این کار جانفرسای لذتبخش
فرحناز ایوبی
تلاش و برنامهریزی دو بال پرنده موفقیت
قدیمترها میگفتند:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد۱
یا ضربالمثلهای دیگر که نشان از تأثیر تلاش در زندگی آدمی داشت؛ اما این روزها صحبت از ژن خوب و خون رنگینتر و امثال اینهاست! این روزها میشود یکدفعه نبض بازار را در دست گرفت و با افزایش سرسامآور قیمت دلار و سکه به ثروت و موقعیتی بیمثال در زندگی رسید یا ژن خوب داشت و موفقیتهای پیدرپی را شاهد بود، پس نقش تلاش در زندگی رنگ میبازد و اینگونه میشود که نگارش در موضوع تلاش بیثمر خواهد شد؛ اما دراینبین مشکلی اساسی رخ مینماید! مگر چند نفر با ژن خوب در هر جامعهای وجود دارد؟ یا چند نفر با بندِ «پ جذب» بازار کار میشوند؟ چند نفر از ما فرزند فلان مقام مسئول هستیم تا بیدغدغه موفق شویم؟ لذا بازهم میرسیم به گزینهی نفسگیر «تلاش». نفسگیر چون بیشتر موفقیتها با تلاشهای پیدرپی و شکستهای بسیار به ثمر نشستهاند؛ تلاش میکنی، امتحان میکنی و شکست میخوری. دوباره تلاش، امتحان و شکست؛ اما بالاخره راهش را مییابی و موفق میشوی. میگویند پیروزیهای بزرگ بر قلهای از شکستها استوارشدهاند و این رسم زندگی است.
کنکور دیو صفت!
کاش فقط بحث تلاش و استقامت بود. در دنیای مدرن امروز که هر سخن علمی به مجموعهای از تحقیقات جامع دلگرم است، نشان میدهد که گاهی تلاش زیاد صرفاً آب در هاون کوبیدن است؛ بگذارید این موضوع را با مثالی شخصی بیان کنم. برخلاف دوستان دوران دانشگاه، رؤیای من تحصیل در مقاطع عالی بود پس شروع به خواندن کردم، یک سال، دو سال، سه سال و سالهای بعد… . ساعت چهار صبح از خواب بلند میشدم و شروع به خواندن میکردم، کتابهای مرجع شده بودند یارانم در سفر و حذر، اما زمان پرالتهاب اعلام نتایج همواره با نتیجهای مأیوسکننده خاتمه مییافت! چرا؟ در همین سالها روزی به دیدار یک استاد قدیمی رفتم. بهخوبی مرا به خاطر داشت. انتظار داشت دانشجوی دکترا باشم و با شنیدن ماندن پشت کنکور تنها یک جمله گفت: کودن که نیستی پس حتماً روشت اشتباه است. هرچند زمان زیادی تا کنکور نمانده بود؛ اما این جمله مرا بر آن داشت تا با یک مشاور مشورت کنم و یکسری تغییرات جزئی در مطالعه باعث شد همان سال نتیجه مطلوب را بهدست آورم. تنها حیف برای آن سالهایی که با شیوهای اشتباه زمان را از دست دادم.
بسیار شنیده بودم که یکی از عوامل عدم موفقیت مسیر اشتباه است. وقتی در مسیری گام برمیداریم که استعداد، توانمندی و حداقل امکانات لازم را در آن نداریم در مسیری اشتباه گام برداشتهایم. در سالهای پشت کنکور، بارها ذهنم درگیر همین موضوع شده بود؛ آیا در مسیری اشتباه بودم؟ بارها و بارها تمام زوایا را بررسی کرده بودم و هر بار مطمئنتر از قبل میشدم که مسیرم اشتباه نیست؛ اما هیچگاه حواسم به شیوه اشتباهی که انتخاب کرده بودم، نبود. حالا شما اگر قرار است شرایط خود را بسنجید هم مسیر و هم شیوه را بررسی کنید.
در سالهای مستأجری هم صاحبخانهای داشتیم که فرزندانش در زمینه تحصیل بسیار ضعیف بودند. ضعف تحصیلی آنان بهحدی بود که در محل ضربالمثل بودند. همیشه فکر میکردم آیا اصلاً اینها توانمندی خاصی هم دارند؟ دختر بزرگ خانواده با مشاوره پدر رشته علوم انسانی را در مقطع دبیرستان انتخاب کرده بود که بهراستی برایش سخت بود تا آنکه یک روز دختر با یک سری طراحی روی پارچه به خانهمان آمد. زیبا بودند؛ گفت کار خودش است؛ باورم نمیشد. فکر کردم شاید کسی طرحها را برایش کشیده و او رنگآمیزی کرده است؛ اما گفت طرحها هم کار خود اوست. عالی بود. خلاقانه، زیبا و جذاب. به او پیشنهاد دادم به رشته طراحی یا گرافیک یا رشتهی دیگری از این خانواده برود، از پیشنهادم ذوقزده شده بود. خودش هم میدانست که در این زمینه توانمند است. سریع نزد پدر رفت و پیشنهادم را برای پدر بازگو نمود؛ اما با قیافهای آویزان بازگشت. گفت: پدرش گفته که من چیزی نمیفهمم! راست میگفت، پیشنهاد رشته علوم انسانی برای این بود که دختر در دانشگاه رشته حسابداری را انتخاب کند و پس از گرفتن مدرک کارشناسی بهجای پدر در همان اداره دولتی مشغول به کار شود. با لیسانس گرافیک در آن اداره جذب نمیشد. سالها بعد دانشگاه هم رفت و درنهایت با چهار بار مشروطی و دو بار بازگشت به تحصیل موفق به گرفتن مدرک کاردانی شد. آن اداره نیز او را جذب نکرد.
از این نمونهها در زندگیام زیاد دیدهام. شما هم شاید دیده باشید. انتخاب مسیر اشتباه که تلاشهایمان را تباه میکند و روحمان را خسته؛ همین خستگی بخش زیادی از انرژی ما را میگیرد و موفقیت را از ما دورتر و دورتر میکند.
خسته نباشی دلاور
خستگی یعنی تحلیل انرژی؛ یعنی زمانی بیشتر برای کاری کمتر، یعنی ذهنی درگیر و روحی خراب، یعنی نیش و کنایهی اطرافیان یا عذاب وجدان خود.
گاهی نه مسیر اشتباه است، نه شیوه؛ اما راه طولانی است و رهتوشه کم. اینها ترس به جانمان میاندازد و ما را خسته و بیرمق میکند؛ گاهی فکر بازگشت و عقبنشینی به سرمان میزند، گاهی به خودمان نهیب میزنیم: یالا، زود باش و بعد پرانرژی شتاب میگیریم؛ اما زود از پا میافتیم و وسط جاده رها میشویم. اینگونه مواقع با خودتان بگویید:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
کارهای ناتمام، ذهن ما را درگیر میکنند. مسیر طولانی ما را خسته میکند؛ اما اگر شیوه و مسیر را بررسی نمودهاید و از انتخاب درست اطمینان دارید، اینجا همانجایی است که باید بدانید تلاش جواب میدهد. تقریباً همه افراد با شور و شوق و پرانرژی راهی را شروع میکنند؛ اما اگر نتیجه زود به بار ننشیند خسته و ناامید میشوند. شما قرار نیست جزء خستهها باشید هرگاه احساس نمودید خستگی رمقتان را گرفته، برای تجدید روحیه کاری کنید. یک سفر کوتاه، یک هدیه کوچک برای خودتان، یک جمله امیدبخش روی در اتاق، یک دورهمی خانوادگی یا هر آنچه برایتان نقش زورافزایی را بازی کند البته دوپینگ روحی!
سهم خودت را بردار
البته که قرار نیست با یک دست چند هندوانه بردارید، شما میتوانید روی یک پروژهی بلندمدت و یک پروژه کوتاهمدت برنامهریزی کنید. پروژههای کوتاهمدت به شما انرژی میدهد تا از توانمندی خود برای پروژهی بلندمدت اطمینان حاصل کنید. یا پروژه بلندمدت خود را در چند فاز به نتیجه برسانید. مثلاً قبولی در کنکور میتواند تقطیع شود به موفقیت و پیشرفت در امتحانات میانترم و پایانترم؛ اما هوس نکنید چند هندوانه را یکجا بلند کنید که سنگینی بارش یا کمرتان را خم خواهد کرد یا یکییکی از دستتان میافتند و تمام تلاشتان نقش بر آب میشود.
نقش مستمر
توی جادهی درست ژن خوب و خون رنگینتر شاید پاسخ دهد؛ اما تلاش، بهتر و بیشتر نتیجهبخش است. اینجا همان کوه بیستون است که با تیشه فرهاد سَر خم میکند؛ اگرچه عوامل زیادی در موفقیت نقش دارند؛ اما مستمرترین نقش تعلق میگیرد به «عزمِ جزم»، تلاش و تلاش و تلاش. پس از موفقیت خواهید دید که چگونه انرژی ازدسترفته بهیکباره با ضریبی بالاتر به زندگیتان بازمیگردد.
- سعدی، مواعظ، قصیده شماره ۱۲