اگر پدرم، مادرم را دوست داشت…
روحالله فلاح
بررسی نقش پرورش عاطفی نوجوانان در خانواده بر گرایش ایشان به بِزِههای اجتماعی
مقدمه
نهاد خانواده قطعاً مأمنِ نخست و مهم اجتماعی است که چتر حمایتی خود را بر سر فرزندان میگستراند. خانواده جایگاه عاطفه، صمیمیت، همدلی و آرامش جسم و روان انسان است؛ اما اگر این نهاد از کارکرد بایستۀ خود باز بماند و نتواند در عمل چگونه دوستداشتن را به فرزندان خود بیاموزد و آنها را عاشقانه وارد جامعه کند، نه تنها اغلب کارکرد اجتماعی خود را ضایع و نابود میسازد، بلکه به جامعه نیز صدمات جبرانناپذیری وارد میسازد.
انسان نخستین تجارب زندگی اجتماعی خود را در گروه، از خانواده کسب مینماید. انسان در درون خانواده متولد میشود، رشد میکند، پرورش مییابد، نقش اجتماعی میپذیرد، تجربه میاندوزد، میآموزد و میآموزاند. او خصایص انسانی یا شیطانی، اجتماعگرایی یا انزواگرایی خود را از خانواده میگیرد و در اجتماع به کار میبندد. ما در این مقاله سعی خواهیم کرد تأثیرات این نهاد اجتماعی را در سلامت و یا –برعکس- انحرافات اجتماعی جامعه، با انجام یک تحقیق میدانی نشان دهیم.
قبل از هر چیزی این سؤال اولیه مطرح میگردد که «آیا همدلیها، تفاهمات و وجود عشق و عاطفه بین پدر و مادر، میتواند بر رفتارها و یا عملکرد رفتاری فرزندان اثر مثبت بگذارد؟»
کارکردهای اجتماعی خانواده
خانواده بعد از کارکرد فیزیولوژیکی خود، یعنی تولید مثل و بزرگکردن و تحویل فرزندان خود به این جهان خاکی، سه کارکرد مهم اجتماعی برعهده دارد: ۱٫ تعلیم، ۲٫ تربیت و ۳٫ پرورش.
نقش تعلیم و تربیتی خانواده بر هیچ کس پوشیده نیست(۱) و نیازی به توضیح اضافی نیست. بنابراین بدون درنگ به سراغ سومین کارکرد اجتماعی خانواده میرویم که در چارچوب مقاله، بحث را پیش ببریم.
سومین کارکرد اجتماعی مهم خانواده، پرورش کودکان است. پرورش یعنی پروراندن محیطی تا کودک بتواند استعدادهای بالقوۀ خود را به بالفعل تبدیل نماید. پیچیدگی عملکرد رفتاری انسان به حدی است که شاید اگر بگوییم در یک نوزاد تازه به دنیا آمده، میلیونها استعداد بالقوه نهفته است، هرگز سخنی به اغراق نگفتهایم. حال ما به عنوان خانواده، کدام یک از زمینهها و موقعیتهای مناسب اجتماعی، روانی، اقتصادی و محیطی را جهت پرورش کدامین استعداد و کدامین خصیصۀ شخصیتی ایجاد نمودهایم تا آن خصوصیات به منصۀ ظهور برسد؟ این سؤالی است که اگرچه ما هر روز نتایج بالفعل آن را در جامعه مشاهده مینماییم، اما قبل از بروز، بر بسیاری از افراد پوشیده است. آیا محیطی فراهم آوردیم که استعدادهای مثبت و خدایی فرزند پرورش یابند و یا بر عکس، محیطی به وجود آوردیم تا استعدادهای شیطانی و غیرانسانی او رشد و پرورانده شوند؟
بنابراین پرورش همیشه در جهت خیر و مثبت صورت نمیپذیرد. پرورش مثبت، خدایی، انسانی و اخلاقی داریم و پرورش منفی یعنی خصوصیات شیطانی، غیراخلاقی، غیرانسانی و غیراجتماعی. درست همانند باغبانی که در یک زمین شور و کویری، بخواهد گل پرورش دهد. اگر محیط را برای پرورش کودکانی انساندوست، خدایی و اجتماعی آماده نسازیم، هرگز نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که بتوانیم فرزندان خوبی تحویل اجتماع دهیم.
پرورش یعنی ایجاد محیط مناسب، جهت پروراندن استعدادهای نهفتۀ انسان. اگر محیط پرورشی انسان نامناسب باشد و یا به عبارت دیگر، اگر محیط پرورشی انسان جهت رشد و ظهور استعدادهای غیرانسانی و شیطانی مناسب باشد، نمیتوان انتظار داشت که بعد از شکلگیری شخصیت کودک با تربیت و توصیه و نصیحت، وضعیت رفتاری فرد را به آسانی دگرگون سازیم. شاید به همین دلیل باشد که شاعر سخنسرای معروف ما میگوید:
تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است(۲)
مسلماً هرگز انسانْ نااهل متولد نمیشود؛ بلکه این نااهل در محیط نامناسبی پرورش یافته است که دیگر تربیت بر او اثر چندانی ندارد و یا بسیار به سختی اثر میگذارد.
مهمترین عامل تأثیرگذار روی پرورش استعدادهای نهفتۀ انسان، رفتار پدر و مادر در درون خانواده است. روانشناسان نیز بر تأثیر بسیار قاطع و تعیینکنندۀ رفتار والدین بر شکلگیری شخصیت جوانان، تأکید فراوان دارند و اغلب عوامل بزهکاری در جوانان و نوجوانان را در سالهای اولیۀ شکلگیری شخصیت آنها در محیط خانواده جستجو مینمایند. به عنوان مثال بنابر تحقیقی که روی ۸۰۰ کودک بزهکار صورت گرفت، مشخص گردید که مادران ۵۶% از آنها، یا طلاق گرفتهاند و یا در حال طلاق بودهاند و ۸۸% آنها، دارای پدر و مادری بودهاند که از هم جدا زندگی کرده و بین آنها اختلاف نظر و ستیزه وجود داشته است.(۳)
علاوه بر تعارضها و اختلالهای خانوادگی، کانون سرد و بیروح و عاطفۀ خانواده نیز اثرات نامطلوبی بر کجروی فرزندان دارد. یافتههای محققان از کجروان در بسیاری از نقاط جهان، نمایانگر آن است که تعدادی از کجروان در دوران کودکی، از نوازش مادری و محبت پدری محروم بوده و همواره از این رنج بردهاند.(۴)
کودکان در نتیجۀ مشاهدۀ رفتار پدر و مادر خود، ناخودآگاه از آنها تقلید میکنند. آنها از اولیای خود میآموزند چگونه سخن بگویند، چه بگویند؛ سخن درشت و زشت و ناسزا بگویند و یا سخن نیک و زیبا. از آنها میآموزند که عشق بورزند، محبت و مهربانی پیشه سازند و یا کینهتوزی نمایند، حسد بورزند و بیبند و باری و بیمسؤلیتی را در قبال اجتماع پیش گیرند.
با این مقدمه، به سراغ این نکته میرویم که سه فاکتور مهم موجود در خانواده در گرایش نوجوانان به سمت نابهنجاریها تأثیر فراوانی دارند، که عبارتند از:
۱ درک وجود نقش حمایتگر خانواده
یکی از کارکردهای روانی- اجتماعی خانواده، ایمن ساختن روانی فرزندان است. به گونهای که فرد احساس کند در هر زمان و در صورت بروز هر مشکلی، مورد حمایت خانواده قرار خواهد گرفت. در یک تحقیق از کانون اصلاح و تربیت و یک دبیرستان در تهران(۵) نشان میدهد ۲۵% از نوجوانان دبیرستانی اعلام داشتهاند که در حد زیاد و خیلی زیادی احساس میکنند از سوی خانواده مورد حمایت قرار میگیرند. این نسبت برای نوجوانان کانون، فقط ۰۲% بوده است. البته علیرغم ناتوانی خانواده در گستراندن چتر حمایتی خود در میان نوجوانان کانون، هنوز درصد بالایی از آنها (۴۴%) احساس مینمودند که بههرحال به میزان کمی مورد حمایت خانوده قرار میگیرند. این نشان میدهد که خانواده حتی در میان این نوجوانان آسیبدیده نیز، توانسته است کارکردی هرچند ضعیف داشته باشد.(۶)
۲ با والدین بودن و گرمی فضای گفتوگو
در میان هجمه فضاهای مجازی برای پر کردن اوقات کار و بیکاری و درس و فراغت فرزندان و والدین، گرم بودن محیط خانواده برای صحبت و در میان گذاشتن مشکلات و گفتوگو، میزان گرایش آنها را به سمت نااهلی و ناهنجاری رفتاری به شدت پایین میآورد.
۳ گسستگی خانوادگی
والدین باید به این نکته توجه داشته باشند که اولین اثر طلاق و جدایی، در گرایش فرزند به بزههای اجتماعی و فردی است و میتوان گفت که این موضوع در طلاقهای عاطفی جوامع سنتی -که هزینۀ اجتماعی طلاق رسمی در آنها برای زنان و مردان زیاد است- حتی از طلاقهای رسمی بیشتر است. همان تحقیق میدانی نشان میدهد که تنها ۴% از نوجوانان دبیرستانی، فرزند طلاق بودند، در حالی که بیش از نیمی از دختران ساکن در کانون اصلاح و تربیت (۸۴%)، چنین شرایطی داشتند و میزان طلاق در میان والدین نوجوانان کانون، ۲۱ برابر نوجوانان دبیرستانی بوده است. جالب اینجاست که ۲۴% از نوجوانان طلاق در کانون، قبل از آمدن به این مرکز، با هیچکدام از والدینشان زندگی نمیکردند. ۲۴% از آنها نیز با پدر و ۶۱% با مادرشان زندگی میکردند. یک نفر از دختران دبیرستانی نیز که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند، با پدرش زندگی میکرد.(۷)
اینها مؤید نقش عظیم و سرنوشتساز خانواده در تربیت و پرورش درست کودکان است. اگر تربیت در خانواده درست باشد، مسلماً کودکان را در برابر پلیدیهایی که جامعه در مقابل جوان قرار میدهد، واکسینه مینماید. تربیت درست، کودک را چنان میپروراند که اگر در گروه همسالانِ نابهنجاری قرار گرفت، تحت فشار عظیم گروهی قرار نگیرد؛ بلکه نیک را از بد تشخیص دهد و همیشه در مقابل بدیها و پلیدیهای جامعه قدرت «نه» گفتن را داشته باشد.
۴ نقش عشق و عاطفه در خانواده و میان والدین
ابراز علاقۀ رفتاری و بیانی در خانواده و انتقال مفهوم عشق در فرزند، عامل دیگری است که فرزندان نوجوان را در ابتدای مسیر اجتماعی شدن، از گرایش به سمت نابهنجاریهای اجتماعی باز می دارد. متأسفانه در فرهنگ ایرانی، ابراز علاقۀ -ولو متعادلِ- والدین به یکدیگر، نوعی بی حیایی محسوب میشود و همین موضوع، خلأ امنیت ذهنی و روحی در فرزندان ایجاد میکند و چنین فرزندی در برابر هجوم نفسانیات در خود، توان مقابله نمیبیند و خود را در این مسیر و خواهش رها میکند.
نتیجهگیری
از هر منظر علمی، دینی و انسانی که بنگریم، نقش عظیم و سرنوشتساز خانواده در هدایت نوجوانانِ سالم قابل توجه است. تحقیقات، تحلیلها و توصیههای دینی، نشان میدهد که آسیبها و نارساییهای حاکم در خانواده، میتواند چه صدمات جبرانناپذیری بر سایر نهادها و ارزشهای اجتماعی وارد سازد و تا چه اندازه جامعه را بیمار و آسیبپذیر نماید.
فقدان الگوی تربیتی، تحصیلات و عدم گرفتن مشاوره از مشاوران تربیتی، گسیختگی و نبود عشق و علاقه در میان اعضای خانواده، میتواند مهمترین علت بیبندوباری، اعتیاد و معضلات اجتماعی دیگر در افراد باشد که آغاز آن، از همین دورۀ نوجوانی – آغاز درک عمیق فرد از محیط پیرامون خویش- است.
اصلاح چنین مواردی -که قابل رفع نیز میباشد- میتواند هدایت نوجوان را به سمت نیکیها، بسیار تسهیل کند و جامعه را از تحمیل هزینههای گزاف نجات بخشد.
پینوشتها:
(۱) البته این را نیز نباید فراموش کرد که با پیشرفت و توسعۀ جامعه،کارکرد نهادها هر روز بیشتر برعهدۀ نهاد تربیتی جامعه گذاشته میشود. به عبارت دیگر نقش تعلیم و تربیتی خانواده هر روز کمرنگتر میشود. با این وجود، هنوز هم خانواده -بالأخص در کشورهای جهان سوم- نقش مهمی در تعلیم و تربیت کودکان ایفا مینماید.
(۲) سعدی، گلستان، باب اول.
(۳) سیف، علیاکبر: «روانشناسی پرورشی»، آگاه، تهران، ص۸۱٫
(۴) ستوده، هدایتالله: «آسیبشناسی اجتماعی»، آوای نور، ص۲۴٫
(۵) کامران، فریدون: «نقش عدم همدلی والدین بر بزهکاری نوجوانان»، مجلۀ جامعه شناسی دانشگاه آزاد آشتیان، زمستان۸۴، شمارۀ۴، ص۱۰۵٫
(۶) همان، ص۱۰۷٫
(۷) همان.