اصلاح­گر!

محمد میری

اجتماع یکی از مهم ترین عوامل بیرونی مؤثر در تربیت                                    

پدر را آماج گلایه­ قرار داده بود که تو مرا بدبخت کردی! زندگی­ام در خطر است! خرج زن و بچه­ام را چطور دربیاورم؟ و… . از پدر پرسیدم: مگر تو با پسرت چه کرده­ای که اینگونه گلایه­مند است؟ گفت: از کودکی به او آموختم که هیچ­گاه دروغ نگوید! حال که به اجتماع پا گذاشته است و کاسب شده و مغازه­ای خریده، می­گوید: یا باید به مردم دروغ بگویم تا جنسم را بخرند و یا باید گرسنه بمانم![۱]

هرچند پسر داستان بالا فعلاً فقط از پدر گلایه می­کند؛ اما این احتمال قوی است که کم­کم محیط اجتماعی فاسد و آلوده، او را نیز به فساد و آلودگی بکشاند.

شما که مربی­ای کنجکاو هستی، اگر بپرسی چرا اجتماع آلوده افراد را هم آلوده می­کند؟ باید بگویم: طبیعت روحی و اخلاقی آدمی مانند آب است و تحت تأثیر اشیاء مجاور قرار می­گیرد. آب که از چشمه می­جوشد صاف و پاک و قابل آشامیدن است؛ اما همین که اندکی در بستر آلوده جریان پیدا کرد، آلوده و کثیف و غیر­قابل استفاده می­شود. محیط اجتماعی آلوده یعنی بستر آلوده تربیتی نیز روح و اخلاق آدمی را آلوده می­کند و او را به شکل و طبیعت خود درمی­آورد. لذاست که یکی از وظایف و فرایض اسلامی، محبت­های اجتماعی و اصلاح محیط است که به نام «امر به معروف و نهی از منکر» خوانده می­شود.[۲]

اگر هم بپرسی چرا با قطعیت نمی­گویی، پسر داستان بالا توسط اجتماع فاسد می­شود و فقط از احتمال قوی حرف می­زنی؟ باید بگویم: این­که اجتماع و شرایط آن بر آدمی تاثیرگذار است، یک واقعیت است؛ اما ماهیت این تأثیر از نوع الزام نیست و در حد اقتضاء می­باشد. یعنی انسان محکوم به جبر اجتماعی نیست؛ بلکه قادر به ایجاد دگرگونی و تغییر در محیط و اجتماع خود است.[۳]

شما مربی گرامی حتماً می­دانی، محیط اجتماعی شامل زیرمجموعه ­هایی نظیر مدرسه، دانشگاه، نفوذ همسالان، رسانه­ها، مطبوعات، محله و … می­شود[۴] و از این مجموعه تمام روابط و پیوندهای اقتصادی، سیاسی، شغلی، عاطفی، روحی و فرهنگی بر انسان تأثیر تربیتی می­گذارد. آن­چه من باید به شما بگویم این است که آدمی در تعاملی دائم با محیط اجتماع است و عناصر اجتماع پیوسته در جهت سازندگی یا ویرانگری شخصیت او عمل می­کند. روابطی سالم، عاطفی، مبتنی بر کرامت و عزّت و بر پایه انصاف و عدالت در شکل­گیری شخصیت انسانی افراد نقش اساسی دارد، همان­گونه که روابطی ناسالم، خشن، مبتنی بر حقارت و ذلّت و بر پایه ستم و بی­عدالتی در تخریب شخصیت انسانی افراد نقش دارد.[۵] 

بله، شما آگاهی به این­که انسان در متن اجتماع علاوه بر پاسخ یافتن به نیازهای اساسی­اش به رشد و بالندگی می­رسد، رشدی که در غیر ارتباط­های اجتماعی امکان­پذیر نیست. می­دانی قواعد و مقررات اجتماعی در اسلام مستقل از ارزش­های اخلاقی نیست؛ بلکه مبتنی بر آن است. شاید این کلام علامه طباطبایی (ره) را هم دیده باشی که در خصوص رابطه فرد و جامعه معتقدند: «رابطه میان شخص و اجتماع رابطه­ای حقیقی است و لازمه رابطه حقیقی این است که یک سلسله قوا و خواص اجتماعی نیرومند به وجود آید که در وقت تعارض و تضاد بین فرد و اجتماع قاهر و غالب بر قوای فرد باشد.»[۶]

اگر نگاهی هم به قرآن کریم و آیه ۵۸ سوره اعراف بیندازیم، می­بینیم به تأثیر محیط اجتماعی اشاره دارد. این آیه می­فرماید: «زمین پاک نیکو گیاهش به اذن خدا نیکو برآید و زمین خشن ناپاک بیرون نیاورد جز گیاه اندک و کم­ثمر… .» برخی تفاسیر «زمین خشن و شوره­زار» را در این آیه به قوم نوح نسبت می­دهند، زیرا هرچه حضرت نوح (علیه­السلام) فریاد زد به جایی نرسید.[۷] این مطلب دلالت بر تأثیر محیط اجتماعی ناسالم و منحط بر تربیت­پذیری افراد دارد.[۸]

با این دید، مربی­ای­ که به رسالت تربیتی پیامبران با بصیرت نگاه می­کند! می­بیند که ایشان با دعوت به عبودیت خدا و مقابله با طاغوت و پرهیز دادن مردم از بت­ها و گناهان، بندهای اسارت را باز می­کردند. قرآن می­فرماید: «و همانا در هر امتی پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.»[۹]

شما، می­بینی؛ پیامبران برای این­که جامعه در مسیر تربیت صحیح قرار گیرد، زنجیرهای اجتماعی را می­گشودند. آنان مردمان را دعوت می­کردند؛ از حکومت تلقینات محیط، عرف، عادت و سنّت­های غلط اجتماعی خارج شوند و خود را از تبعیّت­های کورکورانه برهانند و حقّ را بپذیرند. قرآن می­فرماید: «و چون به آنان گفته شد که آن­چه را خدا فروفرستاد پیروی کنید، گویند: نه، ما آن­چه را پیروی می­کنیم که پدرانمان را بر آن یافته­ایم. آیا حتی اگر پدرانشان چیزی نفهمند و راه­نیابند.»[۱۰]

شما مربی عزیز، آیه ۶۷ سوره احزاب را می­بینی[۱۱] و پی به این واقعیت می­بری که پیروی کورکورانه از بزرگان و پیشوایان از سنّت­های غلط اجتماعی است. می­فهمی این سنّت غلط، زنجیری می­شود بر دست و پای جامعه و حرکتش را به مقصد نور متوقف می­کند. آیه ۱۱۶ سوره انعام را نگاه می­کنی[۱۲] و نتیجه می­گیری؛ همراه شدن با بیشتر مردم به صرف بیشتر بودن آنان و نه بر حق بودنشان، از جمله مهم­ترین موانع اجتماعی در برابر اصلاح جامعه است.[۱۳]

شما با این بینش جدید، از متربیان خود می­خواهی که پیوستگی­شان را با حق حفظ کنند و از رشد خود غافل نشوند. شما ایشان را نه هم­چون پسر داستان بالا به گلایه­مندی که به تلاش در راه اصلاح جامعه فرا می­خوانی! چراکه تو اصلاح­گری!

[۱]. ن. ک: آداب و آفات تربیت کودک و نوجوان، سید داود سید میرزایی و دیگران، ص ۷۵٫

[۲]. ن. ک: حکمت­ها و اندرزها، شهید مطهری، ج ۲، ص ۱۹۰-۱۹۳٫

[۳]. فلسفه تربیتی اسلام با رویکرد تطبیقی، دکتر محمدرضا شرقی، ص ۳۰۰ و ۳۰۱٫

[۴]. همان، ص ۲۸۹ و ۲۹۰٫

[۵]. سیری در تربیت اسلامی، مصطفی دلشاد تهرانی، ص ۱۲۶٫

[۶]. روابط اجتماعی در اسلام، علامه طباطبایی، ص ۱۲ و ۱۳٫

[۷]. تفسیر نور، محسن قرائتی، ج ۴، ص ۸۹٫

[۸]. فلسفه تربیتی اسلام با رویکرد تطبیقی، دکتر محمدرضا شرقی، ص ۲۹۷٫

[۹]. نحل، ۳۶.

[۱۰]. بقره، ۱۷۰.

[۱۱]. «و گویند: پروردگارا، ما مهترانمان و بزرگانمان را فرمان بردیم تا ما را از راه به در بردند.»

[۱۲]. «و اگر بیشتر مردم زمین را فرمان بری تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد.»

[۱۳]. ن. ک: سیری در تربیت اسلامی، مصطفی دلشاد تهرانی، ص ۴۲-۴۴٫

دکمه بازگشت به بالا
🏠 صفحه اصلی
🏠 صفحه اصلی