این سند زنانه است؛ ورود آقایان ممنوع!
هادی عجمی
خداوند اراده کرد، کارها را میان انسانها تقسیم کند. کارهای معمولی را تقسیم کرد، تا به کاری بسیار مهم رسید. هرچه به کار نظر کرد، دید کار خودش است. کسی باید آن را انجام دهد که به صفاتش نزدیکتر باشد. قرار است در این کار، ارتباط مستقیم و پیوسته با انجام دهنده آن داشته باشد. انسانی را باید انتخاب کند که صفات لازم برای آن کار، که به صفات خداوند نزدیک است را داشته باشد و در بین انجام کار، ارتباطی مستقیم را با او داشته باشد. دفعه قبل، خداوند، خودش این کار را انجام داده بود؛ چون خیلی مهم بود. با دست خودش این کار را انجام داده بود.[۱] آنچنان ماهرانه، که فرشتههایش، انگشت حیرت به دهان گرفتند و به دستورش بر ساخته او سجده کردند.[۲]
اما دیگر قرار نیست این کار را خودش انجام دهد و باید به یکی از انسانها بسپارد. گزینههای زیادی را هم ندارد؛ مرد یا زن. آدم یا حوا! یکی از این دو باید آن را انجام دهد.
بنابراین، هر کدام را که انتخاب کند، باید آن صفات خدایی را در او قرار دهد، تا او نیز بتواند کار خدایی کند. دوم اینکه، آن وظیفه چنان اهمیت دارد که باید سر او را برای انجامش خلوت کرد. کارهای دیگر را به انسان دیگری باید داد، تا او از پس این کار مهم، دقیق، وقتگیر و خدایی برآید. نگاهی به هر دو کرد. هر دو را خوب میشناخت، خودش آنها را خلق کرده بود. به دست خودش!
انتخاب انجام شد. کارها تقسیم شد. تمام آن صفات خدایی که برای این کار لازم بود، به او داده شد. انجام این کار شد، حریم خصوصی حوا و دخترانش. قرار بر این شد که در این کار، آدم و پسرانش دخالت نکنند و او را کمک کنند. کار که توضیح داده شد، بر دفتری ثبت شد. حوا به نمایندگی از تمامی دخترانش، آن را امضا کرد. پیماننامه[۳] که امضا شد، فرشتگان بر آن مهر زدند و بر آن نوشتند: این سند زنانه است؛ ورود آقایان ممنوع!
این سند، عهدنامهای بود میان خداوند و حوا و تمام دخترانش. حوا به نمایندگی از دخترانش، پیمانهایی که باید میداد را نگاهی کرد… ترسید. ترسید که نتواند انجام دهد. کاری خدایی بود. وظیفهای مهم و البته مقداری دشوار. با صدایی زنانه، به همان شیوه که میدانست اینگونه بهتر جواب میگیرد، گفت: خدایا! تو چه در من دیدی که این درجه را به من دادی؟ شکر تو که این همه مرا بزرگ دیدی و شبیه خود دانستی! حتما هر چه تو تصمیم بگیری، همان درست است؛ اما میترسم از پس این مهم برنیایم و شرمنده تو شوم… .
سرش پایین بود که صدایی پدرانه، با او سخن گفت. آنچنان مهربانانه، که آدم بر آن رشک برد: تو را با دست خود خلق کردم و میدانم از پسش برمیآیی. من قرار شد که بخشی از خالقیتم را به انسان بسپارم. وقتی تو را خلق میکردم، از صفاتِ خدایی خودم، یعنی مهربانی، پرورش دهندگی، صبر که برای خالقیت و پروردگاری کردن لازم بود، در تو قرار دادم، تا بتوانی، مادری کنی و شوهر داری. از درونت و پرسشهایت خبر دارم. خیالت راحت. تو را عاشق عبادت یافتم، برای همین بالاترین عبادت را به تو عنایت کردم. تا آنجا که گاهی عبادتهای عمومی را کنار مینهی و به این عبادتهای خاص مشغول و به من نزدیک میشوی. توان این کار مهم را چون آدم و پسرانش ندارند، به تو دادم. آنها حق ورود به این عبادت را ندارند! وقتی در لباس خالقیت قرار میگیری و مرا در خلق انسان کمک میکنی؛ وقتی در پروردگاری مرا کمک میکنی و در پرورش شوهرت مرا یاری میرسانی؛ وقتی بر سختیهای مادر بودن و تحمل مردها، مرا یاری میرسانی، به تو مباهات میکنم و به فرشتگانی که به خلق تو ایراد میگرفتند، میگویم: نگفتم، من چیزی را میدانم که شما نمیدانید![۴]
سالها بعد…
سالها گذشت و برخی دخترهای حوا این پیماننامه را فراموش کردند. یکی[۵] از آنها روزی خدمت رسول خداJ رسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت! من به نمایندگی از طرف زنها نزد شما آمدهام و ـ فدایت شوم ـ میدانم که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود، مگر اینکه با من هم رأی خواهد بود. خداوند تو را به حق سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاده است، ایمان آوردیم. ما طایفه زنان، محدود و محصور هستیم و اساس خانههای شما میباشیم و خواهشهای شما را برمیآوریم و فرزندان شما را حامله میشویم. اما شما مردها بر ما برتریهایی دارید. مثلاً نماز جمعه و جماعت میخوانید، به عیادت بیماران میروید، تشییع جنازه میکنید و پیاپی به زیارت حج میروید و بالاتر از همه اینها، جهاد در راه خداست. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد از خانه بیرون میرود، ما اموال شما را حفظ میکنیم و پارچههای لباسهایتان را میبافیم و فرزندانتان را تربیت میکنیم. پس ای رسول خدا! آیا در اجر و ثواب شریک شما نیستیم؟ پیامبرJ رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا تا به حال شنیدهاید که زنی در پرسش از امور دین خود به این خوبی سخن بگوید؟ عرض کردند: ای رسول خدا! گمان نمیکردیم که زنی تا بدین پایه برسد!
پیامبر رو به او کرد و فرمود: ای زن! برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستادهاند اعلام کن که نیکو شوهرداری هر یک از شما زنان و جلب رضایت مردش و پیروی کردن از نظر موافق او با همه این اعمال [که برای مردان نام بردی] برابری میکند. اسماء در حالی که از شادی تهلیل (لا اله الا اللّه) و تکبیر میگفت، برگشت.[۶]
لحظه تفکر!
عبادت چیست؟ چرا ما عبادت را تنها به انجام مناسک میدانیم؟ اما از حقیقت عبادت غافل هستیم!
آیا اگر خداوند میگویند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ من جن و انس را نیافریدم، مگر برای اینکه عبادتم کنند»؛[۷] منظورش تنها انجام مناسک است؟
عیسیبنعبدالله به امام صادق عرض کرد: فدایت شوم، عبادت چیست؟ حضرت فرمودند: «حسن النیّه بالطاعه من الوجوه التی یطاع الله منها؛ نیت پاک و خالص در اعمالی که اطاعت خداوند در آنها است».[۸]
بنابراین، آن لحظه ما در حال او عبادت هستیم که در حال اطاعت خداوند هستیم. اما اگر وظایفمان را انجام ندهیم و نافرمانی او کنیم، خداوند اعمال ما را هم قبول نمیکند. مانند اینکه پیامبرJ در روایتی دیگر فرمودند: «هشت نفرند که نمازشان پذیرفته نمیشود: [یکی از آنها]… زن نافرمانی که شوهرش از او ناراضی است».[۹]
بنابراین، باید نگاهی دوباره به تعریف عبادت داشته باشیم، بهویژه دختران و خواهرانی که به دنبال رضایت الهی هستند.
پینوشت:
[۱]. «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طین»؛ انعام، ۲٫
[۲]. «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَم»؛ اعراف، ۱۱٫
[۳]. از آنجا که احکام الهی در حقیقت، پیمانهای الهی هستند، این پیماننامه اشاره به وظایف الهی زنان در مورد امور شوهرداری و فرزندآوری دارد.
[۴]. این داستان، برداشتی آزاد از روایاتی است که اشاره با جایگاه مادری و همسری و عبادت او در این مقام دارد.
[۵]. اسماء دختر یزید انصارى.
[۶]. میزان الحکمه، ص۵۴۸۸٫
[۷]. ذاریات، ۵۶٫
[۸]. اصول کافی، ج۲، ص۸۳٫
[۹]. «یا عَلِیُّ ثَمَانِیَهٌ لَا یُقْبَلُ مِنْهُمُ الصَّلَاه… وَ النَّاشِزُ وَ زَوْجُهَا عَلَیْهَا سَاخِطٌ؛ همان، ج۸۱، ص۱۸۳٫