گزارش تفصیلی نشست مسیر وارونه
مرگ مدرسه گزارش تفصیلی نشست تخصصی مسیر وارونه
به گزارش مرکز فرهنگی تبلیغی آینده سازان؛ نشست تخصصی مسیر وارونه با موضوع بررسی مسئله مرگ مدرسه و تبیین چشم انداز جایگاه مدارس در آینده کشور به صورت آنلاین و با حضور تعدادی از اساتید، معلمین و دانشجویان محترم، در دانشگاه باقرالعلوم قم برگزار شد. در این نشست که از سوی مرکز فرهنگی تبلیغی آینده سازان و با همکاری میز آموزش و پرورش دفتر تبلیغات اسلامی برگزار گردید، کارشناسان مدعو آقایان دکتر مرتضی نظری و دکتر علی قربانی به ایراد دیدگاه های خود درباره مسئله مورد بررسی پرداختند.
در ابتدای این نشست تخصصی، حجت الاسلام شاکری به عنوان دبیر علمی، به بیان اهمیت و ضرورت این موضوع پرداخته و گفتند: مدرسه از نهادهای اجتماعی حساسی است که تداوم حیات آن، همواره از دغدغههای جوامع و دولتمردان آن بوده است. این نهاد با موقعیت ویژهای که برای تعلیم و تربیت نسل جدید به عنوان ذخایر جامعه و عامل پیشرفت آن فراهم کرده است، سرمایه مادی و معنوی بسیاری را جذب میکند؛ به همین خاطر نیز کانون توجه کنشگران اجتماعی قرار گرفته است. ایشان در ادامه افزودند: مطالعات تاریخی نشان می دهد که رهبران و اندیشمندان جامعه بواسطه نقش تعیین کننده تعلیم و تربیت که در حال حاضر به طور عمده در بستر مدارس نوین جریان دارد، توجه و تمرکز ویژهای به مسائل مربوط به مدرسه و نظام آموزشی داشتهاند و از یک سو اندیشمندانی درصدد تبیین جایگاه و کارکرد آن در جامعه بودهاند و از سویی دیگر اصلاحگران و روشنفکران با رویکردی انتقادی سعی داشتهاند نقاط ضعف آن را برجسته کنند تا جریانی برای بازنگری و اصلاح ایجاد شود.
ما در این نشست سعی داریم به این مسئله بپردازیم که آیا مدرسه در شرایط کنونی و با وضعیتی که در حال حاضر دارد، قادر هست به حیات خود ادامه دهد یا یک نهاد مرده یا در حال مرگ است؟
در ادامه آقای دکتر علی قربانی کارشناس مطالعات نهادی مدرسه ضمن اشاره به تلاشهای ارباب کلیسا در گسترش اخلاق مسیحی به عنوان مقدمهای برای شکلگیری مدرسه، به بیان چیستی این نهاد و ویژگیهای آن به عنوان یک نهاد اجتماعی نوین پرداختند. ایشان در پاسخ به این سؤال که مدرسه جدید چه ویژگیهایی دارد؟ رسمی بودن آموزش، اجباری بودن آن و نیز عمومی بودن را از ویژگی های بارز مدارس نوین دانستند و بیان کردند این ویژگیها مربوط به مدرسه بعد از رنسانس است و نگاهها هم به آن دو گونه است. عده ای به ویژگیهای مثبت این نهاد تأکید دارند و عدهای هم مانند فوکو نگاه انتقادی دارند. نکته ای که ایشان در ادامه افزودند، این است که «نهاد اجتماعی مدرسه در کشور ما عمر زیادی ندارد و در سن جوانی است و معتقدم این پدیده در عمر طبیعی خودش هنوز به سن مرگ نرسیده است اما دچار عارضه هایی شده است که می تواند آن را از بین ببرد».
آقای دکتر مرتضی نظری نویسنده و کارشناس مسائل نظام آموزشی نیز ضمن تأکید بر اهمیت مسئله مرگ مدرسه، اظهار داشتند مردم ما علی رغم درگیری های ذهنی مثل معیشت، شغل و دیگر مسائل اجتماعی به مدرسه و تربیت فرزندانشان توجه جدی دارند و بخشی از آنها نسبت به واسپاری تربیت فرزندانشان به نهاد مدرسه اطمینان خاطر ندارند. ایشان در راستای سخن از ویژگیهای نهاد مدرسه، سایه انداختن مطالبات حاکمیت بر سر مدرسه را یکی از چالشهای جهانی مدارس نوین دانستند. از نظر ایشان، همین سرایت نگاه دولت به امر آموزش است که باعث ناکارآمدی نهاد مدرسه شده است. وی با بیان اینکه مدرسه در ایران هم اساساً یک امر دولتی شده است اظهار داشتند: «بسیار بیشتر از آنکه نیاز و مطالبه نهاد خانواده بر مدرسه سایه انداخته باشد، منویات و خواسته های حاکمیت بر ارکان گوناگون آموزش و پرورش سایه انداخته است. این سیطره در محتوای کتاب های درسی، بخش نامه ها، انتصابات و تمام سطوح قابل مشاهده است. به عبارت دیگر مدرسه بسیار بیشتر از آنکه ادامه محله باشد ادامه حاکمیت است که البته من درصدد ارزشگذاری نیستم و به مسلوب الاراده بودن جامعه هم اعتقاد ندارم اما می خواهم شرایط کنونی را توصیف کنم و اضافه کنم که جریان آموزش و پرورشِ جایگزین (ALTERNATIVE EUCATION) یک جدال فلسفی و اجتماعی ریشه دار در دنیاست».
آقای دکتر قربانی در واکنش به این بخش از سخنان ایشان، با بیان اینکه مدرسه در سراسر دنیا دولتی است، گفتند: «مدرسه پیش از اینکه دولتی باشد چه به معنای پهلوی چه به معنای جمهوری اسلامی، پیرو خط سرمایهداری در جهان است و تغییر و تحولات آن در همان مسیر تحولات بین المللی اتفاق می افتد. دولت ها علی رغم اینکه فکر میکنند همه چیز را در دست گرفتهاند، مدرسه پیرو این جریان بین المللی مسیر خودش را طی میکند. مثلا در همین راستای تحولات بین المللی، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، مدارس باید هوشمند بشوند». ایشان در واکنش نسبت به این سخن که مدرسه در کشور ما امتداد محله نیست ضمن قبول آن، اینگونه اظهار کردند که: « این اشکال به خود مدرسه برنمیگردد بلکه در طول تاریخِ کشور ما، ملت و دولت ما به گونه ای از هم جدا بودهاند که آقای دکتر همایون کاتوزیان هم در کتاب خودش این موضوع را تبیین کرده است. به همین خاطر وقتی در دنیا گفته می شود بخش عمومی، هم دولت و هم ملت اراده می شود اما در کشور ما وقتی میگوییم بخش عمومی، ابهامی وجود دارد که درباره مردم صحبت میکنیم یا دولت؛ زیرا این پیوستگی به لحاظ تاریخی وجود ندارد». ایشان در این بخش از سخنان خود افزودند: «در تحولات جهانی جدید، تعریف دولت و رابطه دولت و ملت در حال تغییر است و در حالِ گذار از دولتهای ملی به سمت تقویت دولت جهانی و تضعیف مشروعیت دولت ملی هستیم. دولت ها به سمت جهانی شدن می روند و به همین خاطر است که از ادبیات شهروند جهانی استفاده میکنند. طبیعی است وقتی تعریف و جایگاه دولت در سطح بین المللی تغییر میکند، مدرسه نوین هم که بازوی تربیتی دولت است تغییر خواهد کرد».
در ادامه آقای دکتر مرتضی نظری ضمن تأکید بر تحولات فلسفی و رویکردهای آموزشی در جهان و قرارگرفتن در چهارمین موج پارادایمیک نهاد مدرسه، اشاره کردند: «من معتقدم رسالت دولت پشتیبانی لوجستیکی از مدارس است نه دخالت در شئون گوناگون نظام آموزشی. به عنوان مثال محتوا باید بر اساس نیازها و انتظارات نهاد خانواده تهیه شود و بر اساس نظر آن ها پیش رود. دولت اگر می خواهد امری را تصدی کند بحث حقوق معلم، ساختمان، تجهیز و نوسازی فضای آموزشی را بعهده بگیرد نه اینکه از طریق دستکاری در محتوا و سبک آموزش و دخالت در مدیریت مدرسه، دنبال نوعی تربیت خاص باشد. به واسطه همین سیطره دولت در مدیریت و محتوای آموزشی در دوران کرونا شاهد ظهور ناکارآمدی بیشتری بودیم. به همین خاطر است که بنده سطح مانایی و میرایی مدرسه در دوران پسا کرونا را عمیق تر از آنچه می پنداریم تصور می کنم و اضافه کنم که این وضعیت اساسا فقط متوجه ایران نیست و یک مسأله جهانی است که هم اکنون شاهد این چالش ها در جوامع مختلف هستیم».
آقای دکتر قربانی در نقد به بخشی از این سخنان، بیان کردند: « اولا دولت نماینده مردم است و علاوه بر این، در هیچ جای دنیا دولت ها رسالت خودشان را فقط پشتیبانی لوجستیک از مدارس نمی دانند. مثلا: آیا همین سند ۲۰۳۰ صرفا با این نگاه که دولت باید این نوع پشتیبانی را داشته باشد نوشته شده است؟ برعکس سند ۲۰۳۰ کاملا ایدئولوژیک است. البته من معتقدم باید این سند را یادگرفت و تدریس کرد تا بفهمیم که این سند می خواهد تابع بودنِ دولت ها و مردم را در سراسر دنیا بر اساس قواعد دولت جهانی رقم بزند و ارزش های خودش را تحمیل کند».
در ادامه نشست، دبیر علمی با جمع بندی سخنان در محور اول، پرسید: در کشور ما، با تدوین طرح (بوم) به کنشگری اولیای مدرسه در تولید محتوا و برنامه متناسب با زیست بوم و کمرنگ شدن سیطره دولت توجه شده است. شما این طرح را به عنوان یکی از طرح ها جهت عملیاتی شدن راهکار ۵-۵ سند تحول بنیادین چطور ارزیابی میکنید؟
آقای دکتر نظری در پاسخ به این سؤال، به اصل سند تحول اشاره کردند و آن را نیز سایه منویات دولت بر سر مدرسه با روکش تحول دانستند و افزودند: « اهالی آموزش و پرورش که حلقه اول هستند یعنی معلمان، نمیتوانند با انتظارات این سند ارتباط برقرار کنند چرا که به شدت انتزاعی و دور از واقعیات است یعنی از واژهها تا مبانی نظری این سند بر اساس فهم نامتناسبی از مسأله شکل گرفته است. ضمن حفظ احترام برای همه دست اندرکاران و اساتیدی که در پدیداری این سند مشارکت داشتند اما در کل با واقعیت و فهم پذیری جامعه فاصله دارد. در بعد اجرایی شدن آن هم، دستوری بودن، یکی از اشکالات عمده آن است. ایشان اظهار داشتند تحول از پایین اتفاق میافتد و با بخش نامه و دستورِ از بالا اسمش تحول نیست. در ادامه افزودند: خوانش سیاسی و غیر اجتماعی از سند تحول بزرگترین مانع تحول است و راهکار این مسئله هم بازاندیشی انتقادی در بعد نظری و اجرایی آن می باشد، همانطور که در خود سند هم جای نقد آن دیده شده است».
در این بخش آقای دکتر علی قربانی، اجرایی شدن طرح بوم و همینطور طرح نماد را در راستای فعال کردن مدارس و نیز احیای کارایی اجتماعی آن ارزیابی کردند. به باور ایشان این طرح ارتباط مدرسه با جامعه محلی را تسهیل میکند و به عوامل مدرسه جایگاه میبخشد. ایشان به تجارب پژوهشی خودشان اشاره کردند و افزودند: «ما در بررسی اجرایی شدن سند تحول و طرحهای مرتبط با آن پژوهش گستردهای داشتیم که یکی از تجربیات جالب ما بررسی چگونگی اجرای همین طرح بوم بود و اتفاقا به کار شما در اتحادیه هم مرتبط است. جالب توجه است که مدارس برتر در اجرای آن، مدارس شهرستان های دورافتاده هستند».
نشست با گفتگو در محور دوم که چه بر سر مدرسه آمده است و این نهاد چه تحولاتی را پشت سر گذاشته تا به اینجا رسیده است ادامه یافت که آقای دکتر نظری گردآورنده کتاب مرگ مدرسه، به تبیین این تحولات بر اساس فلسفه های تربیتی حاکم بر مدارس پرداختند و اظهار داشتند: «تا مدتها، رویکرد رفتارگرایی که محصول آن نگاه مکانیکی به آموزش است، بر مدارس حاکم بود. نتیجه گرایی، کمیت گرایی، نظام آزمون و نمره، یادگیری بر اساس مفروض دانستن واقعیتها در بیرون از فرد و آموزش مبتنی بر تنبیه و پاداش از ویژگی های بارز این رویکرد است. نزدیک به هفتاد درصد نظام های آموزشی جهان تا مدتها تحت تأثیر همین رفتارگرایی بودهاند. بعد از ظهور آسیبهای این رویکرد در کشورهای مختلف، اعتراضات گستردهای صورت گرفت و به ربات فرض کردن یادگیرنده که محصول نگاه رفتارگرایی بود انتقادات جدی شد. بعد از آن رویکردهای دیگری مانند رویکردهای شناختی و سازنده گرایی در این سیر تحول نقشآفرینی کردهاند که منجر به عاملیت یادگیرنده شد. همینجا باید اشاره کنم ما یک سند ۲۰۳۰ هراسی در کشور راه انداخته ایم. درست است انگاره های اومانیستی در این سند زیاد است اما تولید این سند لزوما منجر به ۲۰۳۰ ایزه شدن کشورها نشد. بیشترین اعتراضات و تجمعات در همین دو سال گذشته در لندن و فرانسه به سبک مدیریتی مدارس انجام شده است. کشورها این بسته پیشنهادی را چشم و گوش بسته نپذیرفته اند. ما هم باید شرایط بومی و بافت فرهنگی خودمان را لحاظ کنیم اما نباید با دست خودمان از دستاوردهای نو و منجر به بهبود یادگیری محروم شویم. اینکه نظام آموزشی مبتنی بر ارزش های بومی داشته باشیم یک بحث است و اینکه با دنیا قهر کنیم و منزوی شویم بحث دیگریست».
با توجه به اتفاق نظر کارشناسان محترم در عدم کارکرد مطلوب نهاد مدرسه و ارائه شواهدی برای آن، بخش پایانی نشست به این پرسش مهم اختصاص یافت که آینده مدرسه چگونه خواهد بود و برای حفظ هویت و جایگاه خودش باید به چه تغییراتی تن دهد؟
آقای دکتر قربانی در پاسخ به این سؤال گفتند: ما وقتی درباره یک پدیده اجتماعی صحبت می کنیم باید دادههای میدانی و مردم نگارانه داشته باشیم. در تحلیل مسئله مرگ مدرسه هم باید به جای نظریاتِ صرف، با دادههای میدانی ارتباط داشته باشیم. به عبارت دیگر ما به دو چیز نیاز داریم: نظریه پایه و دادههای میدانی. بنده نظریه اعتباریات علامه را به عنوان نظریه پایه تحلیل اجتماعی قرار می دهم و بر اساس آن نیز مرگ کارکردی مدرسه را تحلیل میکنم. بنابراین معتقدم: «آنچه در حال حاضر پایههای مدرسه را تکان داده است در حقیقت، تغییر در اعتبار مالکیت است. مثلا بچه ها قبلا برای اینکه شغلی داشته باشند و درآمدی کسب کنند باید مدرسه می رفتند اما امروزه با دانش آموزانی مواجه هستیم که علاقه شدیدی به بازیهای آنلاین نشان میدهند و در بعضی از آنها با روزی ۳ ساعت بازی میتوانند ماهی ۹ میلیون درآمد داشته باشند. چنین دانش آموزی چرا باید مدرسه برود و درس بخواند؟! میخواهم این را بگویم بر اساس این نظریه پایه، اعتبارات ما هم درحال تغییر است پس فقط چیزی مانند فضای مجازی نیست که پایههای مدرسه را تغییر میدهد. علاوه بر این، معتقدم بازار مشاغل و تغییرات آن هم یکی دیگر از عوامل تغییر نهاد مدرسه در آینده خواهد بود».
ایشان در ادامه گفتگو، ضمن اعتقاد به اینکه مدرسه با وجود نقدها، می تواند خودش را بازآرایی کند، توضیح دادند: مدرسه برای حفظ جایگاه و نیز داشتن کارکرد مطلوبش باید به خود دانش آموز توجه کند. یعنی اهالی مدرسه و اولیا باید دنیای بچه ها و تغییرات فکری آنها را بشناسند چرا که معتقدم دانش آموزان مسیر خودشان را میروند و آنها هستند که تصمیم میگیرند مدرسه بماند یا خیر؟ در همین راستا، رسالت جدی اتحادیه میتواند در دست گرفتن نبض دانشآموز و افکارسنجی موضوعات و مسائل بچه ها باشد و از ظرفیت خود برای احیای هویت و کارکرد مدرسه استفاده کند.
آقای دکتر نظری نیز در پاسخ به سؤال پایانی نشست بیان کردند که من معتقدم، میرایی مفهوم مدرسه و بروز نشانه های ناکارآمدی آن به دلیل ریلگذاری اشتباه ایجاد شده است. یعنی اگر این فرایند را به قطاری تشبیه کنیم، نقد اصلی بنده متوجه واگن آموزش نیست بلکه نقد من متوجه ریل یعنی مبانی نظری و فلسفی است که واگن ها روی آن حرکت میکنند، چرا که با نظریه های قدیمی نمی توان مدرسه امروزی را اداره کرد. بنابراین مدرسه برای احیای خود ابتدا باید به تغییرات پارادایمیک تن دهد. ایشان افزودند جریان تحولات مدرسه و آموزش در دو دهه اخیر در جهان به سمت رشد آموزش مهارتهای ارتباطی و انسانی و نیز از بین رفتن متحدالشکل سازیها و جداسازیها پیش رفته و ما همچنان بر انواع جداسازیها مانند دولتی – غیر دولتی، عادی – استثنائی، تیزهوشان و … اصرار داریم. مناسبات دولت با مدرسه نیز از تصدیگری فراگیر به سمت پشتیبانی از مدرسه پیش می رود. مسیر در حال جریان در جهان این است که به جای اعمال ترجیحات یکسویه دولتها، یادگیرنده عاملیت بیشتری پیدا کرده است درحالیکه نهاد مدرسه در کشور ما امکان خودیابی و خودشناسی را از دانشآموزان گرفته است و به همین دلیل توان بازآفرینی و تولید مفهوم را از دست داده است.
از نظر من تحول چه بنیادین و چه غیر بنیادین در حوزه مسائل انسانی، نمی تواند با جوشش درونی و برانگیختگی بیگانه باشد و صرفا بر اساس بخشنامه و خواسته دولتها باشد. منطق خط مشی گذاری «یکی برای همه» و بی توجه به تفاوتهای فردی و تغییرات معنایی برای مدارس، دیگر امکان پاسخگویی خود را از دست داده است. میرایی مدرسه از جایی نشأت می گیرد که جریان رسمی آموزش نتواند از علایق، هوش و استعداد یادگیرندگان پشتبانی کند. بنا بر این مدرسه برای مانایی خود چاره ای ندارد جز بازاندیشی انتقادی در مبانی فلسفی و نظری و پذیرش تغییرات نظری متناسب با فرهنگ».
لازم به ذکر است که در بخش پایانی این نشست، کارشناسان به سؤالات و نقدهای حاضران در جلسه پاسخ دادند.