این فعل بیحیا
عبدالکریم بهجتپور (محقق، قرآنپژوه و مفسر برجستۀ قرآن کریم)
گفتاری آزاد پیرامون مسئلۀ عفاف در جامعه و در فرد
عفاف
عفت، قدرتی است که انسان بتواند به وسیلۀ آن، نیازها یا خواستهای غیر معمول و جنسی خود را مدیریت و کنترل کند. برای مثال افراد از حرکات، نگاه و الفاظی که کنایه از میل جنسی است، فاصله بگیرند. زن و شوهر در خانه، در حضور فرزندان از بیان جملات یا انجام حرکاتی که مفهوم جنسی دارد، اجتناب کنند، یا در جامعه، در پارک یا خیابان از رفتاری که کنایه از رفتار یا میل جنسی است، خودشان را نگه دارند. انسانی که این سری رفتار پاک و بیشائبه را ارائه میدهد، فرد عفیف میشود.
جامعۀ عفیف
جامعۀ عفیف، جامعهای است که خودش را به گونهای مدیریت میکند که رفتار و توجه جنسی افراد به همدیگر، به حاشیه رانده شود و به یک امر در سایه تبدیل میگردد؛ نه رنگ اصلی زندگی. برای مثال در یک اداره، دو نفر کارمند زن و مرد هستند؛ ممکن است در کنار بخشی از کار، نگاهها، نگاههایی آلوده بشود یا فضاها، فضاهای دامن زدن به خودنمایی و خودآرایی و تلاش برای دیدهشدن از طرف جنس مخالف بشود. از همۀ این رفتارها میتوان به بیعفتی و رفتار مقابلش را به عفت، یاد کرد.
جامعۀ عاقل؛ جامعۀ عفیف
در کنار پدیدۀ عفاف، پدیدهای به نام «حیا» وجود دارد. حیا به معنای حفظ خود از ابراز چیزهایی که گاهی به آن تمایل هم داریم، است. در روایات ما، مسئلۀ حیا، به عنوان یک امر برآمده از عقل، شمرده شده است. به این معنا که هر جامعه و هر فردی که عقلش رشد میکند، قدرت سنجش پیدا میکندو هرچه این قدرت سنجش بیشتر گردد، حیا در آن جامعه بیشتر خواهد شد.
در روایات هست که عفت و حیا، شانه به شانۀ هم هستند و کنار هم مینشینند. یعنی به میزانی که حیا در جامعه زیاد باشد، عفت هم به همان نسبت، زیاد خواهد شد و بالعکس.
علت اینکه گاهی یک جامعه دچار یک سری آلودگیها و دریدگیها میشود، به این دلیل است که آن رشد عقلی و آن سنجش و قدرت سنجش امور را از دست میدهد. بنابراین به میزانی که بتوانیم عقلانیت (به معنای سنجش) را در مردمان بالا ببریم، امکان کنترل رفتار و حیا ورزی را در جامعه چه در بین پسران و چه در بین دختران، بالا خواهیم برد.
قرآن و نتایج بیعفتی
ناهنجاریهای ناشی از گناه، میزان مختلفی دارد؛ یک وقت خروج از کادر، آن قدر شدید میشود که خیلی نمایان است. قرآن از مسائل جنسی و بیعفتی جنسی، به «فاحشه» یاد میکند؛ یعنی چیزی که فضای جامعه را بسیار طوفانی میکند و کنایه از پردهدری خیلی زیاد است: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً» (اسراء(۱۷):۳۲). قرآن از این آلودگیها به «فاحشه» و «راه بد» تعبیر میکند. با تعمق در این مسئله، میتوان به این مباحث ذیل فلسفۀ لزوم دوری جامعه از بیعفتی نام برد:
الف. زوال عشق
فرض کنید در یک خانواده، دختر یا پسر آلودۀ جنسی باشد، مادر یا پدر آلودۀ جنسی باشد، برادر و خواهر آلودۀ جنسی باشد، یا در یک جامعه، بنا باشد مردم نیازها و لذتهای جنسی خود را خارج از روابط سالم و پاک ببرند و همه برای آن مجوز داشته باشند، آن وقت در این جامعه دیگر عشقی باقی نمیماند. جامعه به یک محیط تأمین لذت جنسی تبدیل میشود که نتیجهاش این است که دیگر مشخص نیست فردی که برای ازدواج انتخاب میکنید، تجربۀ رابطه با شخص دیگری را نداشته باشد یا اینکه آن تجربه را بعد از ازدواج تکرار نکند؟
در این صورت دیگر پایههای زندگی به کلی فرو میریزد، چرا که اگر بنا شد روابط خارج از چارچوب را آزاد کنیم، باید در همۀ اشکالش آزاد کنیم!
خداوند این نعمت را قرار داده است تا انسانها برای یکدیگر فداکاری کنند. لذت جنسی باعث میشود که یک زن و شوهر، کانون دلهایشان کاملاً با هم، هم افق و یکی بشود و دلهایشان برای هم بتپد. عشقهایی که مولانا میگوید:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود، عاقبت ننگی بود
مرحوم مطهری در کتاب «اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب»، میفرمایند: «یکی از بزرگترین آسیبهای موارد جنسی آزاد، این است که عشق را در اروپا و غرب کشت؛ دیگر عشقی وجود ندارد. هر وقت افراد با هم بخواهند لذت جنسی ببرند، میبرند، یک مدتی با هم هستند، اگر بخواهند چند بچه داشته باشند، زیر یک سقف میروند و با هم زندگی میکنند. عشق چیز دیگری است که دیگر در غرب تولید نمیشود!»
ب. جذابیتزدایی از زن
هنر اسلام این است که زن را به دلیل جمال، زیبایی و پوششی که دارد، با هر چهره و خصوصیت ظاهری میتواند در چارچوب برنامۀ عفاف خود، جذاب نگاه دارد، به نحوی که آستانۀ جذابیت زن مسلمانِ عفیف و محجبه، ولو با چهرۀ معمولی، به جایی میرسد که چند تار مویش که بیرون بیاید، یا مقداری از دستش که بیرون باشد، جذابیت ویژه پیدا میکند. البته همین امر هم وظیفۀ زن محجبۀ عفیفه را سنگینتر میکند؛ اما در تعریفی که از زن در غرب شده است، زن اگر مینیژوپ هم داشته باشد، از بس همه به همین رنگِ بیحجابی و بیعفافی هستند، دیگر جذاب نیست. وقتی این رنگ عمومیت پیدا کند، زن جذابیتش را – حتی برای شوهرش- از دست میدهد.
ج. بالا رفتن سن ازدواج
یکی از دلایلی که امروزه مشاهده میکنیم دختران ما، هم سن ازدواجشان بالا رفته است و هم کمتر خواهان دارند، این است که اینها نادانسته در مسیر بیعفتی افتادهاند تا خودشان را در جامعه عرضه کنند. دختر سعی میکند دیده شود و او تنها دختری نیست که این کار را میکند، دختران دیگر هم میخواهند دیده شوند و این قدر اینها تلاش میکنند دیده شوند که تبدیل به مجموعۀ غیر جذاب میشوند. آغازگر، جذاب است؛ اما وقتی همه این کار را میکنند، دیگر جذاب نیست. بعد مجبور هستند بروند دماغ، بعد گونه و بعد لب را عمل کنند، بعد مجبورند لباس عوض کنند، خودشان را ست کنند، آرایش زنانه کنند و… . اینها محصول این است که ما از چارچوبی که میتواند ما را جذاب کند، خارج شدیم و وارد چارچوبهایی شدیم که اتفاقاً سراب است؛ آغازش جذابیت است، انتهایش چیزی نیست.
د. بیاهمیت شدن شخصیت معنوی زن
اسلام از طریق «شخصیت معنوی» که به انسان داده است، باعث شده که حتی سیه چردگی، سبزه بودن، کوتوله بودن، دماغ چاق داشتن، لاغر اندام بودن، چاق بودن، تمام اینها شیرین و جذاب به نظر برسد. شما یک دختر را میبینید که زیبایی آن چنانی ندارد، اما هزار هنر و کمال دارد؛ در سختیها صبور است، در ادب و متانت کامل است، در وقار کامل است، در پوشش سنگین است، در نگاهش به زندگی متعادل و سادهزیست است، در برخورد با بزرگان، ادب را رعایت میکند، در برابر خدای متعال خاضع و اهل عبادت و بندگی است، عفت و خویشتنداریاش در اوج است. اسلام این مقیاسها و مترها را برای برجستهسازی شخصیت معنوی زن قرار داده است تا او زیبا جلوه کند. وقتی جامعهای بیعفت شد، این معیارها دیگر اهمیت خود را از دست میهد و همه چیز، ظاهر زن میشود.
ه. بیاعتمادی و ناامیدی از زندگی پاک
خطر بزرگ بیعفتی در جامعه این است که افراد، امید به یک زندگی پاک را از دست میدهند و شرایط به گونهای رقم میخورد که هیچ وقت حس پاکی نخواهند داشت و در فضای پاکی که افراد بتوانند به آن افتخار کنند و در آن آرام باشند، زندگی نخواهند کرد.
من با جوانهای زیادی گفتوگو کردم. از پسرها میپرسم که به خانمهایی که اهل جلوهگری هستند، پیشنهاد ازدواج میدهید؟ میگویند: «نه! این دختران احتمالاً تجربهای دارند.» شاید واقعاً این طور نباشد؛ اما یک اتفاقی افتاده است که اعتماد به این دختران از دست رفته است و این خیلی خطرناک است. بیاعتمادی زن به شوهر و بالعکس، بیاعتمادی پدر به فرزندان و… ، در چرخۀ بیعفتی جامعه، روز به روز بیشتر میشود.
مصادیق بیعفتی
مسئلۀ بیعفتی، دامنۀ خیلی وسیعی دارد. هر فعل آدمی میتواند مصداق بیعفتی باشد؛ از گفتهها و کیفیت احوال پرسی و سلام کردن گرفته، تا کیفیت تُن صدا میتواند -به تعبیر قرآن- مصداقی از بیعفتی و نزدیکی به سمت زنا باشد.
یک شاخۀ بیعفتی، شاخۀ عفت جنسی است. بیعفتی در مسائل جنسی بسیار گسترده است. خداوند در جاهای مختلف به این مسئله اشاره میکند: «عِبادُ الرَّحْمنِ… لا یَزْنُون» (فرقان(۲۵):۶۳ و ۶۸)؛ بندگان خدای رحمان، زنا نمیکنند. در جای دیگر در توصیف مؤمنان میفرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» (مؤمنون(۲۳):۵)؛ آنان اندام جنسی خود را از آلوده حفظ میکنند. جای دیگر میفرماید: «لا تَقْرَبُوا الزِّنا» (نساء(۴):۴۳)؛ به زنا نزدیک نمیشوند. نزدیکی به زنا یعنی هر کاری که انسان را در سراشیبی زنا میاندازد؛ مانند گفتگوها و مراودات معنادار با جنس مخالف، خودآرایی، کرشمه و ناز کردن. اینکه میگویند با زن اجنبی خلوت نکنید، اینکه پدر و مادر جلوی بچهها زیر یک رختخواب نخوابند و… به این دلیل است که هر یک از اینها، ذهن افراد را به سمتی میبرد که در سراشیبی زنا میافتد.
عفاف و نسبت آن با پوشش
توجه به این نکته ضروری است که نباید بیعفتی را در حجاب و پوشش خلاصه کنیم. بیپوششی یک مدل از بیعفتی است؛ اما بیعفتی خیلی میدان گستردهای دارد. فرد ممکن است لباسی بپوشد که اندام – برجستگیها و جذابیتهای جنسی- به نحوی نشان داده شود؛ ظاهراً پوشیده است و نمیتوانید بگویید فرد بدون پوشش است! اما این پوشش، فلسفۀ پوشش را ندارد. فلسفۀ پوشش این است که جذابیتهای جنسی را از نظرگاه دیگران پنهان کند.
اسلام میخواهد همۀ اقسام بیعفتی رفع بشود، نه اینکه صرفاً زن یک چادر سرش کند و یک مانتو و مقنه بپوشد. ممکن است اینها را هم بپوشد و بیعفت باشد و از آن طرف، ممکن است در جوامعی که هنوز شخصیت ایمانیشان بالا نرفته است، زنها بیحجاب یا کمحجاب باشند، اما عفیف باشند. زنان روستایی و عشایر را نگاه کنید؛ ممکن است موهایشان هم بیرون باشد، یا مثلاً هنگام شیر دوشیدن یا خمیر ورز دادن، آستینشان بالا برود، یا در شالیزار پاچۀشان را بالا بزند، اما در عین حال بیعفت نیستند.
حجاب، یک درجه از «شخصیت ایمانی» و مسئلۀ انتهایی است. آدمها هر چه شخصیتشان بیشتر میشود، چه زن و چه مرد، پوششهایشان کاملتر میگردد. مثلاً یک پزشک، با یک زیرپیراهن بیرون نمیرود. استاد دانشگاه، با یک تاپ بیرون نمیرود، یک مدل و شخصیتی دارد. به نظر من حجاب اسلامی، یک مرحله و شخصیت خاص است. به میزانی که افراد حس شخصیت ایمانیشان بالا میرود، پوششان کاملتر میشود.
حجاب برای زن، یک شخصیت ایمانی است؛ یعنی اثبات کنندۀ یک درجۀ خاص از ایمان است. هر کس به اندازۀ درکی که از این شخصیت دارد، نوع لباس و پوشش متناسب با آن را هم انتخاب خواهد کرد. اما مسئلهای که قرآن با آن جنگیده و نگرانش است، تبرج است. تبرج غیر از پوشش است. تبرج یعنی برجسته کردن خود، نشان دادن خود، خودنمایی و خودآرایی، جلوه دادن خود. این جلوه دادنها است که علامت بیعفتی است و اسلام نگران آن است.