آن بیست و سه نفر
آن بیست و سه نفر
احمد یوسف زاده
سورۀ مهر
«رفتم داخل و به دستور نشستم سرجای قبلی. فؤاد دیگر آن فؤاد نبود که دیده بودم. از چشمانش کینه و نفرت زبانه میکشید. نه دیگر آرام و دلسوزانه، که غضبناک پرسید: «حالا میگی سیزده سالته؟» دست و پایم از ترس میلرزید. اگر میگفتم سیزده سالهام و به زور آمدهام جبهه، به عذابی درونی مبتلا میشدم. در آن صورت احساس میکردم به کشورم و به خون دوستان شهیدم خیانت کردهام. اگر هم نمیگفتم که تکلیفم روشن بود. اسماعیل با کابل قطورش میافتاد به جانم و به قول فؤاد لهم میکرد. یک بار دیگر، به امید اینکه بر سماجت فؤاد غلبه کنم، بخت خودم را آزمودم. سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: «نه! من هفده سالمه!»
ناگهان ضربۀ محکمی میان شانههایم نشست؛ آن قدر محکم که برای چند لحظه نفسم بند آمد. پشت بند آن ضربه، که ناغافل خورده بودم، بارانی از کابل روی بدن و سر و صورتم فرود آمد. فریاد میزدم و گریه میکردم.»
استقامت، ایثار و بزرگمردی، موضوع اصلی کتاب «آن بیست و سه نفر»، خاطرات خودنوشت احمد یوسفزاده، نوجوان قهرمانی است که هشت سال را به همراه بیست و دو نفر دیگر از همرزمانش، در اسارت رژیم بعث عراق به سر برد. این کتاب که حاوی خاطرات هشت ماه از آن هشت سال سخت و عبرتآموز است، در چهار فصل، مخاطبانش را به سرزمین اسارتها و رشادتها میبرد.
کتاب سرشار از اتفاقات و ماجراها و بیان مشکلاتی است که این مردان کوچک، اما به واقع رشید، با روحیه و صبر بسیار آن را سپری کردهاند. از آن از وقایع میتوان به دیدار این نوجوانان با صدام و دختر کوچکش در مجلسی نمایشی که برای وهن اعزام خودجوش مردم به جنگ و رهبری امام خمینی برگزار شده بود، اشاره کرد. که بصیرت و عشق «آن بیست و سه نفر»، تمام برنامههای تبلیغاتی رژیم بعث و صدام را برهم ریخت.
کتاب فوق پس از تقریظ مقام معظم رهبری، چنان مورد توجه قرار گرفت که نقل محافل ادبی، رسانهای و جامعۀ دفاع مقدس گشت و به چاپهای متعدد رسید و اخیراً ترجمۀ عربی آن منتشر شده است.