خیلی دور خیلی نزدیک
جستاری در مبانی تربیتی اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشآموزان در زمان جنگ
۱ رسالت اتحادیه در زمان جنگ
آن روزها مهمترین رسالت اتحادیه، تربیت نیروی انسانی بود. اتحادیه هم کانون اعزام نیرو به جبهه بود، هم کانون تأمینکنندۀ صددرصدی امدادگران زمان جنگ. رزمنده از جبهه صورت نشسته، گرد رو را پاک نکرده، مستقیم به اتحادیه میآمد. گاهی همان لحظه بمباران میشد؛ سوار بر آمبولانس میرفت جنازۀ شهدا را جمع میکرد، مجروحین را میآورد، امدادرسانی میکرد و… .
یادم نمیرود؛ شهید حاج روحالله رشنوادی به اتحادیه آمده بود که همان روز بمباران شد. تنگۀ قوچعلی را که مقر شهید کشوری و اینها بود، بمباران کرده بودند و مردم زیادی هم شهید شده بودند. زمستان بود و هوا هم خیلی سرد بود، حمام هم پیدا نمیشد. به ناچار به مقر پشتیبانی سپاه رفتیم و با آن هوای سرد، با آب سرد غسل کردیم. میخواهم بگویم بچهای که از جبهه به مرخصی میآمد، سراغ خانوادهاش نمیرفت، اول به اتحادیه میآمد. معلوم هم نبود خانوادهاش کجا هستند؛ چون به خاطر بمباران شهر را ترک کرده بودند و زیر چادر زندگی میکردند. در این شرایط هم اتحادیه تعطیل نمیشد؛ خارج از شهر برای اتحادیه یک چادر میزدند و یک تابلو به نام اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشآموزان و زیر چادر اتحادیه کار خودش را انجام میداد.
یادم میآید شهر بمباران شده بود و اتحادیه نرسیده به روستای هفته چشمه چادر زده بود. بالاتر هم پایگاه امدادی هلالاحمر بود. بچهها آنجا جمع میشدند و به مردم امدادرسانی میکردند و درعینحال جبهه هم میرفتند. گاهی لازم میشد برای اینکه بگویم ما شهر را خالی نکردهایم، کفن میپوشیدیم و برای راهپیمایی ۲۲ بهمن، به داخل شهر میآمدیم، درحالیکه شهر یک نفر سکنه هم نداشت!
۲ فعالیتهای اتحادیه در سختترین روزهای جنگ
خاطره بازی و اعزام به جبهه
زمانی هم که اتحادیه در شهر بود و خبری از بمباران نبود، لحظهشماری میکردیم کِی زنگ بخورد و ما به سرعت خودمان را به گعدهها و خاطرهگوئیهای عصرانۀ بچههای جبهه رفتۀ اتحادیه برسانیم. این خاطرهها محملی برای اعزام بعدی به جبهه میشد؛ یعنی توی این خاطرهها، نیرو ساخته میشد و آن جذبه به وجود میآمد. سری بعدی تعدادی به جمع اعزامیهای قبلی اضافه میشد و این روال ادامه پیدا میکرد.
جلسات هفتگی
تقریباً از سال ۱۳۶۴ به بعد، کل مجموعۀ دبیرستانهای شهر ایلام، اعم از دختر و پسر، شانزده دبیرستان بود که از این تعداد، چهار دبیرستان مال شهرستان مهران بودند که به خاطر آورگی در شهر ایلام دایر بودند. ما در اتحادیه پنج واحد داشتیم: واحد تشکیلات، واحد امور مالی و خدمات امور اجتماعی، واحد آموزش، واحد تبلیغات و واحد علمی درسی. در هرکدام از این واحدها، جلسات هفتگی برگزار میشد. این چیزی که امروز به عنوان «خیمۀ معرفت» شناخته میشود، آن زمان توی تکتک این واحدها برگزار میشد. در جلسات هر هفته، اعضا یک روایت و یک آیه را با شرح و تفسیر حفظ میکردند و در جلسه کنفرانس میدادند. یک نفر کنفرانس میداد مابقی هم لااقل باید ثابت میکردند که این آیه و روایت را با ترجمه حفظ کردهاند. مسائل دیگری هم مثل احکام، مسائل روز، سیرۀ شهدا و… بحث میشد و در نهایت مسئول واحد، جمعبندی میکرد و ماحصل کلام اینها، مباحث «جلسات واحدی» را تشکیل میداد.
ثمرات جلسات هفتگی
الف. اخلاص
اولین و محوریترین چیزی که در جلسات به بچهها یاد داده میشد، بحث اخلاص بود؛ ما برای خدا کار میکنیم، چیزی به نام خودنمایی، کلاس گذاشتن، تفاخر و غرور و اینکه مثلاً من مسئول اتحادیه شدم، در شأن من نیست و در کسوت من نیست، به واقع اصلاً وجود نداشت.
نکتۀ مهم این بود که برای تقویت و تثبیت آموزههای آموخته شده در جلسات واحدی، در اتحادیه کارهایی تعریف شده بود. مثلاً بچهها موظف بودند اتحادیه را نظافت کنند، این وظیفه نه از باب اجبار، بلکه از این باب بود که میدیدند مسئول تشکیلاتشان آقای اسدی، خودش آستینها را بالا زده و اتحادیه را نظافت میکند. وقتی منِ دانشآموز میدیدم که مدیرعامل جمعیت هلالاحمر -که همزمان رئیس تشکیلات من هم هست- آستین را بالا زده و شروع به نظافت کرده است، طبیعتاً من به خودم اجازه نمیدادم که آشغالی را آنجا بریزم یا اگر ریخته میشد، خودم را موظف میدانستم آنجا را جارو بزنم. یعنی آموزهها به این سبک انتقال پیدا میکرد. مصداق «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» بود؛ بچهها را با عملشان تربیت میکردند.
ب. ایثار
در جلسه بحث از ایثار، اخلاص، ازخودگذشتگی، انفاق و… بود. ما در برنامۀ کوهنوردی، نمود اصلی اینها را میدیدیم و برای ما تثبیت میشد. میدیدیم که مسئولین واحدهای ما -که از ما بزرگتر بودند- خودشان کولۀ ما را برمیدارند. کوه را نظافت میکردیم. هرکسی سعی میکرد کاری انجام بدهد و این گونه آن آموزهها، نهادینه میشد و بعدها که ما بزرگتر میشدیم، نسبت به سایر دانشآموزان همان کارها را انجام میدادیم و این تربیت سینه به سینه انتقال پیدا میکرد.
ج. تربیت الهی
در آن روزها اگر عضوی به اشتباه مینوت میگرفت و کاغذ را بیخودی هدر میداد، پولش را به اتحادیه پرداخت میکرد؛ چراکه از نظر تربیتی، این گونه تربیت شده بودند. هیچکسی به خودش اجازه نمیداد که از تلفن اتحادیه استفاده شخصی بکند و حتی مسئول تشکیلات اتحادیه هم حتی اول سکه میانداخت، بعد استفاده میکرد؛ آنهم در حد دو دقیقه نه بیشتر! تربیت اسلامی اینجا کاملاً متبلور شده بود و مشخص بود که اینجا هم یک اتفاقاتی دارد در حوزۀ دین میافتد و در واقع اینجوری دینداری را به بچهها یاد میدادند. مشخصاً معلوم میشد که در این جریان تربیتی، یک شخصی حاکم و ناظر است و خیلی روی این قضیه دقت میکند.
دیدار با خانوادۀ شهدا
علاوه بر دیدارهای ضمن سال با خانوادۀ محترم شهدا، روز سالتحویل، ما با دو تا مینیبوس به دیدار خانوادۀ شهدای اتحادیه میرفتیم تا سالتحویل را با آنها باشیم. این ارتباط همیشگی بود.
دیدار از جبهه
دیدار از جبهه که میرفتیم، کاملاً با برنامه بود؛ یعنی از قبل مشخص شده بود کجا بایستند، چهکار بکنند، کجا ایستگاه صلواتی بگیرند، چه جوری برخورد بکنند، چه شوخیهایی… یکی از شوخیهای رایج توی مینیبوسها این بود که یک کاتب میگذاشتند؛ «کرامالکاتبین». آن ته مینشست اسامی بچهها را مینوشت، بعد هم جایزه میگذاشتند و هم تنبیه. در مقابل اسم بچهها انواع گناهان را مینوشتند (دروغ، غیبت، تهمت، فلان و بهمان…) و مجرم بالاخره یا باید صدقه و پول میداد، یا مثلاً به بچهها سوروسات میداد. یعنی نوع شوخیها هم تربیتی و به نحوی بود که این بچه در هرلحظه خودش را در محضر خدا ببیند.
برگزاری نمایشگاه
آن روزها نمایشگاه راه میانداختیم. مثلاً قرار شده بود برای دهۀ فجر افتتاحیه بزنیم. شب قبل از افتتاح نمایشگاه، برف سنگینی باریده بود؛ شاید بالای پنجاه سانتیمتر. در حدی که چادرهای نمایشگاه خم شده بودند. دو سه تا از این چراغهای والور و علاءالدین گذاشته بودیم زیر چادر، ولی باز هوا به شدت سرد بود. آقای اسدی -مسئول اتحادیۀ استان- جانباز والفجر۳ بود و یک کلیهاش را هم از دست داده بود. با یک کلیه تا صبح مینشست پا بهپای بچهها کار میکرد. آن وقت ما توی این جریان، تربیت میشدیم. یعنی میدیدیم که این آقا، این فرمانده، بالاسر ما ایستاده، قدمبهقدم و بلکه جلوتر از ما کار میکند، جارو میزند، پارو میزند.
کلاس ولایتفقیه
سال ۱۳۶۹ آقای شریفی راد -از سابقین اتحادیه و از طلاب فاضل حوزۀ علمیه- را آورده بودند در اتحادیه که کلاس ولایتفقیه برگزار کند. هنوز کسی در این جریانات به این شکل ورود نکرده بود. آن کلاس نزدیک به دو ماه ادامه پیدا کرد و بچهها در بحث ولایت فقیه تقویت شده بودند. در این برهه از زمان هم ضرورت دارد که بچهها با مباحث ولایتفقیه و شبهات وارده آشنا شوند.
کار تشکیلاتی
مرتبۀ پایینتر آنچه را که در اتحادیه یاد میگرفتیم، در مدرسه اجرا میکردیم. برای مثال برای کنکور آزمایشی از بچهها ثبتنام میکردیم و سالن امتحانات را آماده میکردیم. آن هم برگزاری کنکور آزمایشی در شهر بمباران شدهای که همه زیر چادر هستند؛ اما اتحادیه از این کار دست برنمیداشت. در واقع تنها تشکیلاتی که آن موقع کنکور اجرا میکرد، اتحادیه بود.
از نظر مادی هیچ عوایدی برای اتحادیه نداشت. فقط برای اینکه این نشان اتحادیه حفظ بشود این کارها صورت میگرفت. البته بچهها در همین کارها تربیت میشدند. در اتحادیه پایبندی و تعهد به تشکیلات برای بچهها خیلی مهم بود.
۳ فردای اعضاء اتحادیه در جنگ
چندی پیش یکی از همان بچهها -که الآن از معاونان سپاه است- میگفت: شما میدیدید شهید بسطامی، فرماندۀ اطلاعات عملیات و از مؤسسین اتحادیه، یک کلاس خاص خودش داشت، شهید ملاحی، فرماندۀ طرح و عملیات، شهید حاج روحالله رشنوادی، شهید دشتیار و… همه کلاس خاص خودشان را داشتند. علتش این بود که اینها در تشکیلات ساخته شده بودند؛ یعنی در تشکیلات اتحادیه، چارچوبها را یاد گرفته بودند.
سخن پایانی
مهمترین ویژگی تشکیلات اسلامی، کار برای خدا، اخلاص، مأیوس نشدن، توکل، مجاهدت همه جانبه و شبانهروزی، ایثار، پرهیز از غرور و نخوت و پرهیز از کلاس گذاشتن و حفظ پرستیژ است؛ اما یک ویژگی خیلی مهم است و آن حفظ ارتباط تشکیلاتی است. به قول آقای زینیوند، معنای عبارت «حفی» در زیارتنامۀ ائمه(ع) یعنی امام احوال شیعیانش را پیگیری میکند و گذر ایام، آنها را از خاطرش نمیبرد. به عبارتی امام ارتباطش را با زیرمجموعهاش قطع نمیکند!