سربازان خدا
مهدی رزاقی طالقانی
گفتوگو با حجت السلام و المسلمین حسین جوشقانی، جانشین مؤسسۀ تفحص سیرۀ شهدا و راوی دفاع مقدس، دربارۀ مسائل مختلف جنگ تحمیلی
اینکه از جنگ هشت سالۀ ایران به «دفاع مقدس» تعبیر میشود، آیا مقدس بودن این دفاع، نشان از ریشه و تبار این رخداد در گذشته و به طور خاص صدر اسلام دارد؟
دفاع ما مقدس بود چرا که طرف دیگری در مقام مهاجم بود و ما در مقام دفاع از خاک، وطن، ارزشها، هستی و هویت خودمان برآمدیم که هر کدام واژهای با ارزش است. هجمۀ دشمن در جنگ، برای سقوط و عدم و نابودی ارزشهای ما بود. فقط قصۀ خاک نبود، بستر آن خاک بود؛ اما هدف غایی آن بود که دشمن نمیخواست آن تمدن عظیم اسلامی که ریشههای آن در انقلاب ما غرس شده بود، آن شجره شکل بگیرد و جوانه بزند و در منطقه ظهور و بروز پیدا کند.
پیشینه و تبار مقدس بودن دفاع در تاریخ کم نیست، حتی قبل از اسلام این تقابل در اردوگاه حق و باطل بوده است. نقطۀ آغازین آن را قرآن بازگو میکند: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ»؛ پیغمبر! قصۀ فرزندان آدم را بازگو کن، «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما»؛ که هر کدام کاری برای تقرّب انجام دادند، امّا از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، «قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ» (مائده(۵):۲۷)؛ آن که در اردوگاه ظلم و ستم و جهل بود، به نام قابیل به هابیل گفت: تو را میکشم.
در تاریخ اسلام هم این موضوع به صدر اسلام و هشتاد و سه جنگی که بر وجود نازنین پیغمبر اکرم(ص) و در ادامه به ساحت مقدس اهلبیت(ع) به ویژه امام حسین در روز عاشورا تحمیل کردند، برمیگردد. خصوصاً عاشورا که از همه جهت وجود نازنین امام حسین(ع) را محاصره کردند تا آن شعلهها و فروغ حق از زبان و سخنان و رفتار اباعبدالله و اصحاب شیدای حضرت، متجلی نشود که این گونه نشد و نور حق هر روز شعله و فروغ گرفت.
به دفاع مقدس که نگاه میکنیم، انسانهایی را میبینیم که در آن فضا اوج میگیرند، بزرگ میشوند و به تعالی انسانی میرسند. این انسان که در دفاع مقدس آن گونه جلوه میکند و به سمت شهادت و یا انسان کامل بودن گام برمیدارد، چه پیشنۀ بالقوهای در آموزهها و یافتهها دارد که در جنگ به بلوغ میرسد و آنها را به صورت بالفعل درمیآورد؟
ما باید به لحاظ انسانشناسی و نوعشناسی در فضای دفاع مقدس دقت عمل داشته باشیم. ما وقتی تاریخ دفاع مقدس را یعنی ۸۸۸۸ روز جنگ در طول جغرافیایی ۱۴۰۰ کیلومتر را مطالعه میکنیم، میبینیم که افراد درگیر با این پدیده، چهار دسته بودند: گروه اولی که آمدند آنهایی بودند که مُکَرَه و مجبور بودند؛ مثل سربازان، افراد کادری و موظفان نیروهای نظامی. بالاخره هر حکومتی برای دفاع از مرزهای خود، یک قوانین و ضوابطی به نام ارتش و نیروی نظامی دارد که در موضع خطر باید از کشور دفاع کنند و از تهاجم دشمن جلوگیری کنند. آمدن اینها به جبهه، با میل و اراده و رغبت نیست؛ از سر لابدی و ناچاری باید به قوانین تن بدهند. این افراد در آن فضا، به دو گروه تقسیم شدند: یک عدۀ کمی بودند که دیدند در این فضا نان و خرما خیرات نمیکنند؛ ترکش، انفجار، آتش، خمپاره، شهادت، جراحت و شیمیایی شدن است، که تاب نیاوردند و از آن فضا خارج شدند. یک عدهای هم ماندند و خدمت و وظیفۀ خود را انجام دادند.
دستۀ دوم کسانی بودند که تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار گرفتند، که اینها هم به دو بخش تقسیم میشوند: یک عدهای -که حداقلی حداقلی بودند- دیدند عجب فضای سخت، دشوار و طاقتفرسایی است! برگشتند. اما عدۀ کثیری از آنها ماندند و دگرگون شدند. دیدند عجب دانشگاه معنوی زیبایی است! چقدر دایرۀ ظرفیت وجود انسان را توسعه میدهد. این شِبه سرباز یا بسیجیانی بودند که با نگاه به امثال شهید زینالدینها و ابوترابیها و میثمیها و ردانیپورها، تغییرات روحی و تربیتی پیدا کردند.
یعنی در بعد انسانشناسی این رزمندگان تحت تأثیر محیط و جوّ دفاع مقدس تربیت شدند؟ چون سایۀ مرگ و انفجار و ترکش و خمپاره بود؟ یا نه عامل دیگری وجود داشت؟
ما اعتقاد داریم تربیت، سلوک، رشد و تعالی اینها عامل دیگری داشته است؛ چون همۀ آنچه از انفجار و کشتار این طرف بود، آن طرف خاکریز هم بود. عامل اساسی این نبود، گرچه اینها هم بیتأثیر نبود. بازگردیم به سؤال قبلی شما.
خب دستۀ اول، عدهای مکره و مجبور که به اقتضای قانون، سرباز است و دستۀ دوم از عزم و اراده و تعقل بیرون است و تحت تأثیر عواطف یا احساساتش آمده است.
دستۀ سوم مکلّفین بودند. یعنی کسانی که متشرع بودند، دیندار بودند، امام را به عنوان مرجع تقلید و نائب امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری به جان پذیرفته بودند. امام فرموده جوانها جبههها را پر کنند، حضور جوانها توی جبهه واجب کفایی است. اما تا زمانی که به اندازۀ کفایت نیرو بود، اینها هیچ انگیزهای نداشتند بیایند جبهه. یعنی هیچ دنبال نمیکردند که جهاد یک دری از درهای خاص رحمت الهی است، به سوی افراد خاص گشوده میشود؛ نه! این نگرش نبود. دنبال این بودند که اگر ما امروز امر نائب امام زمان را امتثال نکنیم و با توجه به نیازی که هست، به جبهه نرویم، فردای قیامت مؤاخذه میشویم. آدمهای خوبی بودند؛ اما انسانهایی بودند معتدل. یعنی معدل اینها معدل نسبی خوب بود، نه معدل مطلق خوب. اینها باز در فضای دفاع مقدس توفیقاتی داشتند. از کجا به دست آوردند؟ در آن سرزمین؛ خاک، آب، فضا، اقتضائات، انفجارات، محیط و… .
دستۀ چهارم که با آن سؤالی که شما فرمودید -انسانشناسی در عرصۀ دفاع مقدس- ارتباط بیشتری دارد، واقعاً در تدریس و تربیت در این دانشگاه، سهم ویژهای دارند. آنها خواص و اولیای خدایی و عشاقی بودند که پیش از جنگ در مکتب قرآن و عترت تربیت شده بودند.
منظور از پیش از جنگ همان دورۀ پر از فساد طاغوت نیست؟
بله، همان پیش از جنگ است. اینها قبل از دفاع مقدس، حتی در بدترین و پستترین محیطها که زمان طاغوت بسترهای اجتماعی آن زیاد بود، آلوده نشدند و با نظام سلطه در ستیز بودند. اینها انقلابیونی بودند که در فضای طاغوت در مبارزه با رذالتها، خباثتها و دنائتها هیچ کوتاهی نکردند. جان و مال و حیثیت خودشان را به خطر انداختند. یکی ابواتربی است، یکی عبدالله میثمی، ردانیپور، حسین خرازی، حسین علمالهدی، احمد متوسلیان و… . ما وقتی نگاه میکنیم، میبینیم نقش اینها و تأثیرگذاری اینها در پازل دفاع مقدس، خیلی نقش به سزا و ویژهای است. اینها انسانهایی در طراز یاران حقیقی حضرت امام بودند -اگر ادعا نکنیم در طراز یاران امام زمان، که آن را هم میتوانیم مدعی باشیم. بالاخره اینها تربیت شده در مکتب حضرت روحالله بودند. آن روزی که امام فرمود جوانان و یاران من در گهواره هستند، همه ماندند امام چه میگوید! وقتی انقلاب ۱۳۵۷ جوانها در کف خیابانهای میدان ژاله به تیر بسته شدند، همه متوجه شدند امام اینها را میگفت، همینها در فضای دفاع مقدس مدیریت کردند، فرماندهی کردند.
مثلاً شهید باقری یکی از همانها است. حسن باقری سربازیاش را در نظام طاغوت گذرانده بود و داستان معروف نماز او را ممکن است شنیده باشد که خلاصه آن این بود: شهید باقری در سربازخانۀ طاغوت -آنجا که کسی نماز نمیخواند و اهتمام به آن نداشت- تصمیم میگیرد نزدیک مغرب، نیم ساعتی استراحت کند و بعد نماز اول وقتش را بخواند. از فرط خستگی تا نیمه شب میخوابد و وقتی بیدار میشود از شدت غصه با خودش میگوید: نماز مغرب که فوت شد، نماز عشا هم که از وقت فضیلتش گذشته، تو دیگر حق نداری دیگران را نصیحت کنی. تو که نماز اول وقتت فوت شده، از نگاه امام زمان افتادی!
این انسان در عرصۀ دفاع مقدس، از سرداران ما است. این کسی است که وجودش، حضورش، قدمش، زبانش، بیانش، فکرش و اندیشهاش انسانساز است. این است که وقتی آن سرباز، آن بسیجی، آن تکلیفمدار نگاه میکند، میبیند باقری وقتی در یک منطقه و فضا و مکان حضور پیدا میکند، به زمین و زمان و مکان و افراد معنویت میبخشد، نیرو میبخشد، قوت میبخشد. پیِ باقری شدن میرود. آن دانشگاه اساتیدی دارد، انسانهایی سالک الی الله، در آن دانشگاه متصدی هستند که ولو کنار شما هم بنشینند و حرفی هم نزنند، نفسشان برای ما اثرگذار و اثربخش است.
میتوان گفت که ریشۀ تربیتی اینها در گذشته، در خانواده و مسجد و بستر ایمانیشان جان گرفته بود و در دفاع مقدس به ثمر نشست و نمایش یافت؟
من به یک بیان دیگر بگویم: ما یک نمایشنامه داریم و یک نمایشگر. نمایشنامه قرآن است. فرمولها و بایدها و نبایدهای انسانشناسی و رشد و تعالی و تقرب در قرآن آمده است. کارگردان کیست؟ پیغمبر و اهلبیت و آلالله هستند. آنچه که در قرآن به عنوان بایدها و نبایدها و دستورات تعالی و رشد ما آمده است، کجا متجلی میشود؟ در یک عرصۀ نمایش. کجا؟ عاشورا، دفاع مقدس و… . مادر آقا مهدی زینالدین میگوید: این بچه از طفولیت که چشم باز کرد، با جلسۀ قرائت قرآن با قدمت نود ساله در خانۀ آبا و اجدادی ما مواجه شد؛ رحلهای قرآن باز که پای آن مینشستند و قرآن میخواندند. شما اگر نیاز به استخاره داشتی، نیاز نبود بروی در فلان قفسه کتاب قرآن را بیاوری. توی جیب شهید زینالدین همیشه قرآن بود. آقا مهدی زینالدین هر موقع سخنرانی میکرد، حتماً از آیات قرآن در سخنرانیاش استفاده میکرد. بسترهای تربیتی قبلاً بود، تحقق آن تربیت الهی و آرمانهای الهی در دفاع مقدس ظهور و بروز کرد.
البته همه هم اینگونه نبودند، چون بعضی از شهدای ما بودند که اقرار و اعتراف بر گناهان عجیب و غریب هم داشتند. شما زندگی حرّ انقلاب «شاهرخ ضرغام» را ببینید. از این دست در یگانها و لشکرها کم نداشتیم؛ ولی شاهرخ ضرغامها تحت تأثیر همتها و ابوترابیها تغییر مییافتند. این میشود که وقتی دوستان تفحص دستنوشتۀ یک شهید نوجوان را پیدا میکنند، گناهان یک روزش را نوشته، میگوید: من امروز سجده شُکرم طولانی نشد! خب سجدۀ شکری که بجا آورده، مستحب هم بوده است؛ ولی در نگاه او، سجدۀ شکر طولانی با تضرع و گریه و ابتهال واجب است. این ثمرۀ انس با انسانهای در طراز یاران امام زمان و نایب امام زمان است که اینچنین اثربخشی دارد. وقتی فرمولهای قرآن و عترت در خانه و خانواده درست رعایت شود، ثمرهاش این میشود.
رهبری امام و ولایتمداری انسانِ دفاع مقدس را میشود در دو وجه بررسی کرد؛ یعنی خود رهبری امام و ولایتمداری. اینها چه نسبتی با هم دارند که همواره از این دو به عنوان بازوی تاریخسازی این انسانها در دفاع مقدس یاد میشود؟
این برمیگردد به دو بُعد شخصیتی امام. یک بُعد، بُعد حقیقی فردی شخصی تربیت شدۀ آن اَبَرمردی که در مکتب توحید و عرفان مرحوم شاهآبادی و مکتب قرآن و عترت تربیت شده، یکی هم جایگاه حقوقی امام؛ ولایت فقیه یعنی تداوم رسالت یا ولایت انبیا و ائمه و ولایت رسولالله(ص). لذا گاهی تعبیر به امام میشود، گاهی تعبیر به ولایت فقیه. هر آنچه که شما توفیق در دفاع مقدس ببینید، رهین آن نفس قدسی امام است. چرا؟ اولاً امام فرمود جنگ برای ما یک نعمت بود. ببینید یک تهدید را چگونه به تبدیل فرصت کرد. امام هنرش بود که بستر تهدید را به یک پرورشگاه و دانشگاه معنوی انسانها تبدیل کرد. این امام در جایگاه و مسند شخصیت حقوقیاش، فصلالخطاب است، ولایت امر است. اینها وقتی در هم ممزوج میشود، آن ویژگیهای جامع الاطراف امام با جایگاه و پایگاه ولایت فقیه، واقعاً در عصر غیبت برای ما گرهگشا میشود.
شما به صورت کلی قائل به وجود ریشههای سیاسی در اندیشۀ رزمندگان هستید؟ یعنی اصلاً انسانهای سیاسیای بودند و جبهه فرصتی برای تربیت سیاسی بود؟
بله! اتفاقاً آنها بودند که پای حادثههای سیاسی و فعل و انفعالات سیاسی تحلیل داشتند، موضع داشتند. مگر میشود که در ستیز با نظام سلطه که بر مبنای یک سیاست شیطانی، جنگ خارجی و اختلافات داخلی را -توسط ستون پنجم- به ما تحمیل کردند، بیشناخت بماند یا بیشناخت باشد. رزمندهها در فضای دفاع مقدس، از طریق رادیو سخنان حضرت امام را در آن شرایط دشوار داخلی، نه یک بار و دو بار، بلکه چند بار گوش میکردند. فرمایشات و نامهها و منشور روحانیت حضرت امام به کرات و مرات مباحثه میشد. آن سیاست و سیاس بودن مؤمن -که از بُعد معنویت دینی و معرفت و ایمان او نشأت میگیرد- پر فروغ بود؛ ولی سیاستزدگی و پدر سوختهبازی و دنیازدگی نه! این در دل رزمنده ما راه به جایی نداشت.