مصادیق تقدّم و تأخّر بر ولیّ است. تقدّم و تأخّر بر ولیّ را در شکلهای گوناگون، در دو حادثهی قیام سیدالشهداء و سید الأوصیاء حضرت مهدی (ع) میتوان دید. وقتی تاریخ سیدالشهداء (ع) را ورق میزنیم و به روایات مهدوی نگاه میکنیم، این دو دسته را به خوبی میتوانیم بیابیم؛ مصادیق فراوانی را در گذشته و در مواجهه با قیام حسینی و کسانی را در آینده و در مواجهه با غیبت و دوران حیرت و فقدان صاحب الأمر وجود داشته و دارند. امام سجاد (ع) در دعایی به این دو دسته (متقدّمین و متأخرین) در زمان غیبت اشاره میکند و میفرماید: «اللّهم اشتر نفی الموقوفه علیک، المحبوسه لاَمرک بالجنّه مع معصوم من عتره نبیّک،مخزون لظلامته، منسوب بولایته، تملأ الارض به الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً و لا تجعلنی ممن تقدّم فمرق أو تأخّر فمحق و اجعلنی ممن لزم فلحق و احعلنی شهیداً سعیداً فی قبضتک».[۳]
ج: همراهی با ولیّ خدا
چنانچه در مضامین همهی این دعاها مشاهده میشود، علاوه بر دو دستهی پیشی گیرنده و عقب مانده از ولیّ خدا، کسانی نیز معیّت و همراهی با ولیّ را بر میگزینند. اینها نه در ذهن و اندیشه، نه در دل و احساس و نه در اقدام و عمل، جلوداری امام خویش را بر نمیگزینند، کاسهی داغتر از آتش نمیشوند و هرگز ادعا ندارند که بهتر از ولیّ خدا میفهمند. همچنین سرعت حرکت و اقدام آنها کمتر از ولیّ نمیباشد و پا به پای او حرکت میکنند؛ لذا نه هلاکت دارند و دچار دگرگونی میشوند و نه خروج از سیر عبودیّت و دین نصیبشان میشود (وَ اللّازِمُ لَکُم لاحِقٌ).
این معیّت و تسلیم، ریشه در عرفان و شناخت آنها نسبت به مقام و منزّلت ولیّ خدا دارد. آنها جای خود و معصوم (ع) را اشتباه نمیکنند و با همهی سوابق درخشان خویش سر به آستان حسین (ع) میسایند و در آستان ولایت او بار میافکنند[۴]. اینها با تربیت حماسی و به واسطهی این پرورش روحی، در برابر تمام موضعگیریهای ولیّ خدا تسلیم هستند و به برکت این تربیّت، به عصمت امام ایمان دارند و شأنی در برابر شأن و تشخیص معصوم، برای خود و فهم خویش و سابقهی خویش قائل نیستند.
کسانی چون حبیب و بریر سالهاست که خود را آماده کردهاند تا امام قیام کند و در انتظار نشستهاند تا عاشورا بر پا شود؛ ولیّ این انتظار قیام باعث نشده است، در زمان سکوت علی، حسن و حسین سخن به شکوه بگشایند و ولیّ خدا را متهم به سستی و کوتاهی کنند. آنها برای همهی لحظهها خود را تربیّت کردهاند و پیش چشم آنها حماسهی تسلیم در برابر سکوت ولیّ، کمتر از حماسهی تسلیم در برابر قیام او نیست. شناخت امام، پذیرش ولایت و تصمیم امام برای قیام و سکوت، تحمّل حکومت جور را برای آنها آسان کرده و آنها را به تلاش برای خودسازی و نیروسازی واداشته است.
امام صادق (ع) در مورد زمان ظهور صاحبالأمر میفرماید: «إعرف إمامک فإنّک إذا عَرَفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر»[۵]؛ یعنی: امامت را بشناس! پس آنگاه که او را شناختی، هیچ چیز نمیتواند به تو آسیب برساند، چه أمر ظهور مقدّم شود و چه به تأخیر افتد.
در این روایت، تربیّت شیعه به تسلیم در برابر زمان قیام و ظهور حضرت مهدی تفسیر و ریشهی آن شناخت از امام دانسته شده است؛ آیا تربیّت حماسی چیزی جز این تسلیم و همراهی میباشد؟
خلاصه: بنابراین میتوان گفت در مقابل ولیّ خدا، به خصوص قیام و سکوت او سه نوع موضعگیری وجود داشته و دارد: برخی پیشیگیرنده بر امام هستند (متقدمیّن)، برخی از معصوم عقب میافتند (متأخرین) و عدهای هم تسلیم اویند و با او همراه و هماهنگ (لاحقین). حال سؤال این است که شکلهای تقدم و تأخّر از یک سو و تسلیم و اطاعت از سوی دیگر، در مقابل تقیه و قیام ولیّ خدا چگونه بوده و خواهد بود؟
شکلهای تقدّم، تأخّر و تسلیم در برابر ولیّ خدا
در روایاتی شکلهای تقدم و تأخّر و تسلیم در برابر ولیّ خداوند به نحو جزئیتر بیان شده و این موضعگیریها تبیین شده است. ما در اینجا یکی از این روایات را محور قرار میدهیم و بر اساس آن، شکلهای مختلف تقدّم و تأخّر از ولیّ و همچنین تسلیم در برابر ولیّ را توضیح میدهیم. در روایتی از امام جواد (ع) سؤال میشود که چرا به حضرت مهدی (ع) منتظَر گفته میشود؛ حضرت در ضمن پاسخ به این سؤال، حالات و موضعگیریهای افراد مختلف را در برابر غیبت تشریح میکنند و میفرمایند: «زیرا برای او غیبتی است که ایّام آن زیاد و مدتش طولانی است؛ پس مخلصان، منتظرِ خروج و قیام اویند و شک کنندگان، او را انکار میکنند و منکرین، او را استهزاء مینمایند و آنان که در زمان غیبت برای ظهور وقت تعیین میکنند، به تکذیب میافتند و کسانی که در امر ظهور عجله میکنند، هلاک میشوند و در زمان غیبت، تسلیم شدگان نجات خواهند یافت».[۶]
در این روایت، سخن از شش دسته و موضعگیری آنها در برابر قیام مهدوی در عصر غیبت و حیرت است که افرادی را به عنوان مصداق این شش دسته میتوان در تاریخ اهل بیت به خصوص قیام سیدالشهداء یافت:
الف ـ مُرتاب و شک کننده ب ـ منکر و جاحد ج ـ موقِّت و آنکه برای قیام زمان تعیین میکند
د ـ مستعجل و شتاب کننده در زمان قیام هـ ـ مخلص و ـ تسلیم شونده در برابر قیام و زمان آن
الف ـ مُرتاب و شک کننده
کسانی هستند که در دوران غیبت، در مورد حضرت مهدی (ع) و ظهور ایشان شک میکنند و شکّ آنها همراه با سوءظن (ریب) است. این امر ریشه در خو گرفتن آنها به باطل دارد؛ کسانی چون عبدالله بن زهیر و عبدالله بن عمر در زمان سید الشهداء (ع) از این دسته هستند. امام صادق (ع) در مورد نظیر این آدمها در دوران غیبت میگوید: «یغیب غیبته یرتاب فیها المبطلون»[۷]؛ حضرت مهدی(ع) غیبتی دارد که أهل باطل و آنها که با باطل خو گرفتهاند، در آن هنگام به شک میافتند.
اما عبدالله بن زهیر نه تنها عامل انحراف پدرش زهیر از ولایت امیرالمؤمنین است، بلکه خود نیز اگر چه به ولایت و معیت یزید سر نمیساید، ولیّ به امام حسین (ع) هم نمیپیوندد و مردم را به خویش دعوت مینماید. او را میتوان هم مصداق متقدّمین (الراغب عنکم) دانست و هم مصداق متأخرین (المقصّر فی حقّکم). او خود را مقدم بر حسین (ع) میداند و قیام او را زود هنگام میشمارد؛ او بعد از حسین (ع) دست به قیام میزند و خود را به هلاکت میافکند و حرمت خانهی خدا را نیز میشکند. او اهل قیام بر ضدّ یزید هست، امّا نه برای گسترش توحید و مبارزه با کفر یزیدی، بلکه برای نفع دنیای خویش. آیا چنین کسی را که اهل قیام است، امّا قیامی کور و ریشهدار در دنیا، میتواند متربی به تربیت حماسی دانست؟ و آیا اساساً قیام او را میتوان حماسه نامید؟
طبق روایت امام جواد (ع) سرانجام شک در مقام ولیّ خدا و در ظهور و قیام ایشان، چیزی جز انکار آن نیست؛ چنانچه عبدالله بن عمر پس از آنکه در قیام سیدالشهداء شک کرد و دیگران را از این کار بازداشت، روزی مجبور شد با پای حَجّاج بن یوسف بیعت کند! بله؛ تسلیم نبودن در برابر قیام و حرکت سیدالشهداء، نتیجهاش انکار ولایت او و پیوستن به ولایت یزید است.
ب ـ منکر و جاحد
دستهی دوم کسانی هستند که در زمان غیبت، انکار را در پیش میگیرند. این انکار به دو صورت میتواند باشد؛ یا به سبب طولانی شدن غیبت و عدم قیام امام، منکر اصل وجود امام هستند و یا اینکه منکر نیاز انسان به امام میباشند. امام صادق (ع) میفرماید: «انّ القائم إذا قام یقول الناس: اَنّی ذلک؟ و قد بلیت عظامه»[۸]؛ یعنی: آنگاه که قائم ما قیام میکند، گروهی از مردم میگویند: او کجا بوده؟ و حال آنکه در گذشته استخوانهایش پوسیده بود.
در روایتی نیز اینگونه وارد شده است که: «أما و الله لیغیبّن عنکم مهدیکم حتی یقول الجاهل منکم ما لِلّهِ فی آل محمدٍ حاجه»[۹]؛ یعنی: آگاه باشید که قسم به خدا، مهدی (ع) از شما غائب میشود تا اینکه جاهلین از شما میگویند: قسم به خدا که ما نیازی به آل محمد نداریم!
انکار و نسب و شأن و منزلت امام، بالاتر از انکار وجود اوست و بدین خاطر، سیدالشهداء (ع) نیز در برابر این انکار، در طول حرکت از مکّه به مدینه و به خصوص در مدّت اقامت در کربلا بارها و بارها خود را به گونههای مختلف به مردم معرفی مینماید تا شاید این مردم جهل زده را به هوش آورد. آنها خود حسین (ع) را منکرند، چه برسد به حقانیّت قیامش! و این غفلت است بعث میشود اسرای کربلا را در شام و کوفه خارجی بخوانند و از دین آنها سؤال کنند!
جالب است که انکار نسبت به نسب و منزلت امام حسین (ع)، باعث شد او را استهزاء کنند و آنگاه که او خود را معرفی میکرد و به امامت خود فرا میخواند، هلهله کنند تا صدایش را نشنوند.
ج: موقِّت و آن که برای قیام زمان تعیین میکند
دسته سوم کسانیاند که برای سکوت و قیام معصوم و ولیّ خدا و برای غیبت و ظهورش، تکلیف تعیین میکنند و زمان قیام را بهتر از ولیّ خدا میدانند! اینها از روی مصلحت جاهلانه، به جهت نشناختن شرایط زمانی، به جهت سستی و کوتاهی و خلاصه به جهت عدم عرفان امام، برای قیام معصوم وقت تعیین مینمایند. در روایتی امام باقر (ع) بعد از آنکه سه مرتبه در مورد زمان قیام حضرت میفرمایند: «کَذَبَ الوَقّاتونَ» (آنانکه که وقت تعیین میکنند، دروغ میگویند)، ادامه میدهند: حضرت موسی برای سی روز از امّت خویش جدا شد و به کوه طور رفت؛ ولی به این مدّت ده روز تمدید شد و این باعث شد، امّت موسی به گوسالهپرستی و انحراف روی آورند.[۱۰]
آنگاه که صفحههای تاریخ را ورق میزنیم، میبینیم که این توقیت و تعیین زمان قیام، اختصاص به قیام مهدوی ندارد. در زمان امام حسن مجتبی، آنگاه که ایشان به سبب بیوفایی و خیانت یاران، صلح با معاویه را پذیرفتند، خواص و عوام خدمت حضرت آمدند و ایشان را به خاطر صلح ملامت کردند.[۱۱] حتی ایشان را با الفاظی توهین آمیز خطاب میکردند که «السلام علیک یا مذلّ المؤمنین»[۱۲]؛ یعنی: سلام بر تو ای کسی که مؤمنان را ذلیل کردی!
امام حسن (ع) در مقابل این سرزنشها مردم را به آینده ارجاع میدادند و نوید قیامی جهانی به دست مهدی را به آنها داده و میفرمودند: «طوبی لمن أدرک ایّامه و سمع کلامه»[۱۳]؛ خوشا به حال آنکه زمان مهدی (ع) را درک کند و کلامش را بشنود.
در زمان سیدالشهداء نیز کسانی چون ابن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنیفه و دیگران، ایشان را از قیام با یزید بر حذر داشتند؛ با آنکه سخن پیامبر را شنیده بودند و حقانیّت سیدالشهداء و عصمت او را در قیامش باور داشتند؛ امّا معلوم نیست که چرا برای حسین (ع) تعیین تکلیف میکردند و قیامش را زود و کور میانگاشتند؟! آیا برای مصلحتاندیشی جاهلانه بود یا به خاطر مسائل دیگر؟ آیا آنها دارای تربیتی حماسی بودند؟ آیا حماسه با کوتاهی و سستی و مصلحتاندیشی جاهلانه سازگار است؟
در روایات توقیت زمان ظهور اینگونه آمده است که امام صادق (ع) به محمد بن مسلم میگوید: «کسی که از جانب ما وقتی را برای ظهور تعیین کرد و از آن خبر داد، بدون ترس و بیمهابا تکذیبش کن! چرا که ما برای هیچ شخصی وقت ظهور را نگفتهایم».[۱۴]
بنابراین یکی از خصوصیات آنان که دارای تربیت حماسی هستند این است که در مقابل کسانی که خود را عالمتر از ولیّ خدا میدانند و برای قیام و تقیّهی ولیّ خدا وقت تعیین میکنند، بایستند و آنها را رسوا نمایند.
د ـ مُستَعجِل و شتاب کننده
دسته چهارم آنانند که در مورد زمان قیام امام (ع) شتاب میکنند. اینها گروهی از دسته سوم هستند ولی خود را مشتاق قیام نشان میدهند و میخواهند میوهی قیام امام زمانشان را قبل از رسیدن بچینند. طبق روایت امام جواد (ع) و سایر روایات، اینها هم اهل هلاکت هستند. امام صادق (ع) میفرمایند: «همانا مردم به جهت عجله کردن در أمر ظهور هلاک میشوند؛ خداوند به خاطر عجلهی بندگان، عجله نخواهد کرد؛ زمان ظهور غایتی دارد که آن زمان فرا خواهد رسید و آنگاه که فرا رسید، نه یک لحظه مقدّم میشود و نه به تأخیر میافتد».[۱۵]
هـ ـ مخلص
دستهی پنجم کسانی هستند که انتظار قیام و حکومت ولیّ خدا را میکشند، اشتیاق آن را در سینهها میپرورانند و خود را با اخلاص، عبودیّت و رضایت به قضای الهی، برای روز قیام آماده نمودهاند. آنها در طول زندگی خویش تسلیم عمل و موضعگیری ولیّ بودند؛ نه جلو افتادند و نه از عقب حرکت کردند و نه دیر تصمیم گرفتند (چنانچه توابین دیر تصمیم گرفتند و موقعی به خود آمدند که بزنگاه عاشورا را از دست دادند). مخلصین هم اهل سعی و تلاش هستند و هم اهل سرعت[۱۶] و در کنار همهی اینها، عجله هم نکردند و تسلیم تقدیر بوده و هستند.
اخلاص و مخلصین در روایت امام جواد (ع) بالاتر از تسلیم و تسلیم شدگان است؛ زیرا اخلاص تسلیم را به همراه دارد و علاوه بر آن، عبودیّت خدا و تسلیم ولیّ خدا جزء مرام و شخصیت مخلص است (ینتظر خروجه المخلصون). آنها در هر لحظه کاری را که باید انجام دهند و تبعیّتی که باید از ولیّ بکنند، انجام میدهند؛ علاوه بر آن خود را برای لحظات بعد و تبعیّت از موضعگیریهای بعدی ولیّ خدا نیز آماده کردهاند؛ چنانچه حبیب و بریر، دو دوست قدیمی، همواره از زمان امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن مجتبی(ع) در صلح و قیام و تقیّه، در کنار ولیّ خدا بودند. آنها در دوران ده سالهی امامت سیدالشهداء در زمان حکومت معاویه هم تسلیم سکوت امام (ع) بودند، ولی با همهی اینها، خود را برای کربلا و شهادت در عاشورا آماده میکردند. آنها مرد همهی زمانها بودند، نه فقط مرد زمان صلح و سازش یا مرد زمان قیام و اقدام. زندگی آنها سرتاسر حماسه و جهاد بود؛ روزی با سکوت و تقیّه و روزی با قیام در رکاب حسین (ع).
پذیرش ولایت معصوم و مقام او، همراه با تحمّل حکومت جور، انسان را به تسلیم میرساند؛ اگرچه از درون به خاطر حاکمیّت کفر و جور، محزون باشد و متأسّف. پیامبر اسلام میفرماید: «یحزن لِفَقده أهل الأرض و السماء فکم مِن مؤمنٍ و مؤمنهٍ متأسف ملتهف حیران عند فقده»[۱۷]؛ یعنی: به خاطر فقدان و غیبت حضرت مهدی (ع)، أهل زمین و آسمان در اندوه به سر میبرند و بسیاری از زنان و مردان مؤمن در حال تأسف، حزن و سرگردانیاند.
مسلم بن عقیل از کسانی است که اگر چه قیام مولایش را درک نمیکند، ولی انتظار او را میکشد و در جهت آمادگی برای آن حرکت میکند. او سفیر حسین (ع) است برای مردم کوفه و در حال این انتظار و تلاش، به شهادت میرسد.
جون نیز مدتها در انتظار قیام است. او غلام ابوذر است که پس از ابوذر، در خدمت امام حسن (ع) بوده و صلح او را تجربه کرده و تسلیم بوده و سپس در کنار امام حسین ماندگار شد. در روز عاشورا که جنگ شدت میگیرد، برای کسب اجازه خدمت سیدالشهداء میآید. حضرت به او میگوید: «ای جون! تو اجازه داری که بازگردی؛ من به تو منعی نمیگذارم؛ تو برای عافیّت به دنبال ما آمادهای، پس خودت را گرفتار و مبتلای ما نکن!» جون در پاسخ میگوید: «ای پسر رسول خدا! من در راحتی در کنار شما بودم؛ اکنون در گرفتاری، شما را رها کنم!؟ و بعد با اصرار از امام اجازه میخواهد… هنگامی که حسین (ع) به بالین او میآید و سرش را به دامن میگیرد، این چنین برایش دعا میکند: «خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش گردان! او را با خوبان و نیکوکاران جمع کن و میان او و محمد و آل محمد آشنایی برقرار کن!»[۱۸]
و ـ مُسَلِّم و تسلیم شده
دستهی ششم کسانی هستند که در برابر قیام و سکوت ولیّ خدا تسلیم هستند. چنانچه گفته شد، بنابر روایت امام جواد(ع)، اخلاص بالاتر از تسلیم است؛ اخلاص و تسلیم محض است که صاحب آن در هر زمان کاری را که باید، انجام میدهد؛ چه زمان صلح و سازش باشد و چه زمان قیام و شهادت. ولی کسانی هستند که با وجود گرایش و کشش روحی و مودّت و ولایت ولیّ خدا در دل، در مقطعی از عمر خویش به جهت شبههای دچار حیرت و سرگردانی شدهاند و در جبههی باطل قرار گرفتهاند. اینها کسانی هستند که شخصیت سالم و مودّت درونشان، در بزنگاه به مددشان میآید و باعث نجات آنها میشوند (ینجو فیها المسلّمون).
کسانی چون زهر بن قین و حرّ بن یزید ریاحی از این دسته هستند؛ شخصیت سالم و مودّت رسول (ع) و اهل بیت (ع) در درون زهیر میجوشد و وجود او منتظر جرقهی دعوت حسین(ع) است تا شخصیّت پاک او را که زیر خاکستر شبهه پنهان شده، احیاء کند و اینگونه عاقبت به خیر میشود.
حرّ نیز اگرچه جلوی حسین (ع) را برای حرکت به سوی کوفه سدّ کرده است، ولی حسین (ع) و نسب او را خوب میشناسد و به خود اجازه نمیدهد در برابر سخن امام که به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند»، چیزی بگوید. او از فاطمه (س) به بزرگی یاد میکند. او اگرچه عامل وی لشکر عبیدالله است، امّا شخصیت او در گرو ولایت خدا و اهل بیت است و این است که در بزنگاه عاشورا و در لحظات آخر نجات نصیبش میشود.
آنها که دارای تربیت حماسی هستند، اگرچه جزء مخلصین نباشند و همچون حبیب و بریر سالها برای شهادت خود را آماده نکرده باشند، حداقل همچون زهیر و حرّ در بزنگاه به ولیّ خواهند پیوست؛ چون جهتگیری اصلی وجودشان به سمت آهنربای ولایت است.
[۱] . زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان.
[۲] . مناجات شعبانیه، مفاتیح الجنان.
[۳] . معجم احادیث الأمام المهده، ج ۴، ص ۳۰۱، ح ۷۲۸٫
[۴]. السلام علیک و علی الأرواح الّتی حلّت بفناءک و اَناخَت برحلک.
[۵] . اصول کافی، ج ۳، ص ۲۲؛ روایت مشابهی از امام باقر (ع) در معجم احادیث الامام المهدی، ج ۵، ص ۳۰، ح ۸۹۲٫
[۶] . معجم احادیث الامام المهدی، ج ۵، ص ۴۹۵، ح ۱۲۴۷٫
[۷] . معجم احادیث الامام المهدی، ج ۵، ص ۹۳، ح ۹۵۱٫
[۸] . همان، ص ۶۲، ح ۹۲۱٫
[۹] . همان، ص ۴۷، ح ۹۰۷٫
[۱۰] . همان، ج ۴، ص ۳۹۳، ح ۷۹۰٫
[۱۱] . همان، ص ۲۴۰، ح ۶۹۴٫
[۱۲] . همان، ص ۲۴۵، ح ۶۹۶٫
[۱۳] . همان، ص ۲۴۱، ح ۶۹۵٫
[۱۴] . همان، ج۵، ص ۷۱، ح ۹۳۰٫
[۱۵] . اصول کافی، ج ۳، ص ۱۵٫
[۱۶] . ساعٍ سریع نٍجی؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۶٫
[۱۷] . معجم احادیث الإمام المهدی، ج ۲، ص ۲۹۳، ح ۳۰۳٫
[۱۸] . کلمات الحسین، ص ۲۵۰٫