اتاق فکر یعنی چه؟
اشاره:
عبارت «اتاق فکر» چند سالی است که در مباحث مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و… متداول شده است. البته واقعاً هم در بسیاری از مجموعهها، واحدی به نام اتاق فکر راه اندازی شده است.
خوب است در فرصتی مناسب، اصل و اساس اتاق فکر هم مورد فکر! و بررسی دوباره قرار گیرد. میشود کارکردها را در کنار چیستایی این پدیده جمعی، بازکاوی نمود.
مطلب ذیل، این بحث را با ادبیاتی شیوا و خواندنی مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است.
چند پرسش!
من راجع به اتاق فکر چند ایراد دارم.
اول اینکه: اتاق فکر یعنی چه؟
دوم: فلسفه اتاق فکر چیست؟
سوم: اتاق فکر در یک تشکل چطور توجیه میشود؟
جدای از تعاریف علمی اتاق فکر، تعریف ساده و با صراحت اتاق فکر آن است که؛ «اتاق فکر یک مرکز برای تولید ایدههای جدید برای حل مسائل کشور یا شهر یا حتی یک تشکل است».
البته این مرکز یا اتاق، یک ویژگی دارد و آن اینکه این مرکز فارغ از مسائل خیلی ریز و جزیی اجرایی، در پی حل مشکلات کلی و استراتژیک است. به عبارت دیگر عملکرد و فرآیند عملی این مرکز فارغ از حوادث ریز و جزیی خارجی و بیشتر با تکیه بر حرکت کلی تشکل مربوطه خود سیر میکند. این نکته اصلاً به معنای این نیست که فرآوردههای اتاق فکر به هیچ وجه ناظر بر اجرا نیست. نه اصلاً … ولی به اعتقاد صحیح، فرآوردههای اتاق فکر صرفاً یک سری جزئیات اجرایی و یا صرفاً برای حل یک سلسله مشکلات جزیی و اجرایی نیست.
اصلاً فلسفه اتاق فکر از آنجا مطرح شد که مدیران اجرایی تشکیلات به علل مختلف وقتی عمل زده شدند و توفیق و فرصت فکر کردن به کلیات آن تشکل را از دست دادند، در این حالت نیاز به وجود یک مرکز فکری که آن خلاء فکر مدیریتی را پوشش دهد احساس شد.
بر این اساس مرکز یا اتاق فکر میتواند پلی باشد بین آن مفاهیم بنیادین و اساسی و راهبردی بالا دستی با دایره مدیران اجرایی. البته محصول فعالیتهای این مرکز فکری، پردازش و ارگانیک کردن و سازماندهی روشهای اجرای آن مفاهیم راهبردی است.
به عبارت دیگر اگر فرآیندهای حوزه مدیریت را به سه بخش تصمیم سازی، تصمیم گیری و اجرا تقسیم کنیم، اتاق فکر در مرحله اول یعنی مرحله تصمیم سازی میگنجد.
برای مثال در کشور ما برخی حوزهها فقط عهدهدار اجرای سیاستهای تصمیم گیری شدهی نظام هستند. در حالیکه اگر با دقت نگاه کنیم بعضی مراکز و اندیشکدهها نیز در کشور وجود دارند- البته این در تمام کشورهای مهم و تأثیر گذار صدق میکند – که این مراکز وظیفه تصمیم سازی برای مدیران و مسئولین تصمیم گیر را دارند. البته این مراکز، به طور معمول، پنهانتر و ناپایدارتر از سایر مراکز هستند. از این جهت که اصولاً پدیده تصمیم سازی اگر بخواهد با همه توان در یک روند آرمانی فعالیت کند باید از حوادث و موضع گیریهای خارجی دور باشد. از این جهت به طور معمول حوزههای تصمیم ساز، معمولاً در یک «سایه» و در پس یک «پرده» فعالیت میکنند.
مطلب مهم، تعداد اعضای اتاق فکر است. نسبت اتاق فکر با کل تشکیلات مثل نسبت سر است به بدن؛ یعنی کوچک و جمع و جور. معنی ندارد که یک بدن سری به سنگینی خود بدن داشته باشد. منظورم این است که تناسب اتاق فکر با کل مجموعه باید یک نسبت عقلایی باشد. مثلاً معروف است اتاق فکر کشور آمریکا که از زمان جنگهای جهانی دوم تاکنون هم مشغول کار و طراحی و تولید فکر هستند، بین ۲۵ تا ۳۰ نفر هستند و البته اینها مثلاً هر یک روز در میان عوض نمیشوند. «هنری کسینجر» از زمان نیکسون در این اتاق فکر، عضو اصلی و اساسی است. یعنی یک نفر اگر ارزش عضویت اصلی اتاق فکر را داشته باشد میتواند مثلاً در دولتهای نیکسون و کندی و کارتر و ریگان و بوش پدر و کلینتون و بوش پسر و اوباما هم همچنان آن وظیفه اصلی خود را ایفا کند.
البته نکته اساسی و غیر قابل مسامحه اینجاست که اعضای اتاق فکر کشوری مثل آمریکا هر کدام دهها مؤسسه فکری و به اصطلاح اندیشکده مطالعات راهبردی و گاه کاربردی را زیر نظر خود دارند. بعضی از این مؤسسات تصمیم ساز خروجی هایی مثل کتاب و نشریه دارند و برخی از این نشریات فقط در یکصد عدد منتشر میشود و آن تعداد فقط در اختیار یکصد نفر اصلی قرار میگیرد. البته این یکصد نفر نباید لزوماً مدیران اجرایی باشند. ممکن است این صد نفر ترکیبی از اساتید دانشگاه و مشاوران عالی رتبه پستهای اجرایی و راهبردی باشند. یعنی به واقع نقش تولید نیروی انسانی و تولید فکر و تولید تصمیم را ایفا میکنند.
اشکال اصلی که من به پدیده اتاق فکر در کشورمان وارد میکنم این است که هنوز، نتوانسته آن جایگاه واقعی و اساسی را پیدا کند. اگر کمی گوشها و چشم هایتان را تیز کنید در سازمانها و ارگانها گاهی چیزی از اتاق فکر میشنوید مثل اتاق فکر صدا و سیما و یا اتاق فکر فلان وزارت خانه و یا حتی اتاق فکر فلان استانداری یا فلان فرمانداری یا فلان شهرداری. ولی وقتی میروی، با یک نفر و یا یک جمع مشاور که هنوز وظیفه خود را درست نمیدانند روبرو میشوی. تازه من میگویم آن وظیفه خطیر و اساسی اتاق فکر در کشورمان را تنها میتوان تحت قیمومیت رهبر انقلاب ایجاد کرد. شاید یکی از اصلیترین دلایل این مطلب آن است که اگر زیر نظر آن مقام عالی قدر باشد دیگر تأثیرپذیر خطها و جناحها و یا تأثیرات عوض شدن دولتها و رئیس جمهورها نیست.
اشکال دوم این است که اصولاً اتاق فکر با این ساختاری که بعضیها ترویج میکنند و به این صورت منفصل از همه جا، مطمئناً زاییده ذهن افرادی در آن سوی فرهنگ ما است و برای اینکه این پدیده در فرهنگ مدیریتی جا بیفتد باید یک فکر اساسی کرد. به تعبیر من بیاییم یک فکری برای اتاق فکر کنیم. یعنی بیاییم اشکالات ساختاری و یا محتوایی و یا اشکالات فرهنگی این پدیده را بسنجیم و حل کنیم، بعداً وارد سامانه مدیریتی تشکلهایمان شویم وگرنه فقط صرف اینکه این لفظ دهان پرکن با کلاس است و یا صرفاً به علت اینکه مثلاً در مدیریت امروز یک نوع مد است، ما هم بیاییم به آن دامن بزنیم؛ کار را به جایی میرساند که چند وقت بعد به این نتیجه میرسیم که این اتاق فکر با این ساختار و این فرهنگ و این تعداد نیرو نه با ساختار ما و نه با فرهنگ ما و نه با عده و عُدّه ما سازگار نیست و این خودش باعث سرخوردگی مدیران ما میشود. یعنی به نظر من قبل از اینکه در زمین غیر، شروع به بازی و برنامه ریزی کنیم اول عوارض و تبعات آن را بسنجیم. نگرانی من این است که همان برخوردی که مثلاً با واژه و مفهوم «توسعه» کردیم و بدون درک مفاهیم دقیق آن، لفظ آن را وارد فرهنگ فهم و درک و روشنفکری خودمان کردیم و نهایتاً فرزندی ناقص الخلقه را به وجود آوردیم، با مبحث «اتاق فکر» هم همین برخورد شتابزده و غیر معقول را انجام ندهیم.
اشکال سوم اینکه حالا فرض کنیم که هم اصل اتاق فکر و هم چگونگی آن را پسندیدیم و آن را تأیید کردیم، باید ببینیم که آیا این پروژه تأسیس اتاق فکر در هر مؤسسه یا هر تشکل و یا هر سازمانی جوابگو است؟
واقعیت تشکلها در کشور ما واقعیت خاصی است. متأسفانه، فاصله تولد تا مرگ تشکلها در کشور ما علی رغم پویایی که در ذات آنها به چشم میخورد خیلی اندک است. مثل زنبور عسل است؛ یک سال یا دو سال … بعد میمیرد…
خوب اگر من به جای اینکه بیایم این واقعیت را درک کنم، آنالیز کنم، چاره جویی کنم، بیایم توان فوق العاده برای ایجاد اتاق فکر از تشکل بگیرم، مطمئناً این تأسیس در اولویتها نیست. بله اگر در یک واقعیت، عمر تشکیلات از حد متوسط گذشت و عمر آن به اصطلاح “مانا” شد، آنوقت باید فکری برای تأسیس اتاق فکر کرد. البته تا آن وقت مطمئن باشیم به دلیل نبودن اتاق فکر، ضربه ای به تشکل وارد نمیشود؛ چرا که بر اساس تعریف ما، تشکل یک نهاد درون جوش و خود انگیخته است و این خود انگیختگی باعث پویایی و عقلانی شدن حرکت تشکل میشود.
آیا یک تشکل واحد میتواند به خودی خود اتاق فکر مجزا داشته باشد؟
در مورد اتاق فکر در یک کشور و یا یک سازمان دولتی مطالبی گفتیم؛ اما اگر دنبال تأسیس اتاق فکر مجزا برای یک تشکل فرهنگی باشیم، باید بگویم جواب به این سوال خیلی سخت است.
البته من قبول دارم که یک تشکل مثل یک بدن میماند که لاجرم نیاز به یک مرکز فرماندهی دارد. اسمش هر چه باشد فرقی نمیکند مغز یا کد صفر و یا اتاق فکر. البته چون عمر تشکلهای ما در کشورمان معمولاً کوتاه است و دستخوش تغییر و تحولات گوناگون است معمولاً برای این کد صفر هم نمیتوانیم پیش بینی بلند مدت کنیم.
جایگاه فرماندهی فکری و مرکز تصمیم سازی از جهت ساختاری
این مطلب، بستگی دارد که این تشکل در چه سطحی شکل گرفته باشد. اگر سطح فعالیت این تشکل در حد فراگیر کشوری باشد – فارغ از احزاب سیاسی- مثل انجمنهای اسلامی دانش آموزان و بسیج و هلال احمر و … طبیعتاً این مرکز در بالاترین سطوح و البته ماندگارترین سطوح تعریف میشود. مثلاً اگر در انجمنهای اسلامی دانش آموزان دقت کنید دفتر نمایندگی ولی فقیه، هم از سطح عالی مدیریتی برخوردار است و هم درگیر انتخابات سالیانه و دو سالانه مثل دبیر کل و یا سه ساله مثل شورای مرکزی نیست. لذا در این تشکل، شأن اتاق فکر تحت ساختار دفتر نامیندگی ولی فقیه بسیار مطلوب تر است. منظورم این است که هر چه قدر اتاق فکر را وابسته به یک جایگاه عالی تر و ماندگارتر کنیم، روند مطلوب فعالیتهای مرکز فکر یا مرکز تصمیم سازی، منطقی تر و معقول تر و پویاتر طی میشود. البته این مطلب با پژوهش مداری، هوشمندی و آینده نگری اعضا اتاق فکر هم بیشتر قابل جمع شدن است.
چند شاخصه اصلی و اساسی برای یک اتاق فکر پویا
اولین شاخصه یک اتاق فکر، کیفیت اعضای آن است. اعضای اتاق فکر باید آدمهای ویژه با فکرهای ویژه ای باشند. مفهوم اتاق فکر بر خلاف اسمش که مجموعه ای از چهار دیوار و میز و دفتر و دستک نیست. مجموعه ای از اعضا و آدمها با افکارشان تشکیل دهنده اتاق فکر هستند. اصل در تشکیل اتاق فکر هم «کیفیت گرایی» است. لذا اعضای اتاق فکر باید با کیفیتترین اعضای ممکن تشکیلاتی باشند. باید آدمهای باهوشی باشند. یعنی ضریب هوشی آنها از درک و فهم اتفاقات و حوادث آینده و درک شرایط و اوضاع موجود، برای طراحی تشکیلات خیلی بالا باشد. به عبارت بهتر، از مجموعه سایر آدمهای تشکیلات چندین قدم جلوتر باشد.
دوم اینکه آدمها باید نگاه آینده پژوهی و آینده نگری خوبی داشته باشند.
سوم اینکه این آدمها باید خودشان در وادی اندیشه، انسان هایی فکر ورز باشند و به ورزیدگی فکری رسیده باشند. قدرت تحلیل افکار و حتی ترکیب افکار را داشته باشند.
چهارم اینکه این آدمها ارتباط فکری و به اصطلاح ارتباط مردم با مراکز فکری و انسانهای متفکر برقرار کرده باشند.
پنجم آنکه باید خلاقیتهای فردی جامعی داشته باشند. شرط اساسی عضویت در اتاق فکر خلاقیت فردی و تشکیلاتی است.
حالا اگر این آدمها دور هم جمع شدند و به اصطلاح تشکیل یک مرکز واحد دادند این جمع از آنروی که جمع است باید ویژگیهای جمعی خاصی هم داشته باشد:
اول اینکه همه باید قائل به «خرد جمعی» باشند و به اصطلاح اهل مباحثه و مناظره، قائل به ارتقای سطح فکر فردی به فکر جمعی باشند. یعنی اهل درک واقعیتها و همچنین اهل دوری از منیتها و نفسانیتها باشند.
دوم اینکه همه باید منافع جمع و تشکل برایشان در حد اعلای اهمیت باشد و اهداف و آرمانهای تشکل برایشان مهم باشد.
سوم اینکه همانطور که در حالت انفرادی هر یک از حد خوبی برخوردار بودند، ترکیب این اعضا هم بتواند آن حد عالی را به وجود آورد. یعنی مثل یک کارگاه تولید ایده باشند که توانایی تولید و ارتقای ایدهها را داشته باشند. به عبارت دیگر هر کدام دارای تخصصی ویژه و کارآمدی باشند که جمع اینها در کنار هم یک اجتماع «همه فن حریف» کامل تشکیلاتی را به وجود بیاورد.
چهارم اینکه این گروه باید بتواند بازآفرینی و به آفرینی و باز تولید کننده و انتقال دهنده تولیدات فکری و سیستمی باشند. به عبارت دیگر از وظایف اساسی اتاق فکر، تولید سند راهبردی و برنامه عملی و برنامههای بلند، میان و کوتاه مدت و حتی خطها و شیوههای اجرا را میتواند تبیین کند.
البته همانطور که گفتم مفروض برای اعضای گروه اتاق فکر همان شناخت جامع تشکیلات است. حال این یا با سیر ارتقا در تشکیلات بوجود آمده و یا اینکه ذاتاً تشکل فهم باشند و به آرمانهای تشکیلات و شیوههای عمل تشکیلات خود، ایمان داشته باشند.
پنجم آنکه رشد و ارتقای استعدادها و نیز مانع زدایی از مسیر حرکت تشکیلات هدف اصلی این گروه باید باشد.
ضمانت اجرایی افکار در راهبردها
به نظر میرسد که در تشکلهای غیر دولتی آنچه که باعث و مبنای اجرای اسناد راهبردی اتاقهای فکر میشود همان افراد تشکیل دهنده اتاق فکر از یک سو و نیز نوع چینش آنها در کنار یکدیگر است که قدرت نفوذ آنها در تشکیلات را افزایش میدهد. یعنی به عبارت دیگر هر چه قدرت نفوذ اعضای اتاق فکر در تشکیلات بیشتر باشد ضمانت اجرای محکم تری برای مصوبات اتاق فکر به وجود میآید. هر چه قدرت تسخیر قلوب و قدرت اقناع عقل مخاطب در اعضای اتاق فکر بیشتر باشد تأثیر و قدرت نفوذ ایشان در تشکیلات را بیشتر میکند.
نقش روحانیت در پیشبرد و سمت گیریهای راهبردی اتاق فکر
بگذارید اینطور توضیح بدهم… شما در کشور، یک نگاه کارشناسی بیاندازید. اگر نمونههای نیمه موفقی هم در باب کار تشکلی و تشکیلاتی وجود داشته باشد این همه مرهون وجود یک عالم روحانی خوش فکر، خوش ادبیات و خوش نیت است. وجود روحانیت خوش فکر در حرکتهای موفق تشکیلاتی یک ضرورت لایتغیر و غیر قابل انکار و تغییر ناپذیر است. به نظر من یک تشکل دینی بدون محوریت روحانی عالم خوش فکر اصلاً قوام ندارد. تجربه هیئتداریهای کشور هم نشان داد که حتی در یک شهر کوچک چند هزار نفری هم اگر یک هیئت خوب و خوش عملکرد که درگیر افراطها و تفریطها نشده و البته ماندگار هم بود، حتماً پای یک روحانی و عالم جوان خوش فکر وسط بود. این ممکن نیست مگر اینکه یک طلبه خوش فکر، خوش سیمای عالم، پای آن هیئت ایستاد و به آن قوام بخشید. اگر تشکل هایی که یک روحانی با شرایط مذکور در آن به صورت محور و نقطه ثقل باشد را مدّ نظر و توجه قرار بدهیم حتماً خواهیم دید آن تشکل لاجرم خروجیهای خوبی هم داشته و نیز برنامههای جامع تر و بهتری را هم پیاده کرده است.
البته این به نظر من یک تعامل دو طرفه تشکیلاتی هست. یعنی هم تشکلهای کشور باید برنامه ریزی شان طوری باشد که پذیرای بیشتر افکار یک روحانی جوان و فاضل باشند و از طرفی خود جامعه روحانیت و سازمان روحانیت باید برای تربیت و به کارگیری این مشخصه از طلاب، سرمایه گذاری معنوی و مادی کند.