چرا عمل نمیکنیم؟
ابوالفضل ابوالقاسمی
بایستههای تبدیل آگاهی به عمل در تربیت (۱)
اشاره
از پرسشهای کلیدی حوزه اخلاق و تربیت این است که چرا به دانستههای خود عمل نمیکنیم به جملههای زیر توجه کنید؛
غیبت یکی از گناهان کبیره است؛[۱]
نگاه به نامحرم گناهی بزرگ است؛[۲]
تنبلی عامل بسیاری از عقب ماندگیهای انسان است؛[۳]
احترام به پدر و مادر از واجبات بزرگ الهی است؛[۴]
قرآن خواندن از ارزشی بینهایت برخوردار است[۵]
گزارههای بالا سخنانی هستند که بارها آنها را شنیدهایم؛ میدانیم، اما توانایی بازداشتن ما از کارهای زشت یا به حرکت درآوردن ما بهسوی کارهای خیر را ندارند؛ زیرا غیبت یکی از گناهان رایج جامعه ما شده، مراقبت از چشم کمتر دیده میشود، تنبلی به وفور یافت میشود، متأسفانه والدین از جایگاهی که شایسته آنهاست، برخوردار نیستند و بر روی قرآن در قفسه بسیاری از خانهها گرد و خاک غربت نشسته است.
بهراستی چرا ما با دانستههای خود توان حرکت نداریم و چرا دانش، سوخت کافی و قدرتمندی برای به حرکت درآوردن انسان نیست؟
پاسخ ساده اما دقیق این پرسش این است که: ما میدانیم اما باور نداریم آنچه که انسان را به حرکت وا میدارد، باورهای اوست نه دانستههایش؛ در منابع دینی ما از باور به ایمان یاد میکنند، بنابراین، پاسخ این است که ما میدانیم اما از ایمان لازم برخوردار نیستیم.
در این نوشتار، با نگاهی آسیبشناسانه، به این موضوع میپردازیم که چرا نمیتوانیم به دانستهها و آگاهیهای خود را عمل نماییم؟
به نام ایمان
در تعریفی ساده، ایمان یعنی بینشی قلبی که عمل را به دنبال دارد.[۶] بنابراین، ایمان با سه عنصر همراه است: ۱٫ آگاهی و شناخت ۲٫ انتقال این شناخت به قلب و گره خوردن آن با گرایشها و احساسات درونی ۳٫ حرکتآفرینی و عمل زایی.[۷]
منشأ حرکتآفرینی همان گرایشهای قلبی است و اگر انسان با انتقال دانستههای خود به قلب، آنها را از طریق گرایشهای خود بارور نکند، این دانستهها هیچگاه حرکتزا نخواهند بود.
آمیخته شدن دانستهها با گرایشها در قلب انسان، کلید حرکتآفرینی است و تفاوتی عمیق را میان دانش و بینش به همراه دارد. دانش سوختی خام است که توان ایجاد حرکت در انسان را ندارد و بینش، دانشی فرآوری شده و آمیخته با گرایشات است که انسان را به حرکت وا میدارد.
جایگاه دانستهها در ذهن ماست و آنچه را که میدانیم، با مرگ از دست میدهیم. اما جایگاه باورهای ما قلب است با روح ما آمیخته است؛ در واقع باورهای ما، همان سلولهای سازنده و آجرهای وجودی ما هستند. بنابراین، مهمترین بخش ما همین باورها و ایمانی است که حیات انسانی ما را شکل میدهد و هیچگاه با مرگ از انسان جدا نمیگردد؛ به بیان ساده، داناییهای ما تا زمانی که از ذهن به قلب منتقل نشود، دارایی محسوب نشده و به ما حیات نمیدهند.
حال سؤال این است که چگونه میتوان این داناییها را به دارایی تبدیل کرد؟ چگونه میتوان داناییها را از ذهن به قلب منتقل کرد و از آنها حیات گرفت؟ چگونه میتوان از دانش به ایمان رسید؟
از دانایی تا دارایی
تا اینجا دو پرسش اساسی مطرح شد؛ ۱٫ چرا به دانستههای خود عمل نمیکنیم؟ کلید حل این پرسش، تبدیل نشدن دانستهها به باور و ایمان شمرده شد. ۲٫ (این پرسش درمسیر پرسش نخست متولد شد) پرسش از چگونگی تبدیل داناییها به داراییها است.
بهراستی چگونه میتوان از ذهن به قلب و از دانش به بینش رسید؟ پرسش یاد شده یکی از سرنوشتسازترین سؤالها در مسیر تربیت خویشتن است.
در پاسخ به این پرسش میتوان سه امر را از مهمترین عوامل عبور از دانستهها و رسیدن به باور و ایمان دانست که در این بحث با یکی از این عوامل آشنا میشویم.
ورود به حوزه غیب
بدون شک، مهمترین مرز میان خداباوران و کافران، نگاه به عالمی در پشت پرده عالم ماده است. [۸]
قرآن از این عالم به غیب یاد کرده و میفرماید:
«الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛[۹] الم * آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است * (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند».
این آیات حاوی چند واژه دقیق و کلیدی هستند؛ ۱٫ متقین؛ این واژه ناظر به توانمندی در حوزه رفتار است؛ یعنی توانایی انجام کارهای خوب و ترک کارهای زشت. ۲٫ ایمان؛ همانگونه که بیان شد، ایمان نوعی بینش آمیخته با گرایش میباشد که عملآفرین است؛ از همین جا ارتباط میان ایمان و تقوا نیز روشن میشود؛ یعنی تقواپیشگان همیشه از باور و ایمان قلبی برخوردار هستند. ۳٫ غیب؛ غیب، چهره نهان این هستی است، چهرهای که با ابزار حسی قابل درک نمیباشد،[۱۰] چهرهای که با چشم حیوانی دیده نمیشود و درک آن، نیازمند چشم دل است.[۱۱] با نگاه دقیق، میتوان حضرت حق را مهمترین محور عالم غیب دانست. بنابراین، غیب یعنی جمال حضرت حق.
با این توصیف، برای ورود به حوزه غیب و دیدارحضرت دوست، باید از چشم دل و ایمان برخوردار بود؛ با دیدن این چهره، دیگر جایی برای آلودگی و رفتارهای آلوده باقی نخواهد ماند، انسان شیفته حضرت حق گشته و از هر چه غیر اوست خواهد گذشت.
اما چگونه میتوان از مرز عالم مادی عبور کرد و به عالم غیب وارد شد؟ و از عالم غیب به تقوای رفتاری دست یافت؟ کلید قفل ورود به عالم غیب چیست؟
کلید قفل دل
اگر به ادامه آیات بیان شده در سوره بقره بازگردیم، پاسخ پرسش مطرح شده را خواهیم یافت؛ قرآن بعد از بیان اینکه متقین کسانی هستند که ایمان به غیب آوردهاند، میفرماید: «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ؛[۱۲] کسانی که اقامه نماز میکنند»؛ این بیان قرآن بهخوبی مسیر ورود به حوزه غیب و تبدیل دانش به بینش را به انسان نشان میدهد.
نماز از مهمترین دستورالعملهای تبدیل دانایی به دارایی است. مسیر دیدن – نه دانستن – مسیری که چشم دل انسان را بهروی جمال دلربای حضرت حق میگشاید و قلب انسان با دیدن روی دوست، سرشار از محبت حق میگردد؛ محبتی که شوقانگیز و حرکتآفرین است، محبتی که با ورود آن به دل، جای هیچ غیری باقی نمیماند و انسان را از تمامی اسارتها رها میسازد.
کلید یا شاه کلید
نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم، نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم، نمازت را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!
شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.
نتیجه آنچه گذشت، بهرهگیری از نماز و عبادتها برای انتقال از دانایی به دارایی است. اما این پاسخ، پرسشی دیگر به همراه دارد، اینکه چرا جامعه ما با وجود برخورداری از نماز، باز هم دچار آلودگیهای گوناگون است؟ پرسشی که پاسخ آن را در گفتگوی آینده پی میگیریم.
[۱]. «اَلغیبَهُ اَسرَعُ فى دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الکِلَهِ فى جَوفِهِ؛ غیبت کردن در (نابودى) دین مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست»؛ کافى، ج۲، ص۳۵۷٫
[۲]. قال الباقر۷: «اِیّاکُم وَ النَّظرَه فَآنها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَه وَ کَفى بِها لِصاحِبِها فِتنَه؛ از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مىکارد و همین براى فتنه صاحب آن دل بس است»؛ تحف العقول، ص ۳۰۵٫
[۳]. قال الباقر۷: «الْکَسَلُ یَضُرُّ بِالدِّینِ وَ الدُّنْیَا؛ کسالت (سستی) به دین و دنیا [انسان] ضرر میرساند»؛ بحار الانوار، ج ۷۵،ص ۱۸۰٫
[۴]. قال الصادق۷: «ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِیهِنَّ رُخْصَهً: … بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ؛ سه چیز است که ترک آن براى هیچ کس جایز نیست: … نیکى به پدر و مادر نیکوکار باشند یا فاجر؛ تحف العقول ص۳۶۷٫
[۵] . حضرت رسول۶ فرمودند: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ فَمَا جِلَاؤُهَا قَالَ ذِکْرُ اللَّهِ وَ تِلَاوَهُ الْقُرْآن؛ بهدرستى که قلوب مردم زنگ میزند مانند آهن که زنگ میزند، و جلا و صیقلى نمیشود مگر به قرائت قرآن»؛ مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، ج۲، ص ۱۰۴٫
[۶]. در تعریف ایمان به همین مقدار اکتفاء میشود چرا که پرداختن به موضوع ایمان، هدف این نوشته نیست بلکه هدف، چگونگی دستیابی به ایمان و تبدیل داناییها به دارایی است.
[۷]. «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان؛ ایمان اقرار به زبان و شناخت با قلب، و عمل به ارکان است»؛ بحارالانوار، ج۶۶ ص ۶۴٫
[۸]. جهانبینى توحیدى اسلامى، جهان را مجموعى از غیب و شهادت مىداند؛ یعنى جهان را تقسیم مىکند به دو بخش: جهان غیب و جهان شهادت. در خود قرآن کریم مکرر از غیب و شهادت، خصوصاً از غیب، یاد شده است. ایمان به غیب، رکن ایمان اسلامى است؛ اصلاً مابهالتفاوت مردمانى که معتقد به ادیان هستند، با مردمانى که معتقد به دینى نیستند، و به تعبیر دیگر، مابهالتفاوت «الهى» و «مادى»، همین یک کلمه است: ایمان به غیب؛ مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲، ص ۱۳۷٫
[۹]. بقره، ۱-۳٫
[۱۰]. البته غیب نیز خود دارای مراتب و مصادیقی است. در یک سوی عالم غیب، محوریترین وجه هستی یعنی خداوند قرار دارد و در سوی دیگر ملائکه، پیامبران، وحی، قیامت و… از دیگر وجوه غیب هستند.
[۱۱]. ما این از چشم به چشم انسانی و از چشم حسی به چشم حیوانی یاد میکنیم.
[۱۲]. لازم به ذکر است که اگر چه در آیه یاد شده از نماز به عنوان کلید ورود به غیب و تبدیل دانایی به دارایی یاد شد، اما این ویژگی مختص نماز نبوده و نماز بهعنوان یکی از مهمترین اعمال عبادی ذکر شده است. بنابراین، این ویژگی در تمامی اعمال عبادی به معنای خاص آن وجود دارد.