از جامعه روحانیت مبارز تا انجمن اسلامی پزشکان
امیرحسین شجاعی
حلقه اتصال تشکلها و سازمانها
«این علمای مناطق و محلهها را دور هم جمع کنید. اینها بنشینند یک چای بخورند، یک پرتقالی بخورند، گپ و گفتی داشته باشند. نفس این جمع شدن و نشستن خوب است؛ چون وقتی که دور هم جمع شدند، از هم میپرسند چه خبر و بعد هر کس که در جلسه خبر بیشتری بدهد، معمولاً او جلسه را به دست میگیرد و آقایان سعی میکنند جلسه دیگر که میآیند، خبریابی کنند و دست خالی نیایند. دو خبر این آقا میدهد، یک خبر دیگری میدهد و خودِ این، انگیزهای میشود که اینها به دنبال خبر و خبریابی باشند و وقتی خبرها داغ شد، آن موقع به این نتیجه میرسند که چه باید کرد، و ما این را میخواهیم».
شهید مطهری این جملات را پیش از شکلگیری تشکلی برای روحانیون بیان میکرد. سیدرضا اکرمی عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز میگوید: «استاد مطهری نسبت به کار گروهی و تشکیلاتی تعصب خاصی داشت، بدین معنی که افراد باید در ساختاری نظاممند حرکت کنند». ازاینرو شهید مطهری به فکر تأسیس گروهی سیاسی متشکل از روحانیون افتاده بود تا این قشر با سازماندهی بهتری مبارزات خود را سامان دهند. برای تحقق این امر با همراهی بعضی از روحانیون همفکر، ایدهاش را عملی کرد و «جامعه روحانیت مبارز» را در تهران بنیان نهاد. او با این کار امید داشت که روحانیون شهرستانها نیز بهتدریج چنین سازمانی پیدا کنند.
تشکیلات روحانیت مبارز در تهران، در هشت منطقه فعالیت میکرد و هر منطقه زیر نظر دو نفر از روحانیون آگاه و متعهد اداره میشد. این تشکیلات دارای سه مشاور عالی بود که خط اصلی کارها را تعیین میکردند و به مناطق میدادند. شهید مطهری جزء این مشاوران عالی بود. بسیاری از اعلامیهها نیز به قلم او نوشته میشد. ایشان برای اینکه تشکیلات، بهخوبی و طبق ضوابط پیش رود، پیشنویس اساسنامه روحانیت مبارز را نیز تنظیم کرد. این تشکیلات نقش ویژهای در تحولات سال آخر رژیم شاهنشاهی ایفا کرد. برنامهریزی راهپیماییها، سخنرانی در مساجد، تهیه شعارها، هماهنگی و سازماندهی مبارزان مسلمان عمدتاً بر عهده این تشکل بود.
هجرت
شهید مطهری پیش از شکلگیری این تشکل نیز فعالیتهای چشمگیر زیادی داشت. با اینکه از مدرسین معروف و پرتوان قم بود و از امیدهای آینده حوزه به شمار میرفت، به تهران مهاجرت کرد. جلسات تفسیر انجمن اسلامى دانشجویان را در تهران تشکیل داد و تدریس در دانشکده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران را آغاز کرد. زمانی که انجمن اسلامى پزشکان تشکیل شد، شهید مطهرى از سخنرانان اصلى این انجمن بود و تا مدتها سخنران منحصربهفرد این انجمن به حساب میآمد.
سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام خمینی را میتوان مرهون تلاشهای او و یارانش دانست؛ تلاشهایی که منجر به زندانی شدن او نیز شد. در نیمههای شب به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه، پلیس او را دستگیر کرد و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی شد. در مدت زمانی که مهمان زندانهای ساواک بود نیز دست روی دست نگذاشت و از فضای زندان به نفع دین و انقلاب استفاده کرد. درسها و بحثهای او در جمع زندانیان و اثری که روی افکار دیگران میگذاشت نیز زندان را دگرگون کرده بود. بعد از این نیز چندین بار به بهانههای مختلف از جمله صدور اعلامیهای مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و حمایت از مظلومان آن دیار راهی زندان شد.
حسینیه ارشاد
پس از ترور حسنعلی منصور، شهید مطهری به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمنهای اسلامی، مساجد متعددی از جمله مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک، مسجد ارک، مسجد جاوید و مسجد الجواد ادامه داد. او به یک نهضت اسلامی معتقد بود و برای اسلامی کردن محتوای نهضت، تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود. از جمله مهمترین این اقدامات، تأسیس حسینیه ارشاد بود؛ محلی که به سرعت به عرصه رفتوآمد روشنفکران و انقلابیون و حلقه واسطی میان نیروهای اجرایی و فکری انقلاب تبدیل شد. مقام معظّم رهبری ماجرای تأسیس این حسینیه را اینگونه بیان میکند: «آن وقتی که در تهران جلسات مذهبی درست و حسابی و منظمی نبود، چند نفر به فکر افتادند که یک کار اینجوری بکنند. عنصر اصلی هم آقای مطهری بود و آقای همایون که بانی مالی آنجا بود، جزء پیشقدمان این کار بودند. چند نفری نشستند و یک زمینی را در نظر گرفتند. چادری زدند و دیوار مختصری دورش کشیدند و این شد حسینیه ارشاد و از گویندگان دعوت کردند و… ».
حلقه اتصال گروههای مختلف
شهید مطهری سعی داشت سازمانها و تشکیلات مختلف را با یکدیگر مرتبط کند تا مبارزات و فعالیتهای انقلابی سریعتر و بهتر پیش رود. خود او حلقه اتصال میان گروههای مختلف شده و همچون پلی دانشگاه و حوزه، روحانیت و قشر دانشگاهی و حتی بازاری و… را به هم متصل کرده بود. در جریان سازماندهی تجمعات، راهپیماییها و دیگر کارها نیز با توجه به استعداد و حرفه هر شخص یا گروه به آنها کار میسپرد. به عنوان نمونه چون در گروه «فلاح» چند مهندس وجود داشت، تدارکات فنی راهپیماییها را به این گروه سپرده بود.
زمانی که هیئت مؤتلفه ریشهدارترین و داغترین مبارزات را داشتند، شهید مطهری هم جزء کسانی بود که با مؤتلفه ارتباط داشت. او جزء گروه پنجنفرهای بود که گرداندن تشکیلات و مدیریت و برنامهریزی فعالیتها را برعهده داشت. ارتباطات میان امام خمینی و این گروه نیز توسط شهید مطهری انجام میگرفت.
تشکیل کمیته استقبال از امام
در آستانه پیروزی انقلاب وقتی امام خمینی تصمیم به بازگشت به وطن میگیرد، حاج احمد آقا فرزند امام، با شهید مطهری تماس گرفته، او را در جریان این امر میگذارد. شهید مطهری بلافاصله افرادی را فراخوانده، جلسهای تشکیل دادند. کمیته استقبال از امام تشکیل شد و خود شهید ریاست آن را به عهده گرفت. همزمان با این کار، شهید بهشتی با عدهای دیگر نیز در حال برنامهریزی برای ورود امام بودند. شهید مطهری برای اینکه موازیکاری صورت نگیرد با شهید بهشتی جلسهای میگیرد و قرار بر آن میشود که هر گروه و سازمانی که میخواهد در این امر شرکت داشته باشد، زیر نظر جامعه روحانیت عمل کند و افرادی از این سازمان در آنها حضور داشته باشند.
خداحافظی زودهنگام
پس از پیروزی انقلاب، امیدهای زیادی به نقشآفرینی شهید مطهری در نظام وجود داشت؛ اما او فقط هشتاد روز با انقلابیون ماند. وی که در سیزدهم بهمن ماه ۱۲۹۸ در فریمان به دنیا آمده بود، در شامگاه یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ توسط گروهک فرقان به شهادت رسید تا پرونده زندگی یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای انقلاب بسیار زودتر از آنچه باید، بسته شود. امام خمینی او را حاصل عمر خود میدانست و به دیگران گفته بود: «حرف آقای مطهری حرف من است». اکبر هاشمی رفسنجانی نیز که او را از نزدیک میشناخت، ضربهای که از شهادت او متوجه انقلاب شد، اینگونه بیان میکند: «اگر استاد مطهری زنده بود، میتوانستیم بزرگترین دانشگاه تاریخ اسلام را در دنیا به وجود بیاوریم و ما با شهادت ایشان از این جهت ضربه بزرگی خوردیم و اگر آثار ایشان خدای ناکرده در کتابخانهها دفن شود، برای ما یک خسارت مهمی است».
منابع
- واعظزاده خراسانی، سیری در زندگی علمی و انقلابی استاد شهید مرتضی مطهری.
- انتشارات صدرا، سیری در زندگانی استاد مطهری.
- یاران امام در اسناد ساواک.
- سیمای استاد در آیینه نگاه یاران.
- ماهنامه شاهد یاران، شماره ۵و۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۵٫